آغوش

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش نامهربانی دارم
انقدر سرد هست
که هر بار بعد از اینکه
خودم را در اغوش میگیرم
سردتر میشوم
انقدر سرد که
تنها به تختم پناه میبرم
تا گرمی
پتو این سردی را از من بگیرد
اما هیچ فایده ای ندارد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشت امنترین
جای دنیاست
نمیدانی وقتی مرا
در اغوش مردانه ات میگیری
چقدر ارام میشوم
انگار دیگر هیچ سختی و مشکگلی در دنیایم وجود ندارد
اخر تمام دنیای من هستی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشش
گرم و داغ هست
در این روزهایی که
در همه سرما موج میزند
اغوشش
انقدر پر مهر و گرم هست
که نمیتوان
از ان دل کند
حتی به اندازه لحظه ای
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای که روشنگر تاريکي شب هاي مني

با دلازاري خودباز دلاراي مني

دوري از ديده ودر منظر دل پيدايي

روز وشب همره بيداري و رؤياي مني

تو بهاري؛به لطافت همه تن مهتابی

نفس صبحي و روشنگر شب هاي مني

بوسه ي گرمم و بر سرخي لب هاي توام

واژه ي ‌عشقي ودر شعر محبوب مني

لب جانبخش گل آميزينه بر لب من

در تنم روح بدم؛اي که مسيحاي مني

مرغ دريايي ام وتشنه ي طوفان وصال

بگشا حلقه ي آغوش که درياي مني
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد
کشیده ایم در
آغــوش آرزوی تو را!


حزین لاهیجی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی دلم میخواست
مرا در اغوش بگیرد ادم درون اینه
اما همیشه
به اشکهایم نگاه کرد
و گذاشت این قطرات بچکد
و من
ماندم این دیگر چه بیمهریست
تنها خودم را سخت در اغوش میگیرم
تا ا همیچین ادم بیمهر درون اینه
اغوش نخواهم
اما
یادم امد
این بیمهر
عکس خودم هست
و تنها
دارد
به من
و عشقی که بخاطرش اشک میریزم
با تحقیر نگاه میکند
اخر تنها صدا اشکهایم را از بس شنیده
دیگر نه میشنود و نه میبیند
تنها
هر بار که به سمتش میروم
میگوید از دور
اگر دوباره اشک میخواهی بریزی دور شو
و من به دیوار اتاقم پناه میبرم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


بارانی ات را بپوش و در آغوشم بگیر ..
ابر ، ابر گریه دارم ... !!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشم را به
سویت باز میکنم
اما
میدانم
اغوش مرا
نخواهی خواست
پس ارام
خیالت را در اغوش میگیرم
و در اغوش مردانه خیالت
اشکهایم را
پنهان میکنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من




بازدم ِ هر نفسم را




با عشق ِ تو




پیوند میزنم




نفسهایم




رهسپار ِ آغوشت خواهند شد




شب




كه سر بر بالین نهادی




هوا را




عمیق تر




كام بگیر...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشم همیشه به سوی تو باز میشود
در اغوش تو ارام میگیرم
و میتوانم
اهسته
ببارم
تمام دل تنگیهایم
را در نبودنهایت
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پرنیان دستان تو...اندام ظریف مرا متبرک می کند...


نگارم!


در آغوش تو...چقدر آرامم...چقدر خوشبخت...


به دور از هرگونه هیاهو!


در امن ترین جای زندگی ام ایستاده ام...


دلتنگی را نمی شناسم...


با غم بیگانه ام...نا امنی را به خاطر نمی آورم...


تنها به تمنای تپش قلب تو...سر به سینه ات می سایم...


مرا لمس کن...این منم که احساس تو را می فهمم...


گر تب کنی خود را به نیستی می سپارم...


پس...حصار دستانت را تنگ تر کن...تا نفس نفس بزنم...تا از تو نفس بگیرم...


تو اعجاز زندگی منی عزیزترینم...


من! یک لحظه هم بی تو
دوام نمی آورم...


تو شاهزاده منی...مگر می شود فراموشت کنم...مگر می شود یاس های بی قرار محبتت را نادیده


انگارم و ترکت کنم...


من...با هر نفس...در پی عیشی مدام...عطر یاس های بی قرار وجودت را می بلعم...


این یاس ها طراوت هستی منه...ترنم وجودمه...آوای روحمه و اعتبار احساسمه...


هرگز...محال است...که روزی بیاید و من بتوانم تو را به دختر دیگری ببخشم...


تو...تا آخرین نفس...مالک و مجنون تمام منی...


و من...تا آخرین نفس...مملوک و لیلی قصه های تو...


شک نکن
!


نازنین فاطمه جمشیدی





















 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوش گرمی ندارم
همیشه سرد هست
لبخند محوی بر صورت دارم
دستانم همیشه در جیب میگذارم
ارام وسنگین قدم میزنم
هر کس مرا میبیند
به خیالش
مجسمه یخ را میبیند
اما هرگز کسی نخواهد
فهمید
روزی من
نیز عاشق شدم
و کسی عزیز دلم هست
و هرگز هم نمیخواهم کسی
بداند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی دلم هوس
اغوشی مهربان میکند
تا از
دلتنگیهایم بگویم
اما خیلی وقته
فهمیدم
اغوشی از
ان من
نیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از میان جمله*ی آدم*ها

بیرونت آوردم

آوردم

چون کلمه*ای عزیز

در پرانتزِ آغوشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

در آغوشـم کـ ِ مۓ گیــرۓ

آنقــَــَدر آرام مۓ شوم

کـ ِ فـَـراموش مۓ کنم

بـایـ ـد نفس بکشم ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه لحظه
دل نشینیست
انجا
که مرا در اغوش میگیری
و من
در اغوشت ارام
چشم میبندم
و تورا نفس میکشم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشت
مرا به اوج میبرد
کاش
میشد
لحظه ای
طوری مرا در اغوش میگرفتی
که کسی نگاهم که
گاهی
از دل تنگیت
بارانیست
را نبیند
و اینگونه
مرا نخندند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خراما ن امدی با عطر سنبل
به اغوشت گرفتم با توکل
دلم لرزید وگشتم مست وحیران
تو بازم امدی با بوی باران
به هرجا گیسویت افتاد و لغزید
شکوفه چون ستاره خوش درخشید
همه مرغان برایت نغمه خوانند
تمام عاشقا ن دیوانه گا نند
زمین وجنگل ودریا و بیشه
زعشق دید نت سوزند ز ریشه
برای لحظه ی اغاز دیدار
زدم یک پرده از ترمه به دیوار
به یاد سفره هفت سین مادر
گشودم سفره ای از عود و عنبر
نهادم پای اسپند نام دلبر
کتابی را که پر کرده ز گوهر
کنار سیب و سنجد تنگ ماهی
نبات وسیر و سبزه هر چه خواهی
بیاد ان زمان های گذ شته
یه عکس کودکی پشت اش نوشته
کتاب حافظ و اینه شمعدان
برای گام اول داغ و سوزان
تنم در شور وحال بوسه تو
حجابی بسته بر دل از پر نو
همان چادر که گلهای زری داشت
فراوان خاطرات مادری داشت
نشستم در کنارت با دل وجان
بهاری شد وجودم زیر قران
 

eelhamm

عضو جدید
خسته تر از آنم
که لیوانی چای
آرامم کند...
آغوش گرم تورا می خواهم
در جنگلی ناشناس
وقتی که آسمان
از لا به لای شاخه ها
سرک می کشد.......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با ساعت دلم
وقت دقیق آمدن توست
من ایستاده ام :
مانند تک درخت سر کوچه
با شاخه هایی از آغوش
با برگ هایی از بوسه

با ساعت غرورم اما !
من ایستاده ام :
با شاخه هایی از تابستان
با برگ هایی از پاییز
هنگام شعله ور شدن من
هنگام شعله ور شدن توست
ها .... چشم ها را می بندم
ها....گوش ها را می گیرم
با ساعت مشامم
اینک:
وقت عبور عطر تن توست!!!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی
چقدر
دلم
اغوشت
را میخواهد
تا کمی
دل تنگیهایم
و بی قراریهای
دلم
ارام گیرد
همین
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

کسی هست آغوشش را،

شانه هایش را

به من قرض بدهد !

تا یک دل سیر گریه کنم؟!

بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی ؟
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشم را
به تو میدهم
شانه هایم
که نمیدانم
میتواند
تحمل کند
میگذارم
بر شانه ام
کمی
ارام گیری
در اغوشم
تا دلت ارام گیرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق ، در حلقه شب خندیدن * لذت ماه در آنجا دیدن
عشق ، شبهای شب از جنگیدن * چون گل قاصدکی شوریدن
عشق ، در سایه شب رقصیدن * یک اغوش خاطره را بوسیدن
عشق ، از موی پریشان گقتن * در کنارت زیر باران خفتن
عشق ، با یک نفس آرام شدن * عشق ، در خواب تو بیدار شدن

 

paria.z68

عضو جدید
عشق ، در حلقه شب خندیدن * لذت ماه در آنجا دیدن
عشق ، شبهای شب از جنگیدن * چون گل قاصدکی شوریدن
عشق ، در سایه شب رقصیدن * یک اغوش خاطره را بوسیدن
عشق ، از موی پریشان گقتن * در کنارت زیر باران خفتن
عشق ، با یک نفس آرام شدن * عشق ، در خواب تو بیدار شدن




بیا به حجله آغوش من به مهمانی

که پر طراوت و زیبا مثل بارانی

دوباره بازوی خویش حلقه کن به گردن من

دلم میان نفس های توست زندانی...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیا به حجله آغوش من به مهمانی

که پر طراوت و زیبا مثل بارانی

دوباره بازوی خویش حلقه کن به گردن من

دلم میان نفس های توست زندانی...
ای که طوفان در دلم انگیختی...

تو مرا از نو به عشق آمیختی...

ای دو چشمت رنگ دشت سوخته...

آتشی در جان من افروخته...

رخت عشقی بر تن عریان من...

بوسه هایت نم نم باران من...

باز کن آغوش خود ای هم نفس...

بی نیازم کن دگر از همه کس...

تا بگویم راز عشق در گوش تو...

حل شوم در گرمی آغوش تو...

در حریم بستر سوزان تن...

می تپد چون قلب تو بر قلب من...

می شکافد پوست من از شور عشق...
 

paria.z68

عضو جدید
آنکه بوسید لب نوش تو شکر نچشید

و آنکه خسبید در آغوش تو بیدار نشد...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنکه بوسید لب نوش تو شکر نچشید

و آنکه خسبید در آغوش تو بیدار نشد...
لبانت
به ظرافت شعر
شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند
که جاندار غارنشین از آن سود می جوید
تا به صورت انسان در آید

و گونه هایت
با دو شیار مورب
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم!

و چشمانت راز آتش است
و عشق ات پیروزی آدمی است
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد.

و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریز از شهر
که با هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کنند.....​
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اغوشم
اکثر اوقات
سرد
هست
ولی
تو نگران
نباش
هر گاه
هوس
اغوش کردی
که بتوانی
در ان
ارامش داشته
باشی
اغوش سردم
را گرم میکنم
و تقدیمت میکنم
 
بالا