آغوش

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
با سلام و تشّکر از همراهیِ قشنگِ همۀ دوستایِ گلم:


موضوعِ مشاعره:
آغوش



کم نامه ی خاموش برایم بفرست
از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه می شوم در این تنهایی
لطفاً کمی آغوش برایم بفرست





جلیل صفربیگی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
نماز عشق مــرا آبرو از آن بــــاشد که قیبله می کنم آغوش مهربان تو را
مهدی سهیلی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
نازك اندامي بود امشب در آغوشم «رهي» همچو نيلوفر به شاخ نسترن پيچيده‌ام
رهي معيّري
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرم ‌اي ماه بد امان نوازش بگـــذار تا در آغوش تو سوز غزلي ساز كنم
ابتهاج
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
با خيال خشك تا كي سر به يك بالين نهم دست در آغوش با تصوير كردن مشكل است
صائب تبریزی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر چه پيرم تو شبي تنگ در آغوشم گير تا سحر گه ز كنار تو جوان برخيزم
حافظ
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستم نمي‌رسد كه در آغوش گيرمت اي ماه با كه دست در آغوش مي‌كني؟
هوشنگ ابتهاج
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
مراد خسرو از شيرين كناري بود و آغوشي محبّت كار فرهاد است و كوه بيستون سفتن
سعدي
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
آمــــــــــد سحرم بتم در آغوش افكنده كمند زلف بر دوش
مولوي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلم گر قصه گوید،اینک آن گوش....لبم گر بوسه خواهد،این لب نوش
اگر شب زنده دارم،این سر زلف....چو خوابم در رباید،اینک آغوش


(ه.ا.سایه)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم


کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد


حافظ


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گاهی نیاز داری به
یه آغوش بی منت

كه تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد...

كه وقتی تو اوج تنهایی هستی

با چشماش بهت بگه : هستم تا ته تهش !

هستی عشق من !؟



منم بگم: هستم تا آخرین نفسم..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسی ام
و من نگذارم...
عشق من
بوسه با لجبازی، بیشتر می چسبد!!!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وقتی هستی تمام دنیا را در دستانم دارم
تمام عشق ها را در جیب هایم گذاشتم و با همین پاهای زخمی پیاده تا تو آمدم
در را باز کن
یه سبد آغوش می خواهم . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیاودراغوش گرمت مرا به بوسه ای شیرین مهمان کن
مشاهده پیوست 94321
این روزهــــا

آغوشــــم

به اندازه ی یک بغـــــل

نفسهایتـــــــ را کم دارد . . . !

 

arash.ars1

عضو جدید
ای صبح نودمیده! بناگوش کیستی؟


وی چشمه حیات لب نوش کیستی؟


از جلوهٔ تو سینه چو گل چاک شد مرا


ای خرمن شکوفه! بر و دوش کیستی؟


همچون هلال بهر تو آغوش من تهی است

ای کوکب امید در آغوش کیستی؟



 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در عجبم

چرا جنازه ی کسانی که ادعا می کنند بدون ما می میرند

هر روز در
اغوش این و ان پیدا می شود....!!


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانستم در پس کوچه باغ های چشمانت


مرا گرفتار عشق چیدن یک بوسه از لبهایت می کنی


نمی دانستم که پس ا
ز بوسه
از زلال لبهایت


مرا در
آغوش
خود غرق می کنی


نمی دانستم در حرارت آغوشت قلب مرا آرام می کنی
ولی این را می دانستم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چنان خاموش و ماتم، لالِ مادر زادم انگار
و بی تابم در آغوش تو، بی بنیادم انگار

کنارم با تبسم از پشیمانی، شکفتی
بهشتِ آرزو ها شد، خراب آبادم انگار

مرورِ ساحلِ چشمانِ تو، در عالمم بُرد

همه بود و نبودم، پاک شد از یادم انگار

"نه"،"اما و اگر" ... وقتی برای گفتنش نیست

به طعم بوسه های کالِ تو معتادم انگار

شده لبریز از بوی تو اینجا ... آه، افسوس
قلم بس کن، خیالاتند و من بر بادم انگار


جعفر لاهوتی آذر
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چــــــــه بــــــــے پــــــرواا ...
دلــــــمـــــ آغـــــوش ممنـــــوعــــه اے را ميخواهــــــد
کِـــهـ تنهــــــا شـــــرعـــــے بــــودنـــش را ...
مــــــن ميـــــدانــــمـــــ و دلمــــ و ...
تـــــــــــــــــــــــــو ... /
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=2]http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/heart.gif[/h] هیچ جز یاد تو رویای دلاویزم نیست
هیچ جز نام تو حرف طرب انگیزم نیست
عشق می ورزم و می سوزم و فریادم نه
دوست می دارم و می خواهم و پرهیزم نیست
نور می بینم و می رویم و می بالم شاد
شاخه میگسترم و بیم ز پاییزم نیست
تا به گیتی دل از مهر لبریزم هست
کار با هستی از دغدغه لبریزم نیست
بخت آن را که شبی پاک تر از باد سحر
با تو ای غنچه نشکفته بیامیزم نیست
تو به دادم برس ای عشق که با این همه شوق
چاره جز آنکه به آغوش تو بگریزم نیست


"فریدون مشیری"
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بوی عطر تنت...

شبی از شبها در رویاهای خویش غرق بودم و تو را دیدم…
تو را دیدم که نرم نرمک مانند نور سیمگون مهتاب نزدیک میشدی لرزان لرزان در آغوشم فرو رفتی تا اینکه…
بوی عطر تنت فضاي اتاقم را پر کرد آنوقت احساس کردم که فقط تو را دارم
خندیدم … خنديدی ناز کردم … نازم را خریدی و در چشمهای عاشقت عشق را خواندم… خواندم که…
اگر روزی من و تو ما بشویم

آنوقت ستارگان آسمان سر به آغوش هم میگذارند وما را که مستانه در آغوش هم فرو رفته ایم با نور خویش نوازش میکنند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفس می کشم نبودنت را
نیستی
هوای بوی تنت را کرده ام
می دانی
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نیستی
آسمان بی معنیست

حتی آسمان پر ستاره

و باران

مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد

تو نیستی

و من چتر می خواهم ...
هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند یاد آغوشت بیفتم ..
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگوتامرزاغوشت چه قدردلواپسی مونده..............
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
اغوش خالی ازتو یه عشق خیالی ازتو.............
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شنيدم که چون قوي زيبا بميرد
فريبنده زاد و فريبا بميرد
شب مرگ تنها نشيند به موجي
رود گوشه اي دور و تنها بميرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در ميان غزلها بميرد
گروهي برآنند که اين مرغ شيدا
کجا عاشقي کرد، آنجا بميرد
من اين نکته گيرم که باور نکردم
نديدم که قويي به صحرا بميرد
چو روزي ز
آغوش دريا برآمد
شبي هم در آغوش دريا بميرد
تو درياي من بودي آغوش وا کن
که مي خواهد اين قوي زيبا بميرد
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
غرور ای ناجی ِ حرمت تو با من پا به پایی کن

به هنگام سقوط من تو در من خودنمایی کن

من آن خورشید زرپوشم که با ظلمت نمی جوشم

بجز
آغوش دریا را نمی گیرم در آغوشم

من آن دیوان پربارم که در خود واژه ها دارم

درون دشت اندیشه به غیر از گل نمی کارم

من آن ابر بهارانم که از خاشاک بیزارم

بجز بر چهره ی گلها نمی گِریَم نمی بارم ...

:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم

روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم

بلبلانیم که گر لب بگشائیم ای گل

همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنیم

شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید

داستان غم دوشنیه فراموش کنیم

هوش اگر آفت عشق تو شود زان لب لعل

عشوه ای صاعقه خرمن آن هوش کنیم

امل دل را نبود تفرقه ای جان بازآ

قصه معرفت این است اگر گوش کنیم

اشک روشنگر چشم است ولیکن نه چنان

که چراغ دل افروخته خاموش کنیم

خون دل ریخته ترک نگهی کو رستم

تا ز توران طلب خون سیاووش کنیم

شهریارا غزل نعز تو قولیست قدیم

سخنی تازه گرت هست بگو گوش کنیم
 
بالا