اشعار و نوشته هاي عاشقانه

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
ستاره ي نازنين من
شيشه ي تلخ سکوتم رو مي شکنم
با فرياد رساي دوست داشتنم

اگه لحظه اي ، فقط لحظه اي
تو آسمان دلم بدرخشي
بي درنگ پلي از شبنم و شب بو مي سازم
مي آيم و آرام در کنار تو پرنده ي آزاد نگاهم رابه دام چشم هاي تو مي بازم
ستاره ي نازنين من
شب و روز تو آسمون دلم
فقط تو هستي توآخه ماه و خورشيد و پروينم
فقط تو هستي تو

مي دونم آسمون دلم
تو قفس تنگ سينه ام اسيره
اما اگه تو تو آسمون دلم بتابي
اين قفس رو مي شکنم با دست هاي دوست داشتنم :gol:
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیارِ دست‌هاش را نشان می‌دهد پدر:
"هنوو گُشنه‌گی نکشیدی عاشقی یادت بره!"
اما از ابرِ چشم‌هاش
چکّه می‌کند
تصویرِ زنی جوان!
 
  • Like
واکنش ها: noom

گلابتون

مدیر بازنشسته

در به دری در من بود
نه در قطاری که می رفت و می آمد.


 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دورتر از سرزمین خواب ،آن لحظه رويايي من ...
پیش تو عالمی از شوق هستم
تا نسیمی می وزد ، ناخواسته به خود می آیم
چه خوب است رويايي خواب شدن !!!....
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
من پُر از حرفم ، یک کمی گوش برایم می فرستی ؟ . . .
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است
تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند
در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کرد م
تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم
آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم
و به شوق تو اشک می شدم
و بر صورت مه آلودت می لغزیدم
ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم
تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باش د
که مرهمی شود برای دلتنگی هایم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آمیخته است نوش تو با نیش خندها
تا دور باشد از تن بكرت گزند ها

ای"مه لقا"ی عصر مدرنیته! مانده اند،
در حل پیچ زلف تو اندیشمند ها

تا چشم بد به تو نرسد دور كرده است
جنگل برای بركه ی چشمت سپند ها

آرش نشسته بین دو ابروت با كمان
بهرام زیر روسری ات با كمند ها

شیرین لب از طواف لبت دل نمیكنند
مثل مگس كه از حرم حبه قند ها

وقتی گل از تمشك لبت باز میشود
افسرده میشوند تمام لوند ها

غزاله! گاه پشت سرت را نگاه كن
در حسرت تو اند تمام سمند ها

گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
در گوش ما نمیرود این پند مند ها

ما نیز عاشقیم و سر افكنده پیش عقل
این ها همه فدای سر قد بلند ها
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مهم نیست هوا گرم باشد یا سرد
من بـــهـــــــــــــــانه می گیرم و
تــــــ ـــو
دهانـــــم را ،با یک بـــــــــــــوســــــــه ببند ...


 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي به روي چشم من گسترده خويش--- شاديم بخشيده ازاندوه بيش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بوی مهربانی می آید...

تو کجا ایستاده ای؟

در مسیر باد؟
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب پریشان می‌خرامد در خموشی‌های ساحل
می‌تپد در سینه‌ام دل… تو می‌آیی تو می‌آیی
می‌تراود عطر بوسه از گل سرخ لبانت
می‌درخشد دیدگانت… چه زیبایی چه زیبایی
می‌گشایی پرده راز با نگاهی پر ز تشویش
من به گوشت می‌سرایم نغمه‌ای از غم خویش
در خموشی‌های ساحل این منم تنهای تنها
خفته در آغوش رویا… چه رویایی چه رویایی
شب پریشان می‌خرامد در خموشی‌های ساحل
می‌تپد در سینه‌ام دل… تو می‌آیی تو می‌آیی
می‌تراود عطر بوسه از گل سرخ لبانت
می‌درخشد دیدگانت… چه زیبایی چه زیبایی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو بعد از کشف الکل
شاعرانه ترین کشف بشری،
من از سرودن تو
مست می شوم...
 

چاووش

عضو جدید
قصه تنهایی


اگرچه بودن تو مثل خواب و رویا بود
ورنگ چشم تو مانند آب دریا بود

طلوع صبح نگاهت اگرچه بی رنگ است
ولی تبسم چشمت همیشه زیبا بود

اگر چه ساکتی و غنچه ات نمی شکفد
دلت لبالب امواج و شور و غوغا بود

چنان لطیف و زلالی مثال قطره اشک
که در درون وجودت دلت هویدا بود

تو رفتی و گل من در میان باغ خیال
نشست و یاد تو میکرد و بس شکیبا بود

تو مثل قاصدکی زود رنج و نازک دل
از آن صفات ظریفی که در تو پیدا بود

میان اینهمه گلواژه ها که میگردم
دل تو بود و نگاهت دو جمله اینجا بود

تو با کبوتر عاشق به آسمان رفتی
و بعد از آن دل من تا همیشه تنها بود

میان کوچه و پس کوچه های شهر غریب
دل شکسته من عاشقانه آنجا بود

حکایتی شدو مردم به گوش هم گفتند
سرود و قصه مردی که مست و رسوا بود
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل می​رود ز دستم صاحب دلان خدا را-----دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
موهایم را
آنقدر کوتاه میکنم
تا خاطره انگشتانت را
از یاد ببرند...

دیری نمی پاید،
خاطراتت
دوباره می رویند..!!
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي مرا با شور شعراميخته ---اين همه اتش به شعرم ريخته
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
لیـوان چای روی میـز
در انتظار ؛
نه تـو می‌آیی و نه او گرم می‌ماند ،
چه گناهـی دارد
سمـاوری که داغ دیده است ...


 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
همچو باراني كه شويد جسم خاك
هستيم ز آلودگيها كرده پاك
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از وقتی حضورت معنای زندگی ام شد

محبت را در پاکی نگاهت

و صداقت را در وجود مهربانت معنا کردم ...

لحظه ها را به شوق دیدارت سپری می کنم

و تو را تا بیکران عشق "دوست دارم"

پس

بمان برایم تا ماندگارترین باشم...
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي تپش‌هاي تن سوزان من
آتشي در سايه مژگان من
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نمی دانم چرا گردون به كام من نمی گردد

اگر عيبم پريشانی است زلف يار هم دارد
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر ناله و فرياد كه كردم نشنيدي
پيداست نگارا كه بلند است جنابت
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه‌قدر شراب ریخته‌ای به چشم‌هات مگر
که هر روز می‌گیرندَم
به جُرمِ مستی؟!

( رضا کاظمی )
 
  • Like
واکنش ها: noom

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
... من در این آیه ترا آه کشیدم آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
پيش از اينت گر كه در خود داشتم
هر كسي را تو نمي‌انگاشتم
درد تاريكيست درد خواستن
رفتن و بيهوده خود را كاستن
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
سر نهادن بر سيه دل سينه‌ها
سينه الودن به چرك كينه‌ها
در نوازش، نيش ماران يافتن
زهر در لبخند ياران يافتن
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


صرف فعل "دوست داشتن" بسیار سخت است

گذشته اش که به هیچ وجه ساده نیست

حالش کاملاً اخباری ست

آینده اش هم شرطی ...
 

Similar threads

بالا