و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاریست
مرگ در آب وهوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید
مرگ باخوشه انگور می آید به دهان
مرگ در حنجره سرخ - گلو میخواند
مرگ مسوول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان میچیند
مرگ گاهی ودکا می نوشد
گاه درسایه نشسته است به ما مینگرد
وهمه میدانیم
ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپرهای صدا میشنویم
پرده را برداریم
بگذاریم که احساس هوایی بخورد
سهراب سپهری