hvacamir
پسندها
1

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اینکه نگـاه هایت را نصیب هر کس و ناکسی میکنی دلیل بر مهربانیت نیست آنقدر بـی ارزشی که هر کسی برای سیراب کردن هوس هایش از چشمان تو آب بر میدارد ......
    اینکه نگـاه هایت را نصیب هر کس و ناکسی میکنی دلیل بر مهربانیت نیست آنقدر بـی ارزشی که هر کسی برای سیراب کردن هوس هایش از چشمان تو آب بر میدارد ......
    مناجات: خدایا گناهانم را ندیده بگیر همانطور که دعاهایم را نشنیده میگیری
    كاش هفت ساله بودم روي نيمكت چوبي مي نشستم مداد سوسماري در دست باصداي تو ديكته مي نوشتم تو ميگفتي بنويس دلتنگي من آن را اشتباه مي نگاشتم اخمي بر چهره مي نشاندي و من به جبران دلتنگي را هزار بار مي نوشتم!
    حس بودنت در دورست ها به من شوق زندگی میبخشد، اما دوریت اینجا، همینجا آزارم میدهد، تو کجای زندگی من هستی که با تلنگری آرام و با چشمکی آشوبم میکنی؟
    يا علي رفتم بقيع اما چه سود / هر چه گشتم فاطمه آنجا نبود

    يا علي قبر پرستويت کجاست / آن گل صدبرگ خوشبويت کجاست

    هر چه باشد من نمک پرورده ام / دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
    [/URL]
    باز من و خیال تو
    باز تو و آغوش دیگری
    ... و باز شب و تاریکی و سیگارم ...
    چقدر بکشم تا آرام بگیرد دلم؟؟
    از حساب و کتاب بازارعشق هیچگاه سر در نیاوردم
    و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی
    من بدهکارت می شوم . . .
    دسـتـــاشو مـشـت کرد
    و گفت : گـــل يـــا پــــوچ ؟
    تو دلــــم مــيگـم : فـقــط دسـتــاي تو

    دسـتـــاشو مـشـت کرد
    و گفت : گـــل يـــا پــــوچ ؟
    تو دلــــم مــيگـم : فـقــط دسـتــاي تو
    آنگاه که غرور کسی را له می کنی آنگاه که کاخ آرزو های کسی را ویران میکنی
    آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی ،

    آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

    آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خردشدن غرورش را نشنوی
    آنگاه که خدا را میبینی و بنده خدا را نادیده می گیری

    می خواهم بدانم دستانت را به سوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
    نگران نباش زندگیم رو به راهه رو به راهی که رفته ای رو به راهی که مانده ام
    دیگر نه شراب ها مست می کنند
    نه سیگارها نعشه !!
    ولشان کن ؛
    دارند به طعم لب هات حسودی میکنند
    بعـضیا هـــسـتن کــه آدم دلـش می خـواد سـرش رو بــزاره رو پاهاشون

    و بــخوابه تــا دنـیا تمــــوم شــــه ….از بــس که آرامش بخشن
    با تمام زنان می‌توان خوابید اما با تعداد محدودی از آنها می‌توان بیدار ماند.
    يـه دوسـت دختــرم نــداريـــم شيــطـون بـاشـه اينجــوري بـوسـش كنيـــم ذوق مــرگ بشــيــم ..!:DDDDDDDDDDDDDDDDDD
    روز تنهایی من...

    روز نیلوفری یاد تو بود

    یاد لبخند نگاهت ...

    یاد رویایی آغوش تو بود

    روز تنهایی من...

    چهره سرد زمین یخ زده بود

    گره مردمك چشم تو باز

    به نگاه شب تنهاییمان زل زده بود

    روز تنهایی وغم.!

    قدر دلتنگی من...

    آســـمان پــیدا بود
    اشك من جاری شد...

    جای تو خالی بود

    جـــــــــای تـــــــــو ...

    عكس تو درطاقچه ی كوچك قلبم خندید

    شعر دلتنگی من سخت گریست
    دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ....
    نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم ؛
    برای اینکه نگذارم بیایند .!!!


    كاش در آغوش ها تفاوت نياز ودوست داشتن ، معلوم بود ...
    خداوندا... مرا واسط عشق خود میان آدمیان کن، تا آنجا که نفرت است، عشق را ارزانی کنم...
    لحظه مردن من در آغوشت ، لحظه ایست که ثابت میکنم عاشقت هستم
    شكي كه بي‌صداست پشتي كه بي‌پناست دستي كه بسته است پايي كه خسته است دل را كه عاشق است حرفي كه صادق است شعري كه بي‌بهاست شرمي كه آشناست دارايي من است ارزاني شماست
    «هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
    وسعت تنهاییم را حس نکرد
    درمیان خنده های تلخ من
    گریه ی پنهانیم را حس نکرد
    در هجوم لحظه های بیکسی
    درد بیکس ماندنم را حس نکرد
    انکه با اغاز من مانوس بود
    لحظه ی پایانیم را حس نکرد»
    حظه تحویل سال در آرامگاه کوروش بزرگ
    خوشا به سعادت آنهایی که رفتن ..

    ایرانم ، جشن آن روز شاد بادم
    که تو آبادی و من آزادم ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا