hvacamir
پسندها
1

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • به چه می خندی تو ؟ به مفهوم غم انگیز جدایی.به چه چیز ؟به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟به چه می خندی تو ؟به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد!یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟ به چه می خندی تو !به دل ساده من می خندی که دگر تا به ابد نیزبه فکر خود نیست (خنده داراست بخند)
    به سلامتی اون دختری که
    وقتی تو خیابون یه لکسوس براش بوق میزنه
    بازم سرشو میندازه پایین و میگه:
    اگهBMW 730 هم داشته باشی،
    به چرخ پراید عشقمم نمیرسه.....
    مرد بغض نمیکند ...

    مرد گریه نمیکند ...

    مرد نمی شِکند ...

    فقـــــط سیگاری روشن میکند ؛

    و آرام و بی صدا ، لابلای دود و شعر میمیـــــــرد ...
    گام هایت را ""سنگین "" بردار...

    تنهایی من ... دیگر شیشه ای "نازک " نیست...

    به این راحتی ها نمی شکند شیشه ی "" بند زده ""....
    يادمان باشد كه:

    هميشه ذره اى حقيقت پشت هر " فقط يه شوخى بود"

    كمى كنجكاوى پشت " همينطورى پرسيدم "

    قدرى احساسات پشت " به من چه اصلاً "

    مقدارى خِرَد پشت " چه ميدونم "

    و اندكى درد پشت " اشكالى نداره "

    وجود دارد
    ی تــــــــــــفاوت باش . .

    به جــــــــــهــــنم که رفت !

    مگر دریا مُرد از بـــی بارانــی ؟
    کاش دستهایم انقدر بزرگ بود که میتوانستم چرخ و فلک دنیا را به کامت بچرخانم .....
    یه دوست دخترم نداریم موهاشو افشون کنه بیاد باز دلو پریشون کنه بره!!!!
    نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می خندد

    که میگوید :

    عجب این دخترک شاد است،

    عجب این دخترک آرام و خندان است،

    ولی باران نمی داند که من دنیایی از دردم،

    نگاهم گرچه میخندد، سکوتم سخت دردناک است ...




    من گمان می کردم
    رفتنت ممکن نیست ..
    رفتنت ممکن شد
    حال
    باورش ممکن نیست ..
    هيچ لذتــــــی بالاتر از اين نيست ...
    که جواب تلفن های کســـــی رو ندی ،
    که قبلا جوابتو نميداد ..
    چه حس خوبیــــــــه ! دارم ازش لذت مــــــی برم .
    وقتى كه ميگى ديگه برا هميشه فراموشش كردى ،
    و هيچ احتياجى بهش ندارى ،
    و تمام فحشهاى دنيا رو نصيبش ميكنى ؛

    درست زمانيه كه
    بيشتر از هميشه دلت براش تنگ شده !...
    شمارش رو پاک میکنی که فراموشش کنی
    اما قسمت ناراحت کننده ش اینجاس که
    شمارش رو هنوز از حفظی ..
    بگشا نقاب از رخ باد بهاران
    شد طرف چمن بزمگه باده گساران
    شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند
    رو سوی تماشای چمن لاله عذارن
    در موسم گل توبه ز می دیر نپاید
    گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
    بین غنچه نشکفته کهآورد به سویت
    سربسته پیامی ز دل سینه فگاران (سال نو مبارک)
    دیوانه ام می كند ...!
    فكر اینكه .. زنده زنده .. نیمی از من را .. از من جدا كنند !
    لطفا ... تا زنده ام بــــــــــــــــــمان...
    نیازم دیگر نه آغوشت است نه دستانت نه لبانت نه گیس سیاهت و نه چشم خمارت....
    با یک فنجان سکوت تلخ و پاکتی سیگار
    فرو میبرم حماقتم را که دوستت داشتم..
    اعث افتخار مردم عزیز ایران. سینا تمدن مدیر عامل شرکت بزرگ اپل شد.
    تو میگفتی "یک نخ روشن کن دوتایی بکشیم"
    از وقتی رفتی به یادت تمام سیگار ها را نصفه میکشم
    سرم را روی شانه ات مگذارم...
    تا همه بدانند " همه چیز " زیر سر من است.
    ســــلامــتیـه کسی که واسمون همه چیزه...
    آسمان هم از رنگ تنهایی میترسد.
    ستارگان می آیند
    و او آرام میگیرد.
    تو بیا تا من نیز آرام شوم.
    مسال هم تموم شد دل تنها

    دوباره تکرارو تکرار شبها

    تا بوده این بوده دل تنها

    سال نوت مبارک ای دل تنها



    میدونم تنهایی میدونم دلتنگی میدونم نازکم تو تحمل کن

    زندگی امیده سایه تردیده سرنوشت این بوده گله کمتر کن
    برهنه ميشوم
    تا شهوتت را برملا سازم ...
    مرز هوس و عشق
    لباس من است ...
    شايد ..
    حدس می زنم شبی مرا جواب می کنی
    و قصر کوچک دل مرا خراب می کنی

    سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای

    ولی برای رفتنت عجب شتاب می کنی

    من از کنار پنجره تورا نگاه می کنم

    وتو مرا به نام دیگری خطاب می کنی

    چه ساده در ازای یک نگاه پاک وماندنی

    هزار مرتبه مرا ز خجلت آب می کنی

    به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام

    تو کمتر از غریبه ای مراحساب می کنی

    وکاش گفته بودی از همان نگاه اولت

    که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی
    "دل"عجـب موجـود سخـت جـانی ست...!



    هـزار بار تنـگ می شود...

    می شکـند...

    می سـوزد...

    یخ می زند...

    می میـرد...



    و بـاز هم می تپـد...!!!

    این آخرین بارم بود.

    “با عجله رفتنت” را عکس میگیرم و در کنج تاریکخانه قلبم برای همیشه نگاه میدارم،

    تا یادم باشد تاریکیِ خانه قلبم از بی عشقی نبود.

    از اعتماد بود.

    دیگر…

    بازگشتت را…

    انتظار نمیکشم…

    برو به سلامت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا