باران ببار
غم ها بشور
باز هم بگو
از راه دور
از خستگي دلمردگي
آخر اين نيست ديوانگي
بازهم بگو
از عشق پاك ماهي با آب
از نگاه تابناك مهتاب
از آواي گرم آفتاب
باران آخر چيزي بگو
با من بگو
بازهم بگو
از آواي آبي رود
از ستيغ رفيع كوه
از دل دشت پر عطش
از لاله و ياس و بنفش
يا چشمان مادري كه براي لب شعله دار فرزند
آمدنت را دعا مي كرد ....
باران تو خود بر همه جا باريده ايي
وهمه اينها را ديده ايي
پس آخر چيزي بگو
باران ببار
باران بگو