mani24
پسندها
36,402

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام

    آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام

    دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست

    آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست
    جاده ها پر است از یک نگاه

    و من در امتداد لحظه ها

    بدنبال حضورت هستم

    افق خاکستریست

    دم دم های غروب است

    جاده پر است از سکوت

    بوی رودخانه و صدای گنجشکان

    و من منتظر پشت پنجره

    مثل هر غروب

    پرم از نیامدن هایت




    مثل رودها

    که تقدیرشان دریاست

    من به دنبالت

    هزار تکّه می شوم

    هزار کوچه

    هزار خانه می شوم

    پای بغض پنجره ها

    هزار نی لبک

    هزار عاشقانه می شوم

    ذهن شمعدانی ها

    از عطر تو لبریز است

    من به دنبالت

    هزار برگ

    هزار جوانه می شوم

    تن ِ شب

    پر از باغ های رؤیائی ست

    من به دنبالت

    هزار گل

    هزار پروانه می شوم

    مثل تقدیر ِ بی برو برگرد

    می دانم عاقبت

    من به دنبالت

    هزار دیوانه می شوم





    با دلي بي تاب مي خوانم تو را



    مثل شعري ناب مي خوانم تو را


    در كنار جويباري از غرل



    با سرود آب مي خوانم تو را



    شب به قصد كوچه بيرون مي روي



    در شب مهتاب مي خوانم تو را



    خستگي را مي تكانم از تنت



    با زبان خواب مي خوانم تو را



    با لباني كه عطش بو سيده است



    با صداي آب مي خوانم تو را



    عكس خاموشم كه تا پايان عمر



    با دلي بي تاب مي خوانم تو را.......



    کاش که در کوچه ها باران ببارد

    یک درنگ، اندوه ها را وا گذارد

    کسی نگوید، خانه ها بی چراغ است

    کسی نگوید سفره ها نان ندارد

    دست هامان، بذر آیینه بپاشد

    چشمهامان دانه حیرت بکارد

    در حضور باغبان بی رخصتی سبز

    باد، برگی از درختی بر ندارد

    مشقهامان صرف این افعال باشد:

    دوست دارم، دوست داری، دوست دارد

    رفتنت را با هزاران ذکر هرگز باور کردم




    خواب های خوب و بد زیاد می بینم !

    و هر شب ...

    تو نزدیک همان خواب خوبم هستی

    فکر می کنم تا خوشبختی ام

    یک غلت دیگر مانده ...

    و این غلت های لعنتی !!!!

    من را از خواب بیدار می کنند هر شب ...

    می گویم دوستت دارم ...

    نگو که تکراریست

    شاید روزی برسد که ....

    نباشم تا تکرارش کنم !!!
    لحظه ها رو با تو بودن

    در نگاه تو شکفتن

    حس عشق و در تو دیدن

    مثل رویای تو خــواب

    با تو رفتن با تو موندن

    مث قصه تو رو خوندن

    تا همیشه تو رو خواستن

    مث تشنگی یه آب ه

    اگه چشمات من و میخواست

    تو نگاه تــو میمردم

    اگه دستـات ماله من بود

    جــون به دستـات میسپردم

    اگه اسـم مو میخوندی

    دیگه از یاد نمی بردم

    اگه با مـن تــو میموندی

    همه دنـیــا رو میبردم
    ميشه خدا رو حس كرد تو لحظه هاي ساده

    تو اضطراب عشق و گناه بي اراده

    بي عشق عمر آدم بي اعتقاد مي ره

    هفتاد سال عبادت يك شب به باد مي ره

    وقتي كه عشق آخر تصميمشو بگيره

    كاري نداره زوده يا حتي خيلي ديره

    ترسيده بودم از عشق عاشق تر از هميشه

    هر چي محال ميشد با عشق داره ميشه

    عاشق نباشه آدم حتي خدا غريبس

    از لحظه هاي حوا هوا مي مونه و بس

    نترس اگه دل تو از خواب كهنه پا شه

    شايد خدا قصتو از نو نوشته باشه
    چقدر خوبه که تو هستی چقدر خوبه تو رو دارم

    چقدر خوبه که از چشمات میتونم شعر بردارم

    تو که دلواپسم میشی همه دلواپسیم میره

    شاید این واسه تو زوده یا شاید واسه من دیره

    واسم دیره از این خلوت به شهرعشق برگردم

    واسم دیره پشیمون شم چه خوبه با تو شب گردی
    شاید آن روز که سهراب نوشت



    تا شقایق هست



    زندگی باید کرد



    خبری از دل پر درد گل یاس نداشت



    باید اینجور نوشت:



    هر گلی هم باشی



    چه شقایق چه گل پیچک و یاس



    <<زندگی اجبارست>>
    راز ماندن در چيست ؟

    گفت: دررفتن من

    کوه پرسيد :و من؟

    گفت :در ماندن تو

    بلبلي گفت:ومن؟

    خنده اي کرد و گفت:

    در غزلخواني تو

    آه از آن آبادي

    که در آن کوه رود

    رود مرداب شود

    ودر آن بلبل سر گشته سرش را به گريبان ببرد

    ونخواند ديگر

    من و تو بلبل و کوه و رودیم

    راز ماندن جز

    در خواندن من ماندن تو رفتن ياران سفر کرده ی مان نيست بدان
    پنجره ها را باز کن...

    هوا پر از...

    دوستت دارم های من است . . .
    این در تو گم شدن را دوست دارم


    دنبالم نگرد و به زندگیت برس


    من هم در شعرهام آنطور که همیشه دلم می خواست

    با تو زندگی خواهم کرد...
    دلتـنگـــــم ...

    هــــــمـــین !

    و ایــــــن نیــــاز به هــــیچ زبـــان شاعــــرانه ای

    نــــدارد ...
    عادتــــــ ــــ ـ نَکرده ام هَنــــوز...

    خیال می کنَــــم

    روزی باز می گردی

    آرام از پشتــــــ سر می آیی،

    مَـــرا کــه به انتهای خیابان خیره شُــده ام

    دوباره به نامِ کوچکـــــ ـــ ـ صِــدا می زنی
    امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن

    هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …

    تنهای تنها میون این همه آدم سخته.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا