یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تا اسیر گردش خویشم، بر نمی‌گرداندم گرداب
    سایۀ سنگینی کوهم، بر نمی‌خیزد سرم از خواب

    جاده‌ام... پیچیده در منزل، گردبادم... عقده‌ها در دل
    موج دور افتاده از ساحل، رود پنهان مانده در مرداب

    پا به پای سایه سردر پیش، با نسیمی می‌روم از خویش
    می‌دهد آیینه‌ام تشویش، می‌برد آشفته تا مهتاب...

    در شبی اینگونه وهم‌آور، یافتن، هم‌رنگ گم‌کردن
    باختن، باری گران بر دل، بردنم، نقشی زدن بر آب

    کاش امروزی نمی‎آمد، تا که فردایی نمی‌دیدم
    هر شبم فردا شبی دارد، ای شب آخِر مرا دریاب!

    باز در من سایه‌ای پنهان ـ روبه رو با مرگ ـ می‌گوید:
    بهترین فرجام نومیدان! آخرین پل! اولین پایاب!

    گرچه تاریکم، رهایم کن! نیستم نومید ازین بودن
    خاطرم را می‌کند روشن، جستجوی مقصدی نایاب

    پوستم را می‌درد بر تن، جان به شوق دیدن موعود
    دل به سوی لحظۀ میعاد، می‌شود از سینه‌ام پرتاب

    می‌برد هر جا که می‌خواهد، دست‌های ناتوانم را
    گردش گرداب‌وار خون، با هزاران ماهی بی‌تاب

    یوسفعلی میرشکاک
    __________________

    بفرمائید. :gol:
    واقعا چشم به هم زدنه!!
    من که خیلی کم آوردم از درست کردن خودم...
    حالام شدیم دونفر! خودم کم بودم خخخخخ یه سال بیشتره مزدوج شدم:) انشاءالله نوبت شما
    منم مثل شما یه زمانی اگه نمی نوشتم دق میکردم الان بیشتر میریزم تو خودم...حتی حس نوشتنم ندارم... هی روزگار
    رمضان بر شما هم مبارک مسلمان :)
    اوه اوه ساعت از یک گذشته، برم بخوابم که فردا باید زود پاشم.
    بااجازتون... خیلی خوشحال شدم...ایشالا سرفرصت بیشتر صحبت کنیم... حرف زیاد دارم
    فعلا شبتون بخیر
    خب خداروشکر
    منم بدنیستم... میگذره خوب یا بد!
    درسو که چهار سال پیش فاتحشو خوندم مهندس خخخخخ
    الانم درگیر شوهر و زندگی و و و
    شما چه میکنی؟ خودت شعر میگی؟
    یاران به بسم الله گفتن رد شدند از آب من ختم قرآن کردم و درگیر مردابم...:cry:
    خدا خدای من
    به کاری هم نیایید
    حداقل
    لحظه ایی مرا از غیر دور
    و به خودش مشغول می کند
    خدا خدای من نه از روی ریا
    نه از روی غم دنیا
    که برای یافتن
    لحظه های ناب همیشگی پرواز است
    خدا خدای من
    درمان نمی خواه
    در می خواهد
    دردی که تمام جانم را اتش زند
    و صبری که طاقت اتش را داشته باشد
    خدا خدای من....
    چه خوب است که می ایی
    و خداوند
    در دل هر لحظه
    دری نهاده برای بازگشت
    پله ایی برای پرواز
    و خداوند در هر ماه صدایش را انچنان مهربان می نوازد
    تا غمی جز حودش در دل نماند
    پقدر خوب است
    که می ایی
    ماه خدا
    ماه خدا
    ماه خدا
    ربّنای سوم




    ﴿إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا﴾(سورهٔ کهف-آیهٔ )۱۰




    آنگاه که آن جوانان کهف (از بیم دشمن) در غار کوه پنهان شدند..از درگاه خدا خواستند... باراِلها تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتی عطا فرما و بر ما وسیلهٔ رشد و هدایتی کامل مهیا ساز




    ربّنای چهارم




    ﴿وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ﴾(سورهٔ بقره-آیهٔ ۲۵۰




    چون آنها در میدان مبارزه جالوت و لشکریان او آمدند..از خدا خواستند که بار پروردگارا به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و ما را بر شکست کافران یاری فرما
    ربّنای نخست


    ربَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾(سورهٔ آل‌عمران-آیهٔ ۸


    باراِلها... دل‌های ما را به باطل میل مده...پس از آنکه به حق هدایت فرمودی... و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما...که همانا تویی بخشندهٔ بی‌منّت


    ربّنای دوم


    ﴿إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ﴾(سورهٔ مؤمنون-آیهٔ ۱۰۹


    زیرا شمایید که چون طایفه‌ای از بندگان صالح من روی به من آورده و عرض می‌کردند... باراِلها ما به تو ایمان آوردیم..تو از گناهان ما درگذر و در حق ما لطف و مهربانی فرما...که تو بهترین مهربانان هستی
    با تمام نقص ها و خطا هایم به این ایمان دارم
    که چه باشیم و نباشیم
    چه خوشمان بیاید و نیاید
    خونتان این درخت انقلاب را این پاکی بی کران را تا حضور یار
    پایدار نگه میدارد
    جوانه ها می ایند
    سبز می شوند
    و برای این حقانیت در بی نهایت ذوب می شوند
    و این خویشتن
    میبیند بازگشتتان را
    که
    باز صدایتان در گوش کوچه خیابان ها جاری میشود
    هربار صدایتان زدم جوابم دادید
    دعوتم کردید
    زودتر
    زودتر
    بخوانید
    می ایم
    اینجا نشانه هایتان را در این شلوغی گم کرده ام

    نکند بیش از این گم شوم
    نه عاشقانه ایی می خواهم نه گلایه ایی دارم
    و نه صبری .
    حوصله ایی نمانده که پایش بی قراری هایم را بریزم
    تنها
    و تنها در صدی از خلوص خود را به این من بفهمانید
    که تا دیر نشده
    تا فرصتی مانده
    دم از غیر جدا کنم
    و چون شما در حضور یار هستی شوم
    :cry:
    از خون جوانانِ وطن لاله دمیده


    از ماتم سرو قدشان سرو خمیده


    در سایه‌ی گل بلبل از این غصه خزیده


    گل نیز چو من در غم‌شان جامه دریده


    چه کج‌رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سرِ کین داری ای چرخ


    نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ


    نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ

    از دست عدو ناله‌ی من از سرِ درد است


    اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است


    جان‌بازی عشاق نه چون بازی نرد است


    مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است


    چه کج‌رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سرِ کین داری ای چرخ


    نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ


    نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ




    [IMG]
    بدترین برای من
    هنگامی است که
    برای کارها و گفته هایم دلیل درستی نداشته باشم
    از اینکه برای دوست داشتن برای متنفر بودن برای تمام حب و بغض هایم دلایل درستی نیاورم بسیار رنج می برم
    علی چاق است
    علی چاق زشت است
    علی شکمش همچون بشکه ای بزرگ است
    علی دمپایی خنده دار بر پا دارد
    علی هاهاهاهاهااها
    خدای من

    تـنها تـوئـی تـنها تـوئی در خـلوت تنهائیم

    تنها تو می خواهی مرا با این همه رسوائیم

    جان گشته سرتا پا تنم از ظلمت تن ایمنم

    شــو آفـتاب روشنـم پـیدا بــه نـاپـیدائیم

    مـن از هـوسها رسته ام از آرزوها جسته ام

    مـرغ قفس بشكسته ام شادم ز بـی پروائیم

    دانـی كـه دلدارم تـوئی دانم خریدارم توئی

    یـارم توئی یارم توئی شادی از این شیدائیم
    عاااموو داهی...هدیه ام بده...اهنگ خااص بی کلاام موخام...
    به هیچکس عادت نکن
    هیچکس موندنی نیست
    جز خدا که ازل و ابدی هست
    درست زندگی کن خوب زندگی کن به ادما محبت کن
    ولی
    به هیچکس عادت نکن
    حتی به عشقت
    حتی به دوست داشتنی ترین ادم زندگیت
    چون همه یه روز
    با دلیل درست یا غلط میزارن میرن
    هرچقدر هم دوستت داشته باشن
    هر چقدر هم متنفر باشن ازت
    هر چقدر هم براشون بی تفاوت باشی
    یه روز فراموشت می کنن
    همیشه کمی از خودتو
    کمی از غرورتو نگه دار برای روزای تنهایی
    روزایی که
    هیچکسی نمونده
    یا فراموشت کردن یا رفتن و یا فراموش شدن
    اونروز غرورتو بغل کن و باهاش تا صبح حرف بزن و لذت ببر
    سعی کن مثل کوهها زندگی کنی
    کوه زندگی جالبی داره
    همیشه پشتوانه و تکیه گاه قابل اعتمادی بوده
    کوه نماد ایستادگی و قدرت و سکوته
    هیچ کس از کوه توقع ناله نداره
    اگر یه روز از یه کوه صدا بشنوی ازش فرار می کنی و میترسی
    پس مث کوه باش و دم نزن
    حرفی دلتنگی و دلهره ایی هم که داری بریز تو خودت تا جایی که مث کوه کل وجودت سنگ بشه محکم بشه
    کوه باش
    سعی کن تو زندگیت کوه باشی
    اره می خوام کوه باشم
    کوه
    ما بخار شیشه ایم ؛
    نازمون کنی اشکمون در میاد چه برسه
    ...فراموشمون کنی !
    دوباره برگرد...
    همه چی تو کتاب و دعا نیست...
    مسئله اصلی حیات رو باید توی خود حیات کشف کرد...
    تو بال پرنده و مورچه و گل...

    علی اینو بدون ادم خوبی هستی...به خودت افتخار کن از بودنت ....از حسی که داری...از تلاشت...
    اگه فراموشی میگرفتی هیچی برات نمیموند.......
    فقط دنبال تعالی هستی
    بهتر شدن...
    برای بهترین شدن باید این«من بهتر»رو ستود....
    شک نکن ستودنی هستی...ذره ای بودی که الان به بودن چسبیدی ...و رشد کردی و محبت کردی...
    درسته اشتباهم داشتی....اما حق دارن اشتباه کنن....چون نمیدونن و با اشتباه یادمیگیرن...وتو حق نداری...تاکید میکنم حققق نداری خودتو سرزنش کنی...
    علی برو جلوو...
    لبخند بزن...
    که خدا عاشق لبخندته...
    که خدا افریدتت تا توی شااادی به هق هق بیفتی نه تو غم...
    چون خدا عاشق شادیه...
    پرواز کن پسر....با حس خوب وجودت....برو جلو ایینه خودت ببین خودتو....
    حس کن خودتو....
    باور کن خودت رو...
    از خودت به خدا برس...
    همه چیز تقصیر تو نیست...وتو نمیتونی همه مشکلات دنیای مجاورت رو درک کنی و بی اشتباه مطلقی باشی...
    حس کن خودتو....واز حضورت لذت ببر...
    چیزی که حداقل دوماه من نمیبینمش...
    شاید به گوش هایی رسیدم که صدا را بفهمند
    برای گوش از دست چپم می گویم که خوره گرفته و سیاه شده
    و ارام ارام این سیاهی به مچم و شانه ام نزدیک شده
    و می ترسم به قلبم نزدیک شود
    برای گوش بی پرده تمام درد هایم را می گویم
    و به چشمهایش خیره می شوم شاید صد سال شایدم بیشتر


    تا جوابی بدهد
    که سنگینی نگاهم شکسته شود و من رها شوم
    اگر
    گوشی باشد
    که صدایم را بفمد
    می خواهم برایش
    برایش از سطح سیمانی مغز ها بگویم
    برایش از خودم
    از تمام سپرده های سوخته ام می گویم تا کمی بخندد
    و من همراهش بخندم
    اگر
    گوشی باشد
    که صدایم رابفهمد
    برایش از توان زبان ادمها می گویم
    که چقدر توانشان در کلمات سرد و تصویر سازی درد بالا رفته
    از مغز خودم می گویم از قلبم که انچنان نازک شده
    که طاقت شنیدن هیچ مرثیه ایی ندارد
    نمی دانم دلم کوچک شده یا صبرم به پایان رسیده
    و می گویم
    که از سکوتم و گاهی از سخنم دربرابر مرثیه ها چه خیالبافی هایی که نکردند
    و اینها را برای گوش می گویم تا با هم به من بخندیم
    به گوش می گویم
    فرشته ی نگهبان اسمان را صدا بزند
    و برایم صندلی رزرو کند
    تا وقتی خوابم برد سوار صندلی شوم
    و به اسمان بروم تا دیگر چشمان را باز نکنم
    و تنها در سفر باشم
    بروم
    اری بروم
    و در این مسیررر
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا