گل و سنگ
گل در حالی که گلبرگ هایش را به سمت پایین سنگی که ریشه هایش در زیر آن قرار گرفته بودند حرکت می داد گفت:تو خیلی سخت و محکمی، باران باید تو را نرم می ساخت اما تو همچنان سخت و محکم این جا ایستاده ای و در حالی که مواد معدنی و کلسیم زیادی ذخیره داری جلوی راه آب رودخانه را گرفته ای تا به ما نرسد؟
سنگ جوابی نداد.
شب فرا رسید و گل به آرامی در خواب فرو رفت اما سنگ همچنان بیدار بود پس چنین پاسخ داد:
من اینجا ایستاده ام چرا که ریشه های تو مرا از آن تو ساخته اند.من اینجا ایستاده ام چرا که برای زمین احساس من مهم نیست مهم آن است که من سبب شوم تا ساقه ی تو در مقابل باد و باران خم نگردد.
همه چیز در تغییر است اما من این جا ایستاده ام چرا که محبت، فاصله ی بسیار ناچیز بین پاهای تو و پوسته نمکین من است.تو تنها زمانی آن را احساس خواهی کرد که دست تقدیر ما را از هم جدا کند.
صبح از راه رسید و گل از خواب برخاست و به سنگ گفت:
خواب دیدم که برایم آواز می خوانی، احمقانه است.این طور نیست؟!
گل در حالی که گلبرگ هایش را به سمت پایین سنگی که ریشه هایش در زیر آن قرار گرفته بودند حرکت می داد گفت:تو خیلی سخت و محکمی، باران باید تو را نرم می ساخت اما تو همچنان سخت و محکم این جا ایستاده ای و در حالی که مواد معدنی و کلسیم زیادی ذخیره داری جلوی راه آب رودخانه را گرفته ای تا به ما نرسد؟
سنگ جوابی نداد.
شب فرا رسید و گل به آرامی در خواب فرو رفت اما سنگ همچنان بیدار بود پس چنین پاسخ داد:
من اینجا ایستاده ام چرا که ریشه های تو مرا از آن تو ساخته اند.من اینجا ایستاده ام چرا که برای زمین احساس من مهم نیست مهم آن است که من سبب شوم تا ساقه ی تو در مقابل باد و باران خم نگردد.
همه چیز در تغییر است اما من این جا ایستاده ام چرا که محبت، فاصله ی بسیار ناچیز بین پاهای تو و پوسته نمکین من است.تو تنها زمانی آن را احساس خواهی کرد که دست تقدیر ما را از هم جدا کند.
صبح از راه رسید و گل از خواب برخاست و به سنگ گفت:
خواب دیدم که برایم آواز می خوانی، احمقانه است.این طور نیست؟!