نمیدانم چه میخواهم بگویمچرا غم می خوری از بهر مردن
مگر آنها که غم خوردن نمردن
ببخشید دیر جنبیدم
ت میدم
تیر نگاهت چون من را به دو تکه تقسیم کرد
تازه فهمیدم که قدرت عشق چیست
تا ابد گنج غمش در دل ما خواهد بود
زانکه گنجش زازل دردل ویرانه ماست
دردم از یار است و درمان نیز همبلبل بزبان حال خود باگل زرد
فریاد همی کند که می باید خورد
ما در ره عشق تو اسیران بلائیم
کس نیست چنین عاشق وبیچاره که مائیم
برما نظری کن که در این شهر غریبیم
برما کرمی کن که دراین شهر گدائیم
ما گدايان خيل سلطانيم
شهروند هواي جانانيم
بنده را نام خويشتن نبود
هرچه مارا لقب دهد آنيم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |