مشاعرۀ سنّتی
- شروع کننده موضوع Matrix
- تاریخ شروع
رفتی و نمی شوی فراموش
می آیی و می روم من از هوش
می آیی و می روم من از هوش
mahyarahimi
عضو جدید
خوب بخوابی 
mahyarahimi
عضو جدید
شاها ز بهر جان‌ها زهره فرست مطرب /کفو سماع جان‌ها این نای و دف تر نی
mahyarahimi
عضو جدید
همه رفتین لالا؟
mahyarahimi
عضو جدید
بابا پاک نکنین
mahyarahimi
عضو جدید
شب بخیر 
يا رب به که بتوان گفت اين نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجايي
ساقي چمن گل را بي‌روي تو رنگي نيست
شمشاد خرامان کن تا باغ بيارايي
یاری به دست کن که به امید راحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش
باران چون ستاره ام از دیدگان بریخت
رویی که صبح خیره شود در صباحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش
باران چون ستاره ام از دیدگان بریخت
رویی که صبح خیره شود در صباحتش
mahyarahimi
عضو جدید
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
mahyarahimi
عضو جدید
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار باز آید
شب است و شاهد وشمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
mahyarahimi
عضو جدید
mahyarahimi
عضو جدید
mahyarahimi
عضو جدید
اگر تو عاشقی غم را رها کن /عروسی بین و ماتم را رها کن
تو دریا باش و کشتی را برانداز /تو عالم باش و عالم را رها کن
تو دریا باش و کشتی را برانداز /تو عالم باش و عالم را رها کن
mahyarahimi
عضو جدید
شبتون بخیر
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری؟
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری؟
تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق
جایی دلم برفت که حیران شود عقول
ببخشید زرناز عزیز! چشمام دیگه واقعا" داره می سوزه.من رفتم بخوابم.شرمنده.
جایی دلم برفت که حیران شود عقول
ببخشید زرناز عزیز! چشمام دیگه واقعا" داره می سوزه.من رفتم بخوابم.شرمنده.
لطف خدا بيش‌تر از جرم ماست
نکته سربسته چه گويي؟ خموش!
اين خرد خام به ميخانه بر
تا مي لعل آوردش خون به جوش
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر اي دل که تواني بکوش!
نکته سربسته چه گويي؟ خموش!
اين خرد خام به ميخانه بر
تا مي لعل آوردش خون به جوش
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر اي دل که تواني بکوش!
مژده مژده همه عشاق بکوبید دو دست
کانکه از دست بشد دست زنان می آید
مولانا
کانکه از دست بشد دست زنان می آید
مولانا
mahyarahimi
عضو جدید
دلا طمع مبر از لطف بی‌نهایت دوستمژده مژده همه عشاق بکوبید دو دست
کانکه از دست بشد دست زنان می آید
مولانا
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست
تو به گوش گل چه گفتی که به خنده اش شکفتی؟
به دهان نی چه دادی که گرفت قندخایی؟
تو به می چه جوش دادی؟ به عسل چه نوش دادی؟
به خرد چه هوش دادی که کند بلند رایی؟
به دهان نی چه دادی که گرفت قندخایی؟
تو به می چه جوش دادی؟ به عسل چه نوش دادی؟
به خرد چه هوش دادی که کند بلند رایی؟
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |