تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف اوشب فراق نداند ک تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است
زان سفر دراز خود عـــزم وطن نمیکند
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف اوشب فراق نداند ک تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است
دیدی که مرا هیچکسی یاد نکردتا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عـــزم وطن نمیکند
این که دوبیتیه....باید کامل مینوشتیدااااا.........دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد
جز غم که هزار افرین بر غم باد
این که دوبیتیه....باید کامل مینوشتیدااااا.........
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
بلد نبودم!
دل ربایانه دگر بر سر ناز امده ای
از دل ما چه بجا مانده که باز امده ای!
دشمن بحال من ز غمش گریه میکندیاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
زان یار دلنوازم شکریست با شکایتدشمن بحال من ز غمش گریه میکند
ان بی وفا به دوستی ام بدگمان هنوز
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج | سزد اگر همه دلبران دهندت باج | |
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش | به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همه دلبران دهندت باج
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
یارب نظر تو برنگردد/ برگشتن روزگار سهل استدل زودباورم را به كرشمه اي ربودي
چو نياز ما فزون شد تو به ناز خود فزودي
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد / وجود نازکت آزرده گزند مبادتو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس بقدر همت اوست
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوباندر ازل بود ک پیمان محبت بستند
نشکند مرد اگر سر برود پیمان را
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کار آیدت آن دل که به خوبان نسپاری
اين راه را نهايت صورت کجا توان بستسر رفته باز حوصله ی انتظارها
چیزی نمانده است به پایان کارها
مانی جان یه بیت بگی کافبه! بینهای بعدی رو بذار لازم میشه ها!
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد / نقش هر نغمه که زد راه به جایی داردتا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم
صد بهارم نقش زد بر پرده ی گلپوش چشم
تشنه عشق خدا شو نه خریدار بهشتاين راه را نهايت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بيش است در بدايت
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نوتشنه عشق خدا شو نه خریدار بهشت
یار را در طلب سدره و طوبی مفروش
تا توانی پیروی از نفس بی پروا مکنشیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |