برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داشتم اشک هایم را روی نامه ای عاشقانه با قطره چکان جعل می کردم ، خاطرم آمد شاید دلتنگ خنده هایم باشی
ببخش اگر این روز ها عشق با گریستن اثبات می شود …

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشبــ کـ آمدۓ در ـخوابـم

یادتـ نرود ـبوسه ـهاۓ گرمتــ را برایم

تـُهفه بیاورۓ

اصلا این بـار کـ بیایۓ

دیگـر یک لحظه ـهم

دستــ هایتـ را رـهـا نمۓ کنم

این بار مۓ برمت جایۓ

کـ خدا هم دستش بـ ِهمان نـرسد

آنـ وقتـ تـ ُ همیشه در ـکنارم خواهۓ مــاند

بدون وا ـهمه اۓ از رفتنتــ ...

فقط من و « تــ ُ »


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی کسی از عشق و دوست داشتن میگوید تنها میخندم
اخر دیگر به دوست داشتنهای با دلیل ادمها عادت کرده ام
اگر کسی بگوید دوستت دارم ارام میگویم تمام این هم رفتنیست
میدانم تازگی اگر کسی بی دلیل دوست بدارد یا مجنوه هست یا عاشق
اگر کسی را عاشق دیدم تنها میخندم ان هم با صدای بلند اخر دیگر به عشق هیچ اعتقادی ندارم
اخر عشق دروغ محض ادمهاست
 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز

قول داده ام...

گاهـــــــی هر از گاهـــــی
فانـــــوس یادت را میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه،
روشن کنم خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛
هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره،
میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم!
اما به هیچ ستاره‌ی دیگری سلام نخواهــــــم کرد




 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگی هایت را در کدام رود انداخته ای؟

که تمام ماهی های جهان گوشه گیر شدند؟



 

ARMINA_68

عضو جدید
نمي خواهم به رويم بياوريد که من

چه بي‌ پروا پرواز مي‌‌کنم

در آسماني که مال من نيست

روزگاري

دل‌ به آمدن دلي‌ داده ام

که عمريست مي‌‌آيد و از آمدنش خبري نيست

رها مي‌‌شوم در سکوت

و تکرار مي‌‌شود

خيال تو در لحظه‌هاي من

و بغضي که مي‌‌خورد مرا تا انتها

بگو چگونه قبل از داشتنت

تو را گم کرده ام

که عاشقانه در تاب تو آب مي‌‌شوم

از من چه مانده است؟

جز يک مدار تنهايي‌

که دور گردنم حلقه بسته

و روز به روز تنگ تر مي‌‌شود

دلم بودنت را مي‌‌خواهد

يک عمر زندگي‌ را در خيال،

با تو خاطره ساخته ام

من به تو معتادم

و عاشق اين اعتياد

تشنه ام

تشنه ي آغوشي که

از سلولهاي تنم قد بکشند

و با لبهاي تو به بلوغ برسند

تمام اين سلولها بوي دوست داشتنت را مي‌‌دهند

و تمام رگهايم مريض همين اعتياد

من به تو معتادم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[SIZE=-0]
بوے فـَـــراموشے گرفتــہ اَم ...

رَنگــــِ تَنـــ ـهایے ...دلشــِکستــِگے ...بُغــــض وَ خامـــ ـوشے ....چیزی نیستــــْ ....

تآریــ ـخ مَصـــرَفم گذشتـــ ـہ اَستــــْـ !!
[/SIZE]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیگار بهانه است...

و من بــــــاز...
عمیق تر پک می زنم...
تا خاکستر کنم...
روزهای بر باد رفته ام را!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حس غریبی ست دوست داشتن

وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن .....

وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد

ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده

به بازی اش میگیریم .....

هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر !

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!....

تقصیر از ما نیست ...

تمامی قصه های عاشقانه

این گونه به گوشمان خوانده شده اند !!!
 

daneh jou

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم ... ولی نمیدانم برای چی ... برای بی وفایی تو ... یا به خاطر وفاداری خودم ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز دلـــم سراغ توراگرفت


گــفتم ببين گوشه ي آســـمــان ، 
مــــاه را...


چـــه تنـــــهاست!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دست هایت نگاه می کنم
خطوط ِ خوشبختی
چه ساده ترسیم می شوند

قلم به دست ِ تو می دادند
بهتر نمی کشیدی
جهان را؟

زیبا نیست جهان
دستان ِ تو تسلایم می دهند
آغوش ِ تو
آرامم می کند...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
براي تــو مي نويسم ..

از عـُـمـق احـساسم

مي نويسم تا شـايد بداني

که تپش قلـبم در سينه به خاطــر توست
عاشق نگاهی پاک و بی ریا
عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا

براي تــو مي نويسم کـه بداني

تــو بودي آن يگانه عشــقي که در لا به لاي خــرابه هاي قلـبـم لانه گزيد

و از آنهــا گلســتاني جاودانــه ساخت

براي تــو مي نويسم تا بداني

دوري ات براي مــن مثل دوري ماهــي از آب است

و دوري کبوتر از آســمان

براي تو مي نويسم اينک از عـُـمــق وجــودم . . .

با فــريادي خامــوش که در لا به لاي هــيـاهــوي عـشـقت گــُم شده است

براي تــو مي نويسم اينک تا بداني دوســتـَت دارم !
 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی از پنجره دلت
به آسمون آبی خوبیهایت می نگرم
احساسی در درونم می گوید
کاش وسعت آبی لحظه هایت
مال من بود
 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز
نشسته ام به روی ابر خاطرات
ساکت وخموش
و فقط یاد توست که هر لحظه موسیقی قلبم را می نوازد
و شیرینی روزهای با تو بودن گهگاهی صورتم را نوازش می کند
چه قدر دلم برایت تنگ است نازنینم...





 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشق اگر نباشم


عقابی دلمرده را شبیه ام

که نه در اوج بال میزند

نه بر شکاری فرود میآید

و عاقلان گفتند

فرقی نیست

عاشق همواره اسیر است

چه بر قلّه چون عقابی رها، مستِ پرواز

چه پرنده ای اسیر ، در آرزوی آبی آسمان

چه در جلدِ صیدی ترسیده، با چشمهای نگران



و من عقابی که عاشقِ صیدش میشود

و تو صیدی که عاشقِ عقابش میشود

به عاقلان بگویید

که فرقش همین جاست



نیکی فیروزکوهی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنها میخواهم بنویسم افسوس ادمها همیشه هم را از یاد میبرند حتی غرور و خودخواهیشان انقدر زیاد هست که یادشان میرود گاهی کسی که با او سخن میگویند ادم هست احساس دارد یک ربات بی احساس نیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مان*ات راز آتش است.

و عشق*ات پيروزي*ي آدمي*ست
هنگامي که به جنگ تقدير مي*شتابد.

و آغوش*ات
اندک جائي براي زيستن
اندک جائي براي مردن

و گريز از شهر



که با هزار انگشت



به*وقاحت


پاکي*ي آسمان را متهم مي*کند.

کوه با نخستين سنگ*ها آغاز مي*شود
و انسان با نخستين درد.

در من زنداني*ي ستم*گري بود
که به آواز زنجيرش خو نمي*کرد ــ
من با نخستين نگاه تو آغاز شدم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


قـلــم در دستــانم چه عاشقـــانه می لــغزد .

برای نوشتن از او دستانم چه عارفانه می لرزد




او و مــهربانی هايش ، خـــوبی هايش اندازه ی دنيايی می ارزد !

حرفهايش در ذهن ؛ وقت دلتنگی قلب برايش چه صادقانه می لرزد!




روح مــن امروز با احساســـم مــهــربان شده است .

احساسم بخشنده و روحم به سوی کويش پرنده شده است .




پر کشيده است روح ، اوج گرفته تا رسيدن به معراج او ،

احسـاس هــورايی کشيده و آورده هــديــه ای بـــرای او ،




شاخه ای از مهربانی ، در سبد مملو از دوست داشتن

هديه شد از آن روزی که محبتش را در قلب من کاشتن




خوشـــا وقـــت دلــتــنـگی برای او اشـــک ريختن ،

در آتش عشق او سوختن و شعله ای از مهر افروختن.




زيباترين هـديـه ، هـديـه ای است از احســاس ،

اين احساس دارد نشانی از عطر کوچه باغ ياس
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای کسی که نپرسید چه می کنی گفتم
من از عشق می سرایم
از عشقی که نیست
از بهاری که نیافریدندش
من خود بهارم
پس از که می سرایم
از هیچ
از فانی
از عدم
من واژه ام
اما جمله کیست
من سنگی ام رها شده در تاریکی
برای شکار نادیدنی
برای دقایقی پیش
من برای توام
تویی که نیامدی
تویی که نیستی
من بی روز و شب
بی ثانیه
بی وقتم
برای توام
اما حیف که نیستی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
احساسات ادمها همیشه زیباست
میدانم واژگان نیز نمیشود از احساس ادمی
چیزی بیان کند
پس ارام بر پیانو خود مینوازم
یه دلم میگه برم برم
یه دلم میگه نرم نرم
طاقت نداره دلم دلم
بی تو چه کنم
سلطان قلبم تو هستی تو هستی
دروازه دلم را شکستی

این تنها قطعه ایست که دوست میدارم
برای خود بنوازم
 

"Baran"

عضو جدید
وقتی هرم نفسهایت گوشم را نوازش می دهدو خاطرات تلخ وشیرین گذشته را به یادم میاورد

دیگر برایم تفاوتی نمیکند روزگار برایم چه خوابی دیده و سرنوشت چه آینده ای را رقم زده
!

مگر من از این دنیا چه چیزی می خواهم غیر ازتو؟


حال که تو در کنارمنی

پس دیگر مابقی امکانات این دنیا چه اهمیتی دارد

که من بخواهم این لحظات ناب را با غم معاوضه کنم
!
 

chinir

عضو جدید
برای تو که فراموشم کردی و فراموش شدی
کاش وقتی رفتی فکرت را از سرم بیرون می کردم
نه اینکه بعد از چند سال
در هر حال تو از ذهن من می رفتی وای کاش زودتر فهمیده بودم..........................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر نیمه شب

کلمات تو

در پاشویه چشمان من

آب تنی می کنند :

کاش هنوز هم تابستان

شمع دانی های همسایه بود که

رنگ به رنگ می شدند

از عاشقانه های ساده امان

و ما که

تمام آسمان را

پرستو می پوشیدیم …

حالا تو نیستی

و کنار بال پروانه ها بهار من

روبان سیاه زده است

تو نیستی و من

همیشه بهاری تمام شده ام

برای باغچه کوچک دلم .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای کسی که نپرسید چه می کنی گفتم
من از عشق می سرایم
از عشقی که نیست
از بهاری که نیافریدندش
من خود بهارم
پس از که می سرایم
از هیچ
از فانی
از عدم
من واژه ام
اما جمله کیست
من سنگی ام رها شده در تاریکی
برای شکار نادیدنی
برای دقایقی پیش
من برای توام
تویی که نیامدی
تویی که نیستی
من بی روز و شب
بی ثانیه
بی وقتم
برای توام
اما حیف که نیستی
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا