مشاعرۀ سنّتی

[li.j@]

یک تن در این دیار وفای تو را نداشتدر دست دشمن آمدی و یاورم شدی

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب .................کز هر زبان که میشنوم نامکرر است

 

[امالیا]

یک تن در این دیار وفای تو را نداشتدر دست دشمن آمدی و یاورم شدی

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

 

[امالیا]

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب .................کز هر زبان که میشنوم نامکرر است

تلخکامی بین که در میخانه ی دلدادگی
بود پر خون جگر هر جا سبویی یافتم

 

[*zahedan]

تلخکامی بین که در میخانه ی دلدادگی
بود پر خون جگر هر جا سبویی یافتم

من با تو که عشق جاودانی دارم
یک مهر و هزار مهربانی دارم
با من صنما چو زندگانی نکنی
من بی‌تو بگو چه زندگانی دارم

​

​

 

[امالیا]

من با تو که عشق جاودانی دارم
یک مهر و هزار مهربانی دارم
با من صنما چو زندگانی نکنی
من بی‌تو بگو چه زندگانی دارم

​

می رود کز ما جدا گردد ولی
جان و دل با اوست هر جا می رود

 

[t@hi]

مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدم
دولت عشق امدو من دولت پاینده شدم

 

[*zahedan]

می رود کز ما جدا گردد ولی
جان و دل با اوست هر جا می رود

در کوچه باغ هاي تنم پا گرفته اي
مثل نسيم، دور و برم را گرفته اي
اصلاً به فکر هيچ کسي قد نمي دهد
اين قدرها که در دل من جا گرفته اي

​

 

[t@hi]

می رود کز ما جدا گردد ولی
جان و دل با اوست هر جا می رود

دل نزد توست اگر چه دوری زبرم
جویایه توام اگر نپرسی خبرم

 

[li.j@]

من با تو که عشق جاودانی دارم
یک مهر و هزار مهربانی دارم
با من صنما چو زندگانی نکنی
من بی‌تو بگو چه زندگانی دارم

​

​

مرو به خانه ارباب بی مروت دهر ....................... که گنج عافیتت در سرای خویشتن است

 

[امالیا]

در کوچه باغ هاي تنم پا گرفته اي
مثل نسيم، دور و برم را گرفته اي
اصلاً به فکر هيچ کسي قد نمي دهد
اين قدرها که در دل من جا گرفته اي

​

یا بگدازم چو شمع یا بکشندم بصبح
چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن

 

[امالیا]

مرو به خانه ارباب بی مروت دهر ....................... که گنج عافیتت در سرای خویشتن است

تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی

 

[*zahedan]

یا بگدازم چو شمع یا بکشندم بصبح
چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن

نظري به حال من کن چو قدح به دست گيري
گذري به خاک جم کن چو به دست جام داري

​

 

[t@hi]

یا بگدازم چو شمع یا بکشندم بصبح
چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن

نه از رومم
نه از زنگم
همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در،بگشای
دلتنگم...

 

[امالیا]

نه از رومم
نه از زنگم
همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در،بگشای
دلتنگم...

من چنان عاشق رویت که ز خود بیخبرم
تو چنان فتنه ی خویشی که ز ما بیخبری

 

[امالیا]

نظري به حال من کن چو قدح به دست گيري
گذري به خاک جم کن چو به دست جام داري

​

یاد باد آنکه چو چشمت بعتابم میکشت
معجز عیسویت بر لب شکرخا بود

 

[*zahedan]

من چنان عاشق رویت که ز خود بیخبرم
تو چنان فتنه ی خویشی که ز ما بیخبری

یك شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را ز آن مه بيدادگر خواهم گرفت

​

​

 

[t@hi]

من چنان عاشق رویت که ز خود بیخبرم
تو چنان فتنه ی خویشی که ز ما بیخبری

یارب دشمنت را خسته بینم
به سینه اش خنجر تا دسته بینم

 

[امالیا]

یارب دشمنت را خسته بینم
به سینه اش خنجر تا دسته بینم

میگفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست

 

[امالیا]

یك شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را ز آن مه بيدادگر خواهم گرفت

​

تقصیر ز دل بود و گناه از دیده
آه از دل و صد هزار آه از دیده

 

[*zahedan]

میگفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست

تمام شب به خيال تو رفت و ، مي ديدم
که پشت پرده ي اشکم سپيده سر مي زد

​

​

 

[امالیا]

تمام شب به خيال تو رفت و ، مي ديدم
که پشت پرده ي اشکم سپيده سر مي زد

​

دو چشم در سر هر کس نهاده اند ولی
تو نقش بینی و من نقشبند مینگرم

 

[*zahedan]

دو چشم در سر هر کس نهاده اند ولی
تو نقش بینی و من نقشبند مینگرم

من همان نايم كه گر خوش بشنوي ... شرح دردم با تو گويد مثنوي

​

 

[امالیا]

من همان نايم كه گر خوش بشنوي ... شرح دردم با تو گويد مثنوي

​

یک دم به نوای دل من گوش فرادار
کاین ناله ی جانسوز ز هر ساز نیاید

 

[*zahedan]

یک دم به نوای دل من گوش فرادار
کاین ناله ی جانسوز ز هر ساز نیاید

در جواب هر سوالي حاجت گفتارنيست

چشم گويا عذر مي‌خواهد لب خاموش را

​

​

 

[infrequent]

در جواب هر سوالي حاجت گفتارنيست

چشم گويا عذر مي‌خواهد لب خاموش را

​

​

آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت
عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت

 

[bita-77]

آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت
عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تنا بکش همه رنج و مجوی آسانی[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] که کار گیتی بی‌رنج می‌نگیرد ساز[/FONT]

 

[it_solver]

زکار هر که یک مشکل گشایی
به خود صد مشکل آسان کرده باشی

 

[bita-77]

زکار هر که یک مشکل گشایی
به خود صد مشکل آسان کرده باشی

یک شب ستاره ای دور او را به چشمکی خواند
این ماجرای ساده آغاز داستان بود

 

[m.r119]

یک شب ستاره ای دور او را به چشمکی خواند
این ماجرای ساده آغاز داستان بود

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

 

[bita-77]

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

می خواست پر گشاید تا اوج، تا ستاره
امّا برای پرواز این بار ها گران بود