مشاعرۀ سنّتی

بشارت

عضو جدید
دانی که چرا در دهنم راز آمد؟
مرغ دلم از درون به پرواز آمد؟
از من نه عجب که هاون رویین تن
از یار جفا دید و به آواز آمد (سعدی)
 

sshhiimmaa

عضو جدید
دي گله اي ز طره اش كردم و از سر فسوس
گفت كه اين سياه كج گوش به من نمي كند!!
 

pashe_naz2001

عضو جدید
در دایره وجود موجود علی است
اندر دو جهان مقصد و مقصود علی است
گر خانه اعتقاد ویران نکنیم
من فاش بگویم که معبود علی (ع) است
 

بشارت

عضو جدید
تیغ برآر از نیام زهر بیفکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست (سعدی)
 

مجید

عضو جدید
تمام حرف من این است ..... دوستت دارم
تو را به شهر غزل های خویش می آرم

برای تا تو رسیدن .... هزار فرسنگ است
و من در اول این راه سخت و دشوارم

از آن زمان که سپردی مرا به تنهایی
هنوز تکیه به دیوار بی کسی دارم

تو رفته ای و پس از تو قسم به چشمانت
نخفته است شبی این نگاه غم بارم

بیا بیا که به یمن شکوه هر گامت
به انتها برسد شام تیره و تارم


(شعر از : اسماعیل فریدی)
 

moongirl

عضو جدید
مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هردم
جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها
 

sshhiimmaa

عضو جدید
آخر به چه گويم هست از خود خبرم چون نيست
وز بهر چه گويم نيست با وي نظرم چون هست
 

hamid_61

عضو جدید
دل من! چه حيف بودي كه چنين ز كار ماندي
چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاري

همه عمر چشم بودم كه مگر گلي بخندد
دگر اي اميد خون شو كه فرو خليد خاري

سحرم كشيده خنجر، كه چرا شبت نكشته ست؟
تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاري
 

pashe_naz2001

عضو جدید
نام ترا آورده ام دارم عبادت می کنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می کنم
دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم
گفتم دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم
شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می کنم
گفتی محبت کن برو باشد خدا حافظ
ولی رفتم که تو باور کنی دارو محبت می کنم
 

بشارت

عضو جدید
ماییم به طور دل چو موسی
مدهوش فتاده از تجلی
دل کرده گرو به روی جانان
مجنون به هوای کوی لیلا
در کوی قلندری و رندی
آزاده ز فکر دین و دنیا
 

sshhiimmaa

عضو جدید
يك چشم من اندر غم دلدار گريست
چشم دگرم حسود بود و نگريست
چون روز وصال آمد، او را بستم
گفتم نگريستي نبايد نگريست
 

moongirl

عضو جدید
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
 

liliss85

عضو جدید
م

م

مباد ان دم که چنگ نغمه سازت
ز دردی بر نیانگیزد نوایی
مباد ان دم که عود تار و پودت
نسوزد در هوای آشنایی:gol:
 

پرندیس

کاربر بیش فعال
شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت:گفت ای عاشق بیچاره فراموش می شوی

سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد گفت:طولی نکشد نیز تو خاموش شوی
 

hamid_61

عضو جدید
يكي زشب گرفتگان چراغ بر نمي كند
كسي به كوچه سار شب در سحر نمي زند

دل خراب من دگر خرابتر نمي شود
كه خنجر غمت از اين خرابتر نمي زند
 

بشارت

عضو جدید
دمی شکفته نشد این دل بیابانی
الا همیشه غزل را ز دل تو میدانی
بخوان برای دل من ترانه ای از نو
ترانه که نه غزل را تو خوب میخوانی
 

hamid_61

عضو جدید
ديدي آن يار كه بستيم صد اميد در او
چون به خون دل ما دست گشود اي ساقي

بس كه شستيم به خوناب جگر جامه ي جان
نه ازو تار به جا ماند و نه پود اي ساقي

در فرو بند كه چون سايه در اين خلوت غم
با كسم نيست سر گفت و شنود اي ساقي
 

sshhiimmaa

عضو جدید
دلم جز مهر مهرويان طريقي بر نمي گيرد
به هر دم مي دهم پندش وليكن در نمي گيرد!
 

mahvash_h

عضو جدید
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ، صد خاطره خندید
عطر، صد خاطره پیچید
 

hamid_61

عضو جدید
دل به اميد مرهمي كز تو به خسته ايي رسد
ناله به كوه مي برد شكوه به ماه مي كند
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا