مشاعرۀ سنّتی

[mani24]

من همینقدر که با حال و هوایت گه گاه ... برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

تو بارون كه رفتي دلم زير و رو شد

يه بغض شكسته رفيق گلوم شد

تو بارون كه رفتي دل باغچه پژمرد​

 

[Shahab]

داني كه چرا سر نهان با تو نگويم
طوطي صفتي طاقت اسرار نداري

 

[samira93]

داني كه چرا سر نهان با تو نگويم
طوطي صفتي طاقت اسرار نداري

یا رب این شمع دل افروز زکاشانه ی کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست؟

 

[Shahab]

یا رب این شمع دل افروز زکاشانه ی کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست؟

تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه

 

[samira93]

تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از دایره بیرون ننهد تا باشد

 

[Shahab]

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از دایره بیرون ننهد تا باشد

دي ميشد و گفتم صمنا عهد به جاي ار
گفتا غلطا خواجه در اين عهد وفا نيست

 

[samira93]

دي ميشد و گفتم صمنا عهد به جاي ار
گفتا غلطا خواجه در اين عهد وفا نيست

تو مو می بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو (می بینی )و او اشارتهای ابرو

 

[Shahab]

تو مو می بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو (می بینی )و او اشارتهای ابرو

وقت ضرورت چو نماند گريز
دست بگيرد سر شمشير تيز

 

[samira93]

وقت ضرورت چو نماند گريز
دست بگيرد سر شمشير تيز

ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد تو ان را از بنان بینی

 

[Shahab]

ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد
که خطی کز خرد خیزد تو ان را از بنان بینی

يا رب اين اتش كه بر جان من است
سرد كن زان سان كه كردي بر خليل

 

[kamran333]

it is ur turn samira come on

 

[samira93]

it is ur turn samira come on

....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!

ل..ل...

 

[Shahab]

....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!

ل..ل...

لب و دندان سنايي همه توحيد تو گويند
مگر از اتش دوزخ بودش روي رهايي

 

[samira93]

لب و دندان سنايي همه توحيد تو گويند
مگر از اتش دوزخ بودش روي رهايي

یا رب آن زاهد خود بین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ی ادراک انداز

 

[Dokhtar khanoom]

زهر از کف دست نازنینان...........در حلق چنان رود که جلاب

 

[Shahab]

یا رب آن زاهد خود بین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ی ادراک انداز

زچشم شوخ تو جان كي توان برد
كه دايم با كمان اندر كمين است

یارم چو قدح به دست گیرد ............ بازار بتان شکست گیرد

داني كه چيست دولت ديدار يار ديدن
در كوي او گدايي بر خسروي گزيدن

 

[samira93]

زچشم شوخ تو جان كي توان برد
كه دايم با كمان اندر كمين است

تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن

 

[kamran333]

shahab u R great
R u cheating???

 

[Shahab]

تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن

نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا

 

[samira93]

نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا

ای که طبیب خسته ای روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینه ام بار دل است بر زبان

 

[Shahab]

ای که طبیب خسته ای روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینه ام بار دل است بر زبان

نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم

 

[samira93]

نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

 

[Shahab]

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بياراست

 

[samira93]

روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بياراست

تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

 

[Shahab]

تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحل ها

 

[samira93]

شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحل ها

ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش

 

[Shahab]

ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش

شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان

 

[sonia_001]

شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان

نصیحت گوی رندان را که با حکم قضا جنگ است
دلش بس تنگ میبینم مگر ساغر نمیگیرد

 

[Shahab]

نصیحت گوی رندان را که با حکم قضا جنگ است
دلش بس تنگ میبینم مگر ساغر نمیگیرد

دارم از زلف سياهت گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس

 

[sonia_001]

دارم از زلف سياهت گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس

سحرم دولت بیدار به بالین امد
گفت برخیز که ان خسرو شیرین امد