مشاعرۀ سنّتی

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
می توان تا قله های اوج رفت
می شود پرنده بود
از درٌه های غم گذشت
زندگی دیگر چیست؟
زندگی راز شکیبایی توست
وقت آزادی پروانه ی عشق
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
قرارمان فصل انگور
وقتی شراب شدم
توجام بیاور
من جان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قرارمان فصل انگور
وقتی شراب شدم
توجام بیاور
من جان
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها ...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
 

palmtree

کاربر فعال
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز / مست است و در حق او کس این گمان ندارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد ان اشنا کرد
دلم می خواهد از تنهاترین شهر خدا یک قصه بنویسم
و یا یک تابلوی ساده.....
که قسمت را در آن آبی کنم حرف دلم را سبز
و این نقاشی دنیای تنهایی
بماند یادگارخستگی هایم
 

elnaz gol

عضو جدید
دلم می خواهد از تنهاترین شهر خدا یک قصه بنویسم
و یا یک تابلوی ساده.....
که قسمت را در آن آبی کنم حرف دلم را سبز
و این نقاشی دنیای تنهایی
بماند یادگارخستگی هایم
مكن به چشم حقارت نگاه در من مست
كه آب روي شريعت بدينقدر نرود
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دستهایت؛

تنها بالشی است که وقتی سر بر او دارم

کابوس نمی*بینم . . .

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من اگر برخيزم

تو اگر برخيزي
همه برمي خيزند
من اگر بنشينم

تو اگر بنشيني
چه كسي برخيزد ؟
چه كسي با دشمن بستيزد ؟
چه كسي
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آويزد
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اگر برخيزم

تو اگر برخيزي
همه برمي خيزند
من اگر بنشينم

تو اگر بنشيني
چه كسي برخيزد ؟
چه كسي با دشمن بستيزد ؟
چه كسي
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آويزد
دردل اگر نیافرینمت چه کنم
ازدل اگر نچینمت چه کنم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و در این راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مَــن این قَفَس رآ دوست دآرَم وَ تَنهآیـے اَم رآ !
وَ حآلآ این بُزُرگتَرین سَرمایه ے مَــن اَست

کِه عِشق رآ دَر این قَفَس به تَمآشآ نِشَسته اَم
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
مَــن این قَفَس رآ دوست دآرَم وَ تَنهآیـے اَم رآ !
وَ حآلآ این بُزُرگتَرین سَرمایه ے مَــن اَست

کِه عِشق رآ دَر این قَفَس به تَمآشآ نِشَسته اَم
من ایستا ده ام تا کنمش جان فدا چوشمع
اوخود گذر به ما چونسیم سحر نکرد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلتنـگـي بـراي مـن تمــامـي نـدارد .
فـرقـي هـم نـدارد جــز در مقياس انـدازه و نـوع !

وقتـي هستـي يـک جـور ...
و وقتـي نيــستـي بيشتـر و بيشـتر .
مـــن هميشــه دلتنـگ تــوام
 

Dear.Doctor

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلتنـگـي بـراي مـن تمــامـي نـدارد .
فـرقـي هـم نـدارد جــز در مقياس انـدازه و نـوع !

وقتـي هستـي يـک جـور ...
و وقتـي نيــستـي بيشتـر و بيشـتر .
مـــن هميشــه دلتنـگ تــوام

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه میپنداشتیم
 

narges*

عضو جدید
روحم از شوق شگفتی لبریز
نگاهم به نگاهت حیران

نی قصه
ی آن شمع چه گل بتوان گفت


نی حال دل سوخته دل بتوان گفت


غم در دل تنگ من از آن است که نیست


یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

نی قصه
ی آن شمع چه گل بتوان گفت


نی حال دل سوخته دل بتوان گفت


غم در دل تنگ من از آن است که نیست


یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
تازگی اتش عشق تو شده قسمت ما
غیرچشمان نجیب تو ندارم دوستی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا