مشاعرۀ سنّتی

[alone.eng]

داری میری بی یارت
کاشکی میشد برگردی
یادت اون روزا که خونمو روشن کردی
انگار همین دیروز بود

دلا تاکی در این زندان فریب این وآن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

 

[eghlimaa]

دلا تاکی در این زندان فریب این وآن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

یارم تویی در عالم، یار دگر ندارم
تا در تنم بود جان، دل از تو بر ندارم

 

[mani24]

یارم تویی در عالم، یار دگر ندارم
تا در تنم بود جان، دل از تو بر ندارم

من ماندم و
یک جفت پای خسته در میان کوچه ی بی عابر
و تو دوباره باریدی بر تمام من
تمام من که از یاد برده بودم کیستم و چیستم
باران که آمد
بیادت بر تمام خویش گریستم
باران می بارد اما می آید
چون مسافری از کوچه های خاطره

 

[-->ali<--]

من ماندم و
یک جفت پای خسته در میان کوچه ی بی عابر
و تو دوباره باریدی بر تمام من
تمام من که از یاد برده بودم کیستم و چیستم
باران که آمد
بیادت بر تمام خویش گریستم
باران می بارد اما می آید
چون مسافری از کوچه های خاطره

همچوصبحم یک نفس باقیست بادیدار تو/جهره بنما دلبراتاجان برافشانم چوشمع

 

[hamid221]

سروده دلم

سروده دلم

من ماندم و
یک جفت پای خسته در میان کوچه ی بی عابر
و تو دوباره باریدی بر تمام من
تمام من که از یاد برده بودم کیستم و چیستم
باران که آمد
بیادت بر تمام خویش گریستم
باران می بارد اما می آید
چون مسافری از کوچه های خاطره

هاج ماندم که کجا میرود این دل
صد خاطره از یار است در دل

 

[Motahare89]

همچوصبحم یک نفس باقیست بادیدار تو/جهره بنما دلبراتاجان برافشانم چوشمع

عشق در آینه ی چشم و دلم چون خورشید
میدرخشید بدان مژده که یار آمده بود....

 

[-->ali<--]

عشق در آینه ی چشم و دلم چون خورشید
میدرخشید بدان مژده که یار آمده بود....

ر این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است/خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

 

[Motahare89]

ر این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است/خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم.....

 

[fatima0]

مــهر ابلــه مهر خــــرس آمـد یقــین
کین او مهر است و مهر اوست کین

 

[mani24]

مــهر ابلــه مهر خــــرس آمـد یقــین
کین او مهر است و مهر اوست کین

نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید آن نقطه نورانی
چشم گرگان بیابانست
می فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا کی ؟

 

[♥@SH!M♥]

نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید آن نقطه نورانی
چشم گرگان بیابانست
می فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا کی ؟

يادم آرد روز باران
گردش يك روز دیرین
خوب و شیرین
توي جنگل هاي گيلان
كودكي ده ساله بودم
شاد و خرم
نرمو نازك
چست و چابك
با دو پاي كودكانه
مي دويدم همچو آهو
مي پريدم ازلب جوي
دور ميگشتم ز خانه
مي شنيدم از پرنده
داستان هاي نهاني
از لب باد وزنده
رازهاي زندگاني
بس گوارا بود باران
وه چه زيبا بود باران

 

[RZGH]

نکندیوسف عمرم رودازمصرخیالت
بازاواره تنهایی چاهم بکنی

 

[بهنوشB]

ديديكه يارجزسرجوروستم نداشت
بشكست عهدورغم ماهيچ غم نداشت

 

[RZGH]

ديديكه يارجزسرجوروستم نداشت
بشكست عهدورغم ماهيچ غم نداشت

توکوچه ها توازعشق می گفتی می شنفتم
هنوزمیون برفا قاب شده ردپامون

 

[fatima0]

توکوچه ها توازعشق می گفتی می شنفتم
هنوزمیون برفا قاب شده ردپامون

نبری گمان که دیگر ز دل ما رفته باشی
تو عزیز دل مایی هر کجا نشسته باشی

 

[بهنوشB]

تونوبهاروجان عاشقي بازا
كه درجهان نتوان يافت بي توخرم هيچ

 

[RZGH]

نبری گمان که دیگر ز دل ما رفته باشی
تو عزیز دل مایی هر کجا نشسته باشی

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهربی سروپایی نکنیم

 

[RZGH]

نازم به بي نيازيت اي شوخ سنگدل
هرگزنشداسيرتمنا ببينمت

تاکه ازجانب معشوق نباشدکششی
کوشش عاشق بیچاره ره به جایی نبرد

 

[elnaz gol]

تاکه ازجانب معشوق نباشدکششی
کوشش عاشق بیچاره ره به جایی نبرد

در دل و ديده ي من دوش چراغاني بود
باز ياد تودر اين غمكده مهمان كردم

 

[RZGH]

در دل و ديده ي من دوش چراغاني بود
باز ياد تودر اين غمكده مهمان كردم

مرامهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهدشد
قضای اسمان است این ودگرگون نخواهدشد

 

[Dokhtar khanoom]

درازای شب از ناخفتگان پرس.............که خواب الوده را کوته نماید

 

[میهن مشرقی]

درازای شب از ناخفتگان پرس.............که خواب الوده را کوته نماید

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند....

 

[!/!]

در عاشقی هزار غم و درد هست و نیست
دردی از این بتر که بود یار با رقیب
/

 

[*سهیلا*]

در عاشقی هزار غم و درد هست و نیست
دردی از این بتر که بود یار با رقیب
/

برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم.......حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم

 

[!/!]

برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم.......حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم

ما نازنینا به ناز تو جوانی داده ایم

اکنون دگر با جوانان ناز کن با ما چرا

/

 

[*سهیلا*]

ما نازنینا به ناز تو جوانی داده ایم

اکنون دگر با جوانان ناز کن با ما چرا

/

(نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم.........دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا)
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند........در شگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا

 

[!/!]

(sry فقط از خیلی وقت تو ذهنم همچین چیزی مونده بود !)

ای پرستوی زمستانی من
شکوفه لبخندی نیست
جز تن بی روح سرما زده چیزی نیست
بهاری نیست

 

[Maenad]

تو كيستي كه من اينگونه بي تو بيتابم
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم
تو كيستي كه با هر تبسم تو
مثال قايق شكسته روي گردابم

 

[!/!]

من آن خنجر به پهلویم که دردم را نمیگویم
به زیر ضربه های غم ، نیفتد خم به ابرویم

/

 

[Maenad]

مرگ حق دارد که از من روی برگردانده است
زندگی در کام من زهر هلاهل ریخته