تا کی به بزم غیر ، بدان روی آتشین
بنشینی و به آتش حسرت نشانیم...
من شاخه خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
تا کی به بزم غیر ، بدان روی آتشین
بنشینی و به آتش حسرت نشانیم...
من شاخه خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگههر که پا از حد خود برتر نهد
سر دهد بر باد و تن بر سر نهد
در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
هیچ کاری از دستت بر نمی آد و
مجبوری تو تنهایی گریه کنی و داد بکشی
که ای کاش نبودی، نمی شنیدی و نمی دیدی
این همه درد را در حالی که کاری از دستت بر نمی آید.....
دو دلم اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم
همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم
نمی توانم بی او نشست یک ساعت ...... چرا که از سر جان برنمی توانم خاستمن به شکل ساده ای من هستم.
اگر این جا نیستم, گم نشده ام.
به سادگی فراموش شده ام.
…
همین.
نمی توانم بی او نشست یک ساعت ...... چرا که از سر جان برنمی توانم خاست
تو به “فراغــــــت”
من به “فراقــــت”
یک حرف که تفاوت مهمی نیست...
تو جفای خود بكردی و نه من نمی توانم..........که جفا کنم ،ولیکن نه تو لایق جفایی |
یکــ دوستـتـــ_دارمــ ..
تو جفای خود بكردی و نه من نمی توانم..........که جفا کنم ،ولیکن نه تو لایق جفایی
یکــ دوستـتـــ_دارمــ ..
حتــی ازنـوعــِـ شُـل و ولـشـــ ..
از جانبــِـ تــو ..
قـوامـ مـی بـخشـد ..
به وجودتـــ در دلـمــ . . .
کاشــ بـفهمـی. . .!
یک نعره ی مستانه زجایی نشنیدم........... ویران شود این شهر که میخانه ندارد
یک نعره ی مستانه زجایی نشنیدم........... ویران شود این شهر که میخانه ندارد
سلام برشما
سلام دوست عزیز
دلگیر می شوم ...
آن گاه
که می بینم چه بی پروا فنجان از لبت کام می گیرد !
آن گاه
که با هر بوسه از لبانت پر از تو و خالی از خویش می شود !
دلگیر می شوم ...
باید تو رو پیدا کنم
شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده دل کندی، ولی
تقدیر، بی تقصیر نیست
با این که بی تابِ منی
بازَم منو خط می زنی
باید تو رو پیدا کنم
تو با خودت هم دشمنی
سلام برشما
می نماید که جفای فلک از دامن من ...............دست کوته نکند تانکند بنیادم
دوستت دارم» را
من دلاویزترین شعرجهان یافته ام
این گل سرخ من است.
دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست،
مي گويند رسم زندگي چنين است...تا خیال قدوبالای تو در فکر من است ..........گرخلایق همه سروند چو سروآزادم
تا خیال قدوبالای تو در فکر من است ..........گرخلایق همه سروند چو سروآزادم
خوبی
من و این حسودیم...
باد و آن شهـــوت هر روزه اش ؛
دستانش و موهایت ،
بوسه هایش و چهره ی آفتاب گونه ت ،
آه ...
آغوش هوس بازش و تن نحیف تو ...
لعنت به باد ، لعنت به این هرزگی هر روزه اش ، هر لحظه اش ...
و من و این حسودی ...
تشکرخوبی
من و این حسودیم...
باد و آن شهـــوت هر روزه اش ؛
دستانش و موهایت ،
بوسه هایش و چهره ی آفتاب گونه ت ،
آه ...
آغوش هوس بازش و تن نحیف تو ...
لعنت به باد ، لعنت به این هرزگی هر روزه اش ، هر لحظه اش ...
و من و این حسودی ...
مي گويند رسم زندگي چنين است...
مي آيند....
مي مانند....
عادت مي دهند....
ومي روند.
وتو در خود مي ماني
و تو تنها مي ماني
راستي نگفتي
رسم تونيز چنين است؟
.... مثل همه فلاني ها....؟
تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارمدوستت دارم» را
من دلاویزترین شعرجهان یافته ام
این گل سرخ من است.
دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست،
تشکر
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود............رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود
تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
" دلتنگی "
فقط یک اسم مستعار است
برای تمام حس هایی که
اسمشان را نمی دانیم
و هر کدامشان برای خود یک
دلتنگی اند ......
داره از تنهایی گریم میگیرهتوی این شهر دیگه موندن ندارهکی میشه که من و تو ما بشیم و رها بشیمکی میشه که من و تو ما بشیم و رها بشیم
نمیدانی غزل هایت برای من یه درمان است
نمیدانی که چشمهایت برای من یه دنیاست..
وقتی دیدم تو چشمات یه دنیا غم نشستهمن چه عاشقانه به رويت لبخند زدم
و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتي
و اين شد عاشقانه ی آرام من و تـــــــو
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |