فراق یار

b65241

کاربر بیش فعال
شکست عهد مودت نگار دلبندم

برید مهر و وفا یار سست پیوندم

به خاک پای عزیزان که از محبت دوست

دل از محبت دنیا و آخرت کندم


تطاولی که تو کردی به دوستی با من

من آن به دشمن خون خوار خویش نپسندم


اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی

هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم


به خاک پای تو سوگند و جان زنده دلان

که من به پای تو در مردن آرزومندم
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر تو نباشی: نه شعر می گویم نه با ماهی ها حرف میزنم نه شبها به آغوش ستاره ها پناه میبرم فقط صبح تا شب خاطرات صدفهای شكسته را مرور میكنم
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
در جان عاشق من شوق جدا شدن نیست
خو کرده قـفـس را مـیـل رهـا شدن نیست
مـن با تـمام جانم پر بسته و اسیرم
باید که با تو باشم در پـای تـو بـمیرم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنگامی كه آوازه كوچت
بی محابا در دل شب می پيچد
سكوت
داغی است بر زبان سايه ها
باز هم يادت
شرری می شود بر قامت باران های اشک
اين جا ميان غم آباد تنهايی
به اميد احيای خاطره ای متروك
روزها گريبان گير آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار تو بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زيباترين هديه عمرم محبت تو بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] زيباترين تنهاييم گريه براي تو بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] زيباترين اعترافم عشق تو بود:gol:[/FONT]
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیرزمین از اول بهش حسودی می‌کرد چون اون خیلی بالاتر بود و حتماً خوشبخت‌تر...غافل از این‌که اتاقک زیر شیروانی هم در واقع زیرزمینی بیش نبود...

 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناز من ، عشق من از چشم ترم زود مرو
سر و جانم به فدایت ، ز برم زود مرو
نکنم شکوه که دیر آمده ای در بر من
لا اقل دیر چو آیی به سرم ، زود مرو
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم ...
اما
نامرد ها یاد گرفته اند شــنا کنند !!
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ستاره آسمونم .

خوبی نازنینم ؟ امیدوارم که خوب باشی .

این چند روزه حال منو بهتر ازخودم می دونی .

اما تنها چیزی که من سر پا نگه داشته آرامشی هست که تو بعد از این همه سختی علی الحساب داری .

می دونم اونقدر بد هستن که بازم بعد از این قضیه چیزی برای آزار دادن تو پیدا می کنن .

اما خوب فعلا خوشحالم که هم تونستی آبروداری کنی و هم حال اونا رو درست و حسابی بگیری .

ولی صبر کن . بهتره چیزی ندونه تا روز موعود . دوست دارم قیافشو ببینم وقتی اون گردنبند رو می بینه .

... حالا . بی خیال این موضوع . یکم هم از خوم بگم بد نیست .

با اینکه می دونم همه چیز درست می شه .

با اینکه می دون بهتره تو این شرایط باشم تا خیلی چیزها به خیلی کسا ثابت بشه اما باز بعضی اوقات صبرم تموم می شه .

برام دعا کن عزیزم که این همه کم صبر نباشم .

خیلی دوست دارم .

فدات غریبه .....


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
میخواهی بری؟ بهانه میخواهی؟
بگذار من بهانه را دستت دهم
برو و هركس پرسید بگو
لجوج بود
... ... همیشه سرسختانه عاشق بود
... بگو فریاد مى كرد
همه جا فریاد مى كرد فقط مرا مى خواهد
بگو دروغ مى گفت
مى گفت هرگز ناراحتم نكردى
بگو درگیر بود
همیشه درگیر افسون نگاهم بود
بگو او نخواست
نخواست كسى جز من در دلش خانه كند
اینهمه بهانه برایت آوردم
حالا اگر مى خواهى
برو به سلامت
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا به تختم ببنديد,

سيگاري برايم روشن کنيد و تنهايم بگذاريد.

هر چقدر فرياد زدم و ناليدم بسراغم نياييد.

من دارم "او" را ترک مي کنم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو می آیی

می دانم كه می آیی . . .

تو را دیشب من از لحن عجیب بغض هایم ،

خوب فهمیدم

تو را بی وقفه از باران پاك چشم هایم سیر نوشیدم

تو می آیی . . .

می دانم كه می آیی .

و بر ابهام یك بودن ، نگین آبی احساس می بندی

و از تكرار پوچ لحظه های سرد تنهایی

مرا بر نبض پركار شكفتن می نشانی

تو می آیی
. . .

خوب می دانم . . .

كه پروانه نشانت را میان قاصدك ها دید

میان قاصدك هایی كه از من تا بی نهایت دور می شد دید

تو می آیی من را از نگاه سرد آیینه

شبیه دختری از جنس یك پرواز

میان گرمی دستان پر مهرت دوباره باز می گیری

تو می آیی . . .

و من این را

شبیه حجم یك بوییدن مطبوع از آواز اقاقی های سر گردان ،

شبیه یك قنوت سبز نیلوفر ، میان بركه ای عریان ،

دوباره خوب فهمیدم !

تو می آیی . . .

می دانم خوب می دانم كه می آیی


و من را در حریم امن چشمانت به آرامش ،

به فردایی پر از شوق و تپش هایی مقدس ، می رسانی


تو می آیی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داستان من و تو ، افسانه ی قشنگي است.
يک افسانه قشنگ ، پايان قشنگي دارد؛ يا ندارد؟ يادم نيست.
زمان ، حافظه اش خوب است ؛ مطمئنم مي داند.
برايش صبر مي کنم ، تا افسانه ی قشنگمان را به پايان برساند.
مي داني،
من مي دانم- هر چه که پيش آيد -
هر کسي هر روز هر جايي داستان من و تو را بخواند ،
به خودش خواهد گفت :‌
داستان من و تو ، افسانه ی قشنگي است.
 

b65241

کاربر بیش فعال
تو دیونه رفتی یه شب بی نشونه
تو خواستی که قلبم پریشون بمونه
واست گریه ی من دیگه بی امونه
دل از درد عشقم یه دریای خونه
می خوام با تو باشم ، می خوام با تو باشم هنوز عاشقونه
ولی نازنینم . چگونه چگونه . چگونه چگونه
من از سبزه سبزم ،ولی خسته خسته
من از شهر عشقم ،ولی دل شکسته
می گفتم یه ابری ، یه هم رنگ بارون یه بارون رحمت ، واسه سبزه زارون
می خوام با تو باشم ، می خوام با تو باشم هنوز عاشقونه
ولی نازنینم . چگونه چگونه . چگونه چگونه
 

b65241

کاربر بیش فعال
می خواستم بگم من که عاشق ترینم
تو فرصت ندادی . تو فرصت ندادی . تو فرصت ندادی
:cry:حقیقت چه تلخه . چه تلخه شکستن
حقیقت همینه که رفتی تو بی من
که رفتی تو بی من
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرف رفتنـت که می آید ...
تـمام کفشهای دنیا را بـینـمان می آورم ...
تا تو مبادا برای رفتن ...
پایت را در یک کفـش کنی . . .
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیت کرده ام به " بی خیالی " ....

تا " فراموشی " عادت ِ روزمرگی هایم شود !

اما باز ، وقتی ، خیس ِ" خاطره ی ِ خیالت " می شوم

....بی شعورانه....

" پرسه های بی خیالی " را ،

...به جرم ِ یادت ، دار می زنم!

و دوباره وصله می شوی به سرم !

با طعمی تلخ!!!

تلخ مزه ای ِ تو ،روحم را می جود ...

و تلخ مزه ای ام ، سکوتت را بالا نمی آورد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هر که آید گوید:
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است

چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم

ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

حالا دیگه من هر روز برات یه قاصدک میفرستم

تو اونو بگیر و به گوشش خبرای خوب بگو

و دوباره بفرستش برای من...

اینجوری همیشه چیزیو دارم که برام از تو بگه
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
میان آفتاب های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست -
نگاهت شکست ستمگری ست -
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگری ست
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش در کنارت بودم تا اين همه احساس تنهايی نمی کردم و از فراقت اشک نمی ريختم

تا قبل از اين نمی دانستم که دوری از يار مهربان اينقدر جانکاه است ..

نمی دانستم شب های فراق چقدر طولانی و تاريک و روزهايش ابری و بارانيست ..

اما با دوری از تو ، تنها عشقم ، از آموزگار هجرت اين درس ها را گرفتم و اکنون از طول ثانيههای طولانی بی تو بودن نيز خبر دارم...
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دعا کردم که بمانی

بیایی کنار پنجره باران ببارد

و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی

اما دریغ...

که رفتنت راز غریب همین زندگیست

رفتی پیش از آنکه باران ببارد
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر می شد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگی ها و نبودن هایت می شد ...

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو می رساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

می دانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم

می دانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب می شود

می دانم که نمی دانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت ...

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستانم تشنه ي دستان توست شانه هايت تکيه گاه خستگي هايم با تو مي مانم بي آنکه دغدغه هاي فردا را داشته باشم زيرا مي دانم فردا بيش از امروز دوستت خواهم داشت:cry:
 

banooyeariayi

عضو جدید
کاش اون لحظه ای که یکی ازت می پرسه " حالت چطوره ؟ "
و تو جواب میدی " خوبم! "
کسی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه :
" می دونم خوب نیستی ... "​
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اسمان سربی رنگ.

من درون قفس سرد اتاقم

دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم

تا دور.

آه باران باران

پر مرغان نگاهم را شست.

از دل من اما

چه کسی

نقش او را خواهد شست؟



 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


نگو که نمی آیی

نگو مرا همسفر دشت آسمان نیستی

از ابتدای خلقت

سخن از تنها سفر کردن نبود

قول داده ای

باز گردی

از همان دم رفتنت

تمام لحظه های بی قرار را

بغض کرده ام

و هر ثانیه که می گذرد

روزها به اندازه هزار سال

از هم فاصله می گیرند
 

b65241

کاربر بیش فعال
زمین دور تو میگرده
زمان دست تو افتاده
تماشا کن، سکوت تو
عجب عمقی به شب داده

تمام خونه پر میشه
از این تصویر رویایی
تماشا کن، تماشا کن چه بیرحمانه زیبایی...:cry:
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدون تو هيچم يه خاليه تو هم
تصويري مخدوشم از پازلي مبهم
يه اشك بي بغض و يه ابر بي بارون
يه درد بي درمون يه زخم بي مرحم
 
بالا