ماییم واستانه عشق وسرنیازخنده دلگشای تو
تاخواب خوش که رابرداندرکناردوست
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو
ماییم واستانه عشق وسرنیازخنده دلگشای تو
تاخواب خوش که رابرداندرکناردوست
وگرگویدنمی خواهم چوحافظ عاشق مفلسبگوییدش که سلطانی گدایی همنشین داردتاب بنفشه می دهد طره مشک سای توپرده غنچه می درد خنده دلگشای تو
وگرگویدنمی خواهم چوحافظ عاشق مفلسبگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد
تا کی به تمنای وصال تو یگانهدل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هرکه امدبه جهان نقش خرابی داردتا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هرکه امدبه جهان نقش خرابی دارد
درخرابات بگوییدکه هشیارکجاست
سلام!هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
سلـــــــــــــــــــــام
سلام!
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه
سلام!
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
هر طرف جلوه کرد در نظرم برگریزان باغ عشق و شباب
وای بر من نداد گریه مجال که زنم بوسه ای به رخسارت
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو
شب خوششب همگــــــــــــــــی خوش
وه چه خوشی بود کان در آن حالت تا ابد چشم وا نمی کردم
چون بهوش امدم نبود کسی هستیم سوخت اندر آن تب و تاب
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی ارزدشب خوش
ممنو نم خواب رنگی ببینی
سلام گلم خوش اومدی با اجازه منم برم لالااااااااااااااا
ياد جان سوختنهاي مادر
لحظهاي از وجودم جدا نيست
پيش پايش چه ريزم؟ كه جان را
قدر يك موي مادر بها نيست
او خدا نيست، اما وفايش
كمتر از لطف و مهر خدا نيست ...
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم .....همه توحید تو گویم که به توحید سزاییممنو نم خواب رنگی ببینی
تب عشقت فرو نشست؟؟؟؟؟؟
که دلم این چنین ویرانه
یاد باد ان روزگاران یاد بادهمه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم .....همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن..............من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
دردم از یار هست و درمان نیز همدرد غم هجر تو به هرکس که بگفتم//از بهر هلاک من بیچـاره دعـا کرد
دردم از یار هست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
مهربانی کی سر آمد مهربانان را چه شدما ز بوی دوستان از بوستان آسوذه ایم
گربهار آید وگر باد خزان آسوده ایم
مهربانی کی سر آمد مهربانان را چه شد
دوستی کی آخر آید دوستداران را چه شد
نمیدونم ولی این شعر رو خیلی دوست دارم
شعر از کدام شاعر است آنوقت؟
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |