مشاعرۀ سنّتی

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
شـب جـدایی با تمـام محـجوبی ...

تو را صدا می زد سکوت سنگینم

ستـاره ها گفتـند که بـاز می گردی

چه زود باور بود دل دهن بیـنم ؟!
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد.....كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد.....كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي
یادم آمد
شوق روزگار كودكی
مستی بهار كودكی
یادم آمد
آن همه صفای دل كه بود
خفته در كنار كودكی
رنگ گل، جمال دیگر در چمن داشت
آسمان، جلال دیگر. پیش من داشت
شور و حال كودكی برنگردد دریغا
قیل و قال كودكی بر نگردد دریغا!!
به چشم من همه رنگی فریبا بود
دل دور از حسد من شكیبا بود
نه مرا سوز سینه بود
نه دلم جای كینه بود
شور و حال كودكی برنگردد دریغا
قیل و قال كودكی برنگردد دریغا
روز و شب دعای من بوده با خدای من
كز كرم كند حاجتم روا
آنچه مانده از عمر من به جا
گیرد و پس دهد به من دمی
مستی كودكانه مرا
شور و حال كودكی برنگردد دریغا
قیل و قال كودكی برنگردد دریغا!!
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست...در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تو غارتگر عقل و هوشی
به آزار جانم چه کوشی ؟
چو نی دارم در جان خروشی
چه خواهم از تو جز نگاهی ؟
چه خواهی از جانم چه خواهی ؟!
ندارم جز عشقت گناهی
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر...گفتاغلطی خواجه در این عهد وفا نیست
تا در آنجا بودم

تک و تنها بودم

نه کسی را دیدم

نه تکان خوردم و نه، از جا جنبیدم

خودتان لابد می دانید،

که چقدر از تاریکی می ترسیدم
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادم آمد
شوق روزگار كودكی
مستی بهار كودكی
یادم آمد
آن همه صفای دل كه بود
خفته در كنار كودكی
رنگ گل، جمال دیگر در چمن داشت
آسمان، جلال دیگر. پیش من داشت
شور و حال كودكی برنگردد دریغا
قیل و قال كودكی بر نگردد دریغا!!
به چشم من همه رنگی فریبا بود
دل دور از حسد من شكیبا بود
نه مرا سوز سینه بود
نه دلم جای كینه بود
شور و حال كودكی برنگردد دریغا
قیل و قال كودكی برنگردد دریغا
روز و شب دعای من بوده با خدای من
كز كرم كند حاجتم روا
آنچه مانده از عمر من به جا
گیرد و پس دهد به من دمی
مستی كودكانه مرا
شور و حال كودكی برنگردد دریغا
قیل و قال كودكی برنگردد دریغا!!
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی.....دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی.....دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی

یار دبستانی من

با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما

بغض منو آه منی

حک شده اسم من و تو

رو تن این تخته سیاه

ترکه بیداد و ستم

مونده هنوز رو تن ما
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
یار دبستانی من

با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما

بغض منو آه منی

حک شده اسم من و تو

رو تن این تخته سیاه

ترکه بیداد و ستم

مونده هنوز رو تن ما
آنکه در طرز غزل نکته به حافظ آموخت...یار شیرین سخن نادره گفتار من است
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آنکه در طرز غزل نکته به حافظ آموخت...یار شیرین سخن نادره گفتار من است

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

او با شهاب بر شب تب ‌کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

او با شهاب بر شب تب ‌کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است...دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
 

khourshid

عضو جدید
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

او با شهاب بر شب تب ‌کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد

از گرانان جهان رطل گران ما را بس
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کي به تمناي وصال تو يگانه/ اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب...باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
مرا در منزل جانان چه نوش عیش چون هر دم....جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب...باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

مرا در منزل جانان چه نوش عیش چون هر دم....جرس فریاد میدارد که بربندید محملها

اینجا میا ... میا ... تو هم افسرده می شوی
در پنجه ی ستمگر این شامگاه سرد

برگرد ای بهار !‌ که در باغ های شهر
جای سرود شادی و بانگ ترانه نیست

جز عقده های بسته ی یک رنج دیرپای
بر شاخه های خشک درختان جوانه نیست
 

khourshid

عضو جدید
اینجا میا ... میا ... تو هم افسرده می شوی
در پنجه ی ستمگر این شامگاه سرد

برگرد ای بهار !‌ که در باغ های شهر
جای سرود شادی و بانگ ترانه نیست


جز عقده های بسته ی یک رنج دیرپای
بر شاخه های خشک درختان جوانه نیست
تا غنچهء بشکفتهء اين باغ که بويد / هر کس به بهاني صفت حمد تو گويد
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجا میا ... میا ... تو هم افسرده می شوی
در پنجه ی ستمگر این شامگاه سرد

برگرد ای بهار !‌ که در باغ های شهر
جای سرود شادی و بانگ ترانه نیست

جز عقده های بسته ی یک رنج دیرپای
بر شاخه های خشک درختان جوانه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
 

(Omid(M

عضو جدید
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب...باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

مرا در منزل جانان چه نوش عیش چون هر دم....جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود/وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا