mmemarzade
عضو جدید
در شب شعر نگاهت غزل ....
اما فرداست
او همان جذبه آینه و آب است که هست
نه به زیبایی چشمان تو ...
اما زیباست
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار....................تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
در شب شعر نگاهت غزل ....
اما فرداست
او همان جذبه آینه و آب است که هست
نه به زیبایی چشمان تو ...
اما زیباست
راز درون پرده ز رندان مست پرس....كاين حال نيست زاهد عالي مقام رایوسفِ گمگشته باز آید به کنعان غم مخور..............کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار....................تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
راز درون پرده ز رندان مست پرس....كاين حال نيست زاهد عالي مقام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس....كاين حال نيست زاهد عالي مقام را
آن روز که در تنهائی ام تو را صدا کردم
آن روز که همه ی لحظات عشق را در تو یافتم
آن روز که خویشی نداشتم جز غربت خودم
آن روز که آخرین همسفرم تو بودی و بس
آن روز که گریه ام هیچ بود و خنده ام هیچ
آن ترک پریچهره که دوش از بر ما رفت................آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت؟
مدح این بی دولتان عار است دانا را لیک........چون تویی را مدح گفتن افتخار است ای حکیمولی دل می داند
جان می داند
با همه ی نبودنهایت
تو را تنها تو را دوست دارم
تا درخت دوستی کی بر دهد ......... حالیا رفتیم و تخمی کاشتیمآن ترک پریچهره که دوش از بر ما رفت................آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت؟
تا درخت دوستی کی بر دهد ......... حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
ما هم به روزگار جوانى ز شور عشق.............عبرتفزاىِ مردم فرزانه بودهایمماجرای من و معشوق مرا پایان نیست.....................هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
ما هم به روزگار جوانى ز شور عشق.............عبرتفزاىِ مردم فرزانه بودهایم
تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم
می دانم قلبم برای این خواهد تپید
ما برای همیشه باهم خواهیم بود
تو در قلب من در پناه خواهی بود
و قلب من برای تو خواهد تپید
من رفتم شبتون بخیر
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت .........خرابم میگند هردم فریب چشم جادویتمن که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟..................لطف ها می کنی ای خاکِ درت تاجِ سرم
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت .........خرابم میگند هردم فریب چشم جادویت
يك كنيزك ديد شه بر شاهراه...شد غلام ان كنيزك جان شاهتا کی غم دنیای دنی ای دل دانا.............حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
يك كنيزك ديد شه بر شاهراه...شد غلام ان كنيزك جان شاه
مرغ جانش در قفس چون مي تپيد...داد مال وان كنيزك راخريدهم جان بدان دو نرگس جادو سپرده ایم ........................ هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده ایم
مرغ جانش در قفس چون مي تپيد...داد مال وان كنيزك راخريد
ميخواره وسرگشته ورنديم نظر باز.....وان كس كه چو ما نيست دراين شهر كدام استمن اگر خارم و گر گل چمن آریی هست............که از ان دست که او می کشدم می رویم
ميخواره وسرگشته ورنديم نظر باز.....وان كس كه چو ما نيست دراين شهر كدام است
نه به هفت اب كه رنگش به صد اتش نرود....انچه با خرقه زاهد مي انگوري كردتو نازک طبعی و طاقت نیاری.........................گرانیهای مشتی دلق پوشان
نه به هفت اب كه رنگش به صد اتش نرود....انچه با خرقه زاهد مي انگوري كرد
ما ز یاران چشم یاری داشتیم............... خود غلط بود آن چه می پنداشتیمدوستان در پرده می گویم سخن...............گفته خواهد شد به دستان نیز هم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم............... خود غلط بود آن چه می پنداشتیم
شب تاريك وبيم موج وگردابي چنين هايل...كجا دانندحال ما سبكباران ساحل هامکن از خواب بیدارم خدا را ............................ که دارم خلوتی خوش با خیالش
شب تاريك وبيم موج وگردابي چنين هايل...كجا دانندحال ما سبكباران ساحل ها
از بس که دست می گزم و آه میکشم .......... آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویشاگر آن ترک شیرازی به دست ارد دل ما را ....................... به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
از بس که دست می گزم و آه میکشم .......... آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
شراب خورده و خوي كرده مي روي به چمن...كه اب روي تو اتش در ارغوان انداختشرابی تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش...........که تا یکدم برآسایم ز دنیا و شر و شورش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |