مشاعرۀ سنّتی

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره من و یک دنیا پر از خاطره
دوباره دلم تنگ است
به اندازه یک گل پژمرده
به اندازه سوز و تب دشت باران خورده
به اندازه اندوه مرغ قفسی
دوباره صورتم نم اشک را حس کرد
دوباره باران را به انتظار نشسته ام
دوباره درد را به مدارا نشسته ام
دوباره دل شوره را به دل نهفته ام
دوباره می خواهم به سوی تو بیایم
دوباره دلم هوای تو را کرده است
کاش میشد همیشه از تو بنویسم
کاش میشد همیشه با تو بمانم
کاش میشد همیشه در تو طلوع کنم
تا غروبت را به انتظار ننشینم
کاش پرواز دوباره ها به اندازه ای کاش های دلم پر میگرفت
طنین یادت در طپش قلب عاشقم را به نظاره منشین
این دل از تو سخن میگوید
بشنو تمام آنچه را که فریاد میزند
در پس ثانیه های اضطراب
در پس امواج خروشان بی دوامی
سکوت من پر از صداست
شنیدنی ترین سکوت های من نثار تو باد
آن قدر پروانه وار است دلم که تنها تو را میخواند
گوش به جانم بسپار
میخوانمت به شوق جان
تمام عاشقانه هایم از برای تو باد
در این شب سرد
تنها صدایی که از درون قلب خسته ام میشنوم
سکوت عشق توست...
تا آسمان زحلقه به گوشان ما شود...كو عشوه اي ز ابروي همچون هلال تو
 

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
ور چنین زیر خم زلف نهد دانه خال
ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ور چنین زیر خم زلف نهد دانه خال
ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد


[h=2][/h]
دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟


 

taghtagh

عضو جدید
دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس / که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انتهای شب...

انتهای اقیانوس...

غم ستاره ها و عطر دلنشین کافور

که با اقیانوس میخزد بر بستر دلم

و دلبرانه دست میکشد بر چهره ی ترم

اقیانوس...

خسته است از نگاه خیره ام

دلش گرفته...

از خیالهای تیره ام
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساقیا جام می ام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده ی اسرار چه کرد
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

در انحصار قطره های اشک نبینم

و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی

پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
didi ey del k ghame eshgh degar bar che kard
chon beshod delbaro ba yare vafa dar che kard
دورم از تو


بي قرار گرماي دلت ...

مي لرزم اينجا......

احساس مي شوي ...چون سايه ي خميده بر ديوار

مي رقصي بر بي تابي من

و چه نزديک است خاطراتت

چسپيده به ذهنم

نقش بي همتاي رخسار تو ...

دلتنگي ام را مي پوشانم

با بستري از کلمات

اما باز

کسي در دلم

تو را صدا مي زند
 

fatima-t

عضو جدید
دورم از تو


بي قرار گرماي دلت ...

مي لرزم اينجا......

احساس مي شوي ...چون سايه ي خميده بر ديوار

مي رقصي بر بي تابي من

و چه نزديک است خاطراتت

چسپيده به ذهنم

نقش بي همتاي رخسار تو ...

دلتنگي ام را مي پوشانم

با بستري از کلمات

اما باز

کسي در دلم

تو را صدا مي زند
delbar beraft o delshodegan ra khabar nakard
yade harife shahro rafighe safar nakard.........
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
delbar beraft o delshodegan ra khabar nakard
yade harife shahro rafighe safar nakard.........
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!

قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!

گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن!
من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم کافی ست
http://www.iran-eng.../member.php/217363-venoos-s
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!

قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!

گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن!
من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم کافی ست
ترك ما سوي كس نمي نگرد...اه ازاين كبريا وجاه وجلال
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترك ما سوي كس نمي نگرد...اه ازاين كبريا وجاه وجلال

دلم تنگ است از اين دنيا چرايش را نمي‌دانم

من اين شعر غم افزا را شبي صد بار مي‌خوانم

چه مي‌خواهم از اين دنيا، از اين دنياي افسون كار

قسم بر پاكي اشكم ، جوابم را نمي‌دانم

شروع كودكي‌هايم سرآغاز غمي جانكار

از آن غم تا به فرداها پر از تشويش، گريانم

بهار زندگي را من هزاران بار بوييدم

كنون با غصه مي‌گويم خداوندا پشيمانم

به سوي درگه هستي هزاران بار رو كردم

الهي تا به كي غمگين در اين غمخانه مي‌مانم

خدايا با تو مي‌گويم، حديث كهنه‌ي غم را

بگو با من كه سالي چند در اين غمخانه مهمانم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترك ما سوي كس نمي نگرد...اه ازاين كبريا وجاه وجلال

دل من !

در پی رفتن

با توست

تو سفر می خواهی...

آخرتا به کجا؟

تو خودت میدانی؟

تا به کی؟

تا به کجا؟

همه راهت به سرا کوی محال..

منو اینجا

تک و تنها

"مگذار"
 

الهام3

عضو جدید
وقتی گریبان عدم را دست خلقت می درید

وقتی ابر چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم ازین دیوانگی و عا قلی

یک آن شد این عاشق شدن

دنیا همان یک لحظه بود

آندم که چشمهایت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم

شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شدو عالم به آدم سجده کرد...​
 

میهن مشرقی

عضو جدید
وقتی گریبان عدم را دست خلقت می درید

وقتی ابر چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم ازین دیوانگی و عا قلی

یک آن شد این عاشق شدن

دنیا همان یک لحظه بود

آندم که چشمهایت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم

شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شدو عالم به آدم سجده کرد...​


دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد....
 
  • Like
واکنش ها: Mute

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد....

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد

man kybordam farsi nadare bebakhsh

man malek budam o ferdose barin jayam bud
adam avard dar in deyne kharab abadam

به کمک این سایت نوشته هاتونو فارس کنین:

www.behnevis.com
 

farzaneh19

عضو جدید
در دل تاریک این شب های سرد

ای امید ناامیدی های من

برق چشمهای تو ، همچون آفتاب

می درخشد بر رخ فردای من
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
نصیحت وش کن جانا که از جان دوست تر دارند ............... جواناو سعادتمند پند پیر دانا را
 

الهام3

عضو جدید
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد
در اين زمانه رفيقي كه خالي ازخلل است... صراحي مي ناب وسفينه غزل است
 

bist 20

عضو جدید
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد
غمهای زمانه را فراموشم کرد
یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد
دارد به جانم لرز می افتد رفیق؛ انگار پاییزم

دارم شبیه برگ های زرد و خشك از شاخه می ریزم
 

الهام3

عضو جدید
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هزار بوسه به سوی خدا فرستادم
از آنکه دیدن تو قسمت خدایی بود
شب از کرانه دنیای من جدا شده بود
که هر چه بود تو بودی و روشنایی بود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم به ناله در آمد که
ای صبور ملول
درون سینه اینان نه دل
که گِل بوده ست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هزار بوسه به سوی خدا فرستادم
از آنکه دیدن تو قسمت خدایی بود
شب از کرانه دنیای من جدا شده بود
که هر چه بود تو بودی و روشنایی بود
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلآزارترین شد چه دلآزارترین
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم به ناله در آمد که
ای صبور ملول
درون سینه اینان نه دل
که گِل بوده ست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جانِ نو، خورشیدوار

راهي بزن كه آهي برساز آن توان زد
شعري بخوان كه با آن رطل گران توان زد
برآستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندي بر آسمان توان زد

سلام دوست عزيز
شما بايد با ميم مشاعره مي كرديد وبا حرف ه شعرتان شروع شده است و بعدا در مشاعره اصولابا يك ويا دوبيت مشاعره ميكنند نه با يك شعر كامل
دوستان در پي كسب امتياز نباشد حتي يك بيت شعر كه از روي كتاب بنويسيد كمك عظيمي هست به ادبيات اين مرزو بوم سعي كنيد از ابيات شاعراني بنويسيد كه دراينترنت گمنام هستند
 

الهام3

عضو جدید
راهي بزن كه آهي برساز آن توان زد
شعري بخوان كه با آن رطل گران توان زد
برآستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندي بر آسمان توان زد

سلام دوست عزيز
شما بايد با ميم مشاعره مي كرديد وبا حرف ه شعرتان شروع شده است و بعدا در مشاعره اصولابا يك ويا دوبيت مشاعره ميكنند نه با يك شعر كامل
دوستان در پي كسب امتياز نباشد حتي يك بيت شعر كه از روي كتاب بنويسيد كمك عظيمي هست به ادبيات اين مرزو بوم سعي كنيد از ابيات شاعراني بنويسيد كه دراينترنت گمنام هستند

سلام دوست عزیز ممنون که گفتید اصلا حواسم به مشاعره نبود فکر کردم تاپیک هدیه شعره
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا