مشاعرۀ سنّتی

[Mehraz-6128]

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هنویش بخشم سمرقند و بخارا را

آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟

 

[meddler]

آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟

دیگر چه جای سنجش سود و زیان من
هر گام میروی تو و هر لحظه جان من ....

 

[Mehraz-6128]

دیگر چه جای سنجش سود و زیان من
هر گام میروی تو و هر لحظه جان من ....

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

 

[meddler]

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

اینجا فضا به سود تو تغییر میکند
در خاطرات تلخ من و داستان من

 

[Mehraz-6128]

اینجا فضا به سود تو تغییر میکند
در خاطرات تلخ من و داستان من

ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟

 

[behroozraha]

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند

 

[meddler]

ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟

" همین یکی دو سه شب را که من کم آوردم
مزیر بستر من می شوی ؟" ........ نوشت : "بله"

 

[Mehraz-6128]

" همین یکی دو سه شب را که من کم آوردم
مزیر بستر من می شوی ؟" ........ نوشت : "بله"

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

 

[Mehraz-6128]

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند

در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
می بینمت عیان و دعا می فرستمت

 

[Mehraz-6128]

دوستان عزیز با اجازه من باید برم خوش باشید

خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم...

​

شب همگی به خیر...

 

[semiramis261]

دوستان عزیز با اجازه من باید برم خوش باشید

خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم...

​

شب همگی به خیر...

مرغکی گم کرده راه آشیان خویش را
بال و پر بشکسته در توفان غم آشفته ام
در امید آن که باز آید ز راهش خاک را
گه به اشکم شسته و گاهی به مژگان رُفته ام

 

[naghmeirani]

ما چون دو دریچه روبرویِ هم
آگاه ز هر بگو مگویِ هم

هر روز سلام و پرسش وخنده؛
هر روز قرارِ روزِ آینده

 

[semiramis261]

ما چون دو دریچه روبرویِ هم
آگاه ز هر بگو مگویِ هم

هر روز سلام و پرسش وخنده؛
هر روز قرارِ روزِ آینده

همچو ژاله، بر رخ گلبرگ می گریم ز غم
گر بُود جرمم وفاداری مرا پرپر مکن.

 

[meddler]

همچو ژاله، بر رخ گلبرگ می گریم ز غم
گر بُود جرمم وفاداری مرا پرپر مکن.

نوشت جان تو نه جان آن پدر جانت
عروس مادر من میشوی ؟........ نوشت : بله

 

[semiramis261]

نوشت جان تو نه جان آن پدر جانت
عروس مادر من میشوی ؟........ نوشت : بله

هر دم از چشمم سرشک از درد و داغی تازه ریخت
با زبان دیده گویم داستان خویشتن

 

[naghmeirani]

نمانده یک گلِ رنگین به باغ و طرفه هنوز

بهم کدورت گلچین و باغبان باقیست

 

[meddler]

هر دم از چشمم سرشک از درد و داغی تازه ریخت
با زبان دیده گویم داستان خویشتن

نگاه کن حرم ما کلاغدان شده است
شما کبوتر من میشوی ؟.......... نوشت بله

 

[semiramis261]

نمانده یک گلِ رنگین به باغ و طرفه هنوز

بهم کدورت گلچین و باغبان باقیست

تابش خورشید عشقی می کند خاطر تمنا
ور نتابد نور عشقی گیرم از کیوان گذشتم

 

[semiramis261]

نگاه کن حرم ما کلاغدان شده است
شما کبوتر من میشوی ؟.......... نوشت بله

هرگز نه خو گرفت و نه خواهد گرفت خو
جز بر شرار مهر که سودای ناب بود

ببخشید دوستان تشکر ندارم !

 

[meddler]

تابش خورشید عشقی می کند خاطر تمنا
ور نتابد نور عشقی گیرم از کیوان گذشتم

مهرت همان شب ..اشهد ان ... در دلم نشست
آن شب کبو ... کبو ... کبوتری از بامتان پرید

 

[meddler]

هرگز نه خو گرفت و نه خواهد گرفت خو
جز بر شرار مهر که سودای ناب بود

ببخشید دوستان تشکر ندارم !

دوباره مینگرم نقش خویش را بر آب
چنان غریبه که باور نمیکنم که منم


ما که داریمم به جایی نرسیدیم !

 

[naghmeirani]

مجموعۀ کائنات ؛ حیرانِ تواند

مجموع ؛ نشسته و پریشانِ تواند

رخساره به کس نمی نمائی ؛ امّا

صد شمس و قمر ؛ آینه گردانِ تواند

 

[meddler]

مجموعۀ کائنات ؛ حیرانِ تواند

مجموع ؛ نشسته و پریشانِ تواند

رخساره به کس نمی نمائی ؛ امّا

صد شمس و قمر ؛ آینه گردانِ تواند

در نامه ی آخر نوشتی خوب خوبی
حالا کجایی تا ببینی حال زارم

 

[floe]

در نامه ی آخر نوشتی خوب خوبی
حالا کجایی تا ببینی حال زارم

مردان نه بهشت و رنگ و بو می‌خواهند
یا موی خوش و روی نکو می‌خواهند

یاری دارند مثل و مانندش نیست
در دنیی و آخرت هم او می‌خواهند

 

[semiramis261]

مردان نه بهشت و رنگ و بو می‌خواهند
یا موی خوش و روی نکو می‌خواهند

یاری دارند مثل و مانندش نیست
در دنیی و آخرت هم او می‌خواهند

در زیر تند باد غم روزهای سرد
کاخ بلند خاطره هایم خراب شد
از بس گداخت خاطرم از التهاب دوست
جان از لهیب سینه چو سرب مذاب شد

 

[barg]

دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم

 

[Brave Girl]

مست آن گرمي آغوش شوم
آه گويي ز پس پنجره ها
بانگ آهسته پا مي آيد
اي خدا اوست كه آرام و خموش
بسوي خانه ما مي آيد

 

[semiramis261]

مست آن گرمي آغوش شوم
آه گويي ز پس پنجره ها
بانگ آهسته پا مي آيد
اي خدا اوست كه آرام و خموش
بسوي خانه ما مي آيد

در این کلاس کوچک ، که پنجره ندارد
دریچه می گشایی، جدید می نویسی
تو با اشاره خود، چه راحت و صمیمی
برای قفل ذهنم، کلید می نویسی

 

[salvador]

یک دم به مراعات دلم گرم نداری

یک ذره مرا حرمت و آزرم نداری



من دوست ندارم که ترا دوست ندارم

تو شرم نداری که ز من شرم نداری

 

[semiramis261]

یک دم به مراعات دلم گرم نداری

یک ذره مرا حرمت و آزرم نداری


من دوست ندارم که ترا دوست ندارم

تو شرم نداری که ز من شرم نداری

یار من یک پنجره به روی هر چه هست
یار من یک آینه خوابیده در زنگ و غبار
یار من یک باغچه با یک درخت سوخته
یار من باغی قدیمی باغ سرد انتظار
با ب...