مشاعرۀ سنّتی

[maryam_22]

اشنايان ره عشق گرم خون بخورند

ناكسم گر به شكايت سوي بيگانه روم

 

[*setareh66*]

من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد

 

[torpheh]

دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست

 

[maryam_22]

تشبيه دهانت نتوان كرد به غنچه

هرگز نبود غنچه به اين تنگ دهاني

 

[torpheh]

یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید(...)

 

[*setareh66*]

دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی را

 

[maryam_22]

اگر از جانب معشوقه نباشد كششي

كوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد

 

[torpheh]

دوستان عيب کنندم که برآرم دم عشق
عود اگر دم نزند خانه معطر نشود

 

[EVER GREEN]

دل عشاق روا نیست که دلبر شکند

گوهری کس نشنیده است که گوهر شکند

 

[maryam_22]

دل از من برد و روي از من نهان كرد

خدا را با كه اين بازي توان كرد

 

[EVER GREEN]

دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری
که بر وی هر زمان ابرو کمانی می‌زند تیری ​

 

[MOON.LIGHT]

دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری
که بر وی هر زمان ابرو کمانی می‌زند تیری ​

یارب آن خال بر آن لب چه خوش است
بر هلالش نقط از شب چه خوش است
دهنش حلقهٔ تنگ زره است
نقطه بر حلقهٔ مرکب چه خوش است

​

 

[*زهره*]

تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به در نرود

 

[MOON.LIGHT]

تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به در نرود

درد زده است جان من میوهٔ جان من کجا
درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا
دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم
این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا

​

 

[*زهره*]

آن دم که مرا می‌زده در خاک سپارید
زیر کفنم خمره‌ای از باده گذارید
تا در سفر دوزخ ار این باده بنوشم
بر خاک من از ساقه‌ی انگور بکارید

 

[maryam_22]

در ان نفس كه بميرم در ارزوي تو باشم

بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم

 

[farshid618524]

مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم
هواداران كويش را چو جان خويشتن دارم

 

[naghmeirani]

می نوشین روان در ده که بگرفت

چو خسرو مُلکت نوشیروان گل

 

[farshid618524]

لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادي طلبيم

 

[agin]

لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادي طلبيم

ماهی که قدش به سرو می ماند راست
آیینه به دست و روی خود می آراست

دستارچه ای پیشکشش کردم ، گفت
وصلم طلبی ، زهی خیالی که تراست !

" حافظ شیرازی "

 

[Ka!SeR]

[FONT=&quot]تو از خواری همی نالی نمی بینی عنایت ها
مخواه از حق عنایت ها و یا کم کن شکایت ها[/FONT]

 

[*زهره*]

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

 

[farshid618524]

از چرخ به هرگونه همي دار اميد
وز گردش روزگار مي لرز چو بيد
گفتي كه پس از سياه رنگي نبود
پس موي سياه من چرا گشت سفيد

 

[*setareh66*]

دیده ام بر شاخه احساسها میتپد دل در شمیم یاسها
زندگی موسیقی گنجشکهاست زندگی باغ تماشای خداست​

 

[naghmeirani]

تنگ چشمی پرده ي خواب فراغت می شود
آسمان تیغ ادب در چشم سوزن می کند
درد هجران را معلم چاره ای جز گریه نیست
جام چون افتد تهی از باده شیون می کند
​

 

[*setareh66*]

دیر اگر آمده شیر آمده عذرش بپذیر
که دل از چشم سیه عذرپذیر آمده

 

[naghmeirani]

هر سر موی تو از غفلت به راهی می‌رود

جمع کن پیش از گذشتن کاروان خویش را

 

[*زهره*]

آن یار کزو خانه‌ی ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود

 

[meh_61]

در نظربازی ما بی‌خبران حيرانند
من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند[FONT=&quot][/FONT]

 

[kachal63]

در نظربازی ما بی‌خبران حيرانند
من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند[FONT=&quot][/FONT]

در قیامت که سر از خاک به در خواهم کرد
باز هم در طلبت خاک بسر خواهم کرد