حکایت های مدیریتی

مهسیما

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهسیما جان مطلبت خیلی قشنگ بود
فقط 2 تا سوال
1 - واحد عملی هم این کلاس داره؟؟؟؟؟
2 - این بازار یابی برای یک شرکت یا کارخانه یا تولیدی و ... می باشد. اون مکان احتیاج به کسی نداره که براشون crm پیاده بکنه؟ ( اگه منو قبول کنن بعدش گفتن efqm می خوان به خودت می گم اگه هوامو داشته باشی )

خواهش میکنم:gol:احسان جان فعلا که تئوریههههههه:biggrin::biggrin:خبری شد حتمااا خبر میدم!:redface::surprised:
 

مهسیما

عضو جدید
کاربر ممتاز
ازدواج يك مهندس صنايع با دختر بيل گيتس

ازدواج يك مهندس صنايع با دختر بيل گيتس

پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر (دانشجوی رشته مهندسی صنایع): نه! من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر «بیل گیتس» است
پسر: آهان اگر اینطوریه، قبول است

پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند

پدر: اما این مرد جوان، قائم مقام «مدیرعامل بانک جهانی» است
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است

بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود
پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم

پدر: اما این مرد جوان داماد «بیل گیتس» است
مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد

و معامله به این ترتیب انجام می شود
نتیجه اخلاقی :
۱- حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی را برگزینید.
۲- می شود با فکر، از هیچ، همه چیز ساخت.
 

woodywood

عضو جدید
در دانشگاه استنفورد ، استاد در حال شرح دادن مفهوم بازاریابی به دانشجویان خود بود:

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی مستقیم


:Dبه این میگن شجاعت مردونه

* شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه : " اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج کن" ، به این می گن تبلیغات

به این میگن از دست دادن هلو


* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین ، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی تلفنی

به این میگن دفاع از زیر پتو

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش ، اون رو به یک نوشیدنی دعوت می کنیین ، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین ، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین : " در هر حال ،من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این میگن روابط عمومی


به این میگ ن شروع شدن بد بختی از همین حالا

*شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه : "شما پسر ثروتمندی هستی ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری

به این می گن شانس :D


* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما می کنه ، به این میگن پس زدگی توسط مشتری

به این می گن دعوت عملی


* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی می کنه ، به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا

به این میگن بدبیاری( اگه شوهرشم آرلولدی باشه می گن اوج بدبختی)


* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که حرفی بزنین ، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا

به این می گن مرغ از قفس پریدن ( خاک تو سرت ):surprised:


* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که بگین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، همسرتون پیداش میشه ، به این میگن منع ورود به بازار

اه اه اه اه وایی به این میگن (خودت خونه رو تصور کن :cry:)


* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. سعی می کنید به ش کم محلی کنید تا از شما خوش اش بیاد، اون هم فمینیست از آب در می آد و برایِ در اومدنِ چشِ شما دستِ دوست تون رو می گیره و با هم می رن سان فرانسیسکو. به این می گن اشتباهِ استراتژیک در بازاریابی.

هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:eek:


* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و مؤدبانه یه یه شاخه گلِ سرخ به ش می دید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»، اما اون گل رو توی سرتون می زنه، چون شدیداً استقلالیه. به این می گن اشتباهِ تاکتیکی در بازاریابی.

اصلا کی گفته این دختره خوشکله :mad:ها


* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛همون لحظه یه دختر دیگه که قبلا با همین کلمات گولش زده بودید سروکلش پیدا می شه و رسواتون میکنه
به این میگن تاثیرسوء سابقه در بازار.

به این می گن پینکییو:redface:

*شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛همون لحظه پاتون میره روی پوست موز و جلوی طرف ولو می شید به این میگن ضایع شدگی مفرط یا فقدان ثبات در بازار.


به این می گن اوج شانسسسسسسسسسس:biggrin:

*شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می خواهید بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ که یک هو یک دختر زیباتر از اون رو پشت سرش می بینید فورا مسیر رو عوض می کنید و به سمت دختر جدید می رید.
به این میگن چشم چرانی، نه ببخشید تحلیل لحظه به لحظه بازار.

به این میگن قدرت تحلیل:cool:
;)



ای ول
دمت گرم
حداقل چشم مارو به حقایق باز کردی
فکر می کردم که بچه های معماری چون مغز ندارن فقط نقاشی می کنن
اما حالا میبینم که چون مغز و خلاقیتشون فقط توی کمرشونه کاری جز نقاشی نمی تونن بکنن
 

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
من حوصله ندارم بشینم این متن ریز رو بخونم , خلا صه ی داستان لطفا :D
 

woodywood

عضو جدید
مهسیما جان دستت درد نکنه
اگه تونستی برای منم یکی رو پیدا کن
قربون دستت فقط قیافش قابل تحمل باشه لطفا
 

woodywood

عضو جدید
من حوصله ندارم بشینم این متن ریز رو بخونم , خلا صه ی داستان لطفا :D


و اما خلاصه :
ریکای داستان ما که بچه مایه داره یارو شده و دنبال یه کیجا هست که خیلی هم یاروه
هر نحوه ای که به ریکا پیشنهاد بده ماهم مچشو می گیریم میگیم که ههههه این روش مال اصول بازاریابیه
همین
حالا اگه توهم تصمیم گرفتی یارو بشی و می خوای زندگیه راحتت رو از دست بدی این روش هارو بخون تا بدونی از چه روش هایی میشه پیشنهاد داد
;)
 

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
و اما خلاصه :
ریکای داستان ما که بچه مایه داره یارو شده و دنبال یه کیجا هست که خیلی هم یاروه
هر نحوه ای که به ریکا پیشنهاد بده ماهم مچشو می گیریم میگیم که ههههه این روش مال اصول بازاریابیه
همین
حالا اگه توهم تصمیم گرفتی یارو بشی و می خوای زندگیه راحتت رو از دست بدی این روش هارو بخون تا بدونی از چه روش هایی میشه پیشنهاد داد
;)

خوب بهتره من برم داستانو بخونم :biggrin:
 

abdola_farzad

عضو جدید
مثال جالبی واسه یاذگیری بود که اون هم فقط بچه های با حال صنایع بلدن
 

ahmadi-2010

عضو جدید
عزیز حالا که خوش قیافه می خوای پس حداقل عکس الانت رو که خوشتیپ شدی بنداز تو سایت نه عکس بچگیهاتو!!!!
 

woodywood

عضو جدید
اگه این کارو بکنم که از باشگاه هم اخراجم میکنن
عکس بچه گیامو گذاشتم که یکم قابل تحمله
قبلا عکس جدید گذاشته بودم همه دادشون در اومد!!!!!
مگه کسی رو سراغ داری؟؟؟؟
آقا میرم عمل می کنم
حتمیه؟؟؟؟
 

woodywood

عضو جدید
خوب بهتره من برم داستانو بخونم :biggrin:


آرش جان این کارو نکن
مگه از جونت سیر شدی؟؟؟؟؟
خوبه مهندسی ، وجه اجتماعی داری ، میری سر کار پول در میاری . غصه نخور
حداقل خودکشی کن ولی این کارو نکن !!!!!
 

golrokh

اخراجی موقت
ممنون عزیزم متنت خیلی زیبا بود و در عین حال واقعی!!!;)
 

woodywood

عضو جدید
ممنون عزیزم متنت خیلی زیبا بود و در عین حال واقعی!!!;)


سلام گلی خانم
خوبید؟
معلومه که شما باید خوشتون بیاد
اگه توی ایران دخترا باید خواستگاری میرفتنو پسرا جواب رد میدادن این داستان لذت بخش تر بود .
اینطور نیست؟؟؟؟
 

golrokh

اخراجی موقت
سلام گلی خانم
خوبید؟
معلومه که شما باید خوشتون بیاد
اگه توی ایران دخترا باید خواستگاری میرفتنو پسرا جواب رد میدادن این داستان لذت بخش تر بود .
اینطور نیست؟؟؟؟

سلام وودی جوون
اول میشه معنیه امضایی که نوشتیو واسه من بگی؟؟؟:confused::confused::confused:
 

woodywood

عضو جدید
سلام وودی جوون
اول میشه معنیه امضایی که نوشتیو واسه من بگی؟؟؟:confused::confused::confused:


گلی جان من که اول همون امضا گفتم من نمی فهمم
عزیزم شما که کارت منابع طبیعی هست خوب باید بدونید
در مورد خواص میوه ها هم اطلاع داری
میدونی که انگور چقدر خوبه
اما چرا باید همین انگور خوب وقتی له میشه حرام باشه؟؟؟؟
 

behzad shou

عضو جدید
تو اول به پدره بگو واسه دخترت شوهر پیدا شده
پدر: او کیست
تو: او پسر رئیس کل بانک جهانیست
پدر: قبول است
تو میری پیش رئیس بانک جهانی بهش میگی: شما از زن بیست و ششمتان یک پسر دارید. اگر او را رئیس نکنید رسوایتان میکنم
رئیس: قبول است
بعد بیا واسه ما یه آستینی بالا بزن، که هم زن برادر زنم دختر بیل گیتس باشه هم همسر(!) من دختر پدری که بلده مثه رد بول خوردن کار همه رو راه بندازه،
خودمم میشم رئیس کل بانک جهانی واسه همتون هی هی وام میلیاردی راستو ریس میکنم .
یه دوچرخه هم واسه اونی که مشتاق دوچرخه سواریه میخرم!!!!!!!!!!!!!!
 

royan aria

عضو جدید
تو اول به پدره بگو واسه دخترت شوهر پیدا شده
پدر: او کیست
تو: او پسر رئیس کل بانک جهانیست
پدر: قبول است
تو میری پیش رئیس بانک جهانی بهش میگی: شما از زن بیست و ششمتان یک پسر دارید. اگر او را رئیس نکنید رسوایتان میکنم
رئیس: قبول است
بعد بیا واسه ما یه آستینی بالا بزن، که هم زن برادر زنم دختر بیل گیتس باشه هم همسر(!) من دختر پدری که بلده مثه رد بول خوردن کار همه رو راه بندازه،
خودمم میشم رئیس کل بانک جهانی واسه همتون هی هی وام میلیاردی راستو ریس میکنم .
یه دوچرخه هم واسه اونی که مشتاق دوچرخه سواریه میخرم!!!!!!!!!!!!!!
هنوز پات به بانک جهانی نرسیده همه رو یادت میره:biggrin:
 

behzad shou

عضو جدید
هنوز پات به بانک جهانی نرسیده همه رو یادت میره:biggrin:
حالا که اینطور شد، اول از همه واسه تو یه وام نجومی جور میکنم تا بدونی ما از اونا نیستیم
فقط دعا کن اون مشتاق دوچرخه سواری، چوب لای چرخ پیشرفتم(!) نذاره ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
 

woodywood

عضو جدید
تو اول به پدره بگو واسه دخترت شوهر پیدا شده
پدر: او کیست
تو: او پسر رئیس کل بانک جهانیست
پدر: قبول است
تو میری پیش رئیس بانک جهانی بهش میگی: شما از زن بیست و ششمتان یک پسر دارید. اگر او را رئیس نکنید رسوایتان میکنم
رئیس: قبول است
بعد بیا واسه ما یه آستینی بالا بزن، که هم زن برادر زنم دختر بیل گیتس باشه هم همسر(!) من دختر پدری که بلده مثه رد بول خوردن کار همه رو راه بندازه،
خودمم میشم رئیس کل بانک جهانی واسه همتون هی هی وام میلیاردی راستو ریس میکنم .
یه دوچرخه هم واسه اونی که مشتاق دوچرخه سواریه میخرم!!!!!!!!!!!!!!

عزیز من وام نمی خوام
فقط رئیس شدی خواهشا یه کاری کن که برای من یه حساب paypal افتتاح کنن که به خاطر تحریم بودن ایران هر دقیقه تعطیلش نکنن و پولهای بی زبونه منو قبل رسیدن به master cardم که اونم هر چند وقت یه بار به خاطر ایرانی بودنم قلقلکش میدن ، مصادره نکنن که با بد بختی فقط بتونم نصفش رو بگیرم
بعد از اینا بازم اگه دوست داشتی بهم وام بدی چون اصرار میکنی قبول می کنم
 

behzad shou

عضو جدید
عزیز من وام نمی خوام
فقط رئیس شدی خواهشا یه کاری کن که برای من یه حساب paypal افتتاح کنن که به خاطر تحریم بودن ایران هر دقیقه تعطیلش نکنن و پولهای بی زبونه منو قبل رسیدن به master cardم که اونم هر چند وقت یه بار به خاطر ایرانی بودنم قلقلکش میدن ، مصادره نکنن که با بد بختی فقط بتونم نصفش رو بگیرم
بعد از اینا بازم اگه دوست داشتی بهم وام بدی چون اصرار میکنی قبول می کنم
تو که مستر کارت داری، یه لطفی کن دو سه ماهه وضع بانکم(بانک جهانی:D) تعریفی نداره
بیا و یه کمک به بانکمون بکن، داریم ورشکست میشیم...
:(هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم...
 

woodywood

عضو جدید
تو که مستر کارت داری، یه لطفی کن دو سه ماهه وضع بانکم(بانک جهانی:D) تعریفی نداره
بیا و یه کمک به بانکمون بکن، داریم ورشکست میشیم...
:(هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم...


ااااااااا
مگه ازدواج کردی که بانک رو دادن بهت؟؟؟؟
آقا مبارکه
به پای هم پیر بشید
 

woodywood

عضو جدید
ملانصرالدين هميشه اشتباه مي‌كرد

ملانصرالدين هميشه اشتباه مي‌كرد

ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌كرد و مردم با نيرنگ٬ حماقت او را دست مي‌انداختند. دو سكه به او نشان مي‌دادند كه يكي شان طلا بود و يكي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دوسكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره راانتخاب مي‌كرد. تا اينكه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست مي‌انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه طلا را بردار..اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند. ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سكه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آن‌هايم. شما نمي‌دانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آورده‌ام.





شرح حكايت
(دیدگاه بازاریابی استراتژیک)
ملا نصرالدين با بهره‌گيري از استراتژي تركيبي بازاريابي، قيمت كم‌تر و ترويج ،كسب و كار «گدايي» خود را رونق مي‌بخشد. او از يك طرف هزينه كمتري به مردم تحميل مي‌كند و از طرف ديگر مردم را تشويق مي‌كند كه به او پول بدهند .
«اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشكالي ندارد كه تو را احمق بدانند.»




شرح
حکایت 2 (دیدگاه سیستمی اجتماعی) ملا نصرالدین درک درستی از باورهای اجتماعی مردم داشت. او به خوبی می دانست که گداها از نظر مردم آدم های احمقی هستند. او می دانسته که مردم، گدایی – یعنی از دست رنج دیگران نان خوردن- را دوست ندارند و تحقیر می کنند. در واقع ملانصرالدین با تایید باور مردم به شیوه خود، فرصت دریافت پولی را بدست می آورد.
«اگر بتوانی باورهای مردم را تایید کنی آنها احتمالا به تو کمک خواهند کرد. »




شرح
حکایت 3 (دیدگاه حکومت ماکیاولی) ملا نصرالدین درک درستی از نادانی های مردم داشت. او به خوبی می دانست هنگامی که از دو سکه طلا و نقره مردم ، شما نقره را بر می دارید آنها احساس میکنند که طلا را به آنها بخشیده اید! و مدتی طول خواهد کشید تا بفهمند که سکه طلا هم از اول مال خودشان بوده است ..و این زمان به اندازه آگاهی و درک مردم می تواند کوتاه شود. هرچه مردم نا آگاهتر بمانند زمان درک این نکته که ثروت خودشان به خودشان هدیه شده طولانیتر خواهد بود. در واقع ملانصرالدین با درک میزان
جهل مردم به شیوه خود، فرصت دریافت پولی را بدست آورده بود.
«اگربتوانی ضعفهای مردم را بفهمی میتوانی سر آنها کلاه بگذاری ! و آنها هم مدتی لذت خواهند برد»
 

s22a2ch

مدیر بازنشسته
با سلام خدمت احسان جان
اقا نیستی؟
خیلی جالب بود واقعا" الان خیلی ها این کار رو انجام میدن.
 

behzad shou

عضو جدید
ااااااااا
مگه ازدواج کردی که بانک رو دادن بهت؟؟؟؟
آقا مبارکه
به پای هم پیر بشید
نه جونم، تو اعتماد پدرم رو داشته باش که زن نگرفته بانکو داده بهم
پدرزنم هم که نگو، یه دامادم ، دامادمی میگه که همه انگشت تحیر بر انزوای فم مینهند....
البته فکر نمیکنم با این وضع اقتصاد جهانی ، و اقتصاد قوی و پویای ایران:)biggrin:) که داره توی دنیا حرف دویست و چهل و سوم رو میزنه، پیر شدنمون رو ببینیم......
 

mohsenjoon

عضو جدید
در دانشگاه استنفورد ، استاد در حال شرح دادن مفهوم بازاریابی به دانشجویان خود بود:

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی مستقیم

* شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه : " اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج کن" ، به این می گن تبلیغات

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین ، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی تلفنی

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش ، اون رو به یک نوشیدنی دعوت می کنیین ، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین ، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین : " در هر حال ،من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این میگن روابط عمومی

*شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه : "شما پسر ثروتمندی هستی ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما می کنه ، به این میگن پس زدگی توسط مشتری

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی می کنه ، به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که حرفی بزنین ، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که بگین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، همسرتون پیداش میشه ، به این میگن منع ورود به بازار

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. سعی می کنید به ش کم محلی کنید تا از شما خوش اش بیاد، اون هم فمینیست از آب در می آد و برایِ در اومدنِ چشِ شما دستِ دوست تون رو می گیره و با هم می رن سان فرانسیسکو. به این می گن اشتباهِ استراتژیک در بازاریابی.

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و مؤدبانه یه یه شاخه گلِ سرخ به ش می دید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»، اما اون گل رو توی سرتون می زنه، چون شدیداً استقلالیه. به این می گن اشتباهِ تاکتیکی در بازاریابی.

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛همون لحظه یه دختر دیگه که قبلا با همین کلمات گولش زده بودید سروکلش پیدا می شه و رسواتون میکنه
به این میگن تاثیرسوء سابقه در بازار.

*شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛همون لحظه پاتون میره روی پوست موز و جلوی طرف ولو می شید به این میگن ضایع شدگی مفرط یا فقدان ثبات در بازار.

*شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می خواهید بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ که یک هو یک دختر زیباتر از اون رو پشت سرش می بینید فورا مسیر رو عوض می کنید و به سمت دختر جدید می رید.
به این میگن چشم چرانی، نه ببخشید تحلیل لحظه به لحظه بازار.

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ اونهم با شعف خاصی برمی گرده و لبخند می زنه ، شما که بادیدن چهره 60 ساله اون به اشتباه خودتون پی بردید سرخ و سفید شده و مجبورید برای رهایی آسمون ریسمون ببافیدبه این میگن بدبیاری یا خطای بازار

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. به جایِ این که جلو برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ به مادرتون می گید که با مادرش تماس بگیره و قرار خواستگاری رو بذاره. به این می گن بازاریابی سنتی.

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ اون هم با دوست اش صحبت می کنه و در موردِ شما توضیح می ده و شما با هردوی اونا ازدواج می کنید.. به این می گن بازاریابی دهان به دهان!

* شما در یک مهمانی ، دخترِهای بسیار زیبایِ فراوانی رو می بینید و ازشون خوش تون می آد. سرگردان می شید که جلو کدوم برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن بعد ما می تونیم با هم بیش از دوبچه داشته باشیم»؛ به این میگن فقدان استراتژی در بازار
---------------------------------------------------------------------------------------------------
با سلام و خسته نباشید به شما بانوی مهترم با این مهمانی جالب و اموزنده البته اگر شماره اون دختر رو داری به ما هم بده بریم ببینیمش بلکم ازش خشمون بیاد راستی این هم یک 20 بزرگ برای شما همراه یک مثبت
20+;):D
 

Similar threads

بالا