حکایت های مدیریتی

emrah931

عضو جدید
سلام

این تایپیک 11 صفحه داره و همینطور به بازدید کننده هاش داره اضافه میشه فقط و فقط به خاطر عنوان تایپیک

بازاریابی یعنی همین!:w36:
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
اگر بخوایید ماشین های تولیدی تویوتا رو با چینی مقایسه کنید به همین می رسید . ما تو پادگان برای ماموریت های سختمون حاضریم از تویوتا 20 سال پیش استفاده کنیم ولی از کاپرا که دو سال عمر نداره استفاده نکنیم !! الان می فهمم کیفیت یعنی چی !! هایلوکس 20 سال پیش که واقعا باهاش بد رفتار میشه باز از یه ماشین چینی خیلی سرتر هست !!! مخصوصا تو جاده های خاکی که ماموریت میریم ! دمشون گرم در مورد مجسمه ساز هم همین نظر رو دارم .
 

Unline

عضو جدید
هرچند که طرز فکر مجسمه ساز از دیدگاه مهندسی صنایع رد میشه اما از وجدان کاریش خوشم اومد. من حتی فک نمیکنم تو این دوره کسی مثل اون فک کنه


اتفاقا دیدگاه ایشون اساس کار شرکت های بزرگ دنیا و کمپانی های مطرح هست - بحث اصول اخلاقی که در حال حاضر یکی از مهم ترین فاکتورهای کیفیت هست و اگر درس اصول مدیریت رو به خوبی فرا گرفته باشید این مورد رو باهاش آشنا هستید - همین نوع طرز فکره که تفاوت بین بی ام و و ایران خودرو رو مشخص می کنه - شما اگر نگاهی به چشم انداز های شرکتی مثل بنز و در اون سمت ایران خودرو بندازید و شعارشون رو ببینید متوجه این موضوع میشید - هدف یکی جلب رضایت مشتری هست و این فاکتور براش مهمترینه و هدف اون یکی کسب سهمیه بازاهای جهانی و سود بیشتر - برای همین این یکی شده بنز و اون یکی شده ایران خودرو

پس این دیدگاه از نظر مهندسی صنایع کاملا تایید میشه
 

sepideh.alipour

عضو جدید
از بعد اخلاقی و جذب مشتری وفادار کار مجسمه ساز درست بوده ولی بقول دکتر سقایی علت نقص مجسمه باید ریشه یابی بشه
 

kingworld

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقابل مهندسان صنایع ومهندسان شیمی

تقابل مهندسان صنایع ومهندسان شیمی

یه روز 6 تا مهندس صنایع با 6 تا مهندس شیمی با قطار میرن مسافرت.
توی راهروی قطار یکی از مهندسای شیمی یکی از مهندسهای صنایع رو می بینه و میگه: "ما بالاخره نفهمیدیم شما چیکاره هستید؟"
مهندس صنایع میگه: "ما کارهای زیادی بلدیم ، ما یک قانون به اسم «بهینه سازی» داریم که میگه از حداقل منابع باید بیشترین استفاده را نمود ، مثلاً ما الان 6 تایی با یک بلیط وارد شدیم..."
مهندس شیمی که به شدت تعجب کرده بوده می پرسه: "چه جوری؟؟؟" مهندس صنایع میگه: "هنگامی که مسئول قطار اومد 6 تایی رفتیم تودستشویی و وقتی در زد، یه بلیط از زیر در دستشویی دادیم!" موقع برگشت از سفر مهندس شیمی به مهندس صنایع میگه: "آقا این مهندسیصنایع خیلی آسونه ، این دفعه ما هم یک بلیط دادیم." مهندس صنایع میگه: "ما یک قانون دیگه به اسم «بهبود مستمر» هم داریم ،ما این دفعه اصلاً بلیط ندادیم..."
مهندس شیمی که باورش نمی شده میگه: "آخه چطور امکان داره؟؟؟" مهندس صنایع میگه: "می دونی اون موقع که 6 تایی رفته بودین تویدستشویی و بلیط رو از زیر در دادین، کی در دستشویی رو زده بود...؟
 

نوید زراعتی

عضو جدید
آیا شما هم نیمکت دارید؟

آیا شما هم نیمکت دارید؟

[h=5]آیا شما هم نیمکت دارید؟[/h][h=5]روزی لویی شانزدهم در محوطه ی کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی راکنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید ؛از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟
سرباز دستپاچه جواب داد قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!
لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید این سرباز چرا این جاست؟ افسر گفت قربان افسر قبلی نقشه ی قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده من هم به همان روال کار را ادامه دادم!
مادر لویی او را صدازد وگفت من علت را میدانم،زمانی که تو 3سالت بود این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود! و از آن روز 41 سال میگذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند!

روزانه چه کارهای بیهوده ای را انجام می دهیم، بی آنکه بدانیم چرا؟
آیا شما هم این نیمکت را در روان خود، خانواده و جامعه مشاهده میکنید؟[/h]
 

myp2000

عضو جدید
مرسی ، خیلی جالب بود .............متاسفانه تشکر نداشتن ....................راستی با من ازدواج میکنی ؟ ! ؟ ! ؟ ! ؟ ! ( شووووخی )
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
5 نکته کاری که می‌توان از «کلاه‌ قرمزی» آموخت

5 نکته کاری که می‌توان از «کلاه‌ قرمزی» آموخت



[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
فکر نمی‌کنم کسی با موفق بودن این برنامه مخالفت داشته باشه. حتی اجرای ساده و بدون حاشیه ایرج طهماسب به‌عنوان مجری هم کاملا مناسب این برنامه است.اما سوالی که در زمان دیدن این برنامه مدام از خودم می‌پرسیدم این بود که چطور چنین برنامه‌ای می‌تواند در طول چند سال موفق و موفق‌تر باشد

هر سال با رو کردن شخصیت‌های تازه و ایده‌های تازه، جذابیت‌های جدیدی به برنامه اضافه شده. به نظرم می‌شه از این برنامه درس‌هایی گرفت و نکاتی را آموخت که در شرایط کاری ما هم تاثیر خواهد داشت:


۱ - محصول (خدمات) خود را بشناسید
ایرج طهماسب و حمید جبلی با کلاه قرمزی به شهرت رسیدند و همین عروسک با این ویژگی‌ها را تبدیل به محصول خود کردند که این محصول در فیلم‌های سینمایی و مجموعه‌های تلویزیونی عرضه شد.

۲ - نوآوری داشته باشید
نوآوری الزاما به معنی خلق محصول جدید و شروع یک مسیر تازه کاری نیست. نوآوری حتی می‌تواند اعمال تغییرات هرچند جزیی در محصول (خدمات) پیشین یا تکمیل آنها با محصولات (خدمات) جدید باشد. در این برنامه محور اصلی همان کلاه‌قرمزی است اما اضافه شدن شخصیت‌های جدید، کلاه‌قرمزی را پررنگ تر می‌کند.


۳- روی نقاط قوت خود تمرکز کنید
بدون شک ایرج طهماسب و حمید جبلی طنز خاص خود را دارند. این را در فیلم‌هایی که با هم بازی کرده‌اند هم دیده‌ایم. این نوع طنز که بسیار ساده است از نقاط قوت آنهاست. توانایی صدا سازی حمید جبلی و توانایی مجری‌گری بسیار ساده ایرج طهماسب، از ویژگی‌هایی است که روی آنها سرمایه‌گذاری می‌کنند و محصول (خدمات) خود را بر آن اساس ارائه می‌دهند. قرار نیست برای موفق بودن مثل دیگر آدم‌های موفق بود. فقط باید بر اساس توانایی‌ها کار کرد و ویژگی‌های منحصر به‌فرد را شناخت.


۴ - برند شخصی خود را بسازید
ایرج طهماسب و حمید جبلی برند خود را ساخته‌اند. بیشتر از هرچیزی همه ما می‌دانیم که آنها در حوزه کودک فعالیت می‌کنند و عمده توانایی‌شان در این بخش است. و البته عروسک‌ها با آن صداها و حرکات محصول آنها است. وقتی قرار است برند خود را با موفقیت بسازید باید بتوانید پیام خود را واضح، بدون واسطه و با تداوم در طول زمان به مخاطب برسانید.


۵ - یک‌ بار در سال
شما می‌توانید یک‌بار در سال کاری را انجام دهید اما آن را درست انجام دهید. به نظرم نیاز به توضیح بیشتر نداره.



[/FONT][FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]منبع : [/FONT]http://ieplus.mihanblog.com
 

woodywood

عضو جدید
دوستان مثل این که خیلی بی کار تشریف دارن و اشتباهات بنده رو میگرن خیلی عالیه به جای پرداختن به موضوع تایپیک گیر دادید به یک کلمه بنده فکر نمیکنم در حد ادب باشد اصلاخ کنید خودتون رو به حساب مهندسان صنایع :eek:


دوست عزیز انگار تو خیلی بیکار تر تشریف داری که پست های 3 شایدم 4 سال پیش من و مهسیما رو کشیدی بیرون و الان که دیگه خیلی از بچه های قدیمی نیستن داری درس ادب و شخصیت یاد میدی و خیال میکنی با تخریب کاربرای قدیمی سایت که الان نیستن جوابت رو بدن و از شرایط اون دوران بخوان بگن گه وضعیت ها چطور بود و دلایل چی بود ، می تونی خودتو بالا بکشی.
برادر تو آخر ادب و احترام
تو نمونه بارز مهندس صنایع

خوش باش با این همه با کلاسیت
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
طنزهای مدیریتی

طنزهای مدیریتی

سلام
من این تایپک رو زدم که توش بیایم طنز مدیریتی ارائه بدیم و بحث کنیم !! امیدوارم که بتونه مفید باشه .
دوستان سعی کنیم یه تحلیل هم از این طنزها داشته باشیم تا چیزی بتونیم یاد بگیریم .
امیدوارم همه بیان و تو این حرکت بهمون کمک کنن .
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
کي بايد رئيس باشه؟
طنز مدیریتی

تمام اعضاي بدن جلسه‌اي تشكيل دادند تا رئيس بدن را تعيين كنند. مغز گفت: "من رئيسم، چون تمام سيستم‌هاي بدن را كنترل مي‌كنم و بدون من هيچ عملي در بدن انجام نمي‌شود."
خون گفت: "من بايد رئيس بدن باشم، چون اكسيژن را به تمام اعضاي بدن مي‌رسانم و بدون من هيچ عضوي كار نخواهد كرد."
معده گفت: "من بايد رئيس باشم، چون تمام غذاها را من پردازش مي‌كنم و انرژي لازم اعضاي بدن را تأمين مي‌كنم."
همهمه‌اي سر گرفت و باقي اعضاء نيز تلاش مي‌كردند رئيس بودن خود را توجيه كنند.
در اين بين مقعد با صداي بلند گفت: "من رئيس بدن هستم."
به يكباره اعضاي بدن شروع به خنديدن كردند و مقعد را مسخره كردند. او نيز عصباني و منقبض شد.
در فاصله چند روز، مغز دچار سردرد وحشتناكي شد، معده ورم كرد و خون نيز سمي شد. به ناچار همه اعضاء تسليم شدند و توافق كردند كه مقعد رئيس بدن باشد.





شرح
اگر سيستمي خوب طراحي و توليد شده باشد (مانند بدن) همه اجزاي آن لازم و ضروري هستند. عملكرد چنين سيستمي در حد مورد انتظار، نيازمند وجود و همكاري تمام اجزاي آن است و اجزا نسبت به يكديگر برتري ندارند. چنين سيستمي يك سيستم ناب (Lean) است و كوچكترين خللي در يكي از اعضاء، موجب اختلال در كل سيستم و اجزا مي‌شود.
بني آدم اعضاي يكديگرند ******* كه در آفرينش ز يك گوهرند
 

zohreh91

عضو جدید
اول رئيس

یك روز مسوول فروش، منشي دفتر و مدير شركت براي ناهار به سمت سلف قدم مي زدند. يهو يه چراغ جادو روي زمين پيدا مي كنن و روي اون رو مالش ميدن و جن چراغ ظاهر ميشه.
جن ميگه: من براي هر كدوم از شما يك آرزو برآورده مي كنم. منشي مي پره جلو و ميگه: «اول من ، اول من!... من مي خوام كه توي باهاماس باشم، سوار يه قايق بادباني شيك باشم و هيچ نگراني و غمي از دنيا نداشته باشم»... پوووف! منشي ناپديد ميشه.

بعد مسوول فروش مي پره جلو و ميگه: «حالا من ، حالا من!... من مي خوام توي هاوايي كنار ساحل لم بدم، يه ماساژور شخصي و يه منبع بي انتهاي نوشيدني خنك داشته باشم و تمام عمرم حال كنم»... پوووف! مسوول فروش هم ناپديد ميشه.

بعد جن به مدير ميگه: حالا نوبت توئه. مدير ميگه: «من مي خوام كه اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توي شركت باشن»!

نتيجهء اخلاقي اينكه هميشه اجازه بده كه رئيست اول صحبت كنه.


 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
اول رئيس

یك روز مسوول فروش، منشي دفتر و مدير شركت براي ناهار به سمت سلف قدم مي زدند. يهو يه چراغ جادو روي زمين پيدا مي كنن و روي اون رو مالش ميدن و جن چراغ ظاهر ميشه.
جن ميگه: من براي هر كدوم از شما يك آرزو برآورده مي كنم. منشي مي پره جلو و ميگه: «اول من ، اول من!... من مي خوام كه توي باهاماس باشم، سوار يه قايق بادباني شيك باشم و هيچ نگراني و غمي از دنيا نداشته باشم»... پوووف! منشي ناپديد ميشه.

بعد مسوول فروش مي پره جلو و ميگه: «حالا من ، حالا من!... من مي خوام توي هاوايي كنار ساحل لم بدم، يه ماساژور شخصي و يه منبع بي انتهاي نوشيدني خنك داشته باشم و تمام عمرم حال كنم»... پوووف! مسوول فروش هم ناپديد ميشه.

بعد جن به مدير ميگه: حالا نوبت توئه. مدير ميگه: «من مي خوام كه اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توي شركت باشن»!

نتيجهء اخلاقي اينكه هميشه اجازه بده كه رئيست اول صحبت كنه.


خیلی قشنگ بود
من نتیجه اخلاقیشو خیلی خیلی قبول دارم .
برام پیش اومده و حتما رعایتش میکنم


بچه های دیگه نمیان یه سر به تایپیک بزنن ؟
 

zohreh91

عضو جدید
..::کارمند تازه وارد و مدیر اجرایی::..

[FONT=times new roman, times, serif]مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد:[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.» [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای.[/FONT][FONT=times new roman, times, serif]می دانی تو با کی داری حرف میزنی؟» [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]کارمند تازه وارد گفت: «نه» [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.» [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی،بیچاره.» [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]مدیر اجرایی گفت: «نه» [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت .[/FONT]
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
چرخه توسعه نرم افزار

1- برنامه نويس برنامه نرم افزار را مي‌نويسد و معتقد است كه هيچ خطايي ندارد.
2- نرم افزار تست مي‌شود. 20 خطا پيدا مي‌شود.
3- برنامه نويس 10 خطا را اصلاح مي‌كند و به واحد تست توضيح مي‌دهد كه 10 مورد ديگر واقعاً خطا نيستند.
4- واحد تست نرم افزار متوجه مي‌شود 5 مورد از اصلاحات انجام شده كار نمي‌كنند و 15 خطاي جديد هم كشف مي‌كند.
5- مراحل 3 و 4 سه بار تكرار مي‌شود.
6- به خاطر فشار بازاريابي و اعلام عمومي زود هنگام كه بر اساس زمانبندي خوش‌بينانه برنامه نويسي انجام شده است، نرم افزار منتشر مي‌شود.
7- كاربران 137 خطاي جديد پيدا مي‌كنند.
8- برنامه نويس پول خود را دريافت كرده است و ديگر نمي‌توان او را پيدا كرد.
9- تيم جديد برنامه نويسي تقريباً تمام 137 خطا را اصلاح مي‌كند اما 546 خطاي ديگر به نرم افزار اضافه مي‌كند.
10- برنامه نويس اصلي به واحد تست نرم افزار كه پول كمي دريافت كرده‌اند از فيجي يك كارت پستال مي‌فرستد. كل افراد واحد تست كار را رها مي‌كنند.
11- شركت رقيب فرصت طلب با استفاده از سود حاصل از فروش آخرين نسخه نرم افزار كه 783 خطا دارد، شركت را مي‌خرد.
12- مدير عامل جديد تعيين مي‌شود. او يك برنامه نويس استخدام مي‌كند تا نرم افزار موجود را بازنويسي كند.
13- برنامه نويس برنامه نرم افزار را مي‌نويسد و معتقد است كه هيچ خطايي ندارد...
 

zohreh91

عضو جدید
تصمیم قاطع...
روزی مدیر یکی از شرکتهای بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش می رفت چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد.
جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می کنی؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهی 2000 دلار.»
مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، ما به کارمندان خود حقوق می دهیم که کار کنند نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.»
جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید: «آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟»
کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: «او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.»


شرح حکایت:برخی از مدیران حتی کارکنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آنها را نمی شناسند. ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آنها گرفته و اجرا می کنند.
 

zohreh91

عضو جدید
فوائد پارهآجر!
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان كم رفت و آمدی می‌گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارك شده در كنار خیابان یك پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب كرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد كرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید كه اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرك رفت و او را سرزنش كرد. پسرك گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی كه برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب كند.
پسرك گفت: "اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت كسی از آن عبور می كند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور كافی برای بلند كردنش ندارم. برای اینكه شما را متوقف كنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده كنم". مرد بسیار متأثر شد و از پسر عذر خواهی كرد. برادر پسرك را بلند كرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گران قیمتش شد و به راهش ادامه داد.

نکته ها :
نکته اخلاقی : در زندگی چنان با سرعت حركت نكنیم كه دیگران مجبور شوند برای جلب توجه ما پاره آجر به طرفمان پرتاب كنند! خدا در روح ما زمزمه می كند و با قلب ما حرف میزند. اما بعضی اوقات زمانی كه ما وقت نداریم گوش كنیم، او مجبور می شود پاره آجر به سمتمان پرتاب كند. این انتخاب خودمان است كه گوش بكنیم یا نكنیم!

نکته مدیریتی : به محیط داخلی و خارجی سازمان خود به اندازه كافی توجه داشته باشید. ذینفعان داخلی و خارجی سازمان را در نظر بگیرید و به خواستها و نیازهای آنها توجه كنید. نیروی انسانی به عنوان یك سیستم طبیعی زنده و هوشمند و سازمان به عنوان یك سیستم اجتماعی پیچیده، رفتارهای متنوع و پیچیده‌ای از خود نشان می‌دهند كه حكم «پاره آجر» حكایت را دارند اما به آن سادگی كه مرد ثروتمند متوجه پاره آجر شد مدیران نخواهند توانست «پاره آجرهای» نیروی انسانی و سازمان را درك كنند چرا كه نوع آنها متنوع، پیچیده بوده و دارای معانی مختلف هستند و ممكن است خود را در قالب نقاط قوت و ضعف نشان دهند. بنابراین باید شناخت كافی نسبت به نیروی انسانی و سازمان خود داشته باشند و رفتار و سبك متناسب با مدیریت آنها را بكار بندند. هم‌چنین محیط خارجی سازمان نیز باید بررسی شود و «پاره آجرهایی» كه در قالب فرصت‌ها و تهدیدها در پیش روی سازمان قرار می‌گیرند، پیش از آنكه مانند پاره آجر به سازمان صدمه بزنند، شناسایی شده و رفتار مناسب برای برخورد با آنها اتخاذ شود.
 

Similar threads

بالا