حکایت های مدیریتی

ie_kiasari

عضو جدید
گام هاي كوچك!!!؟
يكي از مربيان بسيار موفق ورزشي، پيروزي هاي خود را دستاورد پيشرفت تدريجي و مداوم مي دانست.

تيم او در سال پيش با تمام كوشش و تلاشي كه به خرج داد، به تيم حريف باخت.

وي براي جبران اين شكست، طرحي بر پايه "پيشرفت هاي كوچك و مستمر " ريخت و بازيكنان را متقاعد كرد كه اگر هر يك از آنها توانايي هاي خود را در يك مهارت ورزشي تنها به ميزان يك درصد بالا ببرند، با اختلاف زيادي از حريف جلو خواهند افتاد.

مربي به بازيكنان گفت كه يك درصد رقم بسيار ناچيزي است، اما اگر ۱۲ بازيكن، هر يك در ۵ زمينه ورزشي به ميزان يك درصد بهتر بازي كنند، مجموعه اين ارقام به معني ۶۰ ٪ بازي بهتر است.

در حالي كه براي قهرماني تنها ۱۰٪ پيشرفت كافي است!

"اين كه اين استدلال تا چه اندازه درست يا نادرست است،اصلا مهم نيست."

مهم اين است كه افراد اين هدف را قابل دسترس مي ديدند.

همه اطمينان داشتند كه مي توانند قدرت خود را به ميزان حداقل يك درصد افزايش دهند.

اين احساس اطمينان و نزديك بودن به هدف، موجب شد كه از اين حد نيز فراتر رفتند.

جالب اين است بدانيد كه اكثر آنها ركورد خويش را بيش از ۵٪ ترقي دادند و بسياري از آنها تا ۵۰٪ بهتر از گذشته شدند.

به گفته اين مربي، آنها در سال بعد آسانتر از هميشه مسابقه را بردند.

خوشحال ميشم نظر شما دوستان عزيز بدونم.
منتظرم
 

just in time

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کایزن

کایزن

با سلام
اصول کایزن هم به همین عناوین اشاره میکنه ، یعنی می بایست بهبود سه تا اصل داشته باشه:
- آرام
- پیوسته
- بی وقفه
اگه منظورتون این نظر باشه . ولی تعیین هدف بسیار مهمه یعنی هم می بایست بزرگ باشه که زود همگی بی انگیزه و ارضاء نشوند ، و باید کوچک هم باشد که دست نیافتنی متصور نشود. حتما هر هدفی یک نقطه بهینه دارد که باید به آن رسید . همین جوری هم که شما در داستانتون دنبال کردید می بایست قابل اندازه گیری هم باشد(این جزو اصول Iso است).
با احترام
 

ie_kiasari

عضو جدید
حکایت های مدیریتی

سلام دوستان
از بحث قبلي فكر كنم به نتايج خوبي در زمينه ي مديريتي رسيديم
اين دفعه مي خوام يه حكايت براتون نقل كنم خوشحال مشم نظرتون بدونم.

حساسيت خودرو به بستني وانيلي!!!!
متن حكايت

بخش پونتياك شركت خودروسازي جنرال موتورز شكايتي را از يك مشتري با اين مضمون دريافت كرد: «اين دومين باري است كه برايتان مي نويسم و براي اين كه بار قبل پاسخي نداده ايد، گلايه اي ندارم ؛ چراكه موضوع از نظر من نيز احمقانه است! به هر حال ، موضوع اين است كه طبق يك رسم قديمي ، خانواده ما عادت دارد هر شب پس از شام به عنوان دسر بستني بخورد. سالهاست كه ما پس از شام راي گيري مي كنيم و براساس اكثريت آرائ نوع بستني ، انتخاب و خريداري مي شود. اين را هم بايد بگويم كه من بتازگي يك خودروي شورولت پونتياك جديد خريده ام و با خريد اين خودرو، رفت و آمدم به فروشگاه براي تهيه بستني دچار مشكل شده است.
لطفا دقت بفرماييد! هر دفعه كه براي خريد بستني وانيلي به مغازه مي روم و به خودرو بازمي گردم ، ماشين روشن نمي شود؛ اما هر بستني ديگري كه بخرم ، چنين مشكلي نخواهم داشت. خواهش مي كنم درك كنيد كه اين مساله براي من بسيار جدي و دردسرآفرين است و من هرگز قصد شوخي با شما را ندارم. مي خواهم بپرسم چطور مي شود پونتياك من وقتي بستني وانيلي مي خرم ، روشن نمي شود؛ اما با هر بستني ديگري راحت استارت مي خورد؟
مدير شركت به نامه دريافتي از اين مشتري عجيب ، با شك و ترديد برخورد كرد؛ اما از روي وظيفه و تعهد، يك مهندس را مامور بررسي مساله كرد. مهندس خبره شركت ، شب هنگام پس از شام با مشتري قرار گذاشت. آن دو به اتفاق به بستني فروشي رفتند. آن شب نوبت بستني وانيلي بود. پس از خريد بستني ، همان طور كه در نامه شرح داده شد، ماشين روشن نشد!مهندس جوان و جوياي راه حل ، 3 شب پياپي ديگر نيز با صاحب خودرو وعده كرد. يك شب نوبت بستني شكلاتي بود، ماشين روشن شد. شب بعد بستني توت فرنگي و خودرو براحتي استارت خورد. شب سوم دوباره نوبت بستني وانيلي شد و باز ماشين روشن نشد!
نماينده شركت به جاي اين كه به فكر يافتن دليل حساسيت داشتن خودرو به بستني وانيلي باشد، تلاش كرد با موضوع منطقي و متفكرانه برخورد كند. او مشاهداتي را از لحظه ترك منزل مشتري تا خريدن بستني و بازگشت به ماشين و استارت زدن براي انواع بستني ثبت كرد. اين مشاهده و ثبت اتفاق ها و مدت زمان آنها، نكته جالبي را به او نشان داد: بستني وانيلي پرطرفدار و پرفروش است و نزديك در مغازه در قفسه ها چيده مي شود؛ اما ديگر بستني ها داخل مغازه و دورتر از در قرار مي گيرند. پس مدت زمان خروج از خودرو تا خريد بستني و برگشتن و استارت زدن براي بستني وانيلي كمتر از ديگر بستني هاست.
اين مدت زمان مهندس را به تحليل علمي موضوع راهنمايي كرد و او دريافت پديده اي به نام قفل بخار(Vapor Lock) باعث بروز اين مشكل مي شود. روشن شدن خيلي زود خودرو پس از خاموش شدن ، به دليل تراكم بخار در موتور و پيستون ها مساله اصلي شركت ، پونتياك و مشتري بود.


نقل از روزنامه جام جم
 
آخرین ویرایش:

ie_kiasari

عضو جدید
سلام دوستان
احوال شما!!!!!!!
نمي دونم تحليل شما در مورد اين مطلب چيه؟؟؟
ولي مطمئنم كه نظرات خيلي جالبي داريد.
خوشحال ميشم درموردش فكر و گفتگو كنيد و منو راهنمايي
 

ashkyekom

عضو جدید
سلام موضوع جالب و در خور تاملی بود فکر کنم از این موارد در ایران نیز رخ داده باشد نظر شما چگونه است ؟
 

just in time

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نتیجه

نتیجه

با سلام
من این داستان رو خونده بودم ولی برام یه چیزی خیلی جالب بود و اون اینکه صاحبان این شرکت چقدر به موضوع اهمیت دادن و چه کارشناسی فرستاده بودند!
با احترام
 

sohail.z

عضو جدید
راستش برا منم بيشتر از همه چی احترام به حرف مشتری جالب بود
 

shabnam1386

عضو جدید
جالب بود ممنون
روشهاي كسب رضايت مشتريان هميشه داراي اهميت بوده ولي متاسفانه در ايران اين مقوله هنوز جا نيفتاده
 

ie_kiasari

عضو جدید
با سلام
من این داستان رو خونده بودم ولی برام یه چیزی خیلی جالب بود و اون اینکه صاحبان این شرکت چقدر به موضوع اهمیت دادن و چه کارشناسی فرستاده بودند!
با احترام

سلام دوست عزيز
مشتريان ما به زبانهاي مختلفي سخن مي گن. اونا از ادبيات متفاوتي براي كلام گفتن بهره مي گيرن. اگر حرف مشتري رو خوب گوش كنيم ، مي تونيم با توجه به لحن گفتارش درك فراتري از آنچه مي خواهند به گوش ما برسونند، داشته باشيم.
آيا همه حرفهاي مشتريان ما بايد منطقي ، اصولي و مرتبط با موضوع باشه؟ اگر مشتري چيزي مي گه كه به نظر مسخره و بي ربطه ، يا شكايتي عجيب را طرح مي كنه، چگونه برخوردي شايسته اونه؟
يك اتفاق نادر براي يك مشتري و پيام بظاهر احمقانه او مي تونه روشنگر مسير بهترين و زبده ترين مهندسان جنرال موتورز باشه.
مثال ساده اي كه نقل شد، تاكيد بر اين موضوع داره كه مشتري بهترين راهنما و كمك ما در بهتر شدن محصول و خدمات بنگاه ماست. اگر در پي نوآوري هستيم ، بايد به طور جدي سازوكار «خوب گوش دادن» و «شنيدن» صداي مشتري رو طراحي كنيم. شما مشتريان خود رو مي شناسيد؟ صدايشان به گوشتان مي رسد؟
بي ربط و با ربط، حرف مشتري گوهره
قبول دارين دوستان؟
منتظر نظرتونم.
ياحق.
 

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
Customer Is The King!
خیلی جالب بود
من خونده بودم اینو
جالبه در ایران حتی فرمهای نظر خواهی از مشتریان رو که یکی از اصلی ترین و حساس ترین مواردی است که در ممیزی ایزو تی اس از اون سئوال می شه رو به راحتی پر می کنن. یا اگر هم از شرکت مشتری پر کنن سرسری و بی حوصله این کار رو می کنن. و حتی اطلاعات غلطی می دن که باعث می شه اقدام اصلاحی غلطی روی اون صادر بشه. به نظر من بهتر بود تی اس سازمان رو مجبور می کرد با مشتری نهایی ارتباط برقرار کنه. یا اگر قطعه سازها هم علاوه بر نظر کارخونه مشتری به نظر خود مشتریان هم توجه می کردن خیلی خوب بود(کی میره این همه راهو اما اگه اجباری بود میرفتند!)
مثلا چرا دکمه AC کولر پژو دیده نمی شه(جالبه که مهرکام پارس با اینکه این عیب رو می دونه نمی تونه حلش کنه!!) یا من به عنوان مشتری یه مشکلایی می بینم اما چون هیچ بازخور( Feedback ) از مشتری وجود نداره نمی تونم انتقال بدم.
همیشه حق با مشتریست.
هدف تولید ناب (بدون نقص) اینه که ارزش رو تعریف کنیم (چیزی که مشتری حاضر است به خاطرش پول بدهد) و سپس آنرا ایجاد کنیم
شاد باشین.
 

ie_kiasari

عضو جدید
Customer Is The King!
خیلی جالب بود
من خونده بودم اینو
جالبه در ایران حتی فرمهای نظر خواهی از مشتریان رو که یکی از اصلی ترین و حساس ترین مواردی است که در ممیزی ایزو تی اس از اون سئوال می شه رو به راحتی پر می کنن. یا اگر هم از شرکت مشتری پر کنن سرسری و بی حوصله این کار رو می کنن. و حتی اطلاعات غلطی می دن که باعث می شه اقدام اصلاحی غلطی روی اون صادر بشه. به نظر من بهتر بود تی اس سازمان رو مجبور می کرد با مشتری نهایی ارتباط برقرار کنه. یا اگر قطعه سازها هم علاوه بر نظر کارخونه مشتری به نظر خود مشتریان هم توجه می کردن خیلی خوب بود(کی میره این همه راهو اما اگه اجباری بود میرفتند!)
مثلا چرا دکمه AC کولر پژو دیده نمی شه(جالبه که مهرکام پارس با اینکه این عیب رو می دونه نمی تونه حلش کنه!!) یا من به عنوان مشتری یه مشکلایی می بینم اما چون هیچ بازخور( Feedback ) از مشتری وجود نداره نمی تونم انتقال بدم.
همیشه حق با مشتریست.
هدف تولید ناب (بدون نقص) اینه که ارزش رو تعریف کنیم (چیزی که مشتری حاضر است به خاطرش پول بدهد) و سپس آنرا ایجاد کنیم
شاد باشین.
سلام دوست من
دلیل اهمیت ندادن و عدم احترام به مشتری در ایران رقابتی نبودن فضای تولید در 99% اصناف تولیدی کشور
وقتی ایران خودرو می دونه که مشتریاش حق انتخاب دیگه ای جز خودرو های اون ندارن با خیال راحت هر چی دلش بخواد و با هر کیفیتی تولید میکنه.اینطور نیست؟؟
 

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوست من
دلیل اهمیت ندادن و عدم احترام به مشتری در ایران رقابتی نبودن فضای تولید در 99% اصناف تولیدی کشور
وقتی ایران خودرو می دونه که مشتریاش حق انتخاب دیگه ای جز خودرو های اون ندارن با خیال راحت هر چی دلش بخواد و با هر کیفیتی تولید میکنه.اینطور نیست؟؟
سلام آقای کسرایی عزیز و ممنون از تاپیک ارزشمندتون
بله من هم با نظر شما موافقم.
تا وقتی درهای کشور بسته هست خودروسازان ما بر مرکب مراد سوارند و حاضر به ارتقاء کیفیت خود و کاهش هزینه ها شون برای رقابتی کردن محصولات و افزایش رضایتمندی مشتریان نخواهند شد.
اگر خیلی جزئی هم به این مسئله توجه کرده اند تنها به خاطر الزامات ایزو هست و از اونجا که الزامات ایزو در کشور ما بومی نبوده و اکثرا کپی برداری شده و در بیشتر اونها حتی مفهوم اون ابزار برای خیلی از مهندسهای کارخانه جات هم (حتی مشاوران!) درست برداشت نشده ، ناچار تنها برای در امان ماندن از آدیت ها (اون هم ناقص و با تخلفات زیاد!) سرسری آنها را انجام می دهند (در اصل پر می کنند!) .
از نظر من آموزش و سخت گیری شرکتها رو مجبور به یادگیری و انجام می کند.
نظر شما راجع به اینکه برای مشتری مداری چه باید کرد رو دوست دارم بدونم.
از توجهتون ممنون
پیروز و موفق باشین.
 

mahtabi

مدیر بازنشسته
تجزیه و تحلیله زیبا

تجزیه و تحلیله زیبا

ضمن سلام ، از تاپیک ارزشمندتون تشکر میکنم.بیان زیبایی دارید و من به شخصه حوصله ی تاپیک های طولانی رو ندارم اما این بیان منطقی و عامیانه و در عین حال علمی من رو به خوندن مطلب تا اخرش وادار کرد.(اینم یه نوع جلب مشتریه برای دوستمون تفکر ناب و تشکر از ایشونم)
قدرت تجزیه و تحلیل بالایی دارید ومیتونم بگم واقعا مهندس صنایع هستید.اینا از برای تعارف نبود چون حق رو گفتم.
من از ارایه ی این مقاله اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که یه همچین شرکتی چقدر برای نظرات مشتریان حتی بدون منطق اهمیت داده(چیزی که نه تنها در صنعت ما حتی در بعضی رفتارها دیده نمیشه)
و این قابل ستایشه. حرف شما کاملا من رو مجاب کرد که دلیلی نداره یه نظر بی منطق راهی برای شناسایی مشکل و حتی بهبود نباشه.
میخوام اگه میشه بازم ازین مطالب بذارید چون توی ذهن موندنی تره تا کتاب و نظریه ها.
امتیاز هم حق شماست

متشکر
 

Mehrdad-IE

عضو جدید
با سلام به همه
نکته جالب برای من دقت نظر کارشناس شرکت پونتیاک بود و این که با مسئله چقدر منطقی و علمی برخورد کرده . یعنی به جای پاک کردن صورت مسئله (اهمیت ندادن به مشتری) به فکر یافتن دلیل وقوع این امر افتاده . کاری که شاید در شرکت های ایرانی اصلاً انجام نمی شود و یا با بی توجهی خیلی ساده از کنار مسائل رد می شوند.
 

R@mtin.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو ایران پیاده میشی بنزین بزنی 405 منفجر میشه میره رو هوا هیشکی هم زیر بار نمیره. . . الکی نیست که شدیم جهان سومی و تو سرمون میزنن :/
 

tamizi

عضو جدید
معمای بیل گیتس

معمای بیل گیتس


این معما را بیل گیتس در سال ۲۰۰۲ طراحی کرد تا از بین ۱۰۰ مهندس یکی را برای شرکتش انتخاب کند. آیا شما قادر به حل این معما هستید ؟
خود را محک بزنید :


دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچکدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای ۱۰۰، ۱۱۰ و ۱۲۰ وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد.( لطفا به شکل زیر نگاه کنید) ما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن میکند( مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم ). شما معلوم کنید که هرکلید مربوط به کدام چراغ است. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید. شما میتوانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدها را روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمیتوانید از کسی کمک بگیرید و هیچگونه وسیله ای هم خواه برقی خواه غیر برقی بهمراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یکبار وارد اتاق چراغها شوید و وقتیکه وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمیتوانید مجددا وارد آن اتاق بشوید.:book:


لطفا بعد از مدتی تفکر جواب سوال را بخوانید


پاسخ :
یکی از کلید ها را روشن کنید و یکی دو دقیقه بعد آنرا خاموش نمایید. حالا کلید دیگری را روشن کنید و به اتاق چراغها بروید. چراغی که روشن است مربوط است به کلید دوم. دو چراغ دیگر را لمس کنید، آنکه گرم است مربوط است به کلید اول و البته آنکه سرد است مربوط است به کلید سوم است.
اگر شما نتوانستید این معما را حل کنید یقینا به این دلیل بوده است که به فیزیک معما که همانا حرارت تولید شده در چراغها است توجه نداشتید و فکر خود را متمرکز بر تناظر چراغها و کلیدها نمودید، راه حلی که هرگز شما را به جواب نخواهد رساند.
توان چراغها هم هیچ ربطی به حل معما ندارد. آنها را فقط برای گمراه کردن شما در معما گنجانده شده است:surprised:



یا حق :w27:
 

anathema

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنونم جناب تميزی از اين مطلب ارزشمندتون

من خودم اين مساله رو قبلا ديده بودم ، اما باز يه يادآوری مفيد بود

قابل توجه مديرای ايرانی که بدونن برای انتخاب کارمندای مفيد و کاردان ، لزوما داشتن رزومه کاری 2 متری و گذروندن انواع و اقسام کلاسهای فنی و علمی و . . . ملاک صحيح ، موثر و کاملی نيست !

و همينطور قابل توجه همه ماها که بدونم برای حل هر مساله راه های بسيار متنوعی وجود داره که شايد در اولين فکر کردن ها به هيچ وجه به دست نياد. همه چيز بستگی به وسعت انديشه ما داره. همونطور که تو جواب اين معما هم به خوبی ملاحظه ميشه ، تنها کسانی تونستن اون رو حل کنن که محدوديت های ذهنی خودشون رو کنار گذاشتن و با استفاده از خلاقيت ذاتی شون اونو حل کردن ! خيلی از ماها با ديدن اين مساله و يا مسايل مشابه فقط ميريم دنبال راه حل های کليشه ای که آموزش ديديم ، از راه حل های رياضی و فنی گرفته تا چيزهايی که به ذهن جن هم نميرسه (يه جا شنيدم که يکی برای حل اين مساله گفته بود ، اول همه چراغا رو روشن می کنيم بعد دم در وا ميستيم و بدون اين که عبور کنيم ، با استفاده از يه چيز سنگين مثل دمپايي يا سنگ ، اونو به سمت کليد ها پرت می کنيم تا يکی از اونا خاموش بشه ، بعد با نگاه کردن به چراغ ها ميفهميم که اوضا از چه قراره !!!!!!!!!!)

به هر حال بازم تشکر می کنم
 

amirhakimi

عضو جدید
(يه جا شنيدم که يکی برای حل اين مساله گفته بود ، اول همه چراغا رو روشن می کنيم بعد دم در وا ميستيم و بدون اين که عبور کنيم ، با استفاده از يه چيز سنگين مثل دمپايي يا سنگ ، اونو به سمت کليد ها پرت می کنيم تا يکی از اونا خاموش بشه ، بعد با نگاه کردن به چراغ ها ميفهميم که اوضا از چه قراره !!!!!!!!!!)
:biggrin:
اینم راه حلیه برای خودش :redface:
احتمالا طرف علی دائی بوده :biggrin:
 

امیر Amir

عضو جدید

این معما را بیل گیتس در سال ۲۰۰۲ طراحی کرد تا از بین ۱۰۰ مهندس یکی را برای شرکتش انتخاب کند. آیا شما قادر به حل این معما هستید ؟
خود را محک بزنید :


دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچکدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای ۱۰۰، ۱۱۰ و ۱۲۰ وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد.( لطفا به شکل زیر نگاه کنید) ما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن میکند( مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم ). شما معلوم کنید که هرکلید مربوط به کدام چراغ است. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید. شما میتوانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدها را روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمیتوانید از کسی کمک بگیرید و هیچگونه وسیله ای هم خواه برقی خواه غیر برقی بهمراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یکبار وارد اتاق چراغها شوید و وقتیکه وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمیتوانید مجددا وارد آن اتاق بشوید.:book:


لطفا بعد از مدتی تفکر جواب سوال را بخوانید


پاسخ :
یکی از کلید ها را روشن کنید و یکی دو دقیقه بعد آنرا خاموش نمایید. حالا کلید دیگری را روشن کنید و به اتاق چراغها بروید. چراغی که روشن است مربوط است به کلید دوم. دو چراغ دیگر را لمس کنید، آنکه گرم است مربوط است به کلید اول و البته آنکه سرد است مربوط است به کلید سوم است.
اگر شما نتوانستید این معما را حل کنید یقینا به این دلیل بوده است که به فیزیک معما که همانا حرارت تولید شده در چراغها است توجه نداشتید و فکر خود را متمرکز بر تناظر چراغها و کلیدها نمودید، راه حلی که هرگز شما را به جواب نخواهد رساند.
توان چراغها هم هیچ ربطی به حل معما ندارد. آنها را فقط برای گمراه کردن شما در معما گنجانده شده است:surprised:



یا حق :w27:


سلام

آقا اجازه منم میتونم راهه حل بدم...

از اونجاییکه نمیتونیم بیش از یکبار وارد اتاق بشیم..

به نظر من شاید اصلا چراغها سوخته باشه و طراح سوال بخواد سر مارو گول بماله...

شاید هم اصلا کلید ها مربوط به اون اتاق نباشه و تو اون اتاق تاریک جشن تولد برای ما گرفتند میخوان سوپرایزمون کنند...

ولی بزار فکر کنم...

یک بار همه لامپ هارو باز میکنیم میریم به صاحب معما میگیم..هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش...


نه بزار باز هم به مغز سراسر فسفر و سلول خاکستری متالیکم فشار مضاعف بیارم...


به نظر من یک چراغ رو روشن میکنیم...

میریم دم در اتاق میام (خودش گفته بری تو اتاق نگته که نمیتونی بری دم در اتاق).. اون یکی رو روشن میکنم...


بعدش معلوم میشه کدومش واسه کدومه...:confused::confused:

از حال رفتم...:confused::confused:



 

amirhakimi

عضو جدید
راه حل دوم (الکترونیکی)

راه حل دوم (الکترونیکی)


این معما را بیل گیتس در سال ۲۰۰۲ طراحی کرد تا از بین ۱۰۰ مهندس یکی را برای شرکتش انتخاب کند. آیا شما قادر به حل این معما هستید ؟
خود را محک بزنید :


دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچکدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای ۱۰۰، ۱۱۰ و ۱۲۰ وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد.( لطفا به شکل زیر نگاه کنید) ما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن میکند( مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم ). شما معلوم کنید که هرکلید مربوط به کدام چراغ است. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید. شما میتوانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدها را روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمیتوانید از کسی کمک بگیرید و هیچگونه وسیله ای هم خواه برقی خواه غیر برقی بهمراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یکبار وارد اتاق چراغها شوید و وقتیکه وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمیتوانید مجددا وارد آن اتاق بشوید.:book:


لطفا بعد از مدتی تفکر جواب سوال را بخوانید


پاسخ :
یکی از کلید ها را روشن کنید و یکی دو دقیقه بعد آنرا خاموش نمایید. حالا کلید دیگری را روشن کنید و به اتاق چراغها بروید. چراغی که روشن است مربوط است به کلید دوم. دو چراغ دیگر را لمس کنید، آنکه گرم است مربوط است به کلید اول و البته آنکه سرد است مربوط است به کلید سوم است.
اگر شما نتوانستید این معما را حل کنید یقینا به این دلیل بوده است که به فیزیک معما که همانا حرارت تولید شده در چراغها است توجه نداشتید و فکر خود را متمرکز بر تناظر چراغها و کلیدها نمودید، راه حلی که هرگز شما را به جواب نخواهد رساند.
توان چراغها هم هیچ ربطی به حل معما ندارد. آنها را فقط برای گمراه کردن شما در معما گنجانده شده است:surprised:



یا حق :w27:
این معما رو برای برادرم وقتی مطرح کردم راه حلی گفت که اونم درسته ولی از جنس الکترونیک گفتم بیام تو تالار هم مطرح کنم چون هم جواب درست و منطقی بود و هم جالب برای خودم. گفت:
اول یکی از چراغها رو روشن میکنیم بعد میریم میبینیم که کدوم چراغ روشن شده بعد سیم فاز اون چراغ رو به سیم فاز یکی از چراغها میبندیم و یکی از کلیدها رو میزنیم اگه فیوز پرید متوجه میشیم که کلیدی که زدیم مال اون چراغ بوده و اگه اتفاقی نیافتاد معلوم میشه مال چراغ سوم بوده.:)
یک ایراد جالب هم به جواب اول گرفت:
اگه چراغ ها از نوعی باشن که بر اثر روشن شدن گرم نشن، NOW WHAT !!!! ;)
 

مهسیما

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختر زیبا در مهمانی و مفاهیم بازار یابی

دختر زیبا در مهمانی و مفاهیم بازار یابی

در دانشگاه استنفورد ، استاد در حال شرح دادن مفهوم بازاریابی به دانشجویان خود بود:

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی مستقیم

* شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه : " اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج کن" ، به این می گن تبلیغات

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین ، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی تلفنی

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش ، اون رو به یک نوشیدنی دعوت می کنیین ، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین ، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین : " در هر حال ،من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این میگن روابط عمومی

*شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه : "شما پسر ثروتمندی هستی ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما می کنه ، به این میگن پس زدگی توسط مشتری

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی می کنه ، به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که حرفی بزنین ، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا

* شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که بگین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، همسرتون پیداش میشه ، به این میگن منع ورود به بازار

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. سعی می کنید به ش کم محلی کنید تا از شما خوش اش بیاد، اون هم فمینیست از آب در می آد و برایِ در اومدنِ چشِ شما دستِ دوست تون رو می گیره و با هم می رن سان فرانسیسکو. به این می گن اشتباهِ استراتژیک در بازاریابی.

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و مؤدبانه یه یه شاخه گلِ سرخ به ش می دید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»، اما اون گل رو توی سرتون می زنه، چون شدیداً استقلالیه. به این می گن اشتباهِ تاکتیکی در بازاریابی.

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛همون لحظه یه دختر دیگه که قبلا با همین کلمات گولش زده بودید سروکلش پیدا می شه و رسواتون میکنه
به این میگن تاثیرسوء سابقه در بازار.

*شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛همون لحظه پاتون میره روی پوست موز و جلوی طرف ولو می شید به این میگن ضایع شدگی مفرط یا فقدان ثبات در بازار.

*شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می خواهید بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ که یک هو یک دختر زیباتر از اون رو پشت سرش می بینید فورا مسیر رو عوض می کنید و به سمت دختر جدید می رید.
به این میگن چشم چرانی، نه ببخشید تحلیل لحظه به لحظه بازار.

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ اونهم با شعف خاصی برمی گرده و لبخند می زنه ، شما که بادیدن چهره 60 ساله اون به اشتباه خودتون پی بردید سرخ و سفید شده و مجبورید برای رهایی آسمون ریسمون ببافیدبه این میگن بدبیاری یا خطای بازار

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. به جایِ این که جلو برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ به مادرتون می گید که با مادرش تماس بگیره و قرار خواستگاری رو بذاره. به این می گن بازاریابی سنتی.

* شما در یک مهمانی ، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ اون هم با دوست اش صحبت می کنه و در موردِ شما توضیح می ده و شما با هردوی اونا ازدواج می کنید.. به این می گن بازاریابی دهان به دهان!

* شما در یک مهمانی ، دخترِهای بسیار زیبایِ فراوانی رو می بینید و ازشون خوش تون می آد. سرگردان می شید که جلو کدوم برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن بعد ما می تونیم با هم بیش از دوبچه داشته باشیم»؛ به این میگن فقدان استراتژی در بازار
 

woodywood

عضو جدید
مهسیما جان مطلبت خیلی قشنگ بود
فقط 2 تا سوال
1 - واحد عملی هم این کلاس داره؟؟؟؟؟
2 - این بازار یابی برای یک شرکت یا کارخانه یا تولیدی و ... می باشد. اون مکان احتیاج به کسی نداره که براشون crm پیاده بکنه؟ ( اگه منو قبول کنن بعدش گفتن efqm می خوان به خودت می گم اگه هوامو داشته باشی )
 

Similar threads

بالا