rafaat
عضو جدید
یکی از فانتزیام اینه که ...
بدو ن اینکه در بزنم وارد اتاق رئیسم بشم بعد برگه استعفامو بذارم رومیزش همین که برگه روببینه اشک تو جشماش حلقه بزنه و شروع به التماس کنه که تو رو خدا با ما این کارو نکن بد بخت میشیم..
منم بدون توجه به التماساش برم بیرون و از شرکت خارج شم (اون هنوز داره گریه میکنه والتماس میکنه فک کن یه مرد قد بلند ودرشت هیکل خ خ خ خ خ) و ریموت ماشین شاسی بلندم رو در بیارم (دینگ دینگ) سوار شم و تو افق محو شم
بدو ن اینکه در بزنم وارد اتاق رئیسم بشم بعد برگه استعفامو بذارم رومیزش همین که برگه روببینه اشک تو جشماش حلقه بزنه و شروع به التماس کنه که تو رو خدا با ما این کارو نکن بد بخت میشیم..
منم بدون توجه به التماساش برم بیرون و از شرکت خارج شم (اون هنوز داره گریه میکنه والتماس میکنه فک کن یه مرد قد بلند ودرشت هیکل خ خ خ خ خ) و ریموت ماشین شاسی بلندم رو در بیارم (دینگ دینگ) سوار شم و تو افق محو شم