▂▃▅▇█▓▒ فانتزی های من و دوستام ▒▓█▇▅▃▂

rafaat

عضو جدید
یکی از فانتزیام اینه که ...
بدو ن اینکه در بزنم وارد اتاق رئیسم بشم بعد برگه استعفامو بذارم رومیزش همین که برگه روببینه اشک تو جشماش حلقه بزنه و شروع به التماس کنه که تو رو خدا با ما این کارو نکن بد بخت میشیم..
منم بدون توجه به التماساش برم بیرون و از شرکت خارج شم (اون هنوز داره گریه میکنه والتماس میکنه فک کن یه مرد قد بلند ودرشت هیکل خ خ خ خ خ) و ریموت ماشین شاسی بلندم رو در بیارم (دینگ دینگ) سوار شم و تو افق محو شم
 

saba62

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه تو افق محو شدن
من چه جوری تو افق محو بشم؟:w20:
 
آخرین ویرایش:

saba62

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه تو افق محو شدن
من چه جوری تو افق محو بشم؟:w20:

یه فانتزی دارم که تو افق محو شم

یکی از فانتزی هام اینه که:
یه روز که دارم تو خیابون راه میرم یهو ببینم یه دزد اسلحه شو گذاشته رو شقیقه یه خانوم سانتی مانتال
و میخواد کیف شو خالی کنه
منم سریع بپرم بینشونو و درحالیکه دارم تفنگو ازش میگیرم باهاش درگیر شم
درحین درگیری یهو صدای شلیک شنیده شه
چند ثانیه هر دومون چشم تو چشم به هم نگاه کنیم و یهو دزده بخوره زمین درحالیکه از شیکمش داره خون فواره میزنه
بعد من بگم: نهههههههه ، من نمیخواستم اینطوری شه
در همین حین پلیس از راه برسه و منو دستگیر کنه
تو دادگاه درحالیکه من دارم بی گناهی مو ثابت میکنم
قاضی من رو مقصر بدونه به قصاص محکوم کنه
بعد در حالیکه من نا امید شدم یه نگاه به خانواده ام میندازم
میبینم همه شون دارن گریه میکنن
یه نگاه به خانواده مقتول میکنم
میبینم خون جلو چشاشونو گرفته سریع اونورو نیگا میکنم
بقیه شو یادم نمیاد عاخه شوکه شده بودم
خلاصه روز اعدام فرامیرسه و منو میبرن برای اعدام
بعد وقتی میخوان حکم رو اجرا کنن قاضی بهم میگه آخرین خواسته ات چیه؟
منم میگم آخرین خواسته ام اینه که اعدامم نکنین
بعد قاضی با همکاراش یه مشورت میکنه و با آخرین خواسته ام موافقت میکنه
بعد منم میرم تو افق محو میشم….

 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
یه فانتزی دارم که تو افق محو شم

یکی از فانتزی هام اینه که:
یه روز که دارم تو خیابون راه میرم یهو ببینم یه دزد اسلحه شو گذاشته رو شقیقه یه خانوم سانتی مانتال
و میخواد کیف شو خالی کنه
منم سریع بپرم بینشونو و درحالیکه دارم تفنگو ازش میگیرم باهاش درگیر شم
درحین درگیری یهو صدای شلیک شنیده شه
چند ثانیه هر دومون چشم تو چشم به هم نگاه کنیم و یهو دزده بخوره زمین درحالیکه از شیکمش داره خون فواره میزنه
بعد من بگم: نهههههههه ، من نمیخواستم اینطوری شه
در همین حین پلیس از راه برسه و منو دستگیر کنه
تو دادگاه درحالیکه من دارم بی گناهی مو ثابت میکنم
قاضی من رو مقصر بدونه به قصاص محکوم کنه
بعد در حالیکه من نا امید شدم یه نگاه به خانواده ام میندازم
میبینم همه شون دارن گریه میکنن
یه نگاه به خانواده مقتول میکنم
میبینم خون جلو چشاشونو گرفته سریع اونورو نیگا میکنم
بقیه شو یادم نمیاد عاخه شوکه شده بودم
خلاصه روز اعدام فرامیرسه و منو میبرن برای اعدام
بعد وقتی میخوان حکم رو اجرا کنن قاضی بهم میگه آخرین خواسته ات چیه؟
منم میگم آخرین خواسته ام اینه که اعدامم نکنین
بعد قاضی با همکاراش یه مشورت میکنه و با آخرین خواسته ام موافقت میکنه
بعد منم میرم تو افق محو میشم….



به روح اعتقاد داری ؟؟
یعنی تو روحت با این فانتزی که تو ذهنت داری ؟
راستی این خانوم سانتال چی شد ؟ باهاش ازدواج میکنی ؟
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیهام اینکه تو یه شرکت اینقدر رشد کنم که همه کاره بشم
ولی ریاست رو قبول نکنم
بعدش وقتی یبار رئیس شرکت به مهندسا سرکوفت میزنه که چرا اشتباه کردین و .... و بخواد کارگرا رو بیرون کنه
من یهو بلند شم تو جلسه حسابی بشورمش بعد اونجا استفا بدم
بعدم کل پرونده هایی که خودم ساختم رو از بین ببرم و شرکت .....
یعد همه میان دنیالم
ولی مگه من قبول میکنم ؟؟
میرم به زن و بچه هام میرسم و به همه میگم این همه کار کردیم یکم هم به فکر خانواده باشیم !!
 

saba62

عضو جدید
کاربر ممتاز
به روح اعتقاد داری ؟؟
یعنی تو روحت با این فانتزی که تو ذهنت داری ؟
راستی این خانوم سانتال چی شد ؟ باهاش ازدواج میکنی ؟

خب میخواستم تو افق محو بشم
نمیدونم بی معرفت تو زندون نیومد بهم یه سربزنه ازش خبر ندارم
 

jentle man

عضو جدید
یکی از فانتزیهام اینکه تو یه شرکت اینقدر رشد کنم که همه کاره بشم
ولی ریاست رو قبول نکنم
بعدش وقتی یبار رئیس شرکت به مهندسا سرکوفت میزنه که چرا اشتباه کردین و .... و بخواد کارگرا رو بیرون کنه
من یهو بلند شم تو جلسه حسابی بشورمش بعد اونجا استفا بدم
بعدم کل پرونده هایی که خودم ساختم رو از بین ببرم و شرکت .....
یعد همه میان دنیالم
ولی مگه من قبول میکنم ؟؟
میرم به زن و بچه هام میرسم و به همه میگم این همه کار کردیم یکم هم به فکر خانواده باشیم !!
واقعلا فانتزیتون اینقدر بالا
 

jentle man

عضو جدید
یکی از فانتزیام این اینقدر پول داشته باشم برم جای ریس دانشگاه بهش بگم خودت گل دانشگات چند
 

setare2013

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که استاد دانشگاهی رییس دانشگاهی چیزی بشم
 

eizabel

عضو جدید
فانتزی منم اینه که تو کارم چنان معروف وبا تجربه بشم که پول پارو کنم:w10::love:
 

marya1

عضو جدید
فانتزی من اینه که یه روز یکی بهم زنگ بزنه بگه من وکیل عموتونم بگم عموی من وکیل نداره اونم بگه این یه عموییه که ازش خبر نداری حالا فوت کرده چند میلیارد داراییش به تو رسیده .............. هی روزگار
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من ی دوس فانتزی دارم ک اسمش اصغر هس
خیلی دوسش میدارممممممممممممممممممم:)
هرکاری اتفاق بیفته اونم تووش دس داره
اصن همه کارمه:):w18::w36:
امپراطور(پدرمو میگم) ی فرد کاملاً جدی و مقیده...اصن از این مسخره بازیا خوشش نمیاد اما نمیدونم چرا دیروز ک از حجره اومد گف ب این اصغر لعنتی گفتم بره چکمو پاس کنه اما نکرد:surprised::w06::w05::w20:
 

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که با رفقا بیرون باشم بعد جلو چشم من و رفقام یه عده بیان یه دختریو به زور سوار ماشین کنن و ببرن.
بعد همینطور که ما غیرتی شدیم و با سرعت به دنبال اون ماشین راه میفتیم تا اون دختر رو نجات بدیم،
ناگهان ماشین ما و اونا به پرتگاه میرسه و پرت میشن توو دره.
همونطور که صحنه دوستامو نشون میده که روی سنگ و صخره پخش و پلا شدن و داغون،
منم توو یه کادر نشون میده که دارم یه سولوی خفن میزنم.
بعد همگی با هم توو افق محو میشیم.:D
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که با رفقا بیرون باشم بعد جلو چشم من و رفقام یه عده بیان یه دختریو به زور سوار ماشین کنن و ببرن.
بعد همینطور که ما غیرتی شدیم و با سرعت به دنبال اون ماشین راه میفتیم تا اون دختر رو نجات بدیم،
ناگهان ماشین ما و اونا به پرتگاه میرسه و پرت میشن توو دره.
همونطور که صحنه دوستامو نشون میده که روی سنگ و صخره پخش و پلا شدن و داغون،
منم توو یه کادر نشون میده که دارم یه سولوی خفن میزنم.
بعد همگی با هم توو افق محو میشیم.:D

شما تو فیلمایی ک میبینی یکم تجدید نظر کن درصد خشانت فانتزیات بالاس:)))
 

saba62

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که دکتر زنان و زایمان بشم ، از اتاق عمل بیام بیرون، بگم:متاسفانه بچه ناقص به دنیا اومده
بعد در حالی که همه خشکشون زده پدر بچه با ناراحتی بپرسه یعنی چی؟؟؟؟؟
بعد من هرهر بخندوم بگم :بچتون دندون نداره
آی کیف میده!!!!
 

ile

عضو جدید
من چند سالی هست که دیگه فانتزی ندارم، همه چی شده برنامه ریزی و تلاش برای رسیدن به یک مشت واقعیت روزمره! ولی بچه بودم همش فانتزی سازی میکردم! بچگیم عالم باحالیه!
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه ک ی سینی بزرگ پراز ظروف شکستنی ک پراز غذاس دستم باشه
ب ی بهونه ای بترسم سینیو بندازم پایین هرچی غذاس بپاشه ب اطراف هرچی ظرفه بشکنه
البته تا همینجا ک رسید برم توافق محو شم چون واقعا نمیتونم ب تمیزکاری بعدش فک کنم:/
 

ali.metal.eng

عضو جدید
یکی از فانتزیام اینه که اونی که ازش بدم میاد رو یه جایی ببینم بعدش برم بکشمش همچجین کیف میده خخخخخ
 

soroor_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه ک ی سینی بزرگ پراز ظروف شکستنی ک پراز غذاس دستم باشه
ب ی بهونه ای بترسم سینیو بندازم پایین هرچی غذاس بپاشه ب اطراف هرچی ظرفه بشکنه
البته تا همینجا ک رسید برم توافق محو شم چون واقعا نمیتونم ب تمیزکاری بعدش فک کنم:/

توهم مثل منی
منم همیشه دوست داشتم 12بشقاب و باهم بندازم بشکنم
یا مثل تو فیلما بعد از اینکه مقداری آب خوردم لیوانو با بقیه آبش بزنم تو دیوار رو برو و بشکنمش:redface::w14:
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
توهم مثل منی
منم همیشه دوست داشتم 12بشقاب و باهم بندازم بشکنم
یا مثل تو فیلما بعد از اینکه مقداری آب خوردم لیوانو با بقیه آبش بزنم تو دیوار رو برو و بشکنمش:redface::w14:

این دومیو من انجام دادم
البته فنجون چینی سرویس چای خوریمون بود-شیر داشت!!!
خیلییییییییییییی خوب بود و کاملا ب تبعات بعدش می ارزید خخخخ:D
 

soroor_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
این دومیو من انجام دادم
البته فنجون چینی سرویس چای خوریمون بود-شیر داشت!!!
خیلییییییییییییی خوب بود و کاملا ب تبعات بعدش می ارزید خخخخ:D

پس خوش به سعادتت
اولی رو هم یبار یکی از دوستام توفیق اجباری نصیبش شده بود و بعد از رفتن مهمون و شستن تمام ظروف زحمتشونو کشیده بود:w16:
 

soroor_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که با رفقا بیرون باشم بعد جلو چشم من و رفقام یه عده بیان یه دختریو به زور سوار ماشین کنن و ببرن.
بعد همینطور که ما غیرتی شدیم و با سرعت به دنبال اون ماشین راه میفتیم تا اون دختر رو نجات بدیم،
ناگهان ماشین ما و اونا به پرتگاه میرسه و پرت میشن توو دره.
همونطور که صحنه دوستامو نشون میده که روی سنگ و صخره پخش و پلا شدن و داغون،
منم توو یه کادر نشون میده که دارم یه سولوی خفن میزنم.
بعد همگی با هم توو افق محو میشیم.:D
ایول...این خیلی باحاله!:w08:
 

soroor_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که دکتر زنان و زایمان بشم ، از اتاق عمل بیام بیرون، بگم:متاسفانه بچه ناقص به دنیا اومده
بعد در حالی که همه خشکشون زده پدر بچه با ناراحتی بپرسه یعنی چی؟؟؟؟؟
بعد من هرهر بخندوم بگم :بچتون دندون نداره
آی کیف میده!!!!
نههههههه
این خیلی بی رحمانه س:cry:
 

дажджавая кропля

عضو جدید
کاربر ممتاز
دو ساعته میخوام بخوابم،
لامصب هر چی بالشت و جعبه دستمال کاغذی و ماشین حساب پرت می کنم
به کلید برق نمی خوره که لامپ خاموش بشه،
واسم یه لنگه دمپایی مونده فقط، این آخرین سلاحمه،
دعا کنین به هدف بخوره وگرنه باید بلند شم!
 

sayesh

عضو جدید
دو ساعته میخوام بخوابم،
لامصب هر چی بالشت و جعبه دستمال کاغذی و ماشین حساب پرت می کنم
به کلید برق نمی خوره که لامپ خاموش بشه،
واسم یه لنگه دمپایی مونده فقط، این آخرین سلاحمه،
دعا کنین به هدف بخوره وگرنه باید بلند شم!

فک کنم هندونه ی تو دستتو پرت کنی جواب بده :biggrin:
 

setare2013

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که مهمان داره هواپیما بشم بعدش یه سفر بریم و هواپیما بخواد سقوط کنه بعدش خلبان سکته کنه و هیچکس نباشه هواپیمارو هدایت

کنه بعدش من زنگ بزنم کمک بخوام بعد بم بگن چطوری هواپیما رو بشونم زمین . منم همینطوری هرکاری گفتن انجام بدم و هواپیما رو فرود بیارم بعد ازم قدر

دانی بکنن و اخرش بگن تو دیگه بشو خلبان ما و اخرش من هی ناز کنم بگم این شغل در شان من نیست هی نامه بفرستن در خونمون که بت نیاز داریم و

من کلاس بزارم بگم نه. هی از اتاق فرمان اصرار هی از من انکار.خخخخخ
 

Takesh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که مهمان داره هواپیما بشم بعدش یه سفر بریم و هواپیما بخواد سقوط کنه بعدش خلبان سکته کنه و هیچکس نباشه هواپیمارو هدایت

کنه بعدش من زنگ بزنم کمک بخوام بعد بم بگن چطوری هواپیما رو بشونم زمین . منم همینطوری هرکاری گفتن انجام بدم و هواپیما رو فرود بیارم بعد ازم قدر

دانی بکنن و اخرش بگن تو دیگه بشو خلبان ما و اخرش من هی ناز کنم بگم این شغل در شان من نیست هی نامه بفرستن در خونمون که بت نیاز داریم و

من کلاس بزارم بگم نه. هی از اتاق فرمان اصرار هی از من انکار.خخخخخ



شوما اول برو یاد بگیر فانتیزی دیگران رو ندزدی ........:razz:
این فانتیزی منه .....:D
 

Takesh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب و اما فانتیزی من :دی

عاغا فانتیزیم اینه که یهو تو خیابون دخدر رویاهامو ببینم و بعد بیفتم دنبالش. اونم بره مترو منم دنبالش :d بعد اون میره تو واگن خانوما و منم واگن پشتی
(عشقم از بس با حیاس تو مردونه نمیره:d) . یهو وسط تونل،مترو واژگون میشه و همه لت و پار و داغون میشن جز من :d (این جز منش خیلی مهمه:d) هیچی من به طرفت العینی میرم سراغ دخدره و اونو در حالی که لت و پار و بی هوشه میارم میکشمش بیرون و میبینم که نفس نمیکشه :d خو دیه تنفس دهان به دهان خلاصه .......اینجاشو شما نبینید زشته خصوصیه:d........ هیچی دیه دخدره زنده میشه و چشاشو وا میکنه . بعد بهش میگم خوبی عزیزم؟ :d اونم میگه من زندگیمو مدیون توام و..... اینجاش دیه کلیشه ایه نمیگم :d به رفرنس های هندی مراجعه شود در صورت تمایل خخخ
خلاصه مام زیر بغلشو میگیریم و میبریمش بیرون وختی تحویل مراجع ذی صلاح درمانی میدیمش در حالی که دستمو رها نمیکنه شمارشو میده میگه از حالم بی خبر نباش ناجی ..............:redface::cry::d


روانی ام جد و آبادته ..........:d
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا