•۩❖۩•...باز این چه شورش ست که در خلق عالم است...•۩❖۩•. ویژه نامه ماه محرم*روزچهارم

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار




برگه‏ ای دیگر از شجاعت زینب

ای یزید! آیا گمان کردی ‏که چون بر ما سخت گرفتی و اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ماتنگ کردی و

سرانجام ما را مانند اسیران به این طرف و آن طرف‏ کشاندی از این است که ما نزد خدایمان خوار گشته‏

ایم و یا تو رادر پیش خدا قدر و منزلتی هست؟

و یا پنداشتی که این بزرگی مقام‏ت و است؟! لذا چون دنیا را به کام خویش یافتی و کارها را وفق‏ مراد

خود دیدی با تکبر باد در دماغ افکندی و شادمان و مسرور،نگران آرزوهای خود شدی؟!

بدان که اگر خدا به تو مهلت داده است‏از این جهت است که خود می‏فرماید:

«آنان که کافر شده ‏اند گمان نکنند که اگر مهلتی به آن‏ها دادیم‏ به سود آنان است، بلکه به آن‏ها مهلت

می‏دهیم تا بیش‏تر به گناه ‏روی آورند و سرانجام عذابی دردناک و خوارکننده در انتظارشان‏ خواهد بود.»

آیا باز آرزو می‏کنی که: ای کاش نیاکان ما که دربدر کشته شدند، این جریانات را می‏دیدند!!

بی آن که خود راگناهکار بدانی و یا گناه خویش را بزرگ شماری و اینک باچوب دستی خود بر دندان‏های

امام حسین می‏زنی؟! حق داری! زیرا باریختن خون‏ های پاک و مطهر این ستارگان روی زمین، عقده دل

پلیدت‏ گشوده می‏شود و نهال غمت ریشه‏ کن می‏گردد!

مطمئن باش تو نیز به‏ زودی در پیشگاه خدای متعال بازگشت‏ خواهی نمود و در آن جا است‏ که آرزو

خواهی کرد ای کاش در دنیا لال و کور بودی.


ای یزید! به خدا سوگند! جز پوست‏ خود نشکافتی و جز گوشت‏ خودقطع نکردی و بر خلاف میل خود، به

زودی نزد رسول خدا بازخواهی‏ گشت
و اهل بیت و پاره ‏های تنش را در حظیره القدس در کنارش

باعزت و احترام خواهی یافت...

و به زودی تو و آن کس که تو را برکرسی نشاند و بر گردن مؤمنین مسلط کرد، خواهید دانست کدام یک ‏

از ما بدکارتر و ازحیث لشکریان ناتوان ‏تریم، در آن روزی که‏ داور خداست و خصم تو جد ما است و اعضا

و جوارحت علیه تو گواهی‏ خواهند داد.

و اگر چه در این دنیا ما را به غنیمت گرفتی ولی ‏به زودی غرامت‏ خویش را از تو باز خواهیم ستاند.



فهرست مطالب:

همسر و فرزندان حضرت زینب (س)

فرزندان حضرت زینب (س) در روز عاشورا

چگونگی شهادت‌ فرزندان زینب کبری(س)


***اشعار دو طفلان حضرت زینب (س)***


نقش حضرت زينب(س) تا شهادت امام حسین(ع)

حضور سياسى حضرت زينب(س) پس از شهادت امام ‏حسين(ع)




 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
همسر و فرزندان حضرت زینب (س)

همسر و فرزندان حضرت زینب (س)

25403_816.jpg


همسر و فرزندان حضرت زینب (س)



همسر زینب کبرى (س)، جناب عبد اللّه بن جعفر (پسر جعفر طیّار) است. وى، نخستین نوزاد مسلمان در حبشه بود. در

ایّامى که پدرش «جعفر بن ابى طالب» به حبشه هجرت کرده بود، در آن کشور به دنیا آمد. مادرش «اسماء بنت عمیس» بود. اسماء،

پس از شهادت جعفر طیّار در جنگ موته، به همسرى أبو بکر، سپس على بن ابى طالب (ع) در آمد. عبد الله بن جعفر، مورد عنایت

خاصّ پیامبر اکرم (ص) بود، به ویژه که پدرش سردار شهید جبهه اسلام به شمار مى‏ آمد. همچنین مورد علاقه امیر المؤمنین (ع)

بود و ارادتى شایان به امام حسن و امام حسین «ع» داشت. مردى سخاوتمند و اهل جود و بخشش بود.[۱]

از توضیحات فوق روشن می­شود که جناب عبد اللّه بن جعفر، پسرعموی حضرت زینب (س) است و امیرالمؤمنین (ع) با

موافقت این ازدواج، به این سفارش رسول خدا (ص) عمل نمود که روزی آن حضرت نگاه مبارکش به فرزندان علی و

جعفر (ع) افتاد و فرمود: «
دختران ما از آنِ پسران ما هستند و پسران ما به دختران ما اختصاص دارند».[۲]

نقل شده که حضرت زینب (س) در هنگام ازدواج با عبدالله یازده ساله بوده است و فرزندان آن حضرت، چهار پسر و یک دختر بوده اند

به نام های: علی و عون الأکبر و محمد و عباس و ام کلثوم
.[۳] از بین این فرزندان، عون و محمد در کربلا حضور داشته و در

رکاب حضرت سید الشهدا (ع) به شهادت رسیدند
.[۴]


[۱]. محدثى، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۹۹، نشر معروف، چاپ دوم، قم‏، ۱۴۱۷ق‏.

[۲]. جزائری، سید نورالدین، خصائص زینبیه، محقق: باقری بیدهندی، ناصر، ص ۱۸۵ و ۱۸۶، مسجد مقدس جمکران، چاپ هفتم، قم، ۱۳۸۷ش.

[۳]. همان، ص ۱۸۵ و ۱۸۷٫

[۴]. همان، ص ۱۸۷
 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
فرزندان حضرت زینب (س) در روز عاشورا

فرزندان حضرت زینب (س) در روز عاشورا




فرزندان حضرت زینب (س) در روز عاشورا

در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.

حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت.

او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل،

فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام

الله علیها)
پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است.

برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.


مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد

امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:

این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.


بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت

مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله

علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.



پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:


اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ


” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های

قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“

و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.

پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:

اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ

”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز

می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.“

و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.

بارگاه

شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل

حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را

عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.



منبع:راسخون به نقل از kimiayeghalam.blogfa.com
 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
چگونگی شهادت‌ فرزندان زینب کبری(س)

چگونگی شهادت‌ فرزندان زینب کبری(س)




چگونگی شهادت‌ فرزندان زینب کبری(س)

«محمد» و «عون» فرزندان عبدالله‌بن جعفر در حماسه عاشورا بودند. جعفر دو فرزند به نام عون یکى از حضرت زینب(س) و دیگرى از جُمانه داشته است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد.
دو پسر حضرت زینب(س) در حماسه عاشورا حضور داشتند و پس از رشادت‌های بسیار به شهادت رسیدند. چگونگی به شهادت رسیدن این دو فرزند رشید زینب کبری(س) و عبدالله بن جعفر[1] با استناد به دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع) در پی می‌آید.

محمّد بن عبدالله بن جعفر

محمّد، یکى از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، شهید شد. مادر او، بر پایه گزارش منابع معتبر، خَوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعه است.[2] بنا بر این، آنچه در برخى از منابع آمده که مادر وى زینب علیهاالسلام است،[3] ظاهرا صحیح نیست. نام او در زیارت هاى «ناحیه» و «رجبیّه»، آمده است.

در «زیارت ناحیه» مى‌خوانیم: سلام بر محمّد بن عبد الله بن جعفر که شاهد جایگاه پدرش و پیرو برادرش و حافظ تن او بود! خدا، قاتل او عامر بن نَهشَل تمیمى را لعنت کند!

المناقب، ابن شهرآشوب: سپس محمّد بن عبدالله بن جعفر، به میدان پا نهاد و چنین مى‌خواند:

{از ستم به ما، به خدا شکایت مى‌کنم از کارِ گروهى کور و پَست؛} {تغییر دهنده تعالیم قرآن و آیات محکم نازل

شده تبیان} {و آشکار کننده کفر و طغیان.}

آنگاه، 10 تن را کُشت و عامر بن نَهشَل تمیمى، او را کُشت.


تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى: عامر بن نَهشَل تمیمى، به محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، حمله بُرد و او را کُشت.

تاریخ الطبرى به نقل از هشام: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب ـ که مادرش خوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعة بن عائِذ بن حارث بن تیم الله بن ثَعلَبه، از بنى بکر بن وائِل بود ـ، به دست عامر بن نَهشَل تَیمى، کشته شد.

مقاتل الطالبیّین: مادر محمّد بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب، خوصا، دختر حَفصَة بن ثقیف بن ربیعه بود.


عَون بن عبدالله بن جعفر

عَون، یکى دیگر از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، به شهادت رسید.
گفتنى است که عبد الله بن جعفر، دو فرزند به نام «عون» داشته است. از این رو، یکى از آنها «عونِ اکبر» و دیگرى «عونِ اصغر» نامیده شده اند. مادر یکى از آنها زینب علیهاالسلام بوده و نام مادر دیگرى، جُمانه دختر مُسَیَّب، گزارش گردیده است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورّخان، اختلاف نظر وجود دارد.

ابو الفرج اصفهانى، وى را عون اکبر و فرزند زینب علیهاالسلام مى داند و مى‌گوید که عون اصغر، در واقعه حَرّه [در مدینه] به شهادت رسیده است؛ امّا بیشتر منابع [4] عونِ شهید در کربلا را فرزند «جُمانه» مى‌دانند.

نام وى در زیارت‌هاى «ناحیه» و «رجبیّه» آمده است. در «زیارت ناحیه مقدّسه» مى‌خوانیم:

سلام بر عَون، پسر عبد الله، پسر جعفرِ پرواز کننده در بهشت ؛ آن هم پیمان ایمان، و همنشین بزرگان، و مُخلص

براى [خداى] مهربان، و پیرو آیه ها و قرآن! خدا، قاتل او، عبد الله بن قُطبه نَبهانى را لعنت کند!


مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: پس از محمّد بن عبد الله بن جعفر، عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب به میدان آمد، در حالى که چنین مى خواند: {اگر مرا نمى شناسید، من فرزند جعفرم شهید راستى، شکُفته در باغ بهشت} {پرواز کننده در آن جا با دو بال سبز! و این، براى شرافت در میان مردم، بس است!} آن گاه، جنگید تا کشته شد. گفته شده که عبدالله بن قُطْبه، او را کُشت.

تاریخ الطبرى به نقل از هشام: عَون بن عبدالله بن جعفر بن ابى‌طالب، که مادرش جُمانه، دختر مُسیَّب بن نَجَبة بن ربیعة بن ریاح از قبیله بنى فَزاره بود. وى به دست عبد الله بن قُطْبه طایى نَبهانى، کشته شد.

تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى: عبدالله بن قُطْبه طایى نَبهانى، به عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى‌طالب، حمله کرد و او را کُشت.

مقاتل الطالبیّین: مادر عَون اکبر، فرزند عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب، زینبِ عقیله (خردمند) [5] دختر على بن ابى طالب علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام، دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است. مقصود سلیمان بن قَتّه در این شعر، اوست که: {و اگر مى‌گریى، بر عَون، برادرش ناله کن که در آنچه بر سرشان مى آید، فرو گذارنده نیست} {به جانم سوگند که مصیبتت در نزدیکان توست! پس بر این مصیبت طولانى گریه کن} ...از حُمَید بن مسلم، نقل شده است که: عبداللّه بن قُطْنه تَیهانى، عون بن عبد اللّه بن جعفر را کُشت.

تاریخ الطبرى به نقل از ابو کَنود عبد الرحمان بن عُبَید: هنگامی که عبدالله‌بن جعفر از کشته‌شدن دو پسرش همراه حسین(ع) خبر یافت و مردم برای تسلیت به حضورش می‌آمدند، یکی از وابستگانش ـ که فکر نمى‌کنم کسى جز ابو لَسْلاس باشد ـ گفت: مصیبتى که دیده‌ایم، از جانب حسین به ما رسیده است!



عبد‌الله بن جعفر، او را با کفشش زد و سپس گفت:

اى پسر زنِ بدبو! آیا به
حسین، چنین مى‌گویى؟ به خدا سوگند، اگر در کنارش حاضر مى بودم، دوست

مى‌داشتم که از اوجدا نشوم تا همراهش کشته شوم! به خدا سوگند، آنچه دلم را به از فدا شدن دو

پسرم راضى و مصیبت آن دو را بر من، سبُک مى کند، این است که در راه از خود گذشتگى براى برادر

و پسرعمویم [
حسین علیه السلام]و پایدارى در کنار او، کشته شده‌اند!


سپس به همنشینانش رو کرد و گفت:

خدا را بر شهادت
حسین علیه السلام مى‌ستایم که اگر نتوانستم با دستانم حسین علیه السلام را یارى کنم،

دو پسرم، او را یارى دادند.











----------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1.ابو عبد الله جعفر بن ابى طالب بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف، ده سال از على بن ابى طالب بزرگ تر بود و پس از او مسلمان شد و آیاتى چند از قرآن کریم، در باره او نازل شده است. در حدیث نبوى آمده که: او شبیه‌ترین خلق و خو و شمایل را به پیامبر خدا داشت و جزو مهاجران نخستین به سرزمین حبشه بود و از آن جا به هنگام فتح خیبر بر پیامبر خدا در آمد و سپس در جنگ موته، در سال هشتم هجرى شرکت جُست و به شهادت رسید. از پیامبر روایت شده که فرمود: «او دو بال رنگین دارد که با آنها در بهشت، پرواز مى‌کند». از این رو، به «ذو الجناحین (صاحب دو بال)» یا «طیّار (پرواز کننده)»، مشهور شده است. روایات فراوانى در فضیلت او رسیده که در کتاب هاى حدیثى شیعه و اهل سنّت، نقل شده است.
2.در برخى نقل‌ها مادرِ وى را «اُمّ ولد (کنیز)» گفته‌اند.
3.مانند کامل بهایى و أعیان الشیعة که مادر محمّد را زینب کبرى گفته‌‌اند.
4. مانند تاریخ الطبرى و الکامل فى التاریخ و انساب الأشراف و الثقات لابن حبّان و المجدىّ.
5. از القاب مشهور زینب(س) «عَقیله (خردمند)» و «عَقیله بنى هاشم» است.
منبع:mashreghnews.ir
 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
***اشعار دو طفلان حضرت زینب (س)***

***اشعار دو طفلان حضرت زینب (س)***





***اشعار دو طفلان حضرت زینب (س)***

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست

باشد محل نده قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه جا که هست

از درد گریه تکیه نده سر به نیزه ات
زینب نمرده شانه دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو
لفظ«برو»چه داشت برادر؟بیا که هست

خون را بیا به دست دو قربانی ام بکش
تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

***محمد سهرابی***



دوباره در دل من خیمه عزا نزنید
نمک به زخم من و زخم خیمه ها نزنید

شکسته تر زمن پیر دیگر اینجا نیست
مرا زمین زده است اکبرم شما نزنید

برای آنکه نمیرم ز شرم مادرتان
میان این همه لبخند دست و پا نزنید

خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان
فقط نه اینکه دو بی کس دو تشنه را نزنید

که در برابر چشمان مادری تنها
سر دو تازه جوان را به نیزه ها نزنید


***حسن لطفی***

 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
نقش حضرت زينب(س) تا شهادت امام حسین(ع)

نقش حضرت زينب(س) تا شهادت امام حسین(ع)










نقش حضرت زينب(س) تا شهادت امام حسین(ع)

از نقش حضرت زينب(س) پيش از شهادت امام حسين(ع) مطلب زيادى در تاريخ نقل نشده است. با اين حال مى ‏توان حدس زد، كه آن حضرت در اين دوران سرپرستى زنان و كودكان وپرستارى از امام سجاد(ع) را عهده ‏دار بوده است. در حديثى از امام سجاد(ع) آمده است كه در شب عاشورا من در خيمه خودم نشسته بودم و عمه ‏ام زينب(س) از من پرستارى مى ‏كرد.[11]

علاوه بر آن حضرت زينب(س) در همه صحنه‏ هاى دشوار و سخت به ويژه در روزعاشورا - همراه و همگام برادر و مشاور و ياور آن حضرت به شمار مى‏ آمد؛ ولى مهم‏تر ازهمه اينها امام حسين(ع) روزبه ‏روز خواهرش، زينب(س) را براى انجام مسئوليت خطير و بسيار بزرگى كه بر عهده داشت آماده مى ‏كرد و وظايف و كارهايى كه بايد در مراحل مختلف مأموريت انجام مى‏ داد به او گوشزد مى ‏كرد. در اينجا درباره آماده ‏سازى زينب(س) توسط امام حسين(ع) و همراهى وى با برادر در حوادث گوناگون توضيح بيشترى مى ‏دهيم.


آماده سازى زينب(س) توسط امام حسين(ع)

1. زينب در منزل خزيميه

نقل حديث ام‏ ايمن از سوى حضرت زينب(س)[12] بيانگر آن است كه آن حضرت سال‏ها پيش از واقعه عاشورا خبر شهادت برادرش را از زبان جدّ و پدر بزرگوارش شنيده بود. ولى شايد در آغاز سفر به عراق آن گونه كه بايد براى وى اطمينان و يقين كامل حاصل نشده بود كه آن حادثه اسفبار به همين زودى اتفاق خواهد افتاد. علاوه بر آن كه احساسات انسان به گونه ‏اى است كه تا حد ممكن تلاش مى‏ كند پيش آمدهاى تلخ و ناگوار را نپذيرد و به نحوى توجيه كند. از اين رو امام حسين(ع) مى‏ كوشيد تا به تدريج زينب كبرا رابراى رويارويى با حوادث ناگوار آينده آماده سازد. بر اساس آنچهدر تاريخ ذكر گرديده است، نخستين بارى كه زينب(س) با خبر اندوه بار شهادت برادر روبه ‏رو گرديد، در منزل خزيميه بود.
امام حسين(ع) در مسير حركت خود از مكه به عراق يك شبانه روز در اين منزل رحل اقامت افكند. هنگام صبح عقيله بنى‏ هاشم، خدمت برادر رسيد، عرض كرد: «اى برادر! آيا ترا از آنچه ديشب شنيدم با خبر نسازم؟» امام(ع) فرمودند:«آن چيست؟» زينب(س) گفت: «ديشب هنگامى كه براى انجام كارى از خيمه خودخارج شدم، شنيدم هاتفى ندا مى‏ دهد:
«اى چشم بسيار گريه كن و كيست كه در آينده بر شهيدان بگريد برگروهى كه مرگ آنان را به سوى وعده ‏اى معين به پيش مى‏ راند!»
امام حسين(ع) فرمودند: «اى خواهر! هر آنچه را كه خداوندتقدير كرده است، انجام خواهدشد.»[13]
در اين سخن امام حسين(ع) به طور ضمنى و تلويحى به خواهرش فهماند، كه حوادث ناگوارى درا ين سفر در انتظارآنان ‏است.


2. گفتگوى امام حسین(ع) با حضرت زينب(س) در عصر تاسوعا


روز تاسوعا عمر سعد نامه ‏اى از سوى ابن ‏زياد دريافت كرد،كه به او فرمان داده بود، يا حسين(ع) را به سازش و تسليم وادارنمايد، و يا او و يارانش را از دم تيغ بگذراند. در پى رسيدن اين فرمان عمر سعد به سپاه خود فرمان آماده باش داد، و به سوى اردوگاه امام(ع) حركت كردند. هنگام عصر بود كه امام حسين(ع)در مقابل خيمه ‏اش با تكيه به شمشير، سر به زانو نهاده، چندلحظه ‏اى به خواب رفته بود. زينب كبرا(س) كه كاملاً مراقب اوضاع بود، با شنيدن صداى هياهوى نزديك شدن سپاه دشمن
نزد برادر شتافت و گفت: «اى برادر! آيا اين صداها را نمى‏ شنوى كه به ما نزديك مى‏ شود؟» امام حسين(ع) سر از زانو برداشت وفرمودند: «اى خواهر! در همين لحظه جدم پيامبر(ص)، پدرم على،مادرم فاطمه، و برادرم حسنرا در خواب ديدم كه به من فرمودند:«اى حسين! تو به همين زودى به ما مى‏ پيوندى!»
نقل شده است زينب(س) با شنيدن اين سخن سيلى به صورت زد و فرياد را به ناله بلند كرد. امام حسين(ع) به او فرمودند:«آرام باش! ما را دشمن ‏شاد نساز!»[14]
امام(ع) در اين برخورد به طور صريح و آشكار خبر شهادت خود را با زينب(س) در ميان گذاشت و او را در برخورد با حوادث آينده به صبر و پايدارى دعوت كرد.


3. توصيه‏ هاى امام حسين(ع) به خواهرش در شب عاشورا


امام سجاد(ع) گويد: «در شب عاشورا من در خيمه خود نشسته بودم و عمه ‏ام زينب(س) از من پرستارى مى ‏كرد. پدرم نيزدر خيمه خود بود و چون غلام ابوذر شمشيرش را اصلاح مى ‏كرد. در اين حال پدرم اين اشعار را چند بار خواند: «اى روزگار، اف بر تو از جانب دوستى و رفاقتت! تا كى آرزومندان و ياران را به خون خود آغشته مى ‏نمايى؟ روزگار جايگزين نمى‏ پذيرد و همانا كار به دست خداست و هر زنده ‏اى راه مرامى ‏پيمايد!»
با شنيدن اين اشعار مقصود پدرم را دريافتم و گريه گلويم راگرفت ؛ ولى سكوت كرده، خود را گرفتم و دانستم كه بلا نازل شده است. ولى عمه‏ ام وقتى سخنان پدرم را شنيد، به دليل آن كه زن بود و حالت رقت و جزع در زنان غالب است، نتوانست خود راكنترل كند و در حالى كه لباسش بر زمين مى ‏كشيد، نزد پدرم رفت ‏و گفت:
«اى كاش مرگ زندگى مرا نابود كرده بود! امروز همانند روزى است كه مادرم فاطمه، پدرم على و برادرم حسن از دنيا رفتند. اى جانشين گذشتگان و پناهگاه بازماندگان!»
امام حسين(ع) به زينب (س) نگريست و به او گفت: «اى خواهر! مبادا شيطان بردبارى و حلمت را بربايد.» آن ‏گاه اشك از ديدگان پدرم سرازير شد.»...
زينب(س) گفت: «اين بيش‏تر دل ما را مى‏ سوزاند كه راه چاره برايت نباشد و به ناچار شربت مرگ بنوشى.» آن‏گاه سيلى به صورت زد، گريبان پاره كرد و بيهوش گرديد.

پدرم آب به صورت او پاشيد، او را به هوش آورد و گفت: «اى خواهر! از خدا بترس و شكيبايى پيشه كن و بدان كه اهل زمين مى ‏ميرند و اهل آسمان زنده نمى‏ مانند و هر چيز جز وجه خداوند هلاك و نابود مى‏ شود، همان خدايى كه با قدرتش خلق را آفريد و آنان را برمى ‏انگيزد و او يگانه و يكتاست. پدرم از من بهتر بود. مادرم از من بهتر بود. برادرم از من بهتربود [و همه مردند] براى من و براى هر مسلمان پيامبر خدا(ص) اسوه و الگو است... اى خواهر ترا سوگند مى‏ دهم - و به سوگند من پايبند باش - در سوگ من گريبان پاره نكن،صورت نخراش و فرياد به افغان و ناله سر نده.»[15]


وقايعى كه بيان شد به خوبى نشان مى‏ دهد كه چگونه امام حسين(ع) خواهرش را براى رويارويى با حوادث آينده و ايفاى نقش تاريخى و بى‏ نظيرش آماده مى‏ كند. امام(ع) در اين گفتگو به خواهرش توصيه مى ‏كند، كه پس از شهادت او مبادا احساساتش نيروى تفكر و انديشه او را تحت الشعاع قرار دهد و حركتى بر خلاف وظيفه و رسالت بزرگ تاريخى‏ اش انجام دهد. و چه زيبا عقيله بنى هاشم به توصيه ‏هاى برادر عمل كرد. او در تمام مراحل اسارت و پيام ‏رسانى كمترين و كوچكترين عملى بر خلاف جهت پيشبرد نهضت و قيام برادر، انجام نداد. اگر زينب(س) بر بالين بدن برادر گريه و زارى كرد، اگر در كوفه و شام سخنرانى نمود، اگر براى برادر نوحه‏ سرايى و مرثيه ‏سرايى كرد و... همه و همه حساب شده و در جهت انجام رسالت و رساندن پيام نهضت عاشورا بود، نه فقط به دليل غلبه احساسات. زينب كبرا(س) در موقع مناسب احساسات خويش را كنترل مى كرد، و در شرايط مناسب ابراز احساسات مى ‏نمود.
آنچه گذشت نمونه ‏اى از صحنه‏ هايى بود، كه امام حسين(ع) در طول سفر، خواهرش رابراى رويارويى با حوادث آينده و ايفاى نقش تاريخى و بى ‏نظير خود آماده مى‏ كرد؛ ولى به طور قطع گفتگوهاى امام حسين(ع) با خواهرش به همين چند مورد منحصر نمى ‏شود. و امام حسین(ع) اسرار زيادى را براى او بازگو نموده است، و او را از رمز و راز وظيفه ‏اى كه برعهده‏ اش بوده، بيش از اين آگاه كرده است كه آن سخنان براى ما بازگو نگرديده است.



پي‌نوشت‌ها:

[9]. ذبيح الله محلاتى، همان، ج‏3، ص‏50.
[10]. اكبر اسدى، مهدى رضايى، زيباترين شكيب، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم،چاپ اوّل، پاييز 1374، ص‏30، به نقل از زينب الكبرى، ص‏89.
[11]. علامه مجلسى، همان، 1/45.
[12]. در اين حديث حضرت زينب(س) از طريق ام‏ايمن از پيامبر اكرم(ص) نقل مى‏كند كه اجساد شهيدان بهخاك سپرده خواهد شد و قبور آنان مزار دوستانشان خواهد گرديد. زينب(س) پس از شنيدن اين حديث اززبان ام‏ايمن آن را بر پدر بزرگوارش حضرت على(ع) عرضه كرد تا از درستى آن اطمينان كامل يابد.
[13]. علامه مجلسى، همان، 372/44.
[14]. همان، ج‏44، ص‏391.
[15]. همان، ج‏45، ص‏1 - 3.



____________


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضور سياسى حضرت زينب(س) پس از شهادت امام ‏حسين(ع)

حضور سياسى حضرت زينب(س) پس از شهادت امام ‏حسين(ع)

http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif


پس از شهادت امام حسين(ع) رسالت خطير و سنگين زينب كبرا(س) آغاز شد. او درسخت ‏ترين شرايط جسمى و روحى، بزرگ‏ترين و خطيرترين مسئوليت‏ها را به عهده گرفت و با موفقيت كامل آن را به انجام رساند.

" از نظر جسمى حضرت زينب(س) در حدود سن 55 سالگى قرار داشت. حدود 5 ماه بودكه زينب كبرا(س) از وطن خود دور بود. قطعاً در اين مدت زندگانى او به صورت عادى و معمولى نمى‏ گذشت، به ويژه در اين روزهاى اخير كه شرايط آنان از نظر آب و غذا و خواب به طور كلى دگرگون شده بود، و در وضع كاملاً اضطرارى و نامناسب بسر مى ‏بردند. "


از نظر روحى روزهاى متمادى بود كه در محاصره سپاه انبوه دشمن قرار داشتند، دشمنى كه به هيچ يك از اصول انسانى، اسلامى پايبند نبود و از هيچ جنايتى در حق آنان كوتاهى نمى ‏كرد. حضرت زينب(س) در مدت كم‏تر از يك روز تعداد زيادى از برادران، برادرزادگان،عموزادگان خود را در مقابل چشمانش با بدترين و فجيع‏ ترين شيوه از دست داده بود، كه سوگ هر يك از آنان كافى بود، هر انسان قوى و نيرومندى را به زانو درآورد و براى مدتى طولانى زندگانى او را از مسير عادى و معمولى خارج سازد.
علاوه بر همه اين‏ها حداقل يكى از فرزندان حضرت زينب(س) در برابر ديدگانش در كربلا به شهادت رسيد، و روشن است كه سوگ فرزند تا چه اندازه براى مادر سخت و شكننده است. بسيارى از زنان در برابر سوگ فرزند، خود را مى ‏بازند و يا لااقل براى مدت طولانى از حال طبيعى خارج مى‏ شوند. مهمتر از همه اين‏ها براى زينب كبرا(س) شهادت برادر بود، برادرى كه آگاهى از شهادتش در شب عاشورا زينب (س) را از حال عادى خارج ساخت. مصيبتى كه آسمان‏ها و زمين قدرت تحمل آن رانداشتند و...
عقيله بنى‏ هاشم وظيفه داشت، در چنين شرايط جسمى وروحى در ميان دشمن و در حال اسارت و در حالى كه از هر نظردر وضعيت نامساعد و نامناسب جسمى و روحى به سر مى ‏برد -شرايطى كه قلم و بيان واقعاً از توصيف آن عاجز وناتوان است -بزرگ‏ترين و عظيم ‏ترين مسئوليت‏ها را انجام دهد. تصور عظمت و بزرگى كارى كه زينب(س) انجام داد، هر انسان منصف و حق‏ جويى را در برابر عظمت شخصيت و بزرگى اين بانوى بزرگ به كرنش و تحسين و ستايش وا مى‏ دارد.
زينب كبرا(س) پس از شهادت امام ‏حسين(ع) سه وظيفه و رسالت مهم بر عهده داشت، نخست پرستارى از امام سجاد(ع) و حمايت و دفاع از جان آن حضرت در برابر تعرضات و تهاجمات دشمن، دوم حمايت و دفاع از زنان و كودكان اهل‏ بيت(ع) و سوم مسئوليت پيام‏ رسانى خون شهيدان و بيدارگرى و آگاهى‏ بخشى به ‏مسلمانان.



______:gol:______



جانفشانى در راه امام(ع)



هنگامى كه اهل‏ بيت امام‏ حسين(ع)، در كوفه، وارد مجلس ابن ‏زياد شدند، ابن‏ زياد از مشاهده امام سجاد(ع) در ميان اسيران تعجب كرد؛ چرا كه او فرمان قتل همه فرزندان امام‏ حسين(ع) را صادر كرده بود. از اين رو از اطرافيان خود پرسيد: «اين كيست؟» و وقتى كه دانست او على فرزند امام ‏حسين(ع) است، گفت: «مگر خداوند على بن الحسين را نكشت؟!»
در طول تاريخ همواره جباران و ستمگران مى ‏كوشيده ‏اند، تا با استخدام عالمان مزدور و تبليغات گسترده اعتقادات مذهبى مردم را تحريف كنند و بدين ‏وسيله آنان را به سكوت، سازش و تسليم در برابر اعمال خلاف خود وادار كنند. در همين راستا بنى ‏اميه به شدت از مكتب جبر و انتساب همه كارها به خدا حمايت مى‏ كردند. آنان از ترويج مكتب جبر دو هدف را دنبال مى‏ كردند؛ نخست سلب مسئوليت از خود در مقابل اعمال خلاف و بى ‏گناه جلوه دادن خود در برابر جنايات و ظلم و ستم‏ هايى كه به مردم روا مى‏ داشتند. دوم ايجاد اين باور و اعتقاد ناصحيح در مردم كه حكومت آنان بر اساس خواست و اراده خداوند است و انسان نمى ‏تواند چيزى را كه خداوند خواسته تغيير دهد؛ بنابراين هرگونه قيام، انقلاب و مخالفتى براى تغيير وضع موجود و پايان دادن به حكومت آنان، نه تنها محكوم به شكست است بلكه از نظر دينى حرام و نارواست. ابن‏ زياد نيز به پيروى از اين منطق مى‏ گويد: «مگر خدا على بن الحسين را نكشت؟!»
ولى امام سجاد(ع) كه پدرش براى احياى دين و مبارزه با روحيه سكوت و سازش و تسليم در مقابل ظلم قيام كرده بود و در اين راه خود و يارانش به شهادت رسيده بودند، و خودبراى رساندن پيام نهضت كربلا اسارت را به جان خريده بود، نمى ‏توانست در برابرياوه‏ گويى‏ هاى ابن ‏زياد سكوت اختيار كند، از اين رو فرمودند:
«من برادرى داشتم كه على بن الحسين ناميده مى ‏شد و مردم او را كشتند!»

ابن ‏زياد گفت: «بلكه خدا او را كشت!»
امام سجاد(ع) وقتى عناد و لجاجت ابن ‏زياد را مشاهده كرد، اين آيه را تلاوت فرمودند:

«الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها؛[23]
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏ كند و ارواحى را كه نمرده ‏اند نيز به هنگام خواب‏ مى‏ گيرد.»


ابن‏ زياد كه در برابر منطق محكم و استدلال امام(ع) درماند، همانند همه جباران و زورمداران تاريخ به تهديد متوسل شد، گفت:
«تو چگونه جرأت مى‏ كنى سخن مرا پاسخ‏گويى؟ ببريد او را، گردنش را بزنيد!»

در اينجا نوبت زينب كبرا(س) بود، تا از جان امام سجاد(ع) در برابر ابن ‏زياد - آن موجود درنده لجام‏ گسيخته‏ اى كه غرور، نخوت و خونريزى سراسر وجودش را فرا گرفته بود - حمايت كند. پس از صدور فرمان كشتن امام سجاد(ع)، زينب كبرا(س) فرزند برادر را در آغوش گرفت،
گفت:«اى زاده زياد! آيا آنچه از ما كشتى براى تو كافى نيست؟ به خدا سوگند! من از او جدا نمى‏ شوم! اگر او را مى ‏كشى، من نيز با او كشته خواهم شد!»


ابن ‏زياد بر سر دو راهى قرار گرفت؛ از يك سو كشتن يك زن و جوانى بيمار و در بند و اسير از غيرت عربى و مردانگى بسيار به دور بود، و از سوى ديگر برگشتن از سخن نيز در آن شرايط براى ابن‏ زياد مشكل بود؛ از اين رو مدتى به امام سجاد(ع) و زينب كبرا(س) نگريست، آن‏گاه زيركانه موضوع سخن را تغيير داد، گفت:
«خويشاوندى عجيب است! به خدا سوگند! من گمان مى ‏كنم كه زينب دوست دارد او را همراه برادرزاده ‏اش بكشم. رهايش كنيد!؛ زيرا من بيماريش را براى كشتن او كافى مى ‏دانم!»
امام سجاد(ع) به عمه ‏اش فرمود: «اى عمه! سكوت كن! تا من با ابن ‏زياد سخن گويم.»
آن‏گاه امام سجاد(ع) روبه ابن ‏زياد كردند و فرمودند:
«اى زاده زياد! آيا مرا به مرگ تهديد مى‏ كنى؟ آيا نمى ‏دانى كشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا كرامت ماست».[24]

[23]. سوره زمر(75): 42.
[24]. علامه مجلسى، همان، ج‏45، ص‏117 - 118.


_________:gol:________



دفاع از فاطمه، دختر
امام حسين(ع)
يزيد كه سرمست از پيروزى بود، در شام مجلسى ترتيب داد، و همه سفرا و مقامات را درآن مجلس دعوت كرد، تا پيروزى خود را در برابر آنان به نمايش گذارد. در آن مجلس حوادثى روى داد كه به رسوايى يزيد انجاميد. يكى از آن حوادث دردناك جسارت مردى از شام به فاطمه دختر امام ‏حسين(ع) بود. در مجلس يزيد مرد شامى به فاطمه اشاره كرد، و به يزيد گفت: «اين كنيز را به من ببخش!».
فاطمه با شنيدن اين سخن در حالى كه به شدت مى ‏لرزيد، خود را به عمه ‏اش زينب(س) چسباند و گفت: «يتيم شدم، كنيز هم بشوم؟»
حضرت زينب(س) با شهامت كامل رو به مرد شامى كرد و گفت:
«به خدا دروغ مى ‏گويى و رسوا شدى! نه تو و نه يزيد هيچ كدام قدرت به كنيزى بردن اين دختر را نداريد!»
يزيد با شنيدن اين سخن به خشم آمد و گفت: «به خدا دروغ مى‏ گوييد! من چنين قدرتى رادارم و اگر بخواهم، انجام مى‏ دهم.»
حضرت زينب(س) گفت:
«چنين نيست، به خدا سوگند! خداوند چنين حقى را به تو نداده است مگر اين كه از دين ما خارج شوى و آيين ديگرى را بپذيرى!»

يزيد از سخن حضرت زينب(س) به شدت خشمگين شد، گفت: «با من اين گونه سخن مى‏ گويى؟ پدر و برادرت از دين خارج شده ‏اند!»
حضرت زينب(س) تاكيد كرد: «تو اگر مسلمانى، با دين خدا و دين پدر و برادر من، تو و پدر و جدّت هدايت شده ‏اى.»
يزيد گفت: «دروغ مى‏ گويى اى دشمن خدا!»

حضرت زينب(س) فرمودند:
«تو اميرى هستى كه ظالمانه ناسزا مى ‏گويى و به خاطر قدرت خود زور مى ‏گويى!»
يزيد از اين سخن شرمنده و ساكت شد. در اينجا بار ديگر مرد شامى به يزيد گفت: «اين دختر را به من ببخش!»
يزيد گفت: «بس كن! خداوند مرگ ناگهانى برايت بفرستد.»
مرد شامى پرسيد: «مگر اين دختر كيست؟»
يزيد گفت: «اين فاطمه دختر حسين و آن زن، زينب دختر على بن ابی‏طالب است.»
مرد شامى گفت: «حسين فرزند فاطمه و على؟»
وقتى پاسخ مثبت شنيد گفت:
«خداوند تو را لعنت كند اى يزيد! عترت پيامبرت را مى‏ كشى و فرزندان او را اسير مى ‏كنى؟ به خدا سوگند! من گمان مى‏ كردم كه آنان اسراى روم هستند!»
يزيد گفت: «به خدا سوگند! تو را نيز به آنان ملحق مى ‏كنم!» آن‏گاه دستور داد گردن او را زدند.[26]


________:gol:________


دادن جيره غذايى خود به كودكان

در طول سفر، كودكان و زنان اهل ‏بيت(ع) از جيره غذايى ناچيزى برخوردار بودند، به طورى كه آن مقدار غذا براى كودكان كه از قدرت تحمل كم‏ترى برخوردارند، كافى نبود. حضرت زينب كبرا(س) كه مسئوليت پاسدارى از كودكان را بر عهده داشت، نمى‏ توانست ناظر گرسنگى كودكان داغدار و رنجيده برادر باشد؛ از اين رو جيره غذايى خود را در ميان كودكان تقسيم مى‏ كرد و خود روزهاى پى ‏درپى گرسنه سپرى مى ‏كرد. اين امر سبب شد كه آن حضرت گرفتار ضعف جسمانى شود و نتواند نماز شب خود را ايستاده به جا آورد.
امام سجاد(ع) مى ‏فرمايند:
«در يكى از منزل‏هاى بين راه ديدم عمه ‏ام - زينب(س) - نشسته نماز شب به جا مى ‏آورد، وقتى دليل آن را پرسيدم، پاسخ داد به علت ضعف و گرسنگى سه شب است كه توان ايستادن ندارد. مأموران يزيد در طول راه در هر شبانه روز به هر نفر تنها يك قرص نان مى‏ دادند. كه براى كودكان كافى نبود و زينب(س) سهم غذاى خودرا به آنان مى‏ داد و خود گرسنه مى‏ ماند.»[27]



[26]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏45، ص‏136 - 137.
[27]. مهدى پيشوايى، شام سرزمين خاطره‏ ها، دفتر آموزش و تبليغات حج و زيارت، چاپ اوّل، پاييز 1369،ص 175


منبع :راسخون


http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

nazi jooon

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز


بَس کُن رُبآب حَرمله بیدآر میشَود

سَهمَت دوبآره خَنده ی اَنظآر میشَود

بَس کُن رُبآب ز گریه حآلِ تو بهتَر نمیشَود

این گریه هآ برآی تو [اَصغَر] نمیشَود

بَس کُن رُبآب سَر به سَر غَمـــ گُذآشتی

اَصلا خیآل کُن

اَصلا خیآل کُن

اَصلا

خیآل

کُن

که تو [اَصغَر] نَدآشتی ..




هـ ـــیـــ ــس !
آهـــــ ــــستـ ه تــَر چکش بر نعـــل هـــای تـــازه بزن
اَصغَرَمـــ بیدآر میشهـ .........
 

software eng

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
السلام ای دختر شاه نجف السلام ای صابر صحرای طف

السلام ای چادر زهرا به سر السلام ای نور خورشید و قمر



السلام ای مقتدای عالمین السلام ای خواهر خوب حسین



السلام ای بانوی ماتم زده صبر تو صبر جهان بر هم زده



السلام ای تار و پود فاطمه دختر صورت کبود فاطمه



السلام ای مظهر شور و شعور پای تا سر عشق سر تا پا حضور



السلام ای کربلا در کربلا ای به ایمان برادر مبتلا



السلام ای خطبه خوان شهر شام خواب را کردی به بدخواهان حرام



السلام ای چشم زیبا بین عشق زینب کبری و زهرای دمشق



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

software eng

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از زبان حضرت زینب(س) به امام حسین(ع):

حالا كه غیر از چشم های تر نداری


تنهای تنها ماندی و یاور نداری


بگذار تا زینب لباس رزم پوشد


تا كه نگوید دشمنت لشگر نداری


من آب می آرم برای اهل خیمه


دیگر نگو آقا كه آب آور نداری


بگذار لخته خون ز لب هایت بگیرم


آخر مگر ای نازنین خواهر نداری


تعبیر كن خواب مرا ای یوسف من


حالا كه غیر از چشم های تر نداری


می آیم امشب بهر دیدارت به گودال


هر چند دیر است و دیگر سر نداری




 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
پس از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ در روز دهم محرم سال 61 هـ .ق اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و حرم امام به اسارت دشمن درآمدند. پس از ورود به کوفه، و خوشحالی درباریان و ابن زیاد و گرفتن مراسمی به خاطره پیروزی، به طرف شام، محل استقرار یزید حرکت نمودند.

وقتی سر حسین ـ علیه السّلام ـ و یارانش و اسراء در مقابل یزید حاضر شدند، تشریفات درباری به همان فراوانی بارگاه ابن زیاد انجام شد. « زحر بن قیس که کاروان را به عنوان نماینده ابن زیاد هدایت می کرد سخنرانی طولانی ایراد کرد و در آن به شرح چگونگی شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و یارانش پرداخت.»

سپس از میان مردم، بعضی ها نسبت به اسارت خاندان نبوت اعتراض کردند و یزید ساکت و جوابی نداد. وقتی بزرگان و سران اهل شام که یزید به مناسبت پیروزی خود، دعوت کرده بود، حاضر شدند، اسراء و سرهای مقدس را نیز به مجلس آوردند. پس از درخواست مرد سرخ پوستی از اهل شام برای کنیزی گرفتن فاطمه دختر حسین ـ علیه السّلام ـ از یزید، و جلوگیری زینب ـ سلام الله علیها ـ از این کار و گفتگوهای تند بین یزید و ایشان و زدن چوب خیزران بر لبهای مبارک امام ـ علیه السّلام ـ بود که حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ برخاست و خطبة‌ آتشینی ایراد کردند.



در قسمتی از این خطبه آمده است :


ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند

هرگز نتوانی نام و یادما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ

این ستم را از خود نتوانی زدود، رای توست

و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است،‌در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر

ستمکاران باد.

سپاس خدای را که اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت کرد و آخر ما را به
شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا می

خواهیم که ثواب آنها را کامل کند و بر ثوابشان بیفزاید، و برای ما نیکو خلف و جانشین باشد، که اوست خداوند

رحیم و پروردگار ودود، و ما را کافی در هر امری و نیکو وکیل است.

 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
( يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم )

ايها الناس ! اين دعوت پيغمبر ( ص ) را اجابت كنيد ، می‏خواهد شما را زنده كند .

حيات يك ملت به داشتن ثروت زياد نيست ، حتی به علم هم‏ نيست ، علم به تنهايی كافی نيست كه يك

ملت را زنده بكند ، بلكه حيات‏ ملت به اين است كه آن ملت شخصيتی را در خودش احساس بكند .

ای بسا ملتهای عالم كه شخصيت ندارند ، و ای بسا ملتهای جاهل كه شخصيت خودشان‏ را

حفظ كرده ‏اند .


ما وقتی كه از جنبه بعضی‏ عوامل و عناصر به اين نهضت نگاه می‏كنيم ، می‏بينيم صرفا

جنبه تمرد و عدم‏ تسليم در مقابل قدرتهای جابره و تقاضاهای ناصحيح قدرت حاكم

وقت
دارد . از اين نظر ، اين نهضت يك نفی ، نه وعدم تسليم است گفته ‏ای كه به

اين نهضت ماهيت مخصوص می‏دهد ، و آن
ماهيت نفی و عدم تمكين و تسليم در

مقابل تقاضاهای جابرانه قدرت‏ حاكم زمان
است .

عنصر ديگری كه در اين نهضت دخالت دارد ،
عنصر امر به معروف و نهی از منكر

است كه در كلمات خود
حسين بن علی عليه السلام تصريح قاطع به اين‏

مطلب شده است و شواهد و دلايل زيادی دارد .

يعنی اگر فرضا از او بيعت‏ هم نمی‏خواستند باز او سكوت نمی‏كرد .

عنصر ديگر ،
عنصر اتمام حجت است .

يكی ديگر از جنبه‏ های اين جنبش ،
جنبه تبليغی آن است ، يعنی اين نهضت‏ در

عين اينكه امر به معروف و نهی از منكر است و در عين اينكه اتمام‏ حجت است [ و

در عين اينكه عدم تمكين در مقابل تقاضای جابرانه قدرت‏ حاكم زمان است ] ، يك

تبليغ و پيام رسانی است ،
يك معرفی و شناساندن‏ اسلام است .




حماسه حسینی نوشته استاد شهید مطهری







پ.ن. در پاسخ به یک توهم
 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقایع روز چهارم محرم الحرام

بسم الله الرّحمن الرّحیم

هنوز آفتاب روز چهارم محرم از منتهی‌الیه افق برنخاسته بود كه كنانه بن ‏عتیق به كاروان امام حسین
(ع)
ملحق شد. كنانه بن عتیق پیرمردی از شهدای كربلاست كه در حمله نخست به ‏شهادت رسید و از
عابدان و قاریان آن شهر بود و در ایامی كه سیدالشهدا (ع) به كربلا ‏رسید، خود را به آن حضرت رساند.
كنانه یكی از اصحاب امام علی (ع) بود كه در ركاب آن ‏حضرت یك پای خود را از دست داده بود.‏
همچنین در این روز عبیدالله ‏بن زیاد مردم را در مسجد كوفه گردآورد و خود به منبر رفت و گفت: ای
مردم! شما آل ابی ‏سفیان را آزمودید و آنها را چنان كه می‌خواستید یافتید، یزید را می‌شناسید كه دارا
سیره ‏و طریقه‌ای نیكو است و به زیردستان احسان می‌كند و عطایای او بجاست. پدرش نیز ‏چنین بود و
اینك یزید دستور داده است كه بهره شما را از عطایا بیشتر كنم و پولی نزد ‏من فرستاده است كه در میان
شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین ‏بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و
اطاعت كنید.‏سپس از منبر به زیر آمد و برای مردم شام نیز عطایایی مقرر كرد و دستور داد تا در تمام ‏
شهر ندا كنند كه مردم برای حركت آماده باشند و خود و همراهانش به سوی نخیله ‏حركت كرد و
حصین بن نمیر، حجاربن ابجر، شبث بن ربعی و شمر بن ذی‌الجوشن را به كربلا ‏گسیل كرد.
عمربن سعد را در جنگ با حسین كمك كنند.
پس از اعزام عمربن سعد به ‏كربلا، شمربن ذی‌الجوشن اولین فردی بود كه با چهار هزار نفر سپاهی
آزموده برای جنگ ‏با امام حسین (ع) اعلام آمادگی كرد و بعد یزید بن ركاب كلبی با دو هزار نفر،
حصین بن ‏نصیر با چهارهزار نفر، مضایربن وهینه با سه هزار نفر و نصربن حرثه با دو هزار نفر
‏كه جمعاً بیست‌هزار نفر می‌شدند به سوی
كربلا رفتند.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز چهارم محرم

روز چهارم محرم

در این روز عبیداله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گرد آورد و خود به منبر رفت و گفت: اى مردم! شما آل ابى سفیان را آزمودید و آنها را چنان که مى‏خواستید، یافتید! و یزید را مى‏شناسید که داراى سیره و طریقه‏اى نیکو است! و به زیر دستان احسان مى‏کند! و عطایاى او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینک یزید دستور داده است که بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولى را نزد من فرستاده است که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.


سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام نیز عطایائى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند.


پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، شمربن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیه ‏السلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزیدبن رکاب کلبى با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر مى‏ شدند اعزام شدند.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
فضایل و ویژگی های حضرت زینب سلام الله علیها

فضایل و ویژگی های حضرت زینب سلام الله علیها

زینب علیهاالسلام دختر على و زهرا علیهماالسلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره دیده به جهان گشود، در پنج ‏سالگى مادر خود را از دست داد و ازهمان دوران طفولیت ‏با مصیبت آشنا گردید. در دوران عمر با بركت ‏خویش، مشكلات و رنج‏هاى زیادى را متحمل شد، از شهادت پدر و مادر گرفته تا شهادت برادران و فرزندان، و حوادث تلخى چون اسارت و... را تحمل كرد. این سختى‏ها از او فردى صبور و بردبار ساخته بود.

او را ام كلثوم كبرى، و صدیقه صغرى مى‏نامیدند. از القاب آن حضرت، محدثه، عالمه و فهیمه بود. او زنى عابده، زاهده، عارفه، خطیبه و عفیفه بود. نسب نبوى، تربیت علوى، و لطف خداوندى از او فردى با خصوصیات و صفات برجسته ساخته بود، طورى كه او را «عقیله بنى هاشم‏» مى‏گفتند. با پسرعموى خود«عبدالله بن جعفر» ازدواج كرد و ثمره این ازدواج فرزندانى بود كه دو تن از آن‏ها (محمد و عون) در كربلا، در ركاب ابا عبدالله الحسین علیه السلام شربت ‏شهادت نوشیدند.

آن بانوى بزرگوار سرانجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با كوله بارى از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانى را وداع گفت. در این مقاله برآنیم كه گوشه هایى از مناقب و فضائل آن حضرت را بررسى و بیان نماییم.

زینت پدر

معمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مى‏كنند، ولى در جریان ولادت حضرت زینب علیهاالسلام والدین او این كار را به پیامبراسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند.

پیامبر صلى الله علیه وآله كه در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، سراسیمه به خانه على علیه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، آن گاه نام زینب (زین + اب) را كه به معناى «زینت پدر» است‏ براى این دختر انتخاب نمود.

علم الهى

مهمترین امتیاز انسان نسبت ‏به سایر موجودات - حتى ملائكه - دانش و بینش اوست. « وعلم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان كنتم صادقین. قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العلیم الحكیم‏.» ؛« سپس علم اسماء[علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت. بعد آن‏ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى‏گویید، اسامى این‏ها را به من خبر دهید. عرض كردند: تو منزهى. ما چیزى جز آن چه به ما تعلیم داده‏اى نمى‏دانیم؛ تو دانا و حكیمى.»

و برترین علم‏ها، علمى است كه مستقیما از ذات الهى به شخصى افاضه شود، یعنى داراى علم «لدنى‏» باشد. خداوند متعال در مورد حضرت خضرعلیه السلام مى‏فرماید:« وعلمناه من لدنا علما.» ؛«علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم.»

زینب علیهاالسلام به شهادت امام سجاد علیه السلام داراى چنین علمى است، آن جا كه به عمه‏اش خطاب كرد و فرمود:« انت عالمه غیر معلمه وفهمه غیر مفهمه؛ تو بی آنکه آموزگاری داشته باشی؛ عالم و دانشمند هستی.»

عبادت و بندگى

زینب علیهاالسلام به خوبى از قرآن آموخته بود، كه هدف از آفرینش و خلقت انسان رسیدن به قله كمال بندگى است. «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» ؛ «من جن و انس را نیافریدم جز براى این كه عبادت كنند.»

او عبادت‏ها و نماز شب‏هاى پدر و مادر را از نزدیك دیده بود. او در كربلا شاهد بود كه برادرش امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به عباس فرمود:«ارجع الیهم واستمهلهم هذه المشیه الى غد لقد نصلى لربنا اللیله وندعوه و نستغفره فهو یعلم انى احب الصلوه له وتلاوه كتابه وكثره الدعاء والاستغفار؛ به سوى آنان باز گرد و این شب را تا فردا مهلت‏ بگیر تا بتوانیم امشب را به نماز و دعا و استغفار در پیشگاه خدایمان مشغول شویم. خدا خود مى‏داند كه من نماز، قرائت قرآن، زیاد دعا كردن و استغفار را دوست دارم .» در این جملات صحبت از اداى تكلیف نیست، بلكه سخن از عشق به عبادت و نماز است.

شب خیز كه عاشقان به شب راز كنند
گرد در بـــام دوســـت پــرواز كنند
هر جـــا كه درى بـود به شــب در بندند
الا در دوست را كه شب باز كنند
حضرت زینب علیهاالسلام نیز ازعاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هیچ مصیبتى او را از عبادت باز نداشت. امام سجاد علیه السلام فرمود:«ان عمتى زینب كانت تؤدى صلواتها، من قیام الفرائض والنوافل عند مسیرنا من الكوفه الى الشام وفى بعض منازل كانت تصلى من جلوس لشده الجوع والضعف ؛ عمه‏ام زینب در مسیر كوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مى‏نمود و در بعضى منازل از شدت گرسنگى و ضعف، نشسته نماز می گزارد.»

امام حسین علیه السلام كه خود معصوم و واسطه فیض الهى است هنگام وداع به خواهر عابده‏اش مى‏فرماید:« یا اختاه لا تنسینى فى نافله اللیل ؛ خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مكن!» این نشان از آن دارد كه این خواهر، به قله رفیع بندگى و پرستش راه یافته و به حكمت و هدف آفرینش دست ‏یازیده است.

عفت و پاكدامنى

23.jpg
عفت و پاكدامنى، برازنده‏ ترین زینت زنان، و گران قیمت‏ ترین گوهر براى آنان است. زینب علیهاالسلام درس عفت را به خوبى در مكتب پدر آموخت، آن جا كه فرمود:«ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف یكاد العفیف ان یكون ملكا من الملائكه؛ مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از كسى نیست كه قدرت دارد اما عفت مى‏ورزد،- یعنی قدرت انجام گناه را دارد ولی از آن دوری می کند- نزدیك است كه انسان عفیف فرشته‏اى از فرشتگان باشد.»

یحیى مازنى روایت كرده است : (( مدتها در مدینه در خدمت حضرت على (ع) به سر بردم و خانه ام نزدیك خانه زینب (س) دختر امیرالمؤ منین (ع) بود. به خدا سوگند هیچ گاه چشمم به او نیفتاده صدایى از او به گوشم نرسید. به هنگامى كه مى خواست به زیارت جد بزرگوارش رسول خدا (ص) برود، شبانه از خانه بیرون مى رفت ، در حالى كه حسن (ع) در سمت راست او و حسین (ع) در سمت چپ او و امیرالمؤمنین (ع) پیش رویش راه مى رفتند. هنگامى كه به قبر شریف رسول خدا (ص) نزدیك مى شد، حضرت على (ع) جلو مى رفت و نور چراغ را كم مى كرد. یك بار امام حسن (ع) از پدر بزرگوارش درباره این كار سؤ ال كرد، حضرت فرمود: مى ترسم كسى به خواهرت زینب نگاه كند. ))
زینب كبرى عفت ‏خویش را حتى در سخت‏ ترین شرایط به نمایش گذاشت. او در دوران اسارت و در حركت از كربلا تا شام سخت ‏بر عفت ‏خویش پاى مى‏فشرد. مورخین نوشته‏اند: « وهى تستر وجهها بكفها، لان قناعها قد اخذ منها (12)؛ او صورت خود را با دستش مى‏پوشاند چون روسریش از او گرفته شده بود.»
شاعر عرب به همین قضیه اشاره كرده و مى‏گوید:
ورثت زینب من امها

كل الذى جرى علیها وصار

زادت ابنه على امها
تهدى من دارها الى شر دار
تستر بالیمنى وجهها فان
اعوزها الستر تمد الیسار
«زینب تمامى آن چه را بر مادر گذشت به ارث برد، منتهى دختر سهم اضافه‏اى برداشت كه از خانه‏اش به بد ترین خانه حركت كرد (به اسارت رفت).
صورت را[در اسارت] با دست راست مى‏پوشاند و اگر نیاز می شد،از دست چپ هم بهره مى‏برد. »
و آن بانوى بزرگوار بود كه براى پاسدارى از مرزهاى حیا و عفاف بر سر یزید فریاد مى‏آورد كه « ا من العدل یا ابن الطلقاء تحذیرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبایا؟ قد هتكت ‏ستورهن و ابدیت وجوههن ؛ اى پسر آزاد شده‏هاى[جدمان پیامبراسلام] آیا این از عدالت است كه زنان و كنیزكان خویش را پشت پرده نشانى، و دختران رسول خدا صلى الله علیه وآله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بكشانى؟ نقاب آنان را دریدى و صورت‏هاى آنان را آشكار ساختى.»

ولایت مدارى

قرآن بدون هیچ قید و شرطى در كنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پیامبر صلى الله علیه وآله و صاحبان امر، یعنى، ائمه اطهارعلیهم السلام مى‏دهد.« اطیعواالله واطیعواالرسول واولى الامرمنكم‏» (14)؛ «از خداوند و رسول و اولی الامر اطاعت كنید.»

زینب علیهاالسلام كه حضور هفت معصوم را درك كرده، در تمامى ابعاد ولایت مدارى (معرفت امام، تسلیم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولایت، فداكارى در راه آن و) ... سر آمد است. او با چشمان خود مشاهده كرده بود كه چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام خویش قرار داد و خطاب به ولى خود گفت:« روحى لروحك الفداء ونفسى لنفسك الوقاء ؛[اى ابالحسن] روحم فداى روح تو و جانم سپر بلاى جان تو باد.» و سرانجام جان خویش را در راه حمایت از على علیه السلام فدا نمود و شهیده راه ولایت گردید. زینب علیهاالسلام به خوبى درس ولایت مدارى را از مادر فرا گرفت و آن را به زیبایى در كربلا به عرصه ظهور رساند.

از یك سو در جهت معرفى و شناساندن ولایت، از طریق نفى اتهامات و یادآورى حقوق فراموش شده اهل بیت تلاش كرد. از جمله در خطبه شهر كوفه فرمود:« وانى ترحضون قتل سلیل خاتم النبوه ومعدن الرساله وسید شباب اهل الجنه؛ لكه ننگ كشتن فرزند آخرین پیامبر و سرچشمه رسالت و آقاى جوانان بهشت را چگونه خواهید شست؟»

و همچنین در مجلس ابن زیاد ، شهر شام، و مجلس یزید، ولایت و امامت را به خوبى معرفى نمود.

از سوى دیگر سر تا پا تسلیم امامت ‏بود؛ چه در دوران امام حسین علیه السلام و چه در دوران امام سجاد علیه السلام حتى در لحظه‏اى كه خیمه گاه را آتش زدند، یعنى در آغاز امامت امام سجاد علیه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: اى یادگار گذشتگان ... خیمه‏ها را آتش زدند ما چه كنیم؟ فرمود:«علیكن بالفرار؛ فرار كنید.»

از این مهمتر در چند مورد، زینب علیهاالسلام از جان امام سجاد علیه السلام دفاع كرد و تا پاى جان از او حمایت نمود.
الف- در روز عاشورا؛ هنگامى كه امام حسین علیه السلام براى اتمام حجت، درخواست ‏یارى نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین علیه السلام روانه میدان شد. زینب با سرعت ‏حركت كرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او كشته شود نسل پیامبر در روى زمین قطع مى‏گردد.

ب- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خیمه‏ها شمر تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را به شهادت برساند، ولى زینب علیهاالسلام فریاد زد: تا من زنده هستم نمى‏گذارم جان زین العابدین در خطر افتد. اگر مى‏خواهید او را بكشید، اول مرا بكشید، دشمن با دیدن این وضع، از قتل امام علیه السلام صرف نظر كرد.

ج- زمانى كه ابن زیاد فرمان قتل امام سجاد علیه السلام را صادر كرد، زینب علیهاالسلام آن حضرت را در آغوش كشید و با خشم فریاد زد: اى پسر زیاد! خون ریزى بس است. دست از كشتن خاندان ما بردار. و ادامه داد:« والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنى معه؛ به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم كرد؛ اگر مى‏خواهى او را بكشى مرا نیز با او بكش.»
ابن زیاد به زینب نگریست و گفت: شگفتا از این پیوند خویشاوندى، كه دوست دارد من او را با على بن الحسین بكشم. او را واگذارید.
البته ابن زیاد كوچكتر از آن است كه بفهمد این حمایت فقط به خاطر خویشاوندى نیست، بلكه به خاطر دفاع از ولایت و امامت است. اگر فقط مساله فامیلى و خویشاوندى بود، باید زینب علیهاالسلام جان فرزندان خویش را حفظ و آن‏ها را به میدان جنگ اعزام نمى‏كرد.
آنكـــه قلبـــش از بلا سـرشار بود
دخت زهرا زینب غمخوار بود

او ولایت را به دوشش مى‏كشیـد
چـون امـام عصر او بیمار بود
بــا طنیــن خطبــه‏هاى حیــدرى
ســخــت او رسواگر كفار بود

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
روحیه بخشى

در مسافرت‏ها و نیز در حوادث تلخ، آن چه بیش از هر چیز براى انسان لازم است، روحیه و دلگرمى است. اگر انسان براى انجام كارهاى مهم و حساس روحیه نداشته باشد، آن كار با موفقیت انجام نشده و به نتیجه نخواهد رسید و چه بسا با شكست نیز مواجه شود. یكى از بارزترین اوصاف زینب علیهاالسلام روحیه بخشى اوست. او بعد از شهادت مادر، روحیه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن علیه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ایفا كرد. پس از شهادت امام حسین علیه السلام و در طول دوران اسارت، این صفت نیكوى زینب بیشتر ظهور كرد. او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران بود، از گودى قتلگاه تا كوچه‏هاى تنگ و تاریك كوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمكده یزید، در همه جا فرشته نجات اسرا بود.

نه تنها زینب از دین یاورى كرد به همت كاروان را رهبرى كرد
بــه دوران اســارت بایتیــمــان نوازشـ‏ها به مهــر مــادرى كرد
او حتى تسلى بخش دل امام سجاد علیه السلام بود، آن جا كه مى‏گفت:«لا یجزعنك ما ترى، فوالله ان ذلك لعهد من رسول الله الى جدك وابیك وعمك ؛ [اى پسر برادر!] آن چه مى‏بینى (شهادت پدر) تو را بى تاب نسازد. به خدا سوگند! این عهد رسول خدا با جد، پدر و عمویت است.»

صبر

یكى از بارزترین اوصاف انسان‏هاى كامل، صبر و بردبارى در فراز و نشیب‏هاى روزگار و تلخى‏هاى دوران است. قرآن كریم در آیات متعددى به صابران بشارت داده و پاداش‏هاى فراوان آن‏ها را یادآورى نموده است. زینب علیهاالسلام از این جهت در اوج كمال قرار دارد. در زیارتنامه آن حضرت مى‏خوانیم:« لقد عجبت من صبرك ملائكه السماء؛ ملائكه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.» مخصوصا در ماجراى كربلا آن چنان صبر و رضا و تسلیم از خود نشان داد، كه صبر از روى او خجل است.

خــدا در مكتـب صبـر على پرداخت زینب را بــــــراى كربـــــــلا با شیــــــر زهرا ســــاخت زینب را

بســان لیله القدرى كه مخفى ماند قدر او كسى غیر از حسین بن على نشناخت زینب را ...
سلام بر تو اى كسى كه صبر شد حقیر تو نــــدیـــده بـــعـــد فاطــمــه جـــهـــان زنــى نـظیر تو
در مجلس ابن زیاد؛ آن گاه كه آن ملعون با نیش زبانش نمك به زخم زینب مى‏پاشد و براى آزردن او مى‏گوید:«كیف رایت صنع الله باخیك واهل بیتك؛ كار خدا را با برادر و خانواده‏ات چگونه یافتى؟» او در واقع با تعریض مى‏خواهد بگوید كه دیدى خدا چه بلایى به سرتان آورد؟ زینب علیهاالسلام در پاسخ درنگ نمى‏كند، با آرامشى كه از صبر و رضاى قلبى او حكایت داشت فرمود:« ما رایت الا جمیلا جز زیبایى ندیدم.» ابن زیاد از پاسخ یك زن اسیر در شگفت مى‏ماند، و ا ز این همه صبر و استقامت و تسلیم او در مقابل مصیبت‏ها متعجب مى‏شود و قدرت محاجه را از دست مى‏دهد.

اى زینبى كه محنت عالم كشیـده‏اى غیر از بلا و درد به عالم چه دیده‏اى؟
یارب زنى و این همه استوارى و علو چــون زینــب صبــور مگــر آفریـده‏اى؟
ایثار

یكى دیگر از صفات حسنه انسان‏هاى برتر، مقدم داشتن دیگران بر خود است. امام على علیه السلام فرمود:«الایثار اعلى الایمان؛ ایثار، بالاترین درجه ایمان است.» و فرمود:«الایثار اعلى الاحسان؛ ایثار برترین احسان است.»

زینب مجلله دراین صفت نیز گوى سبقت را از دیگران ربوده است. او براى حفظ جان دیگران، خطر را به جان مى‏خرد و در تمام صحنه‏ها، دیگران را بر خود مقدم مى‏دارد.
او در ماجراى كربلا حتى از سهمیه آب خویش استفاده نمى‏كرد و آن را نیز به كودكان مى‏داد. در بین راه كوفه و شام، با این كه خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند كشیده و آن را شرمنده ساخت. امام زین العابدین علیه السلام مى‏فرماید:«انها كانت تقسم ما یصیبها من الطعام على الاطفال لان القوم كانوا یدفعون لكل واحد منا رغیفاً من الخبز فى الیوم واللیله ؛ عمه‏ام زینب[در مدت اسارت]، غذایى را كه به عنوان سهمیه و جیره مى‏دادند، بین بچه‏ها تقسیم مى‏كرد، چون در هر شبانه روز به هر یك از ما یك قرص نان مى‏دادند.»

او سختى‏ها و تازیانه‏ها را به جان خود مى‏خرید و نمى‏گذاشت‏ بر بازوى كودكان اصابت كند.
براى حفظ جان كودكانت در بر دشمن
به پیش تازیانه بازوى خود را سپر كردم

شجاعت و شهامت

از صفات بارز پروا پیشگان این است كه خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان كوچك، حقیر و فاقد اثر مى‏باشد. امام على علیه السلام مى‏فرماید:«عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم ؛ خالق در جان آنان بزرگ است، پس غیر او در چشمشان كوچك مى‏باشد.»

سّر شجاعت اولیاى الهى نیز در همین است. زینب كه خود چنین دیدى دارد، و در خانواده شجاع تربیت ‏شده است، از شجاعت ‏حیدرى بهره ‏مند است. او به« لبوه الهاشمیه ؛ شیر زن هاشمى‏» لقب گرفته است و چون مردان بر سر دشمن فریاد مى‏زند، توبیخشان مى‏كند، تحقیرشان مى‏كند، و از كسى هراسى به دل ندارد. او از برق شمشیر خون چكان آدمكشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنى، در میان آن همه شمشیر و آن همه كشته فریاد مى‏زند كه آیا در میان شما یك مسلمان نیست؟ در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشه‏اى مى‏نشیند و با بى اعتنایى به سؤالات او تحقیرش مى‏كند، او را «فاسق‏» و«فاجر» معرفى مى‏كند و مى‏گوید:

«الحمدلله الذى اكرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه وآله وطهرنا من الرجس تطهیراً وانما یفتضح الفاسق ویكذب الفاجر وهو غیرنا ؛ سپاس خداى را كه ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله علیه وآله گرامى داشت، و از پلیدى‏ها پاك نمود. همانا فقط فاسق رسوا مى‏شود، و بدكار دروغ مى‏گوید، و او غیر ما مى‏باشد.»

و همچنین در مقابل یزید و دهن كجى‏ها و بد زبانى‏هاى او، شجاعت ‏حیدرى را به نمایش گذارده، چنین مى‏گوید: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتك انى لاستصغر قدرك واستعظم تقریعك واستكبر توبیخك ؛ اگر فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته[بدان كه] قدر و ارزش تو در نزد من ناچیز است، ولیکن سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبیخ كردن تو را بزرگ مى‏دانم.»

صداى زنده على به صوت دلپذیر تو اسیر شام بودى و یزید شد اسیر تو

فصاحت و بلاغت

هر خطیبى بخواهد فصیح و بلیغ سخن بگوید، علاوه بر استعداد ذاتى، باید بارها تمرین عملى انجام دهد، همچنین در حین خطابه لازم است از نظر روانى و جسمانى كاملا آماده باشد تا بتواند خطبه‏اى فصیح و بلیغ ادا كند. و مستمعین باید با او هماهنگ باشند والا یاراى سخن گفتن نخواهد داشت تا چه رسد به این كه فصیح و بلیغ بگوید.

زینب بدون آن كه دوره دیده و یا تمرین خطابه كرده باشد و در حال تشنگى، گرسنگى، خستگى اسارت، و از نظر روانى داغ دار، آواره و تحقیر شده با كسانى سخن مى‏گوید كه نه تنها با او هماهنگ نیستند بلكه حتى سنگ و خاكروبه بر سر او ریخته‏اند، با این حال صداى زینب بلند مى‏شود كه:«اى مردم كوفه! اى نیرنگ بازان و بى وفایان . . .» سخنان زینب علیهاالسلام چنان بود كه وجدان خفته مردم را بیدار كرد و صداى گریه از زن و مرد و پیر و جوان و خردسال بلند شد.
خزیم اسدى مى‏گوید: متوجه زینب شدم، به خدا سوگند زنى را كه سر تا پا شرم و حیا باشد، سخنران ‏تر از او ندیدم، گویى زینب از زبان على علیه السلام سخن مى‏گفت.
و همو مى‏گوید: پیر مردى را در كنار خود دیدم كه بر اثر گریه محاسنش غرق اشك شده بود و مى‏گفت: پدر و مادرم فداى شما باد، پیرمردان شما بهترین پیرمردها، جوانان شما برترین جوان‏ها و زنان شما نیكوترین زنان هستند. نسل شما بهترین نسلى است كه نه خوار مى‏گردد و نه شكست مى‏پذیرد.

شیخ جعفر نقدى (ره ) مى نویسد:(( مى گویم : و این حذلم بن كثیر (راوى این خبر) از فصحاء و سخنوران و نیكو گفتاران عرب است كه كه از فصاحت و زبان آورى و نیكو گفتارى و از بلاغت و رسایى سخن و مطابق اقتضاى مقام و مناسب حال مخاطب سخن گفتن زینب تعجب نموده و به شگفت آمده ، و از براعت و برترى فضل و كمال و علم و دانش و شجاعت ادبیه و دلاورى پسندیده آن مخدره ، حیرت و سرگردانى او را فرا گرفته ، به طورى كه نتواسته او را (به كسى ) تشبیه و مانند نماید، مگر به پدرش سید و مهتر هر بلیغ و فصیحى . پس (از این رو) گفته : (( كانها تفرع عن لسان امیرالمؤ منین )) ؛ یعنى گویا علیا حضرت زینب (س) (سخنانش را در كوفه ) از زبان امیرالمؤ منین (ع) قصد و آهنگ مى نمود، و هر كه درباره كربلا و در احوال و سرگذشت هاى حسین (ع) كتابى نوشته ، این خطبه و سخنرانى را نقل نموده است . و جاحظ در كتاب خود (( البیان و التبیین )) آن را از خزیمه الاسدى روایت نموده كه خزیمه گفته : (( زنان كوفه را در آن روز دیدم به پا ایستاده (بركشته شدگان در كربلا) ندبه و زارى و شیون مى نمودند، در حالى كه گریبان ها (شان را) مى دریدند.

جود و سخاوت زینب (س)




روزى میهمانى براى امیرالمؤ منین (ع) رسید. آن حضرت به خانه آمده و فرمود: اى فاطمه ، آیا طعامى براى میهمان خدمت شما مى باشد؟ عرض كرد: فقط قرض نانى موجود است كه آن هم سهم دخترم زینب مى باشد. زینب (س) بیدار بود، عرض كرد: اى مادر، نان مرا براى میهمان ببرید، من صبر مى كنم . طفلى كه در آن وقت ، كه چهار یا پنج سال بیشتر نداشته این جود و كرم او باشد، دیگر چگونه كسى مى تواند به عظمت آن بانوى عظمى پى ببرد؟ زنى كه هستى خود را در راه خدا بذل بنماید، و فرزندان از جان عزیزتر خود را در راه خداوند متعال انفاق بنماید و از آنها بگذرد بایستى در نهایت جود بوده باشد.

نبوغ و استعداد حضرت زینب (س)


در تاریخ آمده كه روزى امیرمؤ منان (ع) در میان دو فرزند خردسالش عباس و زینب نشسته بود كه رو به عباس نموده فرمود: (( قل واحد )) بگو یك .
عباس آن را گفت .سپس فرمود: (( قل اثنان )) بگو دو.عباس در پاسخ گفت : (( استحیى ان اقول باللسان الذى قلت واحد، اثنان )) ؛ شرم دارم با زبانى كه یكى گفته ام ، دو بگویم .آن گاه امیرمؤ منان (ع) چشمان عباس (ع) را بوسه زد؛ چرا كه كلام این فرزند خردسال اشاره به وحدانیت خداى تعالى و توحید او مى كرد.سپس رو به زینب (س) كرد، ولى زینب منتظر سؤ ال پدر نمانده ، خود سؤ الى مطرح كرد و گفت : پدر! ما را دوست دارى ؟
امیرمؤ منان (ع) فرمود: آرى دخترم ، فرزندان پاره هاى قلب ما هستند.زینب (س) با این مقدمه ، وارد سؤ ال اصلى شد و پرسید: پدر! دو محبت - محبت خدا و محبت اولاد - در قلب مؤ من جا نمى گیرد. پس اگر باید دوست داشته باشى ، شفقت و مهربانى را نثار ما كن و محبت خالص را تقدیم خداوند.على (ع) كه این درك ، و شناخت و استعداد را در این دختر و پسر خردسالش مشاهده نمود، بر علاقه اش نسبت به آنان افزوده شد. )) زینب (س) به دلیل همین نبوغ و استعداد و دیگر كمالاتى كه در وجودش بود، از احترام ویژه خانواده پدر برخوردار شد.


صدیقه صغرى


مرحوم علامه مامقانى (ره ) در مجلد سوم كتاب شریف (( تنقیح المقال )) درباره سیدتنا زینب الكبرى (س) مى نویسد:(( درباره سیدتنا زینب الكبرى مى گویم : زینب و چیست زینب و چه چیز تو را دانا گردانید (و از كجا درك نموده و دریافتى ) كه (شرافت و بزرگى و فضیلت و برترى ) زینب چیست ؟ (پس به طور اختصاص آن هم یك از هزار هزار آن است كه ) زینب عقیله یعنى خاتون بزرگوار و گرامى فرزندان هاشم (ابن عبد مناف پدر جد رسول خدا) است ، و محققا صفات حمیده و خوى هاى پسندیده را دارا بود كه پس از مادرش ، صدیقه كبرى (س) كسى دارا نبوده است ، تا این كه حق و سزاوار است گفته شود: او است صدیقه صغرى ، زینب را در حجاب و پوشش و عفت و پاكدامنى (از دیگران ) زیادت و افزونى است (و آن این است ) كه تن او را در زمان پدرش (امیرالمؤ منین ) و دو برادرش (امام حسن و امام حسین ) كسى از مردان ندید تا روز (( طف  )) (كربلا، و این كه زمین كربلا را طف مى نامند، براى آن است كه طف زمینى بلند و جانب و كنار را گویند، و زمین كربلا كنار فرات است ) و زینب (س) در صبر و شیكبایى (از مصایب و اندوه هاى بزرگ ) و ثبات و پایدارى و قیام و ایستادگى (در آشكار ساختن حق و درستى ) و قوت و نیروى ایمان و گرویدن (به عقاید و احكام دین مقدس ‍ اسلام ) و تقوا و پرهیزكارى و اطاعت و فرمانبرى (از آنچه خداى تعالى فرموده ) وحیده و یگانه بود (كه پس از مادرش علیا حضرت فاطمه (س) در دنیا چنین خاتونى كه داراى این صفات حمیده و خوى هاى پسندیده بى مانند باشد، سراغ ندارم.) زینب (س) در فصاحت و آشكارا سخن گفتن و زبان آورى و در بلاغت و رسایى سخن و سخن گفتن مطابق اقتضاى مقام و مناسب حال ، گویى از زبان (پدر بزرگوارش ) امیرالمؤ منین (ع) قصد و آهنگ مى نمود، چنان كه پوشیده نیست بر كسى كه در خطبه و سخنرانى او (در مجلس ابن زیاد در كوفه ، و مجلس یزید در شام ) از روى تحقیق و درستى فكر نموده و بیندیشد، و اگر ما (علما و بیان كننده اصول و فروع دین مقدس اسلام ) بگوییم : زینب (س) مانند امام (ع) داراى مقام عصمت بوده (از گناه بازداشته شده و هیچ گونه گناهى نكرده با این كه قدرت و توانایى بر آن داشته و معنى عصمت نزد ما امامیه همین است ) كسى را نمى رسد كه (گفتار ما را) انكار كند و نپذیرد.
اگر به احوال و سرگذشت هاى او در طف و كربلا و پس از كربلا (در كوفه و شام ) آشنا باشد، چگونه چنین نباشد؟ و اگر چنین نبود هر آینه امام حسین (ع) مقدار و پاره اى از بار سنگین امامت و پیشوایى را روزگارى كه امام سجاد(ع) بیمار بود بر او حمل و واگذار نمى نمود، و پاره اى از وصایا و سفارشهاى خود را به او وصیت نمى كرد و امام سجاد (ع) او را در بیان احكام و آنچه كه از آثار و نشانه هاى ولایت و امامت است . نایبه به نیابت خاصه و جانشین خود نمى گرداند.


مفسر قرآن


فاضل گرامى سید نورالدین جزایرى در كتاب خود (( خصایص ‍ الزینبیه )) چنین نقل مى كند:
(( روزگارى كه امیرالمؤ منین (ع) در كوفه بود، زینب (س) در خانه اش مجلسى داشت كه براى زنها قرآن تفسیر و معنى آن را آشكار مى كرد. روزى (( كهیعص)) را تفسیر مى نمود كه ناگاه امیرالمؤ منین (ع) به خانه او آمد و فرمود: اى نور و روشنى دو چشمانم ! شنیدم براى زن ها (( كهیعص)) را تفسیر مى نمایى ؟زینب (س) گفت : آرى . امیرالمؤ منین (ع) فرمود: این رمز و نشانه اى است براى مصیبت و اندوهى كه به شما عترت و فرزندان رسول خدا(ص) روى مى آورد. پس از آن مصایب و اندوه ها را شرح داد و آشكار ساخت . پس آن گاه زینب گریه كرد، گریه با صدا - صلوات الله علیها.

گفتن مسائل شرعى




25.jpg

شیخ صدوق ، محمد بن بابویه (ره ) مى گوید: حضرت زینب (س) نیابت خاصى از طرف امام حسین (ع) داشت و مردم در مسائل حلال و حرام به او مراجعه كرده از او مى پرسیدند، تا اینكه حضرت سجاد (ع) بهبود یافت .شیخ طبرسى (ره ) گوید: حضرت زینب (س) روایات بسیارى را از قول مادرش حضرت زهرا (س) روایت كرده است .از عماد المحدثین روایت شده است كه : حضرت زینب (س) از مادر و پدر و برادرانش و از ام سلمه و ام هانى و دیگر زنان روایت مى كرد و از جمله كسانى كه از او روایت كرده اند، ابن عباس و على بن الحسین (ع) و عبدالله بن جعفر و فاطمه صغرى دختر امام حسین (ع) و دیگرانند.همچنین ابوالفرج گوید: زینب بانویى عقیله كه ابن عباس سخنان حضرت زهرا(س) را در مورد فدك از قول او نقل كرده و مى گوید: عقیله ما، زینب دختر على (ع) به من گفت .از ظاهر فرمایش فاضل دربندى و دیگر عالمان چنین به دست مى آید كه حضرت زینب كبرى (س) علم منایا و بلایا (خوابها و حوادث آینده ) را همچون بسیارى از یاران حضرت على (ع)، مانند میثم تمار و رشید هجرى و برخى دیگر مى دانسته و بلكه در ضمن اسرارى كه بیان كرده ، به طور قطع و مسلم آن حضرت را از مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم و دیگر زنان با فضیلت برتر دانسته است .وى در ضمن فرمایش حضرت سجاد (ع) كه به آن حضرت فرموده بود: (( اى عمه تو بحمدالله دانشمند بدون آموزگار و فهمیده بدون آموزنده هستى . )) ، گوید: این فرمایش خود دلیل و حجت بر آن است كه زینب دختر حضرت امیرالمؤ منین (ع) محدثه بوده یعنى به او الهام مى شده است و عمل او از علم لدنى و آثار باطنى مى باشد.

آینه تمام نماى مقام رسالت و امامت

محمد غالب شافعى ، یكى از نویسندگان مصرى گفته است :
(( یكى از بزرگترین زنان اهل بیت از نظر حسب و نسب و از بهترین بانوان طاهر، كه داراى روحى بزرگ و مقام تقوا و آیینه تمام نماى مقام رسالت و ولایت بوده ، حضرت سیده زینب ، دختر على بن ابى طالب - كرم الله وجهه - است كه به نحو كامل او را تربیت كرده بودند و از پستان علم و دانش خاندان نبوت سیراب گشته بود، به حدى كه در فصاحت و بلاغت یكى از آیات بزرگ الهى گردید و در حلم و كرم و بینایى و بصیرت در تدبیر كارها در میان خاندان بنى هاشم و بلكه عرب مشهور شد و میان جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت جمع كرده بود.آنچه خوبان همگى داشتند، او به تنهایى دارا بود. شبها در حال عبادت بود و روزها را روزه داشت و به تقوا و پرهیزكارى معروف بود... ))

ایراد خطبه در كودكى


از عجایب اینكه زینب (س) در حدود شش سالگى ، خطبه غرا و طولانى مادرش حضرت زهرا (س) را كه در مسجد النبى ، پیرامون فدك و رهبرى امام على (ع) ایراد كرد، حفظ نموده بود، براى آیندگان روایت مى كرد، با اینكه آن خطبه هم مشروح و طولانى است و هم واژه ها و جمله هاى دشوار و پر معنى و بسیار در سطح بالا دارد و این از عجایب روزگار است و دیگران آن خطبه را از زینب (س) نقل نموده اند.


تلاوت قرآن

روایت شده : كه روزى زینب (س) آیات قرآن را تلاوت مى كرد، حضرت على (ع) نزد او آمد، ضمن پرسشهایى ، با اشاره و كنایه ، گوشه هایى از مصایب زینب (س) را كه در آینده رخ مى داده ، به آگاهى او رسانید.زینب (س) عرض كرد: (( من قبلا این حوادث را كه برایم رخ مى دهد، از مادرم شنیده بودم )) .


شباهت زینب (س) به خدیجه


جالب اینكه شباهت حضرت زینب (س) به حضرت خدیجه (س) از امیرمؤ منان على (ع) نیز نقل شده است ، چنان كه در روایت آمده است :وقتى كه اشعث بن قیس از حضرت زینب (س) خواستگارى كرد، حضرت على (ع) بسیار دگرگون و خشمگین شد، و با تندى به اشعث فرمود:(( این جراءت را از كجا پیدا كرده اى كه زینب (س) را از من خواستگارى مى كنى ؟! زینب (س) شبیه خدیجه (س)، پروریده دامان عصمت است ، شیر از دامان عصمت خورده ، تو لیاقت همتایى از او را ندارى ، سوگند به خداوندى كه جان على در دست او است ، اگر بار دیگر این موضوع را تكرار كنى ، با شمشیر جوابت را مى دهم ، تو كجا كه با یادگار حضرت زهرا (س) همسر و همسخن شوى ؟! ))همچنین از پاره اى روایت فهمیده مى شود كه به خاطر شباهتى كه حضرت زینب (س) به خاله پیامبر (ص) به نام ام كلثوم داشت ، پیامبر(ص) كنیه او را (( ام كلثوم )) گذاشت .

شباهت زینب (س) به پدر بزرگوار خود

مرحوم سید نورالدین جزایرى (ره ) در مورد شباهت حضرت زینب (س) به پدر بزرگوار خود چنین نوشته است :
غالبا كلیه پسر شباهت به پدر، و دختر شباهت به مادر پیدا مى كند، به جز حضرت فاطمه زهرا(س): (( كانت مشیتها مشیه ابیها رسول الله و منطقها كمنطقه  )) . و نیز حضرت زینب (س) كه (( منطقها كمنطق ابیها امیرالمؤ منین علیه السلام )) بود.


نسبت مردانگى به حضرت زینب (س)

روایت شیخ بزرگوار صدوق را در كتاب (( اكمال الدین )) و شیخ طوسى را در كتاب (( غیبت )) مورد مطالعه قرار دهید! این دو تن به صورت مسند از احمد بن ابراهیم روایت مى كنند كه گفت :
(( در سال 282 بر حكیمه دختر حضرت جواد الائمه امام محمد تقى (ع) وارد شدم و از پس پرده با او صحبت كرده از دین و آیین او پرسیدم و او نام امام خود را برده گفت : فلانى پسر حسن . به او عرض كردم : فدایت شوم ، آیا آن حضرت را به چشم خود دیده اید یا اینكه از روى اخبار و آثار مى گویید؟ گفت :از روى روایتى كه از حضرت عسكرى (ع) به مادرش نوشته شده است . گفتم : آن مولود كجاست ؟ گفت : پنهان است . گفتم : پس شیعه چه كنند و نزد چه كسى مشكلات خویش را بازگو نمایند؟ گفت : به جده ، مادر حضرت عسكرى . گفتم : آیا به كسى اقتدا كنم كه زنى وصایت او را بر عهده دارد؟ گفت : به حسین بن على (ع) اقتدا كن كه در ظاهر به خواهرش زینب (س) وصیت كرد و هر گونه دانشى كه از حضرت سجاد (ع) بروز مى كرد، به حضرت زینب (س) نسبت داده مى شد تا بدین گونه جان حضرت سجاد (ع) محفوظ بماند...


زینب ، چشمه علم لدنى

در مقام علم و یقین ، چنان كه علم امام لدنى است ، نه كتابى و تحصیلى رشته علمى كه خداى عالم به قلب خاتم الانبیاء و دودمانش انداخت كه در قرآن مى فرماید: (( از نزد خود به او علم دادیم )) به على (ع) و حسن و حسین داد به زینب هم عنایت فرمود.
مجلله زینب (س) از همان ابتدایى كه خداوند او را آفرید، روح لطیفش را چشمه علمى از همان علم لدنى قرار داد. اینها كوچك و بزرگ ندارند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
علم و دانش


سخنان و خطبههاي عالمانه، همراه با استدلال به آيات قرآن، در كوفه، مجلس عبيداللّهبن زياد و همچنين در دربار يزيد، از سوي حضرت زينب(عليها السلام) هر كدام شاهدي بر توانايي دانش اين بانوست. ابن عبّاس گفتار پر ارج فاطمه زهرا(عليها السلام) را درباره «فدك»، از حضرت زينب(عليها السلام)نقل كرده، ميگويد: «عقيله ما زينب دختر علي چنين گفت: ...» افزون بر آن، درس و تفسير قرآن از سوي حضرت زينب(عليها السلام)، براي زنهاي كوفه در زمان حكومت پدرش حضرت علي(عليه السلام)بيانگر دانش ايشان است.

حضرت زينب(عليها السلام) مقام بيان روايت و حديث را دارا بود; چنانكه محمّدبن عمرو، عطاء بن سائب، فاطمه بنت حسين و ديگران از زينب(عليها السلام) نقل حديث كردهاند.

عقيله بنيهاشم حتي آگاهي به حوادث آينده را از پدر بزرگوار خود فرا گرفته بود; همانگونه كه بعضي از اصحاب خاص پيامبر(صلي الله عليه وآله)مانند سلمان، ابوذر و برخي از ياران حضرت علي(عليه السلام)مانند ميثم تمّار و رشيد هجري به اينگونه اسرار آگاه بودند.

حضرت زينب(عليها السلام) دانشي سرشار داشت. طبيعي است كسي كه از محضر پيامبر(صلي الله عليه وآله) (شهر علم) و حضرت علي(عليه السلام)(دروازه علم) كسب دانش نموده باشد، بايد درياي علم باشد. روزي حضرت زينب(عليها السلام) در كلاس تفسير خود، براي بانوان كوفه سوره «كهيعص» را تفسير ميكرد، حضرت علي(عليه السلام)وارد كلاس حضرت زينب(عليها السلام)شد و او را از راز اين حروف مقطّعه آگاه ساخت و فرمود:



نور ديده! اين حروف رمزي است و در مصيبت وارد شده بر شما عترت پيامبر رسيده است.


اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمود:



«كاف» رمز كربلاست; «ها» به هلاكت و شهادت اشاره دارد; «يا» يعني: يزيد كه بر حسين(عليه السلام) ستم ميكند; «عين» كنايه از عطش حسين(عليه السلام)است; و «صاد» به صبر اشاره دارد.


در هر صورت، حضرت زينب(عليها السلام) «عالمه غيرمعلَّمه» بود، چنانكه احتجاجات او در كوفه و شام در برابر دشمن، مانند احتجاج مادرش حضرت زهرا(عليها السلام) بود كه درباره «فدك» ابراز نمود.



2. پرستش و عبادت



عبادت رفيعترين مقام آدمي است. ائمّه اطهار(عليهم السلام) هر كدام مرتبه اعلاي از اين مقام را دارا بودند. دخت والاگهر حضرت علي(عليه السلام) نهايت عبادت و تعظيم را در برابر پروردگار داشت. ايشان از نيايش و نمازهاي پيامبر با خبر بود، به گونهاي كه خداوند به او وحي كرد: «اي پيامبر! ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه در اثر عبادت، خود را به مشقّت اندازي!»

حضرت زينب(عليها السلام) نمازهاي مادرش حضرت زهرا(عليها السلام) و پدرش حضرت علي(عليه السلام) را شاهد بود. ايشان نيايشهاي امام حسن مجتبي(عليه السلام)را در دل شبها و روزها ديده بود، عبادت و مناجاتهاي امام حسين(عليه السلام) را، به ويژه در شب و صبح عاشورا، به تماشا نشسته بود و هر يك برايش درس و الگوي عبادت و مناجات بود.
حضرت زينب كبري(عليها السلام) شبها به عبادت ميپرداخت و در دوران زندگي، هيچگاه تهجّد را ترك نكرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزيد كه ملقّب به «عابده آل علي» شد. شب زندهداري حضرت زينب(عليها السلام)، حتي در شب دهم و يازدهم عاشورا، ترك نشد. فاطمه دختر امام حسين(عليه السلام)ميگويد:


در شب عاشورا، عمّه ام پيوسته در محراب عبادت ايستاده بود، نماز و نيايش داشت و پيوسته اشكهايش سرازير ميشد.


امام زينالعابدين(عليه السلام)، ميفرمايد:



عمّه ام زينب در طول سفر اسارت از كوفه تا شام، پيوسته نمازهاي واجب و مستحب خود را انجام ميداد و در بعضي منزلگاهها ميديدم كه ايشان در اثر ضعف و گرسنگي، نماز خود را نشسته ميخواند; چراكه سهميه غذاي خود را ميان كودكان تقسيم ميكرد و ديگر توان ايستادن نداشت.


ارتباط حضرت زينب(عليها السلام) با خداوند آنگونه بود كه حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود:



«يا اختي لا تنسيني في نافلة الليل»;

خواهرم! مرا در نمازهاي شب، فراموش نكن.



3. حجاب و عفّت



از منظر اسلام، يكي از مهمترين وظايف بانوان، پاسداري در حفظ حريم حجاب و عفّت است. در قرآن مجيد، در چند آيه به ضرورت حجاب براي زنان تصريح گرديده و در چهارده آيه، درباره عفّت و پاكدامني هشدار داده شده و در احاديث فراوان نيز هشدارهاي مؤكّد در اين زمينه داده است.

عقيله بني هاشم در حجاب و عفّت، مانند مادرش فاطمه زهرا(عليها السلام) بود و به اين مهم بسيار اهميت ميداد. تا پيش از عاشورا و ماجراي اسارت، نامحرمي حضرت زينب(عليها السلام) را نديده بود; چنانكه در تاريخ آمده است:



هنگامي كه زينب مي خواست به مسجدالنبي كنار قبر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) برود، علي(عليه السلام) دستور مي داد شب برود. به حسن و حسين(عليهما السلام) ميفرمود: همراه خواهرشان باشند. حسن(عليه السلام)جلوتر و حسين(عليه السلام)پشت سر، زينب در وسط حركت ميكردند. آنها از سوي مولاي متقيان مأمور بودند كه حتي چراغ روي مرقد منوّر پيامبر را خاموش كنند تا چشم نامحرم به قامت زينب نيفتد.


يحيي مازني ميگويد: من در مدينه، مدت زيادي همسايه حضرت علي(عليه السلام) بودم. سوگند به خداوند! در اين مدت، هرگز حضرت زينب(عليها السلام) را نديدم و صدايش را نشنيدم. حجاب و عفاف حضرت زينب(عليها السلام) به گونهاي بوده است كه علّامه مامقاني در اينباره ميگويد:


زينب در حجاب و عفاف، يگانه روزگار بوده است. كسي از مردان، در زمان پدرش و برادرانش تا روز عاشورا، اورا نديده بود.


4. صبر و استقامت



از منظر دين، صبر جايگاهي بس والا دارد. قرآن به صبركنندگان بشارت داده است. (بقره: 155) مقام صبر نسبت به ايمان همانند سر براي بدن است. حضرت زينب(عليها السلام) نمونه و تجسّم عالي صبر و پايداري است. مقاومتوشكيبايي در راهپاسداري از حريم دين و كرامت انسانيت، از ويژگيهاي بارز اين بانوي بزرگ است.
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند *** بر اثر صبر نوبت ظفر آيد.

صبر و ثبات شگفتانگيز حضرت زينب(عليها السلام) همگان را به اعجاب واداشته است; زيرا از پنج سالگي براي او، مصايب جانكاه يكي پس از ديگري شروع شد، ولي ايشان در برابر همه اين مصيبتها، قامت برافراشت و صبر كرد.
حضرت زينب(عليها السلام) در وادي صبر و استقامت، يكهتاز ميدان است. به گفته علّامه مامقاني، ايشان در صبر و ثبات بينظير و يگانه است. در بلنداي مقام صبر و بردباري آن گوهر عظيم الهي، همين بس كه وقتي در برابر پيكر نوراني و خونين برادرش امام حسين(عليه السلام) رسيد، رو به آسمان كرد و گفت:


بار خدايا! اين اندك قرباني و كشته در راه خودت را از ما (خاندان پيامبر) بپذير.


اين سخنان آن بانوي آزاده هنگامي كه برادر عزيزش امام حسين(عليه السلام) و ديگر برادران و فرزندان خويش را از دست داده بود، حاكي از قوّت ايمان، ثبات اعتقاد، گذشتن از خود و فنا شدن ايشان را در خداوند است.حضرت زينب(عليها السلام) در اثر توجه و تربيت خمسه طيّبه، چنان روح بزرگي يافته بود كه شهادت عزيزانش را با صبر و ثباتي وصفناپذير تحمّل نمود.

نورالدين جزائري ميگويد:



از جمله القاب زينب(عليها السلام) «الراضية بالقدر والقضاء» است، و اين مخدّره چنان در برابر شدايد ومحن ايستادگي كرد كه اگر اندكي از بسيار آن بر اذيال جبال راسيات گذاشته شود آب ميگردد، ولي اين مخدرّه مظلومه، يكه و تنها، غريب و بيكس «كالجبل الراسخ...» در مقابل همه ايستادگي كرد.


درست است كه حضرت زينب(عليها السلام) در كربلا گريه و ناله نيز داشت; چنانكه وقتي قامت حضرت علياكبر(عليه السلام)بر زمين افتاد، حضرت زينب(عليها السلام)سراسيمه و با اشك ديدگان، از خيمه بيرون آمد و فرمود: «يا حبيباه! يا ثمرة فؤاداه! يا نور عيناه!» و خود را بر روي بدن حضرت علياكبر(عليه السلام)انداخت، اما امام حسين(عليه السلام)حضرت زينب(عليها السلام) را از پيكر ايشان جدا نمود و به سوي خيمهها برگرداند. با اينكه همين بانو در شهادت دو جوان خويش خاموش و ساكت بود، ولي نالههاي حضرت زينب(عليها السلام) در اينگونه موارد، دو دليل داشت:

گاهي عظمت مصيبت بيش از حد سنگين بود; از جمله شهادت حضرت علياكبر(عليه السلام); چراكه ايشان مقامي بس ارجمند داشت و شبيهترين كس به پيامبر(صلي الله عليه وآله) از نظر صورت و سيرت بود. به گفته نورالدين جزائري:



حضرت علي اكبر(عليه السلام) در واقعه عاشورا، نايب رسول خدا بود; همانگونه كه قاسم نايب امام حسن(عليه السلام) و حضرت عبّاس نايب حضرت علي(عليه السلام)و حضرت زينب(عليها السلام) نايب زهراي اطهر. علي اكبر(عليه السلام) از طينت محمّديه بود.


بنابراين، به شهادت رسيدن حضرت علي اكبر(عليه السلام) و مصيبت از دست دادن آن عزيز، چنان سنگين و كمرشكن بوده است كه دل را آب ميكند و عاطفه را به جوش ميآورد و ناليدن در چنين مصيبت عظيمي، با مقام صبر در تعارض نيست.
ديگر اينكه گريه ها وناله هاي حضرت زينب(عليها السلام) در كربلا و پس از آن در طول سفر كوفه و شام، در جهت اهداف عالي و رسالت عظماي ايشان، يعني ابلاغ پيام عاشورا بوده و ايشان از راههاي گوناگون، از جمله با خطبه ها و سخنرانيهاي آتشين و گريههاي جانسوز خويش، از نهضت حسيني پاسداري مينمود.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
شجاعت و قهرمانی حضرت زینب

شجاعت و قهرمانی حضرت زینب

از ويژگيهاي عظيم بانوي كربلا، «شجاعت» است; شجاعتي بسان حضرت علي(عليه السلام) كه در قيام كربلا سخت مورد نياز بود. بدون شك، اگر ذرّهاي ترس از حكومت استبدادي يزيد در وجود زينب راه مييافت، در اين صورت، نهضت كربلا چنين پيروزي به ارمغان نمي آورد.


حضرت زينب(عليها السلام) در اين ويژگي، يكهتاز ميدان بود. خطبه هاي آتشين و افشاگرانه ايشان بر ضد دستگاه امويان و گفتار كوبندهاش در فرصتها براي دفاع از نهضت حسيني، و صلابت بينظير ايشان در كوفه و شام، همه بيانگر قهرماني و شجاعت ايشان است. «زينب به عنوان شيرزن كربلا و خطيب قهرمان پيامرسان خون شهيدان، در پيشاني اسلام تابيد» و جهاد و دفاع ايشان از اسلام و ديانت به ابديت پيوست.


زينب كبري(عليها السلام) شجاعت را از پدر به ارث برده بود; حضرت علي(عليه السلام)كه نزد دوست و دشمن به شجاعت و شهامت معروف بود. خوابيدن مولا در بستر پيامبر در شب هجرت، به هلاكت رساندن عمرو بن عبدود در جنگ خندق و ديگر دلاوريهاي آن حضرت در جنگهاي گوناگون دوران پيامبر و پس از آن زبانزد دوست و دشمن است. ابن ابيالحديد درباره شجاعت اميرمؤمنان(عليه السلام) چه زيبا گفته است:


و اما شجاعت او، به گونهاي است كه نام شجاعان تاريخ گذشته را از يادها بُرد، و نام دليرمردان آينده را به فراموشي سپرد. هيچگاه از انبوه و گُردان دشمن نترسيد، و با كسي رو به رو نشد، جز آنكه وي را بر زمين كوبيد، و هرگز بر دشمن ضربتي نزد كه نيازمند ضربت دوم باشد.


حضرت زينب(عليها السلام) نيز شجاعتي شايان از خود به نمايش گذاشت. ايشان بارها جان امام سجّاد(عليه السلام)را از مرگ نجات داد; از جمله در مجلس ابنزياد، پس از احتجاج حضرت سجّاد(عليه السلام) با ابنزياد، امر به شهادت او داد. حضرت زينب(عليها السلام) دست در گردن فرزند برادر انداخت و فرمود: «تا زندهام، نخواهم گذاشت او را بكشيد.» و هرگز به ابن زياد و يزيد بن معاويه اعتنايي نكرد و در حالي كه آنان در اوج اقتدارشان بودند، و پاسبانها با شمشيرهاي از نيام بيرون كشيده اطراف ايشان را گرفته بودند، سخناني ايراد كرد كه يزيد و اطرافيان وي را رسوا ساخت.



بانوي قهرمان كربلا، فصاحت و بلاغت را از پدر و مادر گرامياش به ارث برده بود. «هنگامي كه سخن ميگفت، گويي از زبان پدر، ايراد سخن ميكرد.» سخنانش در كوفه و مجلس يزيد و نيز گفتوگوهاي ايشان با عبيداللّه بن زياد، بيشباهت به خطبههاي اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) و خطبه «فدكيّه» مادرش زهرا(عليها السلام)نيست. اين خطبهها در حالي ايراد ميشدند كه حضرت زينب(عليها السلام) داغهاي فراواني بر سينه داشت; گذشته از آنكه تشنه، گرسنه و بيخواب بود، سختي سرپرستي كودكان و راه را نيز به دوش ميكشيد.


وقتي حضرت زينب(عليها السلام) در كوفه، آن خطبه فصيح، آتشين و شورانگيز را ايراد نمود، مردم دستها را به دندان گزيدند و با تعجب به هم نگاه كردند! در همان موقع، پيرمردي در حالي كه ميگريست و محاسنش از اشك چشمشتر شدهبود، دستبه سويآسمانبلند كرد و گفت:



پدر و مادرم فداي ايشان كه سالخوردگانشان بهترين سالخوردگان و كودكان ايشان بهترين خردسالان، و زنانشان بهترين زنان و نسل آنها والاتر و برتر از همه نسلهاست.

رسالت حضرت زينب(عليها السلام).



در پي واقعه دردناك كربلا، حضرت زينب(عليها السلام) مسئوليت سنگين را عهدهدار گرديد; زيرا امام حسين(عليه السلام)پديدآورنده نهضت بود، ولي ادامهدهنده آن خواهرش حضرت زينب(عليها السلام)بود. اندوههاي دلخراش آن بانوي بزرگ مانعي بر سر راه ايشان براي رويارويي با دشواريها و ايفاي رسالت بزرگش ايجاد نكرد.



نهضت عاشورا با شهادت امام(عليه السلام) به فرجام و هدف پاياني نرسيد، بلكه هدايت و رهبري آن به دست با كفايت دختر علي(عليه السلام) بود. حضرت زينب(عليها السلام) از جانب برادر اين وظيفه را يافته و امام(عليه السلام) طي وصاياي خود مسائل را به ايشان فرموده بود.



عصر عاشورا هنگامي كه بانو زينب(عليها السلام) مشاهده كرد امام حسين(عليه السلام) روي زمين افتاده و دشمنان جنايتكار اطراف پيكر مطهّر وي را با هدف كشتن ايشان گرفتهاند، از خيمه بيرون آمد و پسر سعد را به عنوان سرزنش فرمود:



«يابن سَعد! اَيُقتَلُ اَبُو عبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَيهِ؟»

فرزند سعد! آيا ابوعبداللّه كشته ميشود و تو تماشا ميكني؟!
او هيچ جوابي نداد و روي از حضرت زينب(عليها السلام)برگرداند، ولي ايشان تلاش كرد تا شايد از كشته شدن امام حسين(عليه السلام)جلوگيري نمايد. از اينرو، خطاب به آن مزدوران نمود و گفت: «اَما فيكم مُسلِمٌ؟» آيا در بين شما يك نفر مسلمان نيست؟



باز هيچ كس پاسخي نداد زينب كبري(عليها السلام) فرياد برآورد:


«وا اخاه! واسيّداه! وا اهلبيتاه! ليت السماء انطبقت علي الارض و ليت الجبال تدكدكت علي السهل»; واي برادرم! واي سرورم! واي اهلبيت! اي كاش آسمان بر زمين واژگون ميشد! و اي كاش كوهها خرد و پراكنده بر هامون ميريخت.


حضرت زينب(عليها السلام) با اين جمله ها، مرحله دوم نهضت را شروع كرد. از اين لحظه، وظيفه طاقت فرسا بر عهده او بود. از مردان ديگر كسي نمانده بود، و او بود و كودكان و امام بيمار غريب و تنها. ايشان براي انجام رسالت عظماي خود، به سوي امام حسين(عليه السلام) رهسپار ميدان شد، بر بالين برادر رسيد، پيشاني را به خون برادر رنگين كرد، سپس دست خود را به زير پيكر مبارك و خونين سيدالشهداء(عليه السلام) گرفت و به آسمان نگاه دوخت و فرمود: «خدايا! اين قرباني را از ما بپذير!»


حضرت زينب(عليها السلام) استوار همچون كوه، در كنار امام زينالعابدين(عليه السلام) و بانوان و كودكان داغديده، و در جوار قتلگاه شهيدان، نظارهگر غارت شدن و سوختن خيمهها بود. ايشان سپس شام غريبان شهدا را در بيابان، با زمزمههاي دلخراش عزاداري، با اشك و ناله در سوگ عزيزان و پرستاري از يتيمان، و با نماز شب و نيايش با پروردگار به صبح رساند.



حضرت زينب(عليها السلام) در قتلگاه



در روز يازدهم محرّم سال 61 هجري، زنان و خواهران امام حسين(عليه السلام)و بازماندگان شهيدان به همراه زينب(عليها السلام)و عليبن الحسين(عليه السلام)و كودكان، آماده حركت به سوي كوفه شدند. هنگام حركت، كاروان اسيران را از قتلگاه عبور دادند. وقتي چشم اسيران به بدنهاي غرقه به خون روي زمين افتاد، نالههاي دردناك سر دادند.



حضرت زينب(عليها السلام) در كنار بدن مقدّس امام حسين(عليه السلام)، رو به سوي مدينه نمود و ندبه هاي دلخراش سر داد:



«وا محمّداه! بَناتُكَ سَبايا وَ ذُرّيتُك مُقَتّله، تسفي عليهم رِيحُ الصّبا، و هذا حُسينٌ مجزوزُ الَّرأسِ مِنَ القَفا، مَسلُوبُ العمامِةِ و الرِّداء...»; اي پيامبر! اينان دختران شمايند كه به اسيري ميروند. اينان فرزندان شمايند كه با بدنهاي خونين، روي زمين افتادهاند و باد صبا بر پيكر آنان ميوزد! اي رسول خدا! اين حسين است كه سرش را از قفا بريدهاند و عبا و ردايش را به غارت بردهاند.


پدرم فداي كسي كه سپاهيان او را غارت كردند، سپس خيمه گاهش را سرنگون ساختند! فداي آن مسافري كه ديگر اميد بازگشتش نيست!

فداي آن عزيزي كه با لب تشنه شهيد شد و از محاسنش خون ميچكيد، قربان آن كسي كه جدّش رسول خداست و او فرزند هدايت است! پدرم فداي كسي كه آفتاب براي او باز گشت تا نماز خود را بخواند!


سخنها و نالههاي حضرت زينب(عليها السلام) دوست و دشمن را تحت تأثير قرار داد و همگان را به گريه واداشت. در واقع، انقلاب ديگري در ادامه نهضت امام حسين(عليه السلام) توسط حضرت زينب(عليها السلام)، از همين جا آغاز شد و ايشان در حالي كه حتي دشمنان را منقلب كرد، به سخنان خويش، در خطاب به مادرش فاطمه زهرا(عليها السلام)چنين ادامه داد:


اي مادر داغديده! اي دختر پيامبر! به كربلا نگاه كن! حسينت را با سر بريده و دخترانت را با خيمه هاي غارت شده و سوخته بنگر! مادر! ببين دخترانت را كتك ميزنند!
مادرم! اين حسين است كه در خون غلتيده، او را تشنه شهيد كرده و بدنش را با نيزه ها و سم اسبان سوراخ سوراخ كرده اند. اينان مورد ظلم حرامزادگان و آزادشدگان پدرت رسول خدا(صلي الله عليه وآله)قرار گرفته اند.


حضرت زينب(عليها السلام) در كوفه



پس از آنكه ابن سعد اهلبيت امام حسين(عليه السلام) را از كربلا به عنوان اسير به سوي كوفه و سپس شام حركت داد، فرجام اين نوع رفتار با توجه به ظاهر حادثه، بايد به نابودي خاندان پيامبر و پيروزي پايدار حكومت امويان خاتمه مييافت; نتيجهاي كه شايد در آن روز هر بينندهاي به سادگي آن را پيشبيني ميكرد، ولي حضور فعّال اسراي اهلبيت در كوفه و شام، به ويژه خطبه هاي پرشور حضرت زينب(عليها السلام)، نتيجه را به گونهاي رقم زد كه در آخر، يزيد سرشكسته و خجلتزده مجبور گرديد آنان را هر چه زودتر و با احترام به مدينه برگرداند.



آنچه سبب اين دگرگوني در دوران اسارت شد، دو برنامه عملي خاندان رسالت بود: يكي ايراد خطبه ها در بين مردم و ديگر پرداختن به عزاداري براي شهيدان كربلا. خطبهها متناسب با شرايط هر جا، بيان ميگرديد تا كساني را كه گرفتار تبليغات سوء امويان شده بودند، بيداري بخشد. اكنون حضرت زينب(عليها السلام) و كاروان او، سازمان تبليغ امام حسين(عليه السلام) هستند و سرنوشت نهضت به دست آنها قرار گرفته است.



اسيران در حالي وارد كوفه شدند كه نيروهاي امنيتي عبيداللّهبن زياد سواره و پياده، راههاي ورودي و خروجي شهر و كوچه هاي آن را تحت مراقبت قرار داده بودند تا هرگونه حركت مشكوكي را مهار كنند. از سوي ديگر، جارچيان و جاسوسان حكومت ورود اسيران را به شهر اعلام كرده و مردم را براي تماشا دعوت نموده بودند.


عبيداللّه از سوي يزيد، دستور يافته بود كه اهلبيت(عليهم السلام) را در شهر بگرداند تا با تماشاي مردم به آنان، قدرت حكومت خود را نمايان سازد. تبليغات بنياميّه اسيران را خارجي معرفي كرده بود. هنگامي كه سرِ مطهّر امام حسين(عليه السلام) و ياران ايشان را بر نيزهها زدند و به همراه اسيران، با وضع دلخراشي در شهر كوفه گرداندند، امويان فضاي وحشت ايجاد كردند و شهر را در قبضه مأموران داشتند. نفسها در سينهها حبس گرديده بود! چنين فضايي تاريك فريادگري قهرمان و شجاع ميخواست تا مردم را عليه يزيديان برانگيزاند.

 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
خطبه حضرت زينب(عليها السلام) در كوفه

خطبه حضرت زينب(عليها السلام) در كوفه

در كاروان اسيران، حضرت زينب(عليها السلام) در كجاوه خويش به دنبال فرصت بود، تا ضربه مناسب را بر دشمن وارد كند; زينبي كه روزگاري براي زنان كوفه درس تفسير قرآن ميگفت و پدرش رهبري امّت را بر عهده داشت. كوفه قلب عراق بود و پنج سال پايتخت حكومت حضرت علي(عليه السلام). حضرت زينب(عليها السلام) درد دلهاي حضرت علي(عليه السلام)را از كوفيان ميدانست و سست عهدي آنان را با امام حسن(عليه السلام) ديده بود، و نيز نامه هاي پي درپي همين مردم را به امام حسين(عليه السلام) و سپس عهدشكني ايشان را به ياد داشت. نوبت آن رسيده بود كه خطابه آتشين خود را همچون پُتك بر فرق اين مردم فرود آورد. بُشربن خُزيم اسدي درباره خطبه حضرت زينب(عليها السلام)ميگويد:


در اين روز، من به زينب دختر علي(عليه السلام) نگريستم. سوگند به خدا! كسي را مانند زينب، در سخنوري توانا نديدم; چنانكه گويي از زبان اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب(عليه السلام) سخن ميگويد. بر مردم نهيب زد: خاموش باشيد! با اين نهيب، نه تنها آن جماعت انبوه ساكت شدند، بلكه زنگ شتران نيز از صدا افتاد!


آنگاه زينب(عليها السلام) پس از حمد و ستايش پروردگار و درود بر پيامبر و خاندان او، خطاب به آنان فرمود:



اي جماعت نيرنگ و افسون! و بيبهرگان از غيرت و حميّت! آيا بر ما گريه ميكنيد؟! اشك چشمتان خشك مباد و ناله هايتان آرام نگيرد! مَثَل شما مَثَل آن زني است كه تار و پود تافته خود را درهم ريزد و رشته هاي آن را از هم بگسلد. شما سوگندهايتان را دستاويز فساد و نابودي خود قرار داديد. شما همانند سبزهاي هستيد كه در مزبله ها ميرويد، و يا چون نقرهاي كه روي گورها را بدان زينت كنند; داراي ظاهري فريبنده و باطني زشت و پليد. براي آخرت خود، بد توشهاي فرستاديد! با خشم خداوند، عذاب ابدي وي را به نام خود رقم زديد. آيا شما (پيمانشكنان) براي حسين(عليه السلام) گريه ميكنيد؟ بسيار بگرييد و اندك بخنديد كه ننگ گريبانگير شماست و لكّه اين ننگ را هرگز از دامان خود نتوانيد شست!


شما جگرگوشه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و سيد جوانان بهشت را كشتيد; همان كسي كه در جنگ پناهگاه شما بود و در صلح، مايه آرامش شما; در سختيها، اميدتان به او بود و در ستيزه ها به او روي ميآورديد.



آيا ميدانيد كه چه جگري از پيامبر شكافتيد، و چه پيماني گسستيد و چسان پردگيان حرم را از پرده بيرون كشيديد و چه حرمتي از آنان دريديد و چه خونهايي را ريختيد؟!
كاري كرديد كه نزديك است از هراس (اين حادثه) آسمانها بپاشند! زمينها بشكافند! و كوهها فرو ريزند!



آيا تعجب ميكنيد اگر از جنايتتان آسمان خون ببارد؟! هيچ كيفري از كيفر آخرت براي شما خواركننده تر نيست، خداوند از شتاب در كارها منزّه است، و از پايمال شدن خون (بيگناهي چرا) بهراسد، و او مراقب اعمال ماست و پيوسته در كمين ستمگران.


فرجام خطبه حضرت زينب(عليها السلام) در كوفه



حضرت زينب(عليها السلام) خطابه را پايان داد. او كه با قلب داغدار سخن ميگفت و فجايع كربلا را شرح ميداد، هيجان شديد در كوفه ايجاد كرد، و وضع روحي مردم دگرگون شد. راوي ميگويد: پس از خطبه دختر حضرت علي(عليه السلام)، مردم كوفه شگفتزده دستها را به دندان ميگزيدند.


به هر روي، حضرت زينب(عليها السلام) با اين خطبه، تبليغات دروغين بنياميّه را، كه امام معصوم(عليه السلام) را خارجي معرفي كرده بود، خنثا نمود و مردم كوفه را به خاطر پيمانشكني، از خواب غفلت بيدار ساخت و براي كوفيان از كيفر الهي اعلام خطر كرد و تأثيري را كه ريختن خونهاي پاك در نظام هستي ميگذارد، روشن كرد. سخنان حضرت زينب(عليها السلام) مانند صيحه آسماني، محيط كوفه را فراگرفت و بر آن اثر جانسوز گذارد. ايشان فاجعه كربلا را، كه با دست همان مردم بيفضيلت انجام يافته بود، بيپرده بيان داشت و آنان را سخت نكوهش كرد تا ابن زياد نتواند حقايق تلخ عاشورا و ماهيت قيام حسين(عليه السلام) را منحرف سازد.


در پايان خطبه، آشوبِ شهر و قيام عليه حكومت احساس ميشد، بلكه در پي اين خطبه، هيجاني به وجود آمد كه ديگر آرام نشد تا سرانجام، مردم گرد مختار آمدند و دست به انقلابي زدند كه فرزند زياد و همه شركتكنندگان در جنايت كربلا را فرا گرفت و آنها را به دست انتقام سپرد. بدينروي، فرمانده نيروهاي نظامي براي جلوگيري از انقلاب عليه ستمگران، اسيران خاندان پيامبر را به «دارالاماره» مركز حكومت عبيداللّهبن زياد فرستاد.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت زينب(عليها السلام) در دارالاماره

حضرت زينب(عليها السلام) در دارالاماره

حضرت زينب(عليها السلام) همراه با خواهر خود، در جمع خويش و امام سجّاد(عليه السلام) و ديگران به دارالاماره وارد شد، در حالي كه پستترين لباس را به تن داشت، تا او را نشناسند. ايشان بدون توجه به هيبت مجلس و عبيداللّه، به صورت زني ناشناس نزديك ديوار نشست و زنان گردش نشستند. ابن زياد پرسيد: اين زن كيست؟ كسي جواب او را نداد. او سه بار پرسش خود را تكرار كرد. در آخر، يكي از كنيزان ايشان پاسخ داد: اين زن زينب فرزند فاطمه(عليها السلام)دختر رسولاللّه است!



طرز ورود حضرت زينب(عليها السلام)، كه همانند فرمانده پيروز، بدون اعتنا به ابن زياد وارد مجلس شد، براي عبيداللّه سخت ناراحتكننده بود. هنگامي كه وي حضرت زينب(عليها السلام) را شناخت، خشمش شديدتر شد و براي تشفّي قلب ناپاك خويش، به خاندان وحي اهانت نمود و گفت: خدا را ستايش ميكنم كه شما را رسوا كرد و كشت و دروغ شما را آشكار ساخت.




دختر اميرالمؤمنين(عليه السلام) در برابر ياوهگوييهاي او، پاسخي قاطعانه و كوتاه فرمود:




«اَلحَمدُلِلّهِ الَّذِي اَكرَمَنا بِنَبِيّهِ مُحَمَّد(صلي الله عليه وآله) وَ طَهَّرَنا مِنَ الرِّجسِ تَطهِيراً اِنَّما يَفتَضِحُ الفَاسِقُ وَ يكذِبُ الفاجِرُ وَ هُوَ غَيرُنا»; حمد خداوندي كه ما را به خاطر پيغمبرش شرافت بخشيد و از پليديها پاك گرداند. خداوند فاسق و دروغگو را رسوا ميكند و چنين كسي غير خاندان ماست.



ابن زياد، كه خود را سخت در تنگناي سخنان و تحقيرهاي ايشان گرفتار ديد، بابِ سخن را عوض كرد. او براي تازه كردن داغ حضرت زينب(عليها السلام)، با لحن استهزاآميز پرسيد: كار خدا را با برادر و اهلبيت خويش چگونه يافتي؟! حضرت زينب(عليها السلام) با لحن رضايتمندانه و با شجاعت فرمود:




«ما رَأَيتُ اِلاَّ جَمِيلا، هؤلاءِ قَومٌ كَتَبَ الُلهُ عَلَيهِمُ القَتل فَبَرَزُوا اِلي مَضاجِعِهِم وَسَيَجمَعَ اللّهُ بَينَكَ وَ بَينَهُم وَ تُخاصِمُونَ عِندَهُ...»; از خداي مهربان جز خير و خوبي نديدم. اينان كسانياند كه خداوند لباس زيباي شهادت بر اندامشان پوشانيد، باعزّت به سراي باقي شتافتند، و به زودي خداوند شما و آنها را در حضور خود جمع ميكند و در محكمه عدل، داوري خواهد كرد.



سپس فرمود:




اي فرزند مرجانه! در آن روز، چگونه ميتواني به اين گناه عظيم پاسخ دهي؟ مادرت به عزايت بنشيند!




اين نهيب كوبنده حضرت زينب(عليها السلام) آنچنان در مجلس طنين انداخت كه عبيداللّه را در برابر سران كوفه سخت تحقير نمود. ايشان اجازه نداد كه عبيداللّه جنايت خويش را به خداوند نسبت دهد و فرمود:




اي پسر مرجانه! قسم به جانم! تو پسران ما را كشتي، به بانوان ما بياحترامي كردي، شاخههايم را قطع و ريشههايم را بريدي...



پيامد سخنان حضرت زينب(عليها السلام) در كوفه




بانوي بزرگ كربلا تا اينجا و ظيفه بنيادين خويش را در پاسداري از نهضت، به خوبي به انجام رساند و با ايراد خطابه آتشين در اجتماع مردم و سخنان كوبندهاش در برابر ابن زياد، به خوبي توانست مسير قيام خونين كربلا را از دستبرد حكومت امويان حفظ كند و افكار كوفيان را براي گرفتن انتقام از به وجود آورندگان آن حادثه آماده سازد.




سخنان حضرت زينب(عليها السلام) لرزه بر اندام ابنزياد و كوفيان افكند و بر مردم آن اثري عميق گذارد و خاندان اموي را رسوا ساخت. هنگام نماز ظهر در حالي كه مؤذّن اذان ميگفت، عبيداللّه دستور زندان كردن اهلبيت(عليهم السلام) را صادر كرد. خطابه حضرت زينب(عليها السلام) و نيز سخنان امام سجّاد(عليه السلام) و امّكلثوم و فاطمه بنت الحسين در كوفه و دارالاماره و نيز اعتراضهاي عبداللّه بن عفيف ازدي و زيدبن ارقم به مردم كوفه جرئت بخشيد و زمينه قيام برضد حكومت ظلم را فراهم ساخت و همانگونه كه حضرت زينب(عليها السلام) در خطبه خود براي كوفيان سرنوشت بنياميّه را تباهي دنيا و آخرت وعده داده بود، به زودي صورت پذيرفت و در زماني كوتاه، قاتلان امام حسين(عليه السلام)از جمله عبيداللّهبن زياد به قتل رسيدند; چراكه عراقيها پس از سخنان شورانگيز حضرت زينب(عليها السلام) سخت پشيمان شدند و در فكر چاره رفع ننگ كشتن خاندان پيامبر برآمدند و با جنبوجوشهاي تازه عليه امويان سرانجام بر دور مختار گرد آمدند.



كاروان حضرت زينب(عليها السلام) به سوي شام




پس از فاجعه كربلا، يزيد بن معاويه از شنيدن شهادت امام حسين(عليه السلام)و يارانش شادمان گرديد. او به عبيداللّه نامه نوشت كه قافله اسيران را با سرهاي شهدا به شام بفرستد. ابن زياد با رسيدن نامه يزيد، كاروان حضرت زينب(عليها السلام) را همراه سرهاي شهيدان به شام فرستاد.خاندان امام حسين(عليه السلام) به سوي شام روان شدند.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
كاروان اسيران در شام

كاروان اسيران در شام

موقعيت حكومت يزيد هنگام ورود اسرا به شام بسيار محكم بود. شهري كه مردم آن سالها بغض خاندان علي(عليه السلام)را داشتند; چراكه سالها تبليغات دودمان ابوسفيان را شنيده بودند، از اينرو، ميتوان پيشبيني كرد كه مردم فريبخورده اين سرزمين چگونه از كاروان حسيني استقبال ميكردند. بنابراين، شگفتانگيز نيست كه «هنگام ورود اهلبيت پيامبر(عليهم السلام) در شام، مردم لباسهاي نو برتن كردند و شهر را زينت دادند و نوازندگان مشغول نواختن شدند و شادماني چنان مردم را فرا گرفته بود كه گويا شام يكپارچه غرق در سرور است.»




ولي قافله اسيران در مدتي كوتاه، شرايط را به نفع خويش عوض كرد. خطابههاي آتشين، كه به وسيله خواهر داغدار امام حسين و زينالعابدين(عليهما السلام)در شام ايراد گرديدند و در آن جنايتهاي ننگين بنياميّه را آشكارا بيان كردند، از يكسو، دشمني شاميان نسبت به اهلبيت(عليهم السلام) را به علاقه و محبت بدل نمود و از سوي ديگر، خشم عمومي را متوجه يزيد ساخت و يزيد مشاهده كرد كه كشتن امام حسين(عليه السلام) به جاي آنكه موقعيت او را بهتر كند، ضربههاي كوبندهاي بر پايههاي حكومتش وارد آورد.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت زينب(عليها السلام) در كاخ يزيد

حضرت زينب(عليها السلام) در كاخ يزيد

يزيد از قتل امام حسين(عليه السلام) و پيروزي خود سرمست بود. از اينرو، مجلسي بيسابقه ترتيب داد، اشراف و سران كشوري و لشكري شام در آن شركت نمودند و وي بر بالاي تخت زرنگار خود نشست و قدرت خويش را نمودار ساخت. «در اين هنگام، دستور داد سر مطهّر حسين(عليه السلام) را در برابر او حاضر سازند و زنان و فرزندان آن حضرت را وارد مجلس كنند.» در اينجا، آن ناپاكزاده، كينههاي موروثي خويش را نسبت به خاندان علي(عليهم السلام)آشكار ساخت و گستاخيهاي بسيار كرد; اشعار كفرآميز خواند و درباره پيروزي خود، ياوهها گفت و آيات قرآن را به نفع خود تأويل كرد.

يزيد با چوبدستي، كه در دست داشت، نسبت به سر بريده فرزند پيامبر(صلي الله عليه وآله) اسائه ادب كرد و كينه شديدي را، كه او و خاندانش در باطن نسبت به پيامبر عاليقدر و اسلام در دل داشتند، علني ساخت و اشعاري را خواند كه مضمون آنها اين بود:



كاش سران قبيله من، كه در بدر كشته شدند، ميبودند و ميديدند كه طايفه خرزج چگونه از شمشيرهاي ما به ناله آمدند، تا از خوشحالي فرياد ميزدند: اي يزيد! دست تو شل مباد! ما بزرگان بنيهاشم را كشتيم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتيم و اين پيروزي را در برابر آن شكست قرار داديم. هاشم با حكومت بازي كرد، وگرنه، نه خبري از آسمان داشت و نه وحي بر او نازل شد. من از نسل «خُندُف» نيستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگيرم.




يزيد كه نه ترتيب درستي داشت و نه از تدبير و دورانديشي برخوردار بود و نه ظاهر اسلام را رعايت ميكرد، اينچنين گستاخانه به امام حسين(عليه السلام) اهانت نمود.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرياد حضرت زينب(عليها السلام) در برابر يزيد

فرياد حضرت زينب(عليها السلام) در برابر يزيد

سخنان كفرآميز يزيد، كه در آن معتقدات اسلام را انكار كرد و انتقام گرفتن از پيامبر را به ميان آورد و كشتن فرزندانپيامبر را در برابر شكستكفّار قريش در جنگ بدر قرار داد، با اينكه در مجلساثريبسياربد بر افكار مجلسيان گذارد، ولي كمترين اعتراضي به وي صورت نگرفت.



ناگهان زينب(عليها السلام) از گوشه مجلس با سخنان كفرآور يزيد به مقابله برخاست! ايشان در برابر ياوهگوييهاي وي، واكنش شديدي نشان داد و با منطق كوبنده خود، آن مرد فرومايه را رسوا نمود. او حقايقي را كه طي دهها سال به دست بنياميّه بر مردم شام مخفي گشته بود، نمايان كرد تا رسالت تبليغي و الهي خويش را عملي سازد. و با صداي رسا، خطبهاي آتشين ايراد كرد و فرمود:




«اَلحَمدُلِلّه رَبِّ العَالَمِين وَ صَلّي اللّهُ عَلي رَسُولِهِ و آلِهِ اَجمَعِين، صَدَقَ اللهُ، كذلِكَ يَقُولُ: (ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَي أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِؤُون) اَظَنَنتَ يا يَزيدُ! حَيثُ اَخَذتَ عَلَينا أقطارَ الَارضِ و آفاقَ السَّماءِ فَأصبَحنَا نُساقُ كما تُساقُ الاساري، اِنَّ بنَا عَلَي اللِه هَواناً... حَسُبنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَكِيل»; حمد و ستايش خداي را كه پروردگار جهانيان است، و درود بر پيامبر و خاندان او باد! خداوند راست گفت، آنجا كه فرمود: سرانجام كار آنها كه بد عمل كردند به جايي رسيد كه آيات خداوند را دروغ شمردند و بدانها استهزا ميكردند.



سپس فرمود:



اي يزيد! آيا گمان كردهاي از اينكه ما را گرفتار ساختي و به صورت اسير در اين شهر و آن شهر گرداندي، اين كارها سبب بيمقداري ما و دليل قدرتمندي تو خواهد بود؟ و خداوند مدد كار توست؟! و با اين خيال، باد با غرور و نخوت، به اطراف خود مينگري و امور دنيا را به كام خود ميبيني، در حالي كه حق شايستگان را به ناحق غصب كرده و دلباخته امور سطحي شدهاي؟ و گمان داري كه قدرت و زندگي برايت خوشي هميشگي خواهد داشت؟! بر مركبي كه سوار شدهاي آرامتر حركت كن! مگر فراموش كردي كه خداوند فرمود:


«كافران نپندارند مهلتي كه به آنان داده شده به سودشان خواهد بود، بلكه به آنها فرصت ميدهيم تا بر گناه خويش بيفزايند و با رسوايي، به كام عذاب خواركننده وارد شوند!»


اي فرزند آزاد شدگان! بنگر اين از عدالت است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاي دهي، ولي دختران پيامبر را در مقابل نا محرمان به اسارت درآوري و آنها را با دشمنانشان در شهرها بگرداني و پرده عصمت ايشان را پاره كني.




و چگونه ميتوان به كسي چشم اميد داشت كه جدّهاش جگر مرد بزرگ را با دندان خود پاره كرد و خون او را مكيد و گوشتش از خون شهيدان روييده است؟!




اي يزيد! اين جنايتهاي عظيم را انجام دادهاي، آنگاه بدون اينكه خود را گناهكار بداني يا جنايت خود را بزرگ بشماري، ميگويي: «اي كاش پدران من بودند و فرياد ميكردند: اي يزيد! دست تو شل مباد؟» آن وقت چوب خيزران بر لب و دندان سيد جوانان اهل بهشت ميكوبي؟



چرا چنين نگويي و اينگونه سرمست و مغرور نباشي؟! آيا ميداني چه زخمهايي بر دل ما وارد ساختي؟ چه خونهاي مقدّسي را از نسل پيامبر ريختي؟ و چه ستارگاني را از آسمان فرزندان عبدالمطلّب خاموش كردي؟



پروردگارا! داد ما را از دشمنان ما بگير، و خشم خود را شامل حال كساني بگردان كه خونهاي ما را ريختند و مردان ما را سر بريدند.



اي يزيد! با اين جنايت عظيم، جز پوست و گوشت خود را پاره نكردي و به زودي بر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) وارد ميشوي. بايد پاسخ خونهاي فرزندان او را بدهي و حرمتي را كه از اهلبيت(عليهم السلام)و پاره تن او شكستهاي پاسخگو باشي. «گمان مكن آنها كه در راه خدا كشته شدند مردهاند، بلكه آنها زندهاند و نزد پرودرگار خود، مرزوقند.»



اي يزيد! براي توكافي است كه حاكم بر تو خدا باشد و خصم تو پيامبر با پشتيباني جبرئيل، آنگاه آنهايي كه تو را بر گردن مسلمانان سوار كردند، خواهند ديد كه ستمگران چه روزگار بدي دارند، و هر يك از شما جايگاهي بدتر از ديگري داريد.




اي زاده معاويه! اگرچه روزگار مرا در شرايطي قرار داد كه با تو سخن بگويم، هرچند من تو را كوچكتر از آن ميدانم كه با او سخن بگويم; زيرا گناهان تو بزرگتر و توبيخ تو شديدتر از آن است كه آن را بر شمارم، اما چه كنم؟ چشم من از مرگ عزيزانم اشكبار، و دلها در فراق ايشان سوزان و بريان است.




اي يزيد! حال هر چه در توان داري و هر فريبي كه ميتواني انجام بده، و در اين راه كوشش خود را به كار گير! به خدا سوگند! تو نميتواني نام و وحي ما را خاموش سازي، و از اين راه به آرزوي دلت برسي، اين ننگ و عار را هم نميتواني از دامن خود شستوشو دهي.




آگاه باش! رأي و عقل تو بسيار ضعيف است و دوران زندگيات به زودي سپري ميگردد و جمعت پراكنده ميشود. روزي خواهد آمد كه منادي خدا فرياد كند: لعنت پروردگار بر ستمكاران باد!



اكنون من خداي را حمد ميكنم كه آغاز كار ما را با سعادت پايهريزي كرد و فرجام آن را هم با شهادت و رحمت پايان بخشيد. از خداوند ميخواهم كه پاداش شهداي در راه ايمان و حقيقت را افزون كند و جانشيني ما را از آنها نيكو قرار دهد; زيرا او خداوندي بخشنده و پناهگاه ماست و او كارساز خوبي است.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
پيامد خطبه حضرت زينب(عليها السلام)

پيامد خطبه حضرت زينب(عليها السلام)

خطبه حضرت زينب(عليها السلام) در كاخ سبز يزيد، حقّانيت امام حسين(عليه السلام)و باطل بودن اعمال يزيد را آشكار ساخت. حضرت زينب(عليها السلام) در حالي خطبه را ايراد كرد كه قلبش داغدار عزيزانش بود، بازوهايش بسته بودند و سر بريده امام حسين(عليه السلام) در ميان تشت در برابرش قرار داشت و شخصيتهاي كشوري و لشكري يزيد در مجلس حضور داشتند. و شگفتانگيز است كه دختر اميرمؤمنان(عليه السلام)آنگونه يزيد را توبيخ و تحقير نمود و حتي او را «زاده هند جگرخوار» خواند! حضرت زينب(عليها السلام) انگشت روي گناهي گذارد كه راه توجيه براي يزيد بست، آنجا كه فرمود: «اي فرزند آزادشدگان! آيا اين از عدل توست كه زنان و كنيزان خويش را در پرده قرار دهي، اما دختران پيامبر را به عنوان اسير در مجلس نامحرمان حاضر سازي؟!»




آري، حضرت زينب(عليها السلام) در اين خطابه، هم جنايتهاي يزيد را آشكار كرد و هم بدو گفت: «از جفاي روزگار است بر من كه مرا در شرايطي قرار داده است كه با تو سخن بگويم، هرچند تو كوچكتر از آني.» اين خطبه زمينه بيداري اهل شام را فراهم آورد و حكومت دمشق را دچار مشكلات سختي نمود. در كنار اين خطبه، ضربه ديگري، كه اعتبار و نفوذ يزيد را متزلزل ساخت، خطبه امام زينالعابدين(عليه السلام)بود كه بر پيكر حكومت او وارد شد، «در نتيجه، فرزند معاويه را نسبت به سرنوشت خود و حكومتش دچار وحشت نمود.»
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزاداري در شام

عزاداري در شام

خطبه منطقي و آتشين حضرت زينب(عليها السلام) در مجلس يزيد، حاضران را سخت تحت تأثير قرار داد، به گونهاي كه يزيد از روي ناچاري نسبت به حضرت زينب(عليها السلام) و زينالعابدين(عليه السلام) و بازمانگان اهلبيت(عليهم السلام)اندكي نرمش و انعطاف نشان داد. بدين دليل، از هرگونه واكنش سخت پرهيز نمود. يزيد از اطرافيان خود نظر خواست كه با اهلبيت(عليهم السلام) چه كند؟ هرچند بعضي از آنان از روي چاپلوسي گفتند: اينها را نيز به سرنوشت رفتگانشان مبتلا گردان، ولي نعمان بن بشير، كه در آن مجلس حضور داشت، به او گفت:



اي يزيد! بنگر كه اگر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود، با آنان چگونه رفتار ميكرد. تو نيز همان رفتار را با آنان انجام بده.



در هر صورت، مرحله دوم نهضت حسيني توسط زينب كبري(عليها السلام) رهبري و هدايت شد. آن مخدّره آنچه را لازم و گفتني بود در خطبه كوفه و شام خود بيان داشت و با خطبه امام سجّاد(عليه السلام)، رسالت آنان كامل شد و فرزند معاويه چنان در تنگنا قرار گرفت كه در ظاهر، پشيمان شد و جنايت و قتل امام حسين(عليه السلام)را به گردن ابنزياد انداخت و او را در مجلس خود لعنت كردو گفت: من به قتل حسين(عليه السلام) فرمان نداده بودم، ابن زياد اين كار را انجام داد.



يزيد به خاطر حفظ موقعيت خود، با اسرا نرمش نشان داد و اجازه داد آنان چند روزي در شام عزاداري كنند. زنان آل ابوسفيان (در خرابه) به پيشواز اهلبيت(عليهم السلام)رفتند و دست و پاي دختران رسول خدا(صلي الله عليه وآله)را ميبوسيدند; گريه و زاري ميكردند و سه روز عزارداري بپا داشتند. هند، همسر يزيد، گريبان چاك زد و ناله و سوگواري نمود. سرانجام، اسيران آل محمّد(عليهم السلام) در پرتو مجاهدت حضرت زينب(عليها السلام) و امام سجّاد(عليه السلام) و امّكلثوم(عليها السلام) و رسوا شدن خاندان اموي با تكريم و احترام، به مدينه بازگشتند.



آري، حضرت زينب(عليها السلام) و كاروان وي در مدت كوتاهي توانستند آنچنان افكار مردم را تكان دهند كه يزيد مجبور شد هنگام خارج شدن ايشان از شام نوعي رفتار كند كه مخالف رفتار او هنگام ورود اسيران بود.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
جمع بندي و نتيجه گيري

جمع بندي و نتيجه گيري

حضرت زينب(عليها السلام) افزون بر ويژگيها و فضيلتهاي شخصيتي، كه از خاندان وحي ارث برده بود، در به ثمر رساندن نهضت عاشورا، نقش فوقالعاده داشت. او پس از عاشورا، در كنار سرپرستي اسيران و حفظ جان امام سجّاد(عليه السلام) از خطرها، توانست انقلاب حسيني را با تحمّل زحمتهاي فراوان به پيروزي نهايي برساند و در انجام رسالت خويش، با صلابت و استواري ايستاد و نقش سنگين و رسالت خويش را به خوبي به پايان رساند تا آيين پيامبر(صلي الله عليه وآله) و انقلاب كربلا دستخوش تحريف نگردد.



هنگام ورود اسيران به كوفه، نخست مردم با شادماني به استقبال اسيران آمدند، ولي حضرت زينب(عليها السلام) با سخنان آتشين خود، اوضاع را دگرگون ساخت و كوفيان غرق ماتم شدند. او با كلمات ملكوتي، هم كوفيان را متوجه جنايتشان نمود و هم ماهيت قيام را روشن ساخت. انتقام از قاتلان امام حسين(عليه السلام)، با قيام مختار، رهاورد بيدارگري حضرت زينب(عليها السلام) بود كه خشم مردم را بر ضد حكومت برانگيخت.




همچنين حضرت زينب(عليها السلام) با نهيب خويش در كاخ عبيداللّه، وي را تحقير كرد و ماهيت انقلاب را نيز از دستبرد آن ناپاك حفظ نمود.




هنگام ورود كاروان حسيني به شام، شهر غرق در شادي بود. يزيد مجلسي از سران كشوري و لشكري ترتيب داد. او با ديدن آل پيامبر از سر غرور بر لب و دندان امام حسين(عليه السلام) جسارت نمود; ولي حضرت زينب(عليها السلام)چنان خطبهاي منطقي و جانكاه ايراد كرد كه يزيد با سرافكندگي و از روي ناچاري، قتل سيدالشهدا(عليه السلام) را بر گردن ابنزياد انداخت.




سخنان حضرت زينب(عليها السلام) در مجلس يزيد و سپس خطبه امام سجّاد(عليه السلام)، اوضاع دمشق را دگرگون كرد و بغض شاميان را به دوستي خاندان پيامبر و نفرت از يزيد مبدّل ساخت; فرجامي كه هرگز انتظار آن نميرفت. آري، حضرت زينب(عليها السلام) اينگونه نقش خويش را در پيامرساني نهضت حسيني ايفا نمود و در پايان، سرافراز و پيروزمندانه، اما عزادار در سوگ عزيزان، به مدينه بازگشت.


 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
شعر مرثیه دو طفلان حضرت زینب کبری (س) _ پروانه نجاتی

شعر مرثیه دو طفلان حضرت زینب کبری (س) _ پروانه نجاتی

مادر نشسته، سیر تماشایشان کند

هنگام رفتن است، مهیّایشان کند

عون است یا محمّد ؟ فرقی نمی‌کند

در اشک‌های بدرقه، پیدایشان کند

این سهم زینب است ، دو توفان ، دو گردباد

لب‌تشنه‌اند، راهی دریایشان کند

او یک زن است و عاطفه دارد، عجیب نیست

سیراب بوسه، قامت رعنایشان کند

آن‌ها پُر از حرارت «لبیّک» گفتنند

باید سفر به خلوت شیدایشان کند

آرام، سرمه می‌کشد و شانه می‌زند

تا در کمند عشق، فریبایشان کند

بر شانه می‌زند که برو، سهم کوچکی ا‌ست

باید نثار غربت مولایشان کند

hazrate-zeinab-14.jpg
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
امانت های خداوند در دست زينب

زينب كبری صاحب ودايع بيشماری شد و ذخاير عظيمی از ناحيه ی امام عصر او بدو سپرده شد كه تا به آخر رسالتِ خود، می بايست در حفظ آن ها بكوشد. ودايعی كه جان مايهء آدمی هم بايد در مسير حفا‌ظت از آن ها سپر گردد.
گوهر لازم اين امر به تشخيص ولیّ عصر او، در زينب وجود داشت. اولين و مهم ترين اين ودايع، امام سجاد(ع) و مرواريد دريای امامت بود.

خبرنگاران عاشورايی آن مقداری كه در توان داشتند از اين پاسداری برای آيندگان نقل نموده اند. از جمله می توان به گزارش حميدبن مسلم ازدی از به آتش كشيدن خيمه ی امام (ع) استناد جست[SUP](1)
[/SUP]
غارتگران پس از آن كه شاهد ذبحی عظيم بوده اند، ديگر هيچ منكری برايشان ناشدنی نمی نمود و كشتن امامی در بستر و زنی كه محافظ وی بود؛ برايشان ابداً ناگوار نمی آمد.

حفظ اين وديعه است كه زينب ِداغدار را از قتلگاه به سمت خيمه ها می كشاند و از او كه غرق در اشك و آه و ماتم است، شيری می سازد كه فقط با آتشين ِ كلام خود می شورد و می خروشد.

راوی نتوانسته از تنگنای كلماتش برهد و تمام آنچه شد را به تمام ويژگی هايش به ما منتقل سازد، ولی هر چه بود و هر چه آن بانو بر زبان راند به گونه ای بود كه همهء نامردان شمشير به دستِ وقيح را از كرده پشيمان ساخت، تمام شمشيرها را به غلاف ها برگرداند؛ آن چنان كه مأمور شدند زينت آلات دختركان را نيز به ايشان بازگردانند.

در كوفه اما زينب يك آشناست. خاطرات پرشكوه حضور امام بلافصل به او هيمنه ای علوی داده است؛ آن چنان كه بدون هيچ گونه مصلحت انديشی دشمن حقير را با خواری بر زمين كوفته است.

منطق بی نظير امام، دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد كه انتقام همه ی خواری خود را يك جا از امام بستاند. آن هيمنه ی علوی كه ذكرش برفت قامت رسای زينب را برپا داشت تا بار ديگر وديعه ی رسالت را حفظ نمايد.[SUP](2)

_______________________________________________________

[/SUP]​1ـ منتخب التواريخ، ص 293 و نفس المهموم
2 ـ منتخب التواريخ به نقل از ارشاد مفيد، ص 294
 
بالا