ღ♥ღ هی فلانی دو سه خطی بنویسღ♥ღ

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کـاش وَقـتهـ ـایِ تــَنهـ ـایی
یــِکی از تو سایـه مـ ـی اومَد و مـِثلِ پــِسَرخالــه میگــُفـت
نــ ـون بـــِگیرَم
نـَـ ـفت بـــِگیرَم
دِلــِ ـت گــِـرِفتِه
مَنــَـ ـــم مــیگــُــفتــَم اره
بَعد فــَقــَط مینــِشَست کِنارَم و سکوت میکــَرد
مَنــَ ــم مِثلِ کــُـــلاه قِرمِزی سَرَمو میزاشتـــَ ـــم رو زانوش
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که بچه بودیم فقط بچه بودیم..........وقتی که بزرگ شدیم فقط بزرگ شدیم ....ولی بزرگ که نشدیم هیچ دیگر بچه هم نیستیم...........
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

.

.

رازي با من نيست …
قلبم كتابي گشوده است !
خواندنش براي تو مشكل نيست، عشق من !
زندگي‌ام
از روزي آغاز شد
كه دل به تو دادم!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يادم آيد : تو به من گفتي :

از اين عشق حذر كن!

لحظه اي چند بر اين آب نظر كن

آب ، آئينه عشق گذران است

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است

باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است!

تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همین که
میدانم در این دنیا
تو هستی
و اصلا تو باید باشی
تا زندگی جریان پیدا کند
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنت در اغوش کسی باشدو دلت جای دیگری
هزار
خطبه هم که بخوانند........
حرام است
خیانت است


 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گاهی باید بعضی احساس ها رو بزاری تو خونه ی سالمندان دلت
اینقد بهشون بی توجهی کنی تا بمیرن
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
برادر يعني: ب= بهترين تکيه گاه ر= رفيق ترين کس ا= ارامش بخش ترين د=دنياي خواهر ر= رنگ زندگي واسه خواهر برادر عشقه ، زندگيه ، هستيته ، وجودش زندگيه برادر عشق است. ..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
براے دل خـــودم مے نویسم ...


براے دلتنگــے هایــم

براے دغدغــہ هاے خـــودم

براے شانہ اے کہ تکیہ گاهــم نیستــــ !

برای دلے کہ دلتنگم نیست ...


براے دستے کہ نوازشگــ ـــر زخـم هایم نیست ...

براے خودم مے نویســـم !

بمیـ ــرم براے خـ ـودم کہ اینقـــدر تنهاستـــ !.!.!.!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدونی هیچ وقت اجازه نده
کسی بهت بی احترامی کنه
حتی اگر دوستش داری
کسی نمیدونه تو چه موقعیتی داری چه مشکلاتی داری
اخه گاهی نمیشه همه حرفها رو بزنی
انوقته که قضاوتت میکنند و بعد حکمشونم صادر میکنند و چنان مسرور میشوند از حکم صادره که نمیبیند اشکهات وقتی بالای چوبه اعدام قضاوتهای نابجاشون میری
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !

همین بس که :

نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

حرفی نیست. . .

خودم سکوت را معنی میکنم. . .

کاش میفهمیدی. . .

گاهی. . .

همین نگاه سردت. . .

روی زمستان را هم کم میکند. . .(!)

 

♥shima♥

عضو جدید
این منم در نقطه ی شروعی دوباره...
بی اعتنا به زیباییهایی که متعلق به من نیست


94/2/4
 

پیوست ها

  • 1360515177091.jpg
    1360515177091.jpg
    28 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش:

♥shima♥

عضو جدید






دردها فراموش میشوند ..ولی همدردها هرگز......باید به کسانی دل داد که حتی یادشان زندگی را زیباتر میکند...

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
می ترسم از آدم ها ... آدم هایی که دست می گذارند روی تنهایی ات ...
مجوزِ ورود می گیرند ...
و تنهاترت می کنند ...
آدم هایی که سایه می اندازند روی سرت ...
و بی تفاوت، سایه سنگین می کنند ...
آدم هایی که ساده می گیری بودنشان را ...
و سخت می کنند گذرِ لحظه هایت را ...
آدم هایی که کوهِ معرفت می شوی برایشان ...
و آنها مدام می لرزانندت با آتشفشانِ بی معرفتی هاشان ...
آدم هایی که به هزار و یک خاطره، دلبستۀ شان می شوی…
و انها بي تفاوت ميگذرندو ميروند ...
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا من هستم
نیمکت چوبی و چتری که بسته است
دلم تنگ نیست
تنها منتظر بارانم
که قطره هایش بهانه ای باشد برای نمناک بودن لحظه هایم
و اثبات بی گناهی چشمانم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مـــادرمـ میگویــــد … خـــودتــ را هـم بُـکُـشـــی …

ردّ ایـــن غـم ِ مــشـکــوکــــ …

پشتـــــ ِ شیـطنـتـهــــای ِ دائـمـــی نـگاهتــــ … گـُــــم نمیشــــود ...
 

♥shima♥

عضو جدید
مـــادرمـ میگویــــد … خـــودتــ را هـم بُـکُـشـــی …

ردّ ایـــن غـم ِ مــشـکــوکــــ …

پشتـــــ ِ شیـطنـتـهــــای ِ دائـمـــی نـگاهتــــ … گـُــــم نمیشــــود ...

دردی که در چشم می بینی در گذر آنی خاطرات تلخ تداعی می شود
اما طراوت چهره از قلب می گوید قلبی که میبخشد دردی ندارد
 

♥shima♥

عضو جدید
پایان قصه تلخ بود...
هرکسی تنها غرور خود را می پایید...
نمی دانم آنقدر بهم زدیم و زدید که ندانستیم که باخت و که برد...
ندانستیم که گوسفند بود و که گرگ...
چه من که در تاریکی بودم و چه آن ها که در لوای همه دیدن هایشان ندیدند...

پایان
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در عبور ثانیه های خیالت دنبالم نگرد
دیگر عمرا پیدایم کنی
...

 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
خـــــــــــــــدایا !
.
وقتی پشتم به تو گرم است ،
.
.
.
برایم مهم نیست ،
چه کسی روبرویم ایستاده است !!!
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معشوقه و عشق و عاشق و یار...

یکی است

صبح و سحر وبلبل و گلزار
یکی است

هرچند درون خانه را می نگرم

خود دایره و نقطه و پرگار
یکی ست ...

شاه نعمت الله ولی
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
💞 به شانه هایم زدی


که تنهاییم را تکانده باشی !


به چه دلخوش کرده ای ؟


تکاندن برف از شانه های ادم برفی ؟!!!


#گروس عبدالملکیان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز




برایت از امید می‌نویسم، از کلمات گم شده، از سال‌هایی که تحویلِ گذشته می‌دهم و روزهایی که به انتظارت می‌نشینم.

برایت از روزهای نیامده می‌نویسم، از رویاهای مشترک دور دست، روزهایی پر از شعر، پر از عشق، خالی از درد...

دستت را می‌گیرم و به خلوت دلم می‌برم، خانه‌مان را نشانت می‌دهم، حتی آینه‌ها را هم غبار روبی کرده ام، دیگر هیچ بهانه ای برای رفتن نداری، دست دلت را می‌گیرم و می‌بندم به بوسه، به خاطره،به رویا...بافتنش که اشکالی ندارد... رویا را می‌گویم...شال می‌شود می‌نشیند روی مبل‌های نداشته خانه‌مان...که گَردِ فراموشی ننشیند روی تنشان!

برایت از خلوت‌های عاشقانه‌مان می‌نویسم، از نیمه‌شب‌های روشن، از روزهای نشسته در نور...از پرنده‌هایی که هرگز از سرزمین ما کوچ نمی‌کنند!

بیا کمی نزدیکتر...گرچه از دور هم نزدیکی، تو در من زندگی می‌کنی.

صبح به عشق تو بیدار می‌شوم و شب به یادِ تو می خوابم.

برایت از زمستان رفتنی می‌نویسم، از بهارِ آمدنی. تو هم قول بده این بهار شکوفه‌های بوسه ات را پس نگیری.

من درخت تنهای این باغچه ام که دلش به آمدنت خوش است هر بار به شکلی تازه تجلی کن در من

پرنده باش،

شکوفه باش،

اصلا هر چه می‌خواهی باش،

فقط بمان!

باش.
 
بالا