به نام ایزد منان
با سلام وعرض ادب و احترام
دوست گرامی همیشه مخالفت کردن با دیگران نشانه سلامت روانی نیست چون رشته شما روانشناسی هست این توضیح را برای شما و برای دیگر دوستان می دهم در روانشناسی عمومی و سایر حوزه های وابسته مفهومی هست به نام همدلی (empathy) . در کتاب روانشناسی رشد تالیف لورا برک این کلمه این گونه تعریف شده است:همدلی عبارت است از توانایی درک کردن حالت هیجانی دیگران و احساس کردن با آنها یا پاسخ دادن به صورت هیجانی به شیوه مشابه.اجازه بدید بیشتر توضیح بدم درآسیب شناسی روانی و روانپزشکی بیماری وجود دارد به نام اختلال شخصیت خودشیفته .یکی از نشانه های این بیماری این هست که این بیماران فاقد قدرت همدلی کردن با دیگران هستندیعنی همه چیز را از دید خود می بینند و نمی توانند خود را جای طرف مقابل قرار بدهند . در کتاب هایی که در زمینه مصاحبه تشخیصی بیماران روانی نوشته شده گفته می شود که "افراد نارسیست{ یعنی خودشیفته} هنگام تکلم احساسات و عواطف خود را در بیان افکار دخالت می دهندو تقریبا سعی می کنند در هر موضوعی نظر بدهند"(روانشناسی بالینی دکتر سعید شاملو متخصص روانشناسی بالینی) نکته جالب اینکه حتما در درس آسیب شناسی روانی خوانده اید یا خواهید خواند اختلال شخصیت خودشیفته در کلاستر دوم که دارای که دارای ویژگی های نمایشی هیجانی و دمدمی قرار می گیرند نکته عجیب این که اختلال شخصیت نمایشی هم در این کلاستر قرار می گیرد اما بیماران مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی معمولا یکی از نشانه های آنها این هست که معمولا افرادی بسیار تلقین پذیر هستندو به آسانی تحت تاثیر پیشنهاد هاو اوامر دیگران قرار می گیرند و ساده لوحانه با آنها هم عقیده می شوند
نتیجه گیری من:بنابراین درست نیست بگیم کسی که مخالفت می کند حتما سالم و کسی که همیشه هم عقیده با دیگران هست همیشه بیمار هست به عبارت صحیح اعتدال در هر زمینه لازم و ضروری هست موفق باشید
(لطفا کسی نقل قول نگیرد)
مطلب بالا نیاز به اصلاح دارد
متاسفانه من چون کتاب های آسیب شناسی روانی را فصول اولیه که به شرح تاریخچه آسیب شناسی روانی و معانی نابهنجاری هست را به طور سرسری مطالعه کردم و همیشه اول سراغ بیماریهای روانی رفته ام همین موضوع باعث شده یک نکته مورد غفلت قرار بگیرد نکته مهم این هست که
همیشه خارج شدن از حد میانگین جامعه نشانه نابهنجاری نیست !اجازه بدید بیشتر توضیح بدم در روانشناسی کودکان استثنایی در مکاتب آمریکا( که کشور ما هم از آن پیروی می کند) که به بررسی کودکانی که با کودکان طبیعی و همسن از نظر فکری جسمی عاطفی عقلانی رفتاری و ... فرق داشته باشد می پردازد مثل کودکانی که انحراف هوشی (عقب مانده و
تیز هوش ) و نقایص حسی(مشکلات شنوایی و ومشکلات بینایی )و اشکلات ارتباطی(مشکلات تکلمی و اختلالات یادگیری) و سایر مشکلات (اختلالات رفتاری و دشواری های حرکتی و بیماری های مزمن) داشته باشند اگه توجه کرده باشید من کودکان تیزهوش را با رنگ قرمز مشخص کرده ام
لازم به ذکر است طبق تعاریف قبل از سال 2009 به کودکانی که بهره هوشی آنها کمتر 70 باشد عقب مانده ذهنی گفته میشد(دوستان روانشناس توجه داشته باشند بعد از سال 2009 اصلا اسم کودکان عقب مانده به کودکان مبتلا به
معلولیت ذهنی تغییر یافت حتی معیارهای تشخیصی عقب مانده ذهنی با تغییر نام به کودکان مبتلا به معلولیت ذهنی هم دگرگون شد اما من به دلایلی که ذکز آن باعث طولانی شدن مطلب میشود از اصطلاح قدیمی و معیار های قدیمی استفاده می کنم) حالا این نکته به ذهن خواننده زیرک تداعی می شود که همان طور که کودکی که بهره هوش او کمتر 70 باشد غیر طبیعی است آیا کودکی که تیزهوش (طبق تعریف بهره هوشی اوبالاتر از 140 هست) نابهنجار هست ؟ قطعا خیر. اما طبق تعریف این کودکان هم جزو کودکان استثنایی قرار می گیرد برای مثال در کتاب روانشناسی کودکان و نوجوانان استثنایی دکتر بهروز میلانی فر در صفحه 121 نوشته شده است "همانطور که کودک عقب مانده استثنایی است کودکان تیز هوش هم استثنایی است
خلاصه مطلب بالا :انحراف به سمت بالا در بهره هوشی نه تنها نشاندهنده نابهنجاری نیست بلکه یک مزیت هم حساب می شود که این خط بطلانی بر این ادعا که
همیشه انحراف از نرم طبیعی نشاندهنده نابهنجاری به حساب می آید.
لازم به ذکر است ممکن مثال دیگری هم پیدا شود .
(لطفا کسی از این مطلب نقل قول نگیرد)