قرینه است ،این درخت ُ آن درخت ،بر آبی بی انتهای بالاتر !تنها جای تو خالی ست ،سبزه قبای خواب ُ خیال ِ من !و دوباره خش خش ِ گربه ی یاد ِ تو که به حیاط ِ دلم برگشته است !می نشینم و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجرهدر ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو می گردم . . .و خوب می دانم که کسی کـَـس نمی شودزیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین !با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنمو از او دور می شوم . . . و هر چه دورتر می شوم ،شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .و باز سکوت !
خوبی ثنا؟