گزیده ای از اشعاردکتر علی شریعتی

ویرا

عضو جدید
گزیده ای از اشعاردکتر علی شریعتی
نام:
نامم را پدرم انتخاب کرد،
نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم!
دیگر بس است!
راهم را خودم انتخاب خواهم کرد
(معلم شهید،دکتر علی شریعتی)

رساله عشق:
هرچه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روز ها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتنش بهتر است از نا نبشتنش.
(معلم شهید،دکتر علی شریعتی)

ای دوست نه هرچه درست و صواب بود،روا بود که بگویند... و نباید که در بحری افکنم خود را که ساحلش پدید نبود، و چیزها نویسم بی"خود" که چون "واخود " آیم بر ان پشیمان باشم و رنجور.
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت...
حقا، و به حرمت دوستی،که نمی دانم که این که می نویسم راه "سعادت"است که می روم، یا راه "شقاوت"؟
و حقا که نمی دانم که این که نبشتم"طاعت"است یا "معصیت"؟
کاشکی،یکبارگی،نادان شدمی تا، از خود،خلاصی یافتمی!
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم،رنجور شوم ازآن بغایت!
و چون در معاملت راه خدا،چیزی نویسم ،هم رنجور شوم؛
چون احوال عاشقان نویسم،هم،نشاید؛
و هرچه نویسم هم نشاید؛
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید؛
و اگر گویم نشاید؛
و اگر خاموش گردم هم نشاید؛
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید...
... و اگر خاموش شوم هم نشاید!
(رساله ی عشق،دکتر علی شریعتی)
هیچ چیز نمی توانم بگویم:
هیچ چیز نمی توانم بگویم
هیچ چیز در باره ی هیچ چیز نمی توانم بنویسم …
آنچه آغاز شده است مرا به سکوت واداشته است
احساس می کنم
که پرنده ی موهومی شده ام که
وارد فضای بی کرانه ی عدم شده است
اصلا نمی دانستم ،
احساس نکرده بودم که ننوشتن هم کاری است
و حالا می فهمم چه کار طاقت فرسایی است
اما من در برابر وحشی ترین و نیرومند ترین وسواس ها می ایستم
ایستادن!
چه مصدری و آقاتر از این در زبان بشر هست؟
می توانم باستم و صبر کنم ، تحمل کنم
و نیز می توانم کسی را که با من آشناست ، خویشاوند است، به من مومن است،وادار کنم
بایستد، تحمل کند، صبور باشد
(معلم شهید،دکتر علی شریعتی)
شک...........!
مگر نه اشك، زیباترین شعر و بی‌تاب ترین عشق و گدازان‌ترین ایمان
و داغ‌ترین اشتیاق و تب‌دارترین احساس و خالص‌ترین گفتن
و لطیف‌ترین دوست داشتن است كه همه، در كوره یك دل، به هم آمیخته و ذوب شده‌اند
و قطره‌ای گرم شده‌اند، نامش اشك؟
كسی كه عاشق است و از معشوقش دور افتاده و یا عزادار است
و مرگ عزیزی قلبش را می‌سوزاند، می‌گرید، غمگین است،
هرگاه دلش یاد او می‌كند و زبانش سخن از او می‌گوید و روحش آتش می‌گیرد
و چهره‌اش برمی‌افروزد، چشمش نیز با او همدردی می‌كند؛ یعنی اشك می‌ریزد،
اشك می‌جوشد و این حالات همه نشانه‌های لطیف و صریح ایمان عمیق و عشق راستین اویند
گریه‌ای كه تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن
و حس كردن ایمان را به همراه نداشته باشد
كاری است كه فقط به درد شستشوی چشم از گرد و غبار خیابان می‌آید
(معلم شهید،دکتر علی شریعتی)
بگذار :
بگذار سپیده سر زند
چه باک که من بمیرم و شبنم فروخشکد
و شبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد .
و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری بازگردد .
و راه کهکشان بسته شود ...
بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد .
نزدیک تر به خدا
من باید فرود آیم
نباید بنشینم
سال هاست ازآن لحظه که پربر اندامم رویید
واز آشیان از بام خانه پرواز کردم
همچنان می پرم . هرگز ننشسته ام
و دیگر سری نیز به سوی زمین و به سواد پلید شهرها
و بامهای کوتاه خانه ها بر نگرداندم
چشم به زمین ندوختم
پروازی رو به آسمان
در راه افلاک
و هر لحظه دورتر و بالاتر از زمین
و هر لحظه نزدیک تر به خدا!
(معلم شهید،دکتر علی شریعتی)
 

mohammad.ie69

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر شریعتی
معلمی بزرگ بود کاش دیگران به ارزش او پی ببرند
 

mohammad.ie69

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا !
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اما آنچنان که تو دوست داری[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چگونه زیستن را تو به من بیاموز[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چگونه مردن را من خود خواهم آموخت[/FONT]


نیاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وقتی که دیگر نبود ،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من به بودنش نیازمند شدم.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وقتی که دیگر رفت ،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من در انتظار آمدنش نشستم.[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد ،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من او را دوست داشتم. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وقتی که او تمام کرد ،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من شروع کردم .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وقتی او تمام شد ،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من آغاز شدم .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و چه سخت است تنها متولد شدن ،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مثل تنها زندگی کردن [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مثل تنها مردن …[/FONT][/FONT]

اینها تقدیم به تو ویرا عزیز که سخنان دکتر شریعتی را درک میکنی
 

ویرا

عضو جدید
ممنوم:gol::gol:[FONT=&quot]
در باغ بی برگی زاده ام و در ثروت فقر غنی گشتم و از چشمه ی ایمان سیراب شدم و در هوای دوست داشتن دم زدم و در ارزوی ازادی سر برداشتم و در بالای غرور قامت کشیدم
دکتر شریعتی
[/FONT]
 

Similar threads

بالا