لیلا باقری در الف نوشت:
كلاف ابریشم كه در هم بپیچد، پیدا كردن سرنخ دشوار میشود؛ موضوع حجاب در جامعه اسلامی ما مصداق همین كلاف شده كه با بیحوصلگی و بد عمل كردن در قبال آن سر ماجرا را گم
كردیم. ریشهها در هم تنیده و به سامان شدن اوضاع سخت شده است.
حرف این است كه چه میشود «زنان و مردان معتقد به اسلام» دچار سهلانگاری در رعایت حدود میشوند و كمكم به این سهلانگاری عادت میكنند و ترك عادت هم دشوار. دیدیم كه طی سالهای
گذشته به جای یافتن این سوال، مسئولان و گروهها و نهادهای اجتماعی تنها به تكرار جمله «باید فرهنگسازی شود» پرداختند. البته اهتمامی تام هم بر اجرای طرح امنیت اجتماعی و گشت ارشاد
داشتند، بدون عمل به جملهای كه مكرر شنیدیم و به خوبی دریافتیم كه آبی از تنور مسئولان فرهنگ در جامعه گرم نمیشود.
عدم توجه به ریشه مشكل به علاوه برخی اقدامات قهری و گاه سخنانی غیركاربردی نه تنها بدحجابی را درمان نمیكند بلكه عواقب وخیمتری را نیز به دنبال دارد. چراكه كسانی كه حالا به نادرست
حجاب را امری شخصی میدانند با درك نكردن دلیل این سختگیری ممكن است كار را به لجبازی بكشانند و حجاب خود را دستاویزی قرار دهند برای ابراز ساز مخالف. به نظرتان اگر پدری ببیند
دخترش بدون روسری داخل كوچه آمده و بعد بدون دادن آگاهی و در اقدامی غیردوستانه سیلی نثار او كند، واكنش دختر به جز انزجار از دین و حتی رفتار پدر خواهد بود؟
سالهاست كه عنوان میشود فرهنگ، چرخ پنچر و پنجم ارابه مملكت است و نهادهای مختلف در این عرصه برای سامان دادن به اوضاع چنان دست روی دست گذاشتند كه انگار قرار است اتم
بشكافند! بعد برای مسری نشدن بدحجابی در جامعه تنها متوسل به طرح ارتقای امنیت اجتماعی شدند، بدون توجه به اینكه قبل از طی كردن تمام مراحل یك راست رفتهاند سرخانه آخر و رفتارشان مانند كردار همان پدر است در مقابل دختر.
میگویند برخورد از طریق گشت ارشاد مسكنی است برای درد جامعه تا بیمار به اورژانس رسانده شود. غافل از اینكه گرچه مسكنی است برای قشری از جامعه كه با دیدن بدحجابها ناراحت
میشوند اما دقیقا تاثیر معكوسی دارد بر قشر دیگر. البته خوراندن این مسكن هم درحالی ادامه دارد كه حتی كسی به خودش زحمت نداده 115 را بگیرد. بیمار به بیمارستان هم كه رسیده باشد انقدر
از این پزشك به آن پزشك ارجاعش دادند كه كسی هنوز سر درنیاورده دردش چیست. آنهایی هم كه فهمیدند جرئت درمان او را ندارد. چون این بیمار نیاز به جراحی دارد، جراحی هم درد و
زحمت و هزینه! و قبل از همه اینها خانواده بیمار باید با این حقیقت مواجه شوند كه بیماری چیست و چرا فرد به آن مبتلا شده؟
اصلا فهمیدن چرایی بیماری و راه درمان آن مهمترین بخش ماجراست. كسی نمیخواهد بفهمد چون فهمیدن هزینه دارد. كسی نمیخواهد ببیند كه در «برخی موارد» كار از بدحجابی هم فراتر رفته
و نشان از نوعی عدم تفكر و تعمق در رفتار دارد. اینكه دختری با میكاپ عروس برای خرید از خانه خارج میشود و مانتویی شبیه به لباس مهمانی شب در دانشگاه ظاهر میشود، دختران نوجوان
و كم سن و سال همپای مادران خود به زینت میپردازند، لباسهایی كه برخی میپوشند به هیج عنوان مناسب مكان نیست و بدتر اینكه دختران بدحجاب دست در دست پدران مذهبی و زنان بدحجاب
در كنار همسر و تحت حمایت خانواده هستند و ... تاولهای بیماری پیشرفتهتر از بدحجابی است.
در چنین شرایطی به نظر نمیرسد تنبیه و توبیخ تنها فایدهای داشته باشد كه رفتن سر خانه آخر بدون طی كردن خانههای قبل جامعه را به جایی میرساند كه پروندهدار شدن به جرم بدحجابی بشود
افتخار و مدركی برای جنگیدن. دختران و پسران حرف از تعداد دفعاتی بزنند كه به این جرم سوار ماشین پلیس شدند و بخندند!
باشد؛ گشت ارشاد همراه با رعایت شان و حدود امر به معروف و نهی از منكر همان مسكن آرام كردن بخشی از جامعه. اما محض رضای خدا بیمار را هم كه دارد درد میكشد به بیمارستان
برسانید و فكری به حالش بكنید. بگذارید برایتان بگوید كه چیزی فراتر از تعلیمات دینی و روخوانی قرآن در مدرسه به او عرضه نكردند. آنچه هم از نمود دین در جامعه لمس كرده تفاوت عمیقی با
آموختههایش دارد و همین دین گریزش كرده؛ دروغ و دوریی و كجرفتاری و... به ویژه در جماعت به اصطلاح مذهبی دچار سرگردانیاش میكند.
بگوید كه بیكار است، وعدههای تامین شغل اغلب پوچ از آب درمیآید، مهارت كافی نیاموخته و سیستم آموزشی خلاقیت او را كور كرده و هیچ وقت جو یادگیری علم و پروراندن و ذوق یادگیری
به حدی نبوده كه استعدادها شكوفا شوند تا او را از نظر ذهنی آنقدر غنی كنند كه نیازی به غنی كردن صورت نباشد، آنقدر سر و دل و مغرش را شلوغ كند كه پرداختن افراطی به ظواهر برایش
بیمعنی شود. آنقدر برای تفكر و ایده و وجودش در جامعه ارزش قائل باشند كه نیازی به ارزش گذاری و جلب توجه ظاهری نداشته باشد. بگوید كه عوض همه اینها او مانده و انبوه آگهیهایی كه
منشی با روابط عموی بالا میخواهند و سادهاش میشود منشی با ویترین خوب! و مهمتر؛ جوانان بیكار در جامعهای سرگردان شدند كه فضایش به دلایلی كه همه میدانیم جنسی است.
سرگرمی و تفریح و اوقات فراغت كه هیچ، حتی تعریف و مدل و الگوی درستی هم از اینها ندارد. از طرفی هرجا سر میگردانند چیزی را عرضه میكند كه با آموختهها مغایر است اما فراوانی
آن كم كم عرفش میكند و جوان را به همراهی وادار. مثل انواع و اقسام تكنولوژها و وسایل ارتباط جمعی كه سرگرمی شده و راهی برای تهاجم فرهنگی و حتی تمام مانتوفروشیهایی كه باید زیر
پا بگذارد و مدل درست و درمانی پیدا نكند برای پوشیدن. الگوی پوشش زن ایرانی- اسلامی هم همواره رویا باشد چون اتفاق نظری دراین باره از سوی متولیان نیست و تمام طرحها شكست میخورد.
دلم خواست یادی از سینما و تلویزیون كنم و الگوهای بدی كه ارائه میدهند و كارهایی كه باید انجام دهند و نمیدهند. اما راستش خجالت كشیدم! آنقدر كه گفتیم و نشنیدند، آنها كه ناشنوا نیستند،
ترسیدم فكر كنند ما مجنون هستیم كه مرتب تكرار میكنیم.
و سخن آخر؛ قبل از اینكه بدحجابی گناه باشد و نهی از آن واجب، ما با گناههای بزرگتری مواجه هستیم كه چون نمود اجتماعی ندارند نادیده گرفته میشوند. گناهانی كه اتفاقا گاه ریشه و عامل همین
بدحجابی هستند. مثل دزدی. دزدی از كار، مسئولیت، آموزش، صداقت، عمل به حقیقت و دین و خیلی از دزدیهای دیگر در جامعه كه باعث دین گریزی جوانان میشود.
جالب اینكه در مقابل هر دو شخص بدحجاب و دزدی كه از دیوار بالا رفته(و نه سایر دزدیها) نگاه مجرمانه وجود دارد! درحالی كه ماهیتی كاملا متفاوت دارند اما چه فرقی میكند وقتی مسئولان
تنها یك راه را برای مقابله بلدند. آنهم وقتی راههای دوستانهتری هم هست. از نگاه دیگر نیز بد نیست به عقاید هم احترام بگذاریم.
جای خدا ننشینیم و جایگاه كسی را به خاطر پوشش قعر جهنم ندانیم و با رفتار و رافت اسلامی دوستان و اثرگذاری خود را روی آنان بیشتر كنیم. مگر نه اینكه فردی در زمان حضرت علی(ع) تنها
به خاطر این مسلمان شد كه مولا بعد از همراهی در سفر تا مسیری فرد نامسلمان را مشایعت كرد و او آنقدر شیفته دینی چنین محترم شد كه همان جا به اسلام گروید. این خلق مسلمان در برابر
نامسلمان است. حالا حساب كنید رفتار مسلمان با هم كیش خود باید چگونه باشد.
منبع:
http://alef.ir/1388/content/view/116508/
كلاف ابریشم كه در هم بپیچد، پیدا كردن سرنخ دشوار میشود؛ موضوع حجاب در جامعه اسلامی ما مصداق همین كلاف شده كه با بیحوصلگی و بد عمل كردن در قبال آن سر ماجرا را گم
كردیم. ریشهها در هم تنیده و به سامان شدن اوضاع سخت شده است.
حرف این است كه چه میشود «زنان و مردان معتقد به اسلام» دچار سهلانگاری در رعایت حدود میشوند و كمكم به این سهلانگاری عادت میكنند و ترك عادت هم دشوار. دیدیم كه طی سالهای
گذشته به جای یافتن این سوال، مسئولان و گروهها و نهادهای اجتماعی تنها به تكرار جمله «باید فرهنگسازی شود» پرداختند. البته اهتمامی تام هم بر اجرای طرح امنیت اجتماعی و گشت ارشاد
داشتند، بدون عمل به جملهای كه مكرر شنیدیم و به خوبی دریافتیم كه آبی از تنور مسئولان فرهنگ در جامعه گرم نمیشود.
عدم توجه به ریشه مشكل به علاوه برخی اقدامات قهری و گاه سخنانی غیركاربردی نه تنها بدحجابی را درمان نمیكند بلكه عواقب وخیمتری را نیز به دنبال دارد. چراكه كسانی كه حالا به نادرست
حجاب را امری شخصی میدانند با درك نكردن دلیل این سختگیری ممكن است كار را به لجبازی بكشانند و حجاب خود را دستاویزی قرار دهند برای ابراز ساز مخالف. به نظرتان اگر پدری ببیند
دخترش بدون روسری داخل كوچه آمده و بعد بدون دادن آگاهی و در اقدامی غیردوستانه سیلی نثار او كند، واكنش دختر به جز انزجار از دین و حتی رفتار پدر خواهد بود؟
سالهاست كه عنوان میشود فرهنگ، چرخ پنچر و پنجم ارابه مملكت است و نهادهای مختلف در این عرصه برای سامان دادن به اوضاع چنان دست روی دست گذاشتند كه انگار قرار است اتم
بشكافند! بعد برای مسری نشدن بدحجابی در جامعه تنها متوسل به طرح ارتقای امنیت اجتماعی شدند، بدون توجه به اینكه قبل از طی كردن تمام مراحل یك راست رفتهاند سرخانه آخر و رفتارشان مانند كردار همان پدر است در مقابل دختر.
میگویند برخورد از طریق گشت ارشاد مسكنی است برای درد جامعه تا بیمار به اورژانس رسانده شود. غافل از اینكه گرچه مسكنی است برای قشری از جامعه كه با دیدن بدحجابها ناراحت
میشوند اما دقیقا تاثیر معكوسی دارد بر قشر دیگر. البته خوراندن این مسكن هم درحالی ادامه دارد كه حتی كسی به خودش زحمت نداده 115 را بگیرد. بیمار به بیمارستان هم كه رسیده باشد انقدر
از این پزشك به آن پزشك ارجاعش دادند كه كسی هنوز سر درنیاورده دردش چیست. آنهایی هم كه فهمیدند جرئت درمان او را ندارد. چون این بیمار نیاز به جراحی دارد، جراحی هم درد و
زحمت و هزینه! و قبل از همه اینها خانواده بیمار باید با این حقیقت مواجه شوند كه بیماری چیست و چرا فرد به آن مبتلا شده؟
اصلا فهمیدن چرایی بیماری و راه درمان آن مهمترین بخش ماجراست. كسی نمیخواهد بفهمد چون فهمیدن هزینه دارد. كسی نمیخواهد ببیند كه در «برخی موارد» كار از بدحجابی هم فراتر رفته
و نشان از نوعی عدم تفكر و تعمق در رفتار دارد. اینكه دختری با میكاپ عروس برای خرید از خانه خارج میشود و مانتویی شبیه به لباس مهمانی شب در دانشگاه ظاهر میشود، دختران نوجوان
و كم سن و سال همپای مادران خود به زینت میپردازند، لباسهایی كه برخی میپوشند به هیج عنوان مناسب مكان نیست و بدتر اینكه دختران بدحجاب دست در دست پدران مذهبی و زنان بدحجاب
در كنار همسر و تحت حمایت خانواده هستند و ... تاولهای بیماری پیشرفتهتر از بدحجابی است.
در چنین شرایطی به نظر نمیرسد تنبیه و توبیخ تنها فایدهای داشته باشد كه رفتن سر خانه آخر بدون طی كردن خانههای قبل جامعه را به جایی میرساند كه پروندهدار شدن به جرم بدحجابی بشود
افتخار و مدركی برای جنگیدن. دختران و پسران حرف از تعداد دفعاتی بزنند كه به این جرم سوار ماشین پلیس شدند و بخندند!
باشد؛ گشت ارشاد همراه با رعایت شان و حدود امر به معروف و نهی از منكر همان مسكن آرام كردن بخشی از جامعه. اما محض رضای خدا بیمار را هم كه دارد درد میكشد به بیمارستان
برسانید و فكری به حالش بكنید. بگذارید برایتان بگوید كه چیزی فراتر از تعلیمات دینی و روخوانی قرآن در مدرسه به او عرضه نكردند. آنچه هم از نمود دین در جامعه لمس كرده تفاوت عمیقی با
آموختههایش دارد و همین دین گریزش كرده؛ دروغ و دوریی و كجرفتاری و... به ویژه در جماعت به اصطلاح مذهبی دچار سرگردانیاش میكند.
بگوید كه بیكار است، وعدههای تامین شغل اغلب پوچ از آب درمیآید، مهارت كافی نیاموخته و سیستم آموزشی خلاقیت او را كور كرده و هیچ وقت جو یادگیری علم و پروراندن و ذوق یادگیری
به حدی نبوده كه استعدادها شكوفا شوند تا او را از نظر ذهنی آنقدر غنی كنند كه نیازی به غنی كردن صورت نباشد، آنقدر سر و دل و مغرش را شلوغ كند كه پرداختن افراطی به ظواهر برایش
بیمعنی شود. آنقدر برای تفكر و ایده و وجودش در جامعه ارزش قائل باشند كه نیازی به ارزش گذاری و جلب توجه ظاهری نداشته باشد. بگوید كه عوض همه اینها او مانده و انبوه آگهیهایی كه
منشی با روابط عموی بالا میخواهند و سادهاش میشود منشی با ویترین خوب! و مهمتر؛ جوانان بیكار در جامعهای سرگردان شدند كه فضایش به دلایلی كه همه میدانیم جنسی است.
سرگرمی و تفریح و اوقات فراغت كه هیچ، حتی تعریف و مدل و الگوی درستی هم از اینها ندارد. از طرفی هرجا سر میگردانند چیزی را عرضه میكند كه با آموختهها مغایر است اما فراوانی
آن كم كم عرفش میكند و جوان را به همراهی وادار. مثل انواع و اقسام تكنولوژها و وسایل ارتباط جمعی كه سرگرمی شده و راهی برای تهاجم فرهنگی و حتی تمام مانتوفروشیهایی كه باید زیر
پا بگذارد و مدل درست و درمانی پیدا نكند برای پوشیدن. الگوی پوشش زن ایرانی- اسلامی هم همواره رویا باشد چون اتفاق نظری دراین باره از سوی متولیان نیست و تمام طرحها شكست میخورد.
دلم خواست یادی از سینما و تلویزیون كنم و الگوهای بدی كه ارائه میدهند و كارهایی كه باید انجام دهند و نمیدهند. اما راستش خجالت كشیدم! آنقدر كه گفتیم و نشنیدند، آنها كه ناشنوا نیستند،
ترسیدم فكر كنند ما مجنون هستیم كه مرتب تكرار میكنیم.
و سخن آخر؛ قبل از اینكه بدحجابی گناه باشد و نهی از آن واجب، ما با گناههای بزرگتری مواجه هستیم كه چون نمود اجتماعی ندارند نادیده گرفته میشوند. گناهانی كه اتفاقا گاه ریشه و عامل همین
بدحجابی هستند. مثل دزدی. دزدی از كار، مسئولیت، آموزش، صداقت، عمل به حقیقت و دین و خیلی از دزدیهای دیگر در جامعه كه باعث دین گریزی جوانان میشود.
جالب اینكه در مقابل هر دو شخص بدحجاب و دزدی كه از دیوار بالا رفته(و نه سایر دزدیها) نگاه مجرمانه وجود دارد! درحالی كه ماهیتی كاملا متفاوت دارند اما چه فرقی میكند وقتی مسئولان
تنها یك راه را برای مقابله بلدند. آنهم وقتی راههای دوستانهتری هم هست. از نگاه دیگر نیز بد نیست به عقاید هم احترام بگذاریم.
جای خدا ننشینیم و جایگاه كسی را به خاطر پوشش قعر جهنم ندانیم و با رفتار و رافت اسلامی دوستان و اثرگذاری خود را روی آنان بیشتر كنیم. مگر نه اینكه فردی در زمان حضرت علی(ع) تنها
به خاطر این مسلمان شد كه مولا بعد از همراهی در سفر تا مسیری فرد نامسلمان را مشایعت كرد و او آنقدر شیفته دینی چنین محترم شد كه همان جا به اسلام گروید. این خلق مسلمان در برابر
نامسلمان است. حالا حساب كنید رفتار مسلمان با هم كیش خود باید چگونه باشد.
منبع:
http://alef.ir/1388/content/view/116508/