فتح خرمشهر و ورود به خاک عراق/قسمت سوم و پایانی
.
تنها به عنوان نمونهای کوچک از خیانتها به جان و مال جوانان بیگناه، خاطره آیتالله طاهری میتواند گوشهای از فاجعه را بنمایاند:
"عمليات كربلاي چهار بود… به خط مقدم كه رسيديم، ديدم كه عراقيها از منورهايی استفاده میکنند که شب را مانند روز روشن می کند، به خرازي گفتم خودت را به مسئولان برسان و بگو كه عمليات لو رفته است. خرازي رفت و برگشت و گفت كه آنها گفتهاند كه ما مقلد امام هستم و بايد عمليات انجام شود. من پاسخ دادم که امام هم اگر شرايط را ببينند اجازه عمليات نخواهند داد؛ اما به هر حال عمليات انجام شد. بچههاي ما چند دسته بودند، گروهي كه زير آب ميرفتند و يك لولههايي براي نفسكشيدن از بالای سرشان روي آب بيرون ميآمد و عدهاي هم كه با قايق ميرفتند. عراقيها اين لولهها را ميزدند و وقتي بچههاي ما مجبور ميشدند سرشان را بالا بياورند، آنان را شهيد ميكردند. خلاصه تعداد زيادي از بچههاي ما را شهيد كردند. فرداي عمليات من ميخواستم برگردم، خرازي به من گفت برنگرديد، بچهها روحيه خودشان را باختهاند، بمانيد تا آنها روحيه خود را پيدا كنند. پاسخ دادم که ديگران اشتباه ميكنند، من بايد جبران كنم، گفتند به خاطر خدا و امام بمانيد. قبول كردم. به يكي از گردانها رفتيم، ديدم همه بچهها روحيه خود را باختهاند. گفتم خدايا خودت كمك كن، من كه نميتوانم به اينها روحيه بدهم. شروع به صحبت كردم...با بچهها خداحافظي كرديم و سوار قايق شديم... وقتی به تهران رفتم، ماجرا را به طور کامل براي امام تعريف كردم. امام از اين اتفاقات خيلی متاثر شدند. گفتم آقا نبايد با عوامل اين اتفاق برخورد كنيد؟ پاسخ دادند که من به آقاي هاشمي تذكر ميدهم."[1]
جان انسانها به همین سادگی ملعبه دست شد و اینچنین پس از کشتهشدن صدها نفر در یک عملیات کور و فلهای، سر و ته قضیه با یک " تذکر میدهم" بند آمد. آیتالله منتظری در نامهای به آقای خمینی در 16/7/64، به شدت به این گونه بیقدر شمردن جان جوانان این سرزمین اعتراض کرد و به او نوشت:
" اشكال مهم اين است كه كارهاي اساسي كشور خلاصه شده در چند نفر با مشاغل و گرفتاريهاي زيادي كه دارند. و ايكاش كارهاي مهم را به افراد قوي و اهل محول ميكردند و تنگ نظري و خط و خطوط و رفيق بازي در كار نبود. معمولا نسبت به هيچ خطا و تقصيري توبيخ و بازخواست نميشود و يا اگر فرضا بشود توصيهها و تلفن ها بكار ميافتد. اگر مرجعي قاطع براي بررسي خطاها و ضعفها و تقصيرات منجر به شكست هاي پي در پي در دو سال اخير در جبهه ها وجود داشت و براي جان هزاران جوان كه مفت و در اثر بي احتياطي ها از دست ميروند ارزش قائل بوديم اوضاع جنگ و جبهه ها بهتر از حال بود... معمولا بعد از هر شكستي كه بالاخره همه ميفهمند به جاي بررسي دقيق شرایط و عوامل آن و استفاده از تمام نظريات و انتقادات فرماندهان جزء و رزمندگاني كه شاهد قضايا و مصائب بودهاند يك سري خلاف واقعها و پيروزيهاي خيالي و تهديدهاي تو خالي در رسانههاي گروهي و نماز جمعهها تحويل خلقالله داده ميشود كه باعث تعجب حاضرين در جبههها ميشود و تمام قصورات و تقصيرات زير پوشش تبليغات قرار ميگيرد و افراد مقصر يا خاطي هيچگونه احساس ترس يا نگراني نمي كنند و يا بگردن يكديگر مياندازند و مرتبا خطا روي خطا و شكست روي شكست نصيب انقلاب و مردم ميشود."[2]
بیارزش شمردن جان انسانها و استفاده از آنها در مستحکم کردن پایههای قدرت کسبوکار آقایان شده بود. تهییج جوانان معصوم و به کشتندادن آنها در راه رسیدن به اهداف سیاسی و حکومتی، آخرین حلقه زنجیر خیانت به انقلاب را تکمیل کرد. یک مقایسه کوچک میان آمار کشتهشده های عملیاتهایی که سپاه پاسداران آن را ترتیب دادهاند با عملیاتی که ارتش برگزار کرده است، عمق فاجعه انسانی را به خوبی نشان میدهد. جنگ را ادامه دادند تا پایههای قدرت و حکومت را مستحکم کنند. این نکتهای است که محسن رضایی نیز به آن اعتراف کرد:
"اگر جنگ را ادامه نمیدادیم، حکومت و انقلاب تثبیت نمیشد. آنهایی که میگویند شش سال از 8 سال جنگ بیهوده بود و سالهای جنگ را 6 و2 توصیف میکنند، باید بدانند که اگر به جنگ پایان میدادیم حکومت اسلامی و انقلاب از بین رفته بود".[3]
جنگ ادامه یافت تا قدرت تثبیت شود.رجایی، خمینی و خامنهای نیز به این نکته اشاره کردهاند:
رجایی:"جنگ نعمت است. در سایه آن مسائل حل می شوند." [4] خمینی:"جنگ برای ما نعمت است." [5] خامنهای: "جنگ نعمتى الهى بود."[6]
و همه اینها در حالی است که هنوز ناگفتههای جنگ افشا نشده است. وای بر روزی که پردهها فرو افتد.
سیداحمد خمینی اما در آخرین روزهای عمرش به نکتهای اشاره کرد که تا به آن وقت بازگو نکرده بود و از دخالت آقایان رفسنجانی، خامنهای و رضایی، نزدیکترین افراد به آقای خمینی در دهه 60، پرده برداشت:
"در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، اما مسئولان جنگ گفتند ما باید تا کنار اروندرود برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این کار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست شما جنگ را ادامه دهید، بدانید اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و باید این جنگ را تا نقطه خاصی ادامه دهیم. الان که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده ، بهترین موقع برای پایان جنگ است."[7]
"امام در آن جلسه فرمودند ما دو راه در پيش داريم. يا بايد همين جا صلح كنيم و از راههاي سياسي خسارات خود را از رژيم صدام بگيريم و يا بايد جنگ را ادامه دهيم تا رژيم صدام را ساقط كنيم. نظر خود من صلح است. اكثر حاضران نيز نظر امام را تأييد كردند. اما يك نفر گفت ما الآن در بهترين شرايط هستيم تا رژيم آمريكايي صدام را ساقط كنيم و عراق را آزاد كنيم. چرا وقتي ميتوانيم با عزت به اهدافمان برسيم، به ذلت صلح تن دردهيم؟ آن فرد چنان با حرارت سخن گفت كه اكثر حاضران با سخن وي همراه شدند. اما امام هم چنان مخالف بودند و در نهايت به رأي اكثريت تن دادند و با آنان اتمام حجت كردند. از جمله گفتند ببينيد از نظر نظامي توان اين كار را داريد يا نه كه همهي فرماندهان نظامي گفتند مطمئنا توان اين كار را داريم. در انتها امام خدا را شاهد گرفتند كه من به دليل تأييد شما به اين كار رضايت دادم و از اين ساعت حتي اگر همهي شما از اين نظر برگرديد من برنميگردم تا زماني كه صدام ساقط شود"[8]
به فاصله چهار هفته پس از این سخنرانی حال وی دگرگون شد و با یک ایست و شوک اساسی در تمامی نقاط حساس بدن درگذشت. و آنطور که حجتالاسلام نیازی به فرزند او، سیدحسن خمینی، گفته است حاجسید احمد به قتل رسیده بود.[9] دکتر جمشید پرتوی، متخصص قلب و پزشک سیداحمد خمینی نیز در 10 دی 1377 در تهران و در منزل مسکونیاش کشته شد. بعدها سعید امامی در اعترافات خویش پیرامون قتل سید احمد خمینی به نکات تازهای اشاره کرد:
" وقتی باخبر شديم كه حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولايت امر اهانت میكند. آن را ارجاع داديم و بلافاصله دستور آمد كه همه رفت و آمدهای ايشان را زير نظر بگيريد و از مكالمات و ملاقاتهای ايشان نوار تهيه كنيد. ما هم بمدت يكسال همين كار را كرديم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه يك طرفه بدی وارد شده بود كه برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحيان به من ابلاغ كرد مضطرب شدم و حتی به ترديد فرو رفتم. دو روز بعد، همراه با آقای فلاحيان به ديدار آيتالله مصباح رفتيم، آقايان محسنی اژهای و بادامچيان هم آنجا بودند البته بعدا حاج آقا خوشوقت هم از بيت[رهبری] آمدند آنجا و نظر جمع بر اين بود كه نبايد به كسانی كه با ولی امر مسلمين خصومت میكنند، رحم كرد."[10]
گرچه نمیتوان از نقل قول سید احمد خمینی پیرامون ادامه جنگ گذشت و نقش مهم آقایان رفسنجانی،رضایی و خامنهای را در ادامه جنگ و متعاقبا تثبیت حکومت را منکر شد، اما از ورای این کلمات بوی تبرئه پدر به مشام میرسد. چرا که در هر صورت این آقای خمینی بود که تصمیم نهایی را میگرفت و حرف آخر را میزد. با مشورت یا بدون مشورت با دیگران. دستور داخل شدن، یا نشدن نیروهای ایرانی به داخل خاک عراق را تنها یک نفر و آن هم بلندمرتبهترین فرد یک کشور میتوانست صادر کند. اکنون پس از 20 سال از پایان جنگ آیا میتوان سوال کرد" اگر آقای خمینی با اتمام جنگ موافقت میکرد و دستور حمله به عراق را صادر نمیکرد، این همه شهید و ویرانی و شیمیایی و معلول و خسارتها نیز وجود میداشت یانه؟ چه کسی با فرمان حمله به کشور همسایه موجبات بیش از سه هزار میلیارد خسارت مادی و معنوی را پدید آورد؟ پاسخ صدهزار جانباز شیمیایی، 380 هزار معلول و بیش از چهارصدهزار کشته پس از فتح خرمشهر را چه کسی باید بدهد؟[11] مسئولیت خون این جوانان پاک و معصوم به عهده کیست؟ جز به عهده آنکه دستور ورود به خاک عراق را صادر کرد؟
اظهارات وتصمیمات آقایان خمینی، خامنهای و رفسنجانی و همچنین کودتای 60 راه را بر صلح بست اما سرانجام چنانکه دیدیم به راهی منتهی شد که در دوردست آن راه، بر فراز تلی از آوار، جام زهری خودنمایی میکرد.[12]
--
[1]- مصاحبه با آيتالله طاهري اصفهاني، اعتماد ملی، 9/3/85
[2]- نامه آیتالله منتظری به آقای خمینی، خاطرات آیتالله منتظری،ج2، صص1056-1060
[3]- سخنرانی در کنگره بزرگداشت سرداران و 16 هزار شهید خوزستان،10 اسفند 1379
[4]- سیر تحول سیاست آمریکا در ایران، کتاب دوم، گروگانگیری، فصل 5، ص 10
[5]- نقل از عبور از بحران،هاشمی رفسنجانی،خاطرات 3 دی 60،ص420
[6]- حديث ولايت، ج 3، ص 28
[7]- جمهوری اسلامی،14/1/1374، ص14. حال آنکه هاشمی رفسنجانی روایتی متفاوت از آن جلسه نقل میکند:" چند روز پس از فتح خرمشهر، كه تب و تاب عمليات تمام شده بود، جمعي از فرماندهان نظامي براي تعيين تكليف بعدي خدمت امام(ره) رفتند. من و آيت الله خامنه اي هم بوديم. آن جلسه براي من يكي از مهم ترين جلسات شوراي عالي دفاع بود...در آن جلسه، بحث عمده بين نظاميان و امام(ره) بود. من و آيت الله خامنه اي زياد حرف نمي زديم و بيشتر به حرفهاي آنها گوش مي داديم. پايه حرف اين بود كه امام(ره) گفتند:" تفكر پايان جنگ در اين مقطع غلط است. بايد جنگ را ادامه دهيم". يعني اصلا" اجازه ندادند كه بحث پايان جنگ را در آن جلسه مطرح كنيم. آن قدر روشن بود كه روي آن زياد بحث نكرديم. بحث بيشتر بر سر چگونه ادامه دادن بود... در واقع، امام (ره) مايل نبودند كه اصلاً، بحث آتش بس، صلح و پايان جنگ مطرح شود و اين را باعث دلسردي نيروها در جبهه مي ديدند."( مصاحبه هاشمی رفسنجانی با روزنامه کیهان، 21/11/82)
گوئی آقای رفسنجانی فراموش کرده است که در خاطرات 6 فروردین 1360 نوشته است:
"احمد آقا آمد و گفت امام با ورود ما به خاک عراق موافق نیستند."( پس از بحران، خاطرات 6 فروردین 1360،ص40)
[8]- آخرین سخنرانی سید احمد خمینی در دیدار با جمعی از خانوادههای شهدا، بهمن 73. همچنین به نقش "دور و بریها" در تصمیمات آقای خمینی در کتاب خاطرات آیتالله منتظری بارها اشاره شده است. برای مثال منتظری میگوید:" مرحوم امام به اطرافيان خود و به مسئولين بالاي نظام اعتماد داشتند و برخي از اين اعتماد سوء استفاده ميكردند، افرادي از روي اغراض سياسي يا خطي و جناحي چيزهايي به ايشان ميگفتند و براي ايشان ذهنيت درست ميكردند"( خاطرات آیتالله منتظری،ج1،ص669)
جالب است که با آنکه متن سانسور شده این سخنرانی در روزنامه جمهوری اسلامی مورخه 14/1/74 آمد، اما این سخنرانی در مجموعه آثار یادگار امام، ناشرموسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، بهار 75 نیامده است.
[9]- سید احمد خمینی در 25 اسفند 1373 درگذشت. برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به مقاله عمادالدین باقی در روزنامه فتح، 30 بهمن 78. همچنین برای نامههای باقی، مشروح دادگاه و نکات دیگری از پرونده سیداحمد خمینی رجوع کنید به" ناگفتهها در پرونده قتلهای زنجیرهای،علیرضا نوریزاده، نشر نیما،چاپ دوم، دسامبر 2000، صص100-145
[10]- اعترافات سعید امامی، ج16،ص 384. این اعترافات در 18 جلد و 970 صفحه توسط گروه تحقیق و بررسی سید محمد خاتمی( متشکل از علی ربیعی، علی یونسی و سرمدی) تهیه شده است.
[11]- آمار کشتههای ایران در جنگ پس از فتح خرمشهر بنا بر آمار رسمی چنین است: در سال 1361، 33261 نفر؛ در سال 1362، 27281 نفر؛ در سال 1363، 15066 نفر؛ در سال 1364، 16799 نفر؛ در سال 1365، 41050 نفر، در سال 1366، 21091 نفر و در سال 1367، 21230 نفر.( ویژه نامه هفته دفاع مقدس روزنامه ایران 31/6/1382)
[12]- آقای خمینی در بیانیه قبول قطعنامه گفت:"در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصاً براي من بود، اگر آبرويي داشته ام با خدا معامله كردهام ... با قبول آتش بس موافقت نمودم و در مقطع كنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام ميدانم و خدا ميداند كه اگر نبود انگيزهای كه همه ما عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نمي بودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود. بدا به حال من كه هنوز زنده ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سركشيدم." (بيانيه آيت الله خميني در روز 29 تير 1367 در قبول قطعنامه 598. متن کامل را بخوانید در صحیفه نور، ج20، ص239 .) همچنین برای نامه آقای خمینی در تبیین ضرورت آتشبس نگاه کنید به خاطرات آیتالله منتظری،ج2، بخش ضمائم، ص1132. جالب اینجا که پس از قبول قطعنامه عدهای در داخل هنوز میخواستند بروند به بصره حمله کنند:"ما طرح داشتيم كه از شمال بصره وارد شويم و بصره را بگيريم . بعد از قطعنامه اين طرح را به حضرت آيتالله خامنه اى داديم و ايشان با امام مطرح كرده بودند ولى امام گفته بودند كه نه. چون قطعنامه را پذيرفتهايم ديگر نمىشود".(مصاحبه با محسن رضایی، شرق، ویژه نامه جنگ،۴ مهر ۱۳۸۴)