پرواز : چند ثانیه

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
الهی! به حرمت سر و سامان گرفتگانت این بی سر و پا را آواره ات کن.
الهی! نمی گویم از دوستانم، ولی شکرت که از دشمنان نیستم!
الهی! خدا خدا گفتن «مجازی» که این همه برکت دارد، اگر به «حقیقت» گوییم چگونه خواهد بود؟
الهی! از دردم خرسندم که درمانش تویی!
الهی! اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین تر است!
الهی! «المومن مراه المومن» اگر من مومنم، تو هم مومنی «یا قدوس السلام المومن المهیمن»
الهی! جمعی از تو ترسند، خلقی از مرگ، و حسن از خود.
خلی جالب بود خیلی خیلی دوستم
 

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها به نظر من شرط پرواز مجنون شدنه
تو هر پراوزی مجنون بشوی میتونی پرواز کنی و به اوج برسی تو هر پرواز.
 

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه به تاریخ نگاه کنیم آنهای که رفتند مثل امام حسین(ع) و یارانش و همچنین شهدا مجنون بودند مجنونی که احساس عقلشان را کامل کرده و به اوج بردشون.آنهای هم که از قافله ی عشق ماندن مجنون نبودن.
 

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر کنم که کار زیاد سختی نباشه و فقط باید انجام واجبات و ترک محرمات همین.
 

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها من یه سوال دارم که فکر کنم که به همه ی انسان ها برای پرواز کردن کمک میکنه:جهاد اکبر چیه؟
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام داداش
آره همه ی بلاها از این خونه خراب بلند میشه

خونش خراب بشه زودتر
ولی اونقدام آسون نیست که میگی
همین انجام واجبات کار آسونی نیست
یا ترک محرمات
آخه بعضی موقعها آدم نمیدونه چی حرامه اصن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راستی میگم سر فرصت یه بحثم درباره زندگی اون دنیا راه بندازیم
 

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
خونش خراب بشه زودتر
ولی اونقدام آسون نیست که میگی
همین انجام واجبات کار آسونی نیست
یا ترک محرمات
آخه بعضی موقعها آدم نمیدونه چی حرامه اصن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چیزی که تو رو از خدا میگیره حرام نیست؟ببین یه کاری خیلی خوبه اینکه هر کاری میخوای بکنی بکن ولی با خودت یه لحظه فک کن آیا من میخوام این کارو بکنم با این کارخدا از من راضیه؟یا در شأن شیعه ی حضرت علی(ع) هستش؟
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینهم خوبه ولی بیا با کمک هم و دوستان گلم بحث پرواز رو تموم کنیم.

باشه حتما
چرا که نه
خوب گفتنش آسونه ولی بعضی موقعها اصلا فراموش میکنی
انگار نه انگار که تو فکرت رضایت خدا هست
اگه آسون بود که آدما این همه مشکل نداشتن
به نظرت قدم اول چیه؟
 

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
باشه حتما
چرا که نه
خوب گفتنش آسونه ولی بعضی موقعها اصلا فراموش میکنی
انگار نه انگار که تو فکرت رضایت خدا هست
اگه آسون بود که آدما این همه مشکل نداشتن
به نظرت قدم اول چیه؟
در نظر داشتن یه هدف و تمرین کردن در اون مثلاً ز دروغ گفتن بگم تمرین کنم بگم وای چرا در حضور خدا خجالت نمیکشم و دارم دروغ میگم خدا داره نگام میکنه زشته بابا که به نطز من با چند باری تمرین یواش یواش روال کار به دست آمده و می توان بهتر شد.
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در نظر داشتن یه هدف و تمرین کردن در اون مثلاً ز دروغ گفتن بگم تمرین کنم بگم وای چرا در حضور خدا خجالت نمیکشم و دارم دروغ میگم خدا داره نگام میکنه زشته بابا که به نطز من با چند باری تمرین یواش یواش روال کار به دست آمده و می توان بهتر شد.

این نیاز به یه معرفت واقعی داره که نصیب هرکسی نمیشه
ولی خوب باید از یه جا شروع کرد
اینم در نظر داشته باش اطلاعات خیلی کمی داریم
هرچی شناخت بیشتر بشه خوب آدم موفقتر میشه
حالا تو هر چیزی
 

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
این نیاز به یه معرفت واقعی داره که نصیب هرکسی نمیشه
ولی خوب باید از یه جا شروع کرد
اینم در نظر داشته باش اطلاعات خیلی کمی داریم
هرچی شناخت بیشتر بشه خوب آدم موفقتر میشه
حالا تو هر چیزی
من خودمم چیز زیادی نمیدونم باید خیلی زیاد روش تحقیق و فکر کنم نمیدونم از کجا باید شروع کرد.
 

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
مفاهيم و تفاوت جهاد اكبر و جهاد اصغر چيست؟
در ادامه ی موضوع پرواز به این مطلب رسیده که به نظر من باید خوند و آدم انجامش داد تا به مرحله ی پرواز برسد.
«جهاد اكبر از منظر دين»
امام صادق (ع) مي فرمايند: پيامبر(ص) گروهي از اصحاب را براي عمليات نظامي به جايي فرستاد و زماني كه از مأموريت برگشتند به آنان فرمود، آفرين بر گروهي كه جهاد اصغر را به نحو احسن بجاي آوردند اما جهاد اكبر را باقي گذاشتند (و حقّش را اداء نكردند) در اين حين عدّه اي از ايشان پرسيدند كه اي رسول خدا جهاد اكبر چيست؟ حضرت فرمودند جهاد با نفس جهاد اكبر است.(1)
از اين روايت به خوبي معنا و مفهوم دو واژه جهاد اكبر و جهاد اصغر معلوم مي شود و اينكه چه تفاوتهايي با يكديگر دارند. در تعاليم ديني صيانت و دفاع از كيان سرزمينهاي اسلامي و جان و نواميس مسلمانان با اينكه از اوجب واجبات است اما به جهاد اصغر تعبير شده است و حفظ و صيانت نفس از كژيها و انحرافات به جهاد اكبر. چرا كه شرط پيروزي در صحنه نبرد، دلدادگي و مطيع محض مولا بودن، پيروزي در صحنه جهاد اكبر و تزكيه نفس است. خداوند در سوره بقره آيه 249 مي فرمايد: (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ - چه بسيار گروه‏هاى كوچكى كه به فرمان خدا، بر گروه‏هاى عظيمى پيروز شدند!» و خداوند، با صابران و استقامت‏كنندگان) است. طالوت با گروه اندك اما مخلصي كه داشت توانست جالوت و سپاهيان بي شمارش را مغلوب كند. و با مراجعه به آيه فوق مي بينيد كه اين پيروزي را مديون مبارزه با هواهاي نفساني و تزكيه نفس مي باشند.
«بياني ديگر»
بعضي از بزرگان تعبيرات دقيقتري در اينباره دارند كه خوب است به آنان نيز توجه شود. حضرت آيت الله جوادي آملي در كتاب حيات عارفانه امام علي (ع) چنين مي نويسد: نبرد با دشمن مهاجم بيرونى كه تهاجم به وطن را پيشه، و تاراج آن را در سر دارد «جهاد اصغر» است. و نبرد عقل با نفس امّاره شهوت‏گرا و غضب آلود «جهاد اوسط» است. و نبرد قلب و عقل و جنگ حضور و حصول و دفاع شهود عين در برابر فهم ذهن «جهاد اكبر» است، كه هجرت كبرا را به همراه دارد. و به بياني ديگر ايشان مصاديق اين تعاريف را چنين بيان مي كنند:
(فن اخلاق) كه براى پرورش مجاهد نستوه به كار مي آيد، جهاد اوسط است تا از كمند هوا برهد و از كمين هوس نجات يابد و به منطقه امن قسط و عدل برسد. و (فنّ عرفان) براى پرورش سلحشور مقاوم جهاد اكبر است تا از مرصاد علم حصولى برهد و از رصد برهان عقلى رهايى يابد و از محدوده تاريك مفهوم و باريك ذهن نجات پيدا كند و به منطقه‏اى كه مساحت آن بيكران است بار يابد و از طعم شهود طرفى ببندد و از استشمام رايحه مصداق عينى متنعّم شود.
(1) الكافي ج 5 باب وجوه الجهاد .... ص : 9
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ النَّبِيَّ ص بَعَثَ بِسَرِيَّةٍ فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ
Tags:

 
آخرین ویرایش:

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
جهاد نفس

انسان تنها موجودی است که دو راه پیش­رو دارد: یکی به سوی خوبی­ها و دیگری به سوی بدی­ها، و روح انسان به هر دو سو گرایش دارد. گرایش روح و نفس آدمی به خوبی­ها، به نفس لوّامه نسبت داده می­شود و گرایش آن به بدی­ها، به نفس امّاره. تقویت نفس لوّامه مهم است، اما مبارزه با نفس اماره مهم­تر است و این مبارزه در فرهنگ اسلام "جهاد با نفس" نامیده شده است.
شیخ حرّ عاملی1 910 حدیث در پیرامون "جهاد با نفس" برگزیده و آن­ها را در 101 باب وسایل الشیعة سامان داده است که ما اکنون به بررسی برخی از آن­ها می­پردازیم:
باب یکم در وجوب جهاد با نفس
در این باب ده حدیث آورده شده است و مفاد آن­ها این است که مبارزه با نفس و اقدام به درمان بیماری­های نفسانی برانسان طالب کمال و سعادت، لازم و واجب است.
واژه­ی وجوب هرچند در هیچ­یک از احادیث این باب ذکر نشده، اما در برخی دیگر از احادیث مربوط به همین موضوع که در این باب ذکر نشده آمده است مانند این سخن امام کاظم(ع) به هشام­بن الحکم: جاهد نفسک لتردّها من هواها فإنّه واجب علیک کجهاد عدوّک([1]): با نفس خود به مبارزه برخیز تا آن را از خواسته­های [نادرستش] دور کنى. این مبارزه همانند جهاد با دشمن بر تو فرض و واجب است. افزون بر این، همین­که جهاد با نفس در برخی از روایات جهاد اکبر نامیده شده و در برخی دیگر أفضل الجهاد دانسته شده است و ما می­دانیم که جهاد با دشمن از واجبات است، جهاد با نفس هم همانند جهاد با دشمن واجب، بلکه از آن واجب­تر است.
دو حدیثی که به آن­ها اشاره کردیم چنین­اند:
1. عن أبی عبدالله(ع) أن النبی9 بعث سریّة فلمّا رجعوا قال مرحباً بقوم قضوا الجهاد الأصغر و بقی علیهم الجهاد الأکبر. فقیل یا رسول­الله ما الجهاد الأکبر؟ قال: جهاد النفس([2]): پیامبر(ص) گروهی را به جنگ با دشمنان فرستاد و چون برگشتند فرمود: مرحبا به گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند و تکلیف جهاد اکبر هم­چنان بر دوش آن­هاست... آنان گفتند: یا رسول­الله جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس. شیخ حرّ عاملی1 این حدیث را سرآغاز ابواب جهاد النّفس قرار داده؛ یعنی حدیث 1 از باب 1 است و حدیث 9 همین باب نیز دارای همین مضمون است، با سند دیگرى.
2. قال أمیر المؤمنین(ع): أفضل الجهاد جهادالنّفس عن الهوی و فطامها عن لذّات الدّنیا([3]): برترین جهاد، جهاد با نفس است برای بازداشتن آن از خواسته­هایش و باز گرفتن آن از لذت­های دنیوى.
این­جا دو سؤال اساسی مطرح می­شود: یکم این­که جهاد با نفس به چه معناست و دوم این­که چگونه باید با نفس مبارزه کرد:
معنای جهاد با نفس
واژه­ی نفس در قرآن مجید ـ و به تبع آن در روایات و دعاها ـ در حدود 10 معنا به کار رفته است که عبارتند از:
1. فردی از افراد انسان، مانند: )کُلّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ...(([4]).
2. خود مانند: )...وَ ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ...(([5]).
3. روح به لحاظ تمایلات و گرایش­ها، مانند: )وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها ? فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها...(([6])، و مانند: )... فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْ ءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَکُلُوهُ هَنیئًا مَریئًا (([7]).
4. جان مانند: )... وَ لَوْ تَری إِذِ الظّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ...(([8]) .
5. دل مانند: )وَ اذْکُرْ رَبّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرّعًا وَ خیفَةً...(([9]).
6. قلب به معنای مرکز درک و شعور، مانند: )وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوّا...(([10]).
7. صدر به معنای ظرف برای قلب، مانند: )... وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ...(([11]) و )... لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ...(([12]).
8 . نفس امّاره مانند: )وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ...(([13]).
9. نفس لوّامه مانند: )وَ لا أُقْسِمُ بِالنّفْسِ اللّوّامَةِ (([14]).
10. نفس مطمئنّة مانند: )یا أَیّتُهَا النّفْسُ الْمُطْمَئِنّةُ ? ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیّةً (([15]).
مراد از نفس در بحث جهاد با نفس یکی از معانی دوم، سوم، پنجم و به ویژه هشتم از میان معناهای بالاست.
مبارزه با نفس به معنای خود در آن فرض است که انسان بخواهد در برابر خدا عرض اندام کند و خواسته­ای بیگانه با خواست خدا داشته باشد.
مبارزه با نفس به معنای سوّم در صورتی است که روح آدمی پذیرای خواسته­های خدا نباشد.
مبارزه با نفس به معنای پنجم هنگامی است که دل انسان خواسته­هایی ناسازگار با خواسته­های خداوند داشته باشد.
و بالاخره مبارزه­ی با نفس به معنای نفس اماره آن است که با بُعد شر طلبی و بدخواهی نفس مبارزه شود و گسترده­ترین میدان جهاد با نفس این میدان است. این معنا می­تواند سه معنای دیگر مذکور برای نفس در عرصه مبارزه را پوشش دهد و خود و روح و دل ـ در این مقام ـ نمودهایی از نفس اماره دانسته شوند؛ چنان­که میان همه­ی معناهای ده­گانه­ی مذکور برای نفس نیز معنای جامعی وجود دارد که مشترک میان همه است و آن هویت و شخصیّت آدمی است. آنچه که تمام شخصیّت هر آدمی­زاده­ای را تشکیل می­دهد و به آن نفس گفته می­شود، شاخه­ها، ابعاد یا جلوه­هایی دارد که به لحاظ هر یک از آن­ها نیز بر او نفس با لحاظ یکی از معانی ده­گانه­ی مذکور، اطلاق می­گردد.([16])
کوتاه سخن، جهاد با نفس عبارت است از مبارزه با تمایلات و گرایش­هایی که هر انسانی کم و بیش به چیزهایی که پسند عقل و شرع نیست دارد، و تلاش برای جا دادن آن تمایلات و گرایش­ها در چارچوب عقل و شرع. مثلاً خوردن و آشامیدن که خواسته­ی نفس است باید به اندازه باشد و از راه حلال. همچنین است ارضای غریزه­ی جنسى، مال­اندوزى، جاه­طلبى، نوع­دوستى، وطن­خواهى، حبّ ذات و ...
عقل هم ـ ناگفته نماند ـ که جلوه­ای از جلوه­ها و بُعدی از ابعاد نفس (به معنای تمام شخصیت انسان) است و کار آن راهنمایى، روشنگرى، مآل­اندیشی و حسابگری است.([17])
مایه و سرمایه عقل برای انجام مسؤولیتی که بر عهده دارد، اندوخته­های علمى، تجربی و اعتقادی صاحب خود می­باشد، علاوه بر این­که قدر و اندازه­ی خود آن (خود عقل) نیز ـ که در افراد مختلف، متفاوت است ـ در کارآیی و ایفای نفش او مؤثر است.
از آنچه گفتیم روشن می­شود که برآیند جهاد با نفس، سرکوب کامل نفس و بی­پاسخ گذاشتن مطلق خواسته­های آن نیست، و چنانچه کسانی ـ چونان مرتاضان هند و برخی از صوفیان ـ مبارزه با نفس را تا این­جا پیش ببرند. کار آنان ستودنی و پذیرفتنی نمی­باشد.
ساز و کار مبارزه با نفس
خواسته­های نفسانی که باید در چارچوب عقل و شرع با آن­ها مبارزه کرد و به آن­ها هواهای نفسانی گفته می­شود، گوناگون و گاهی با یکدیگر در تضاد و تناقض می­باشند.
امام خمینی(ره) که از جوانی جهاد اکبر را آغاز کرد و پس از پیروزی در آن به جهاد اصغر پرداخت و در این میدان نیز به پیروزی رسید، می­فرماید: باید دانست که هواهای نفسانی بسیار مختلف و گوناگون است به حسب مراتب و متعلّقات و گاهی به قدری دقیق است که انسان خود نیز از آن غافل شود [و نفهمد] که آن کید شیطانی و هوای نفسانی است... اهل ... اتخاذ خدایان از طلا و غیر آن ... طوری از خدا بازمانند، و اهل متعابعت هواهای نفسانی و اباطیل شیطانی در سایر عقاید باطله یا اخلاق فاسده طور دیگر از حق محجوب شوند، و اهل معاصی کبیره و صغیره و موبقات و مهلکات به حسب درجات آن به نوعی از سبیل حق بازمانند، و اهل متابعت هوای نفس در مشتهیات نفسانیه مباحه و صرف همت و کثرت اشتغال به آن نوع دیگر از راه حقیقت باز مانند، و اهل مناسک و اطاعات صوریه برای تعمیر عالم آخرت و اداره­ی مشتهیات نفسانیه و رسیدن به درجات یا خوف از عذاب و رهایی از درکات به طوری دیگر محجوب از حق و سبیل آن مانند، و اصحاب تهذیب نفس و ارتیاض آن برای ظهور قدرت نفس و رسیدن به جنّت صفات (دقت شود) به نوعی [دیگر] محجوب از حق و لقای آن هستند، و اهل معارف و سلوک و جذبات و مقامات عارفین که نظری جز لقای حق و وصول به مقام قرب ندارند نیز (دقت شود) نوعی دیگر محجوب از حق[اند] و از تجلیّات خاص محرومند، چون در آن­ها نیز تلوین([18]) باقی و از خودی آثاری هست! [و] پس از این [نیز] مراتب دیگری است... پس هر یک از اهل مراتب مذکوره باید تفتیش حال خود کنند و خود را از هواهای نفسانیّه پاک و پاکیزه کنند تا از سبیل حق باز نمانند و از راه سلوک حقیقت گمراه نگردند و ابواب رحمت و عواطف در هر مقامی هستند به روی آن­ها مفتوح گردد.([19])
از سخن این قهرمان میدان جهاد می­توان به ضرورت مبارزه با اختاپوس نفس و هواهای نفسانی از سویی و پیچیدگی آن از سوی دیگر، پی برد و دانست که خواهان کمال و فضیلت و قرب به خدا چاره­ای از ورود به این رزمگاه ندارد و باید خود را برای کارزاری سخت و دشوار آماده سازد.
علمای اخلاق، راه و رسم مبارزه با نفس و هواهای نفسانی را به این دانسته­اند که انسان بیندیشد که کیست، از کجا آمده است، برای چه آمده است، به کجا باید برود، آن­جا به چه چیز نیاز دارد و راهی که در پیش گرفته است ـ چنانچه ادمه یابد ـ به کجا خواهد رسید؛ و سپس:
اولاً در آغاز هر روز با خود شرط کند که کار ناروا انجام ندهد و بکوشد تا پا را از دایره­ی عقل و شرع بیرون نگذارد.
ثانیاً در طول روز مراقب خود باشد و همانند نگهبانی که بر امر مهمی گماشته شده است از خود مواظبت نماید.
ثالثاً شبانگاه و در پایان فعالیت­های روزانه، به کار خود رسیدگی ­کند؛ چنانچه خوب عمل کرده است خدا را بر این توفیق شکر کند و عزم خود را به برداشتن گام­های بعدی جزم کند و چنانچه از عملکرد خود راضی نیست، خود را ملامت و سرزنش کند و تصمیم بگیرد کم­کاری خود را جبران نماید.
مرحله­ی اول را ـ علمای اخلاق ـ مشارطه، مرحله دوم را مراقبه و مرحله سوم را محاسبه نامیده­اند. امام خمینی(ره) که چون در جوانی در وادی جهاد با نفس قدم نهاده پیش از چهل سالگی در کتاب چهل حدیث خود بسان یک پیر راه درباره­ی آن قلم می­زند و در شرح نخستین حدیثی که برای این کتاب برگزیده ـ و از قضا نخستین حدیث ابواب جهاد النفس وسایل نیز می­باشد ـ می­فرماید: بدان که اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق­تعالی تفکر است ... و تفکر در این مقام عبارت است از آن که انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری ... فکر کند در این­که آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحت را از برای او فراهم کرده و بدن سالم و قوای صحیحه که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می­کند به او عنایت کرده و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده و از طرفی هم این همه انبیا را فرستاده و کتاب نازل کرده و راهنمایی­ها نموده و دعوت کرده است، آیا وظیفه­ی ما با این مولای مالک الملوک چیست؟ آیا تمام این بساط فقط برای همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم، یا مقصود دیگری در کار است؟ ... اگر انسان عاقل لحظه­ای فکر کند، می­فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است و منظور از این خلقت عالم بالاتر و بزرگ­تری است و این حیات حیوانی مقصود بالذّات نیست و انسان عاقل باید به فکر خودش باشد و به حال بیچارگی خود رحم کند و با خود خطاب کند: ای نفس شقی که سال­های دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی وچیزی جز حسرت نصیب نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنى، از مالک الملوک حیا کنی و قدری در راه مقصود اصلی قدم زنی که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دایمی است و سعادت دایمی را مفروش به شهوات چند روزه­ی فانی ... آن انسانی که در صورت انسان و از جنود شیطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شهوات می­کند و می­گوید زندگانی مادی را باید تأمین کرد، قدری [در] حال خود او تأمل کن و قدری او را استنطاق کن ببین آیا خودش از وضعیت راضی است یا آن­که خودش مبتلاست و می­خواهد بیچاره­ی دیگری را هم مبتلا کند. و در هر حال از خدای خود با عجز و زاری تمنا کن که تو را آشنا کند به وظایف خودت.([20])
او سپس می­فرماید: از اموری که لازم است برای مجاهد [با نفس] مشارطه و مراقبه و محاسبه است. مشارطه آن است که در اول روز مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرموده­ی خداوند تبارک و تعالی رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد... پس از این مشارطه، باید وارد مراقبه شوی و آن­چنان است که در تمام مدت شرط متوجه عمل به آن باشی و خود را ملزم بدانی به عمل کردن به آن ... و این مراقبه با هیچ یک از کارهای تو از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها منافات ندارد و به همین حال باشی تا شب که موقع محاسبه است و آن عبارت است از این­که حساب نفس را بکشی در این شرطی که با خدای خود کردی که آیا به جا آوردى؟... اگر درست وفا کردی شکر خدا کن در این توفیق... و کار فردا آسان­تر خواهد شد ... و اگر خدای نخواسته در وقت محاسبه دیدی سستی و فتوری شده در شرطی که کردی از خدای تعالی معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا... به عمل [به] شرط قیام کنى.([21])
فیض کاشانی1 بیش از 40 صفحه از کتاب پر ارج خود المحجّة البیضاء را که در بازنویسی إحیاء العلوم غزالی نگاشته است به شرح و توضیح مراحل یاد شده (مشارطه، مراقبه و محاسبه) پرداخته و در جایی از آن گفته است: خود را در طفره رفتن از طاعت خدا به فضل و کرم خدا گول نزن. اگر بناست کرم خدا بهانه اطاعت نکردن او باشد، چرا در کارهای مهم دنیایی­ات به کرم خدا اعتماد نمی­کنی و نمی­نشینی تا او به کرم خود خواسته­ات را برایت فراهم کند. مثلاً چنانچه دشمنی به تو هجوم آورده چرا برای چاره جویی به دست و پا می­افتی و نمی­گویی خداوند به کرم خودش شر او را از من رفع خواهد کرد؟! یا چنانچه از چیزی خوشت آمد چرا برای دست­یابی به آن جان می­کنی و نمی­گویی خدا به کرم خودش بی­آن­که من تلاش کنم کسی را مأمور خواهد کرد که آن را بیاورد و دو دستی به من تقدیم کند؟! نکند گمان می­کنی خدا در امور آخرتی کریم است و در امور دنیایی چنین نیست. اگر چنین می­پنداری بدان که این پندار باطلی است. خدای دنیا و آخرت یکی است و سنت پروردگار تغییر ناپذیر است و او خود فرموده است: )لَیْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی(([22]) ... وای بر تو ای نفس! نفاق­ تو و ادعاهای پوچ و باطلت چه­قدر شگفت­انگیز است.([23])
علمای اخلاق اسلامی بیشتر رهنمودهای خود را از قرآن و حدیث برگرفته­اند و اینک نمونه­ای از آنچه راهبر آنان به آنچه گفتیم گردیده است:
عن أبی الحسن موسی(ع): لیس مِنَّا مَن لَم یُحاسِب نفسه فی کلِّ یومٍ فإن عمل خیراً استزاد الله منه و حمدالله علیه و إن عمل شرّاً استغفرالله منه و تاب إلیه([24]): امام کاظم(ع) می­فرماید: از ما نیست کسی که هر روز به حساب خود رسیدگی نکند تا اگر کار نیکی کرده است از خدا بخواهد توفیق انجام کارهای نیک بیشتری به او عطا کند و خدا را بر این توفیق شکر کند، و اگر کار بدی از او سر زده است استغفار کند و توبه نماید.
ادامه دارد...
پی­نوشت:
[1]. بحارالأنوار، ج 75، ص 315.
[2]. وسایل الشیعه، ج 11،‌ أبواب جهاد النفس، باب 1، ح 1.
[3]. غررالحکم.
[4]. العنکبوت (29) : 57 .
[5]. البقرة (2) : 110.
[6]. الشمس (91) : 7 و 8 .
[7]. النساء (4) : 4.
[8]. الأنعام (6) : 93.
[9]. الأعراف (7) : 205.
[10]. النمل (27) : 14.
[11]. التوبة (9) : 118.
[12]. النساء (4) : 65 .
[13]. ق (50) : 16.
[14]. القیامة (75) : 2.
[15]. الفجر (89) : 27 و 28.
[16]. آیةالله مصباح یزدى، اخلاق در قرآن، چاپ هشتم، ج 1، ص 196 و 244 و به سوی او، چاپ یکم، ص 28.
[17]. همان، ص 207.
[18]. تلوین از لون به معنای رنگ است؛ یعنی رنگ خود را داشتن و به رنگ خدایی در نیامدن و مصداق: )صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ أحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً...( نشدن، البقرة (2) : 138.
[19]. چهل حدیث، نشر رجاء، چاپ اول، 1368، ص 149.
[20]. همان، ص 5 .
[21]. همان، ص 8 .
[22]. النّجم (53) : 39.
[23]. المحجة البیضاء، ج 8 ، ص 181. آنچه نوشته شد ترجمه است، زبان اصل، عربی است.
[24]. بحارالأنوار، ج 67 ، ص 72، ح 24.

منابع:
نامه جامعه 1387 شماره 51
 
جهاد نفس

انسان تنها موجودی است که دو راه پیش­رو دارد: یکی به سوی خوبی­ها و دیگری به سوی بدی­ها، و روح انسان به هر دو سو گرایش دارد. گرایش روح و نفس آدمی به خوبی­ها، به نفس لوّامه نسبت داده می­شود و گرایش آن به بدی­ها، به نفس امّاره. تقویت نفس لوّامه مهم است، اما مبارزه با نفس اماره مهم­تر است و این مبارزه در فرهنگ اسلام "جهاد با نفس" نامیده شده است.
شیخ حرّ عاملی1 910 حدیث در پیرامون "جهاد با نفس" برگزیده و آن­ها را در 101 باب وسایل الشیعة سامان داده است که ما اکنون به بررسی برخی از آن­ها می­پردازیم:
باب یکم در وجوب جهاد با نفس
در این باب ده حدیث آورده شده است و مفاد آن­ها این است که مبارزه با نفس و اقدام به درمان بیماری­های نفسانی برانسان طالب کمال و سعادت، لازم و واجب است.
واژه­ی وجوب هرچند در هیچ­یک از احادیث این باب ذکر نشده، اما در برخی دیگر از احادیث مربوط به همین موضوع که در این باب ذکر نشده آمده است مانند این سخن امام کاظم(ع) به هشام­بن الحکم: جاهد نفسک لتردّها من هواها فإنّه واجب علیک کجهاد عدوّک([1]): با نفس خود به مبارزه برخیز تا آن را از خواسته­های [نادرستش] دور کنى. این مبارزه همانند جهاد با دشمن بر تو فرض و واجب است. افزون بر این، همین­که جهاد با نفس در برخی از روایات جهاد اکبر نامیده شده و در برخی دیگر أفضل الجهاد دانسته شده است و ما می­دانیم که جهاد با دشمن از واجبات است، جهاد با نفس هم همانند جهاد با دشمن واجب، بلکه از آن واجب­تر است.
دو حدیثی که به آن­ها اشاره کردیم چنین­اند:
1. عن أبی عبدالله(ع) أن النبی9 بعث سریّة فلمّا رجعوا قال مرحباً بقوم قضوا الجهاد الأصغر و بقی علیهم الجهاد الأکبر. فقیل یا رسول­الله ما الجهاد الأکبر؟ قال: جهاد النفس([2]): پیامبر(ص) گروهی را به جنگ با دشمنان فرستاد و چون برگشتند فرمود: مرحبا به گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند و تکلیف جهاد اکبر هم­چنان بر دوش آن­هاست... آنان گفتند: یا رسول­الله جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس. شیخ حرّ عاملی1 این حدیث را سرآغاز ابواب جهاد النّفس قرار داده؛ یعنی حدیث 1 از باب 1 است و حدیث 9 همین باب نیز دارای همین مضمون است، با سند دیگرى.
2. قال أمیر المؤمنین(ع): أفضل الجهاد جهادالنّفس عن الهوی و فطامها عن لذّات الدّنیا([3]): برترین جهاد، جهاد با نفس است برای بازداشتن آن از خواسته­هایش و باز گرفتن آن از لذت­های دنیوى.
این­جا دو سؤال اساسی مطرح می­شود: یکم این­که جهاد با نفس به چه معناست و دوم این­که چگونه باید با نفس مبارزه کرد:
معنای جهاد با نفس
واژه­ی نفس در قرآن مجید ـ و به تبع آن در روایات و دعاها ـ در حدود 10 معنا به کار رفته است که عبارتند از:
1. فردی از افراد انسان، مانند: )کُلّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ...(([4]).
2. خود مانند: )...وَ ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ...(([5]).
3. روح به لحاظ تمایلات و گرایش­ها، مانند: )وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها ? فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها...(([6])، و مانند: )... فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْ ءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَکُلُوهُ هَنیئًا مَریئًا (([7]).
4. جان مانند: )... وَ لَوْ تَری إِذِ الظّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ...(([8]) .
5. دل مانند: )وَ اذْکُرْ رَبّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرّعًا وَ خیفَةً...(([9]).
6. قلب به معنای مرکز درک و شعور، مانند: )وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوّا...(([10]).
7. صدر به معنای ظرف برای قلب، مانند: )... وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ...(([11]) و )... لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ...(([12]).
8 . نفس امّاره مانند: )وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ...(([13]).
9. نفس لوّامه مانند: )وَ لا أُقْسِمُ بِالنّفْسِ اللّوّامَةِ (([14]).
10. نفس مطمئنّة مانند: )یا أَیّتُهَا النّفْسُ الْمُطْمَئِنّةُ ? ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیّةً (([15]).
مراد از نفس در بحث جهاد با نفس یکی از معانی دوم، سوم، پنجم و به ویژه هشتم از میان معناهای بالاست.
مبارزه با نفس به معنای خود در آن فرض است که انسان بخواهد در برابر خدا عرض اندام کند و خواسته­ای بیگانه با خواست خدا داشته باشد.
مبارزه با نفس به معنای سوّم در صورتی است که روح آدمی پذیرای خواسته­های خدا نباشد.
مبارزه با نفس به معنای پنجم هنگامی است که دل انسان خواسته­هایی ناسازگار با خواسته­های خداوند داشته باشد.
و بالاخره مبارزه­ی با نفس به معنای نفس اماره آن است که با بُعد شر طلبی و بدخواهی نفس مبارزه شود و گسترده­ترین میدان جهاد با نفس این میدان است. این معنا می­تواند سه معنای دیگر مذکور برای نفس در عرصه مبارزه را پوشش دهد و خود و روح و دل ـ در این مقام ـ نمودهایی از نفس اماره دانسته شوند؛ چنان­که میان همه­ی معناهای ده­گانه­ی مذکور برای نفس نیز معنای جامعی وجود دارد که مشترک میان همه است و آن هویت و شخصیّت آدمی است. آنچه که تمام شخصیّت هر آدمی­زاده­ای را تشکیل می­دهد و به آن نفس گفته می­شود، شاخه­ها، ابعاد یا جلوه­هایی دارد که به لحاظ هر یک از آن­ها نیز بر او نفس با لحاظ یکی از معانی ده­گانه­ی مذکور، اطلاق می­گردد.([16])
کوتاه سخن، جهاد با نفس عبارت است از مبارزه با تمایلات و گرایش­هایی که هر انسانی کم و بیش به چیزهایی که پسند عقل و شرع نیست دارد، و تلاش برای جا دادن آن تمایلات و گرایش­ها در چارچوب عقل و شرع. مثلاً خوردن و آشامیدن که خواسته­ی نفس است باید به اندازه باشد و از راه حلال. همچنین است ارضای غریزه­ی جنسى، مال­اندوزى، جاه­طلبى، نوع­دوستى، وطن­خواهى، حبّ ذات و ...
عقل هم ـ ناگفته نماند ـ که جلوه­ای از جلوه­ها و بُعدی از ابعاد نفس (به معنای تمام شخصیت انسان) است و کار آن راهنمایى، روشنگرى، مآل­اندیشی و حسابگری است.([17])
مایه و سرمایه عقل برای انجام مسؤولیتی که بر عهده دارد، اندوخته­های علمى، تجربی و اعتقادی صاحب خود می­باشد، علاوه بر این­که قدر و اندازه­ی خود آن (خود عقل) نیز ـ که در افراد مختلف، متفاوت است ـ در کارآیی و ایفای نفش او مؤثر است.
از آنچه گفتیم روشن می­شود که برآیند جهاد با نفس، سرکوب کامل نفس و بی­پاسخ گذاشتن مطلق خواسته­های آن نیست، و چنانچه کسانی ـ چونان مرتاضان هند و برخی از صوفیان ـ مبارزه با نفس را تا این­جا پیش ببرند. کار آنان ستودنی و پذیرفتنی نمی­باشد.
ساز و کار مبارزه با نفس
خواسته­های نفسانی که باید در چارچوب عقل و شرع با آن­ها مبارزه کرد و به آن­ها هواهای نفسانی گفته می­شود، گوناگون و گاهی با یکدیگر در تضاد و تناقض می­باشند.
امام خمینی(ره) که از جوانی جهاد اکبر را آغاز کرد و پس از پیروزی در آن به جهاد اصغر پرداخت و در این میدان نیز به پیروزی رسید، می­فرماید: باید دانست که هواهای نفسانی بسیار مختلف و گوناگون است به حسب مراتب و متعلّقات و گاهی به قدری دقیق است که انسان خود نیز از آن غافل شود [و نفهمد] که آن کید شیطانی و هوای نفسانی است... اهل ... اتخاذ خدایان از طلا و غیر آن ... طوری از خدا بازمانند، و اهل متعابعت هواهای نفسانی و اباطیل شیطانی در سایر عقاید باطله یا اخلاق فاسده طور دیگر از حق محجوب شوند، و اهل معاصی کبیره و صغیره و موبقات و مهلکات به حسب درجات آن به نوعی از سبیل حق بازمانند، و اهل متابعت هوای نفس در مشتهیات نفسانیه مباحه و صرف همت و کثرت اشتغال به آن نوع دیگر از راه حقیقت باز مانند، و اهل مناسک و اطاعات صوریه برای تعمیر عالم آخرت و اداره­ی مشتهیات نفسانیه و رسیدن به درجات یا خوف از عذاب و رهایی از درکات به طوری دیگر محجوب از حق و سبیل آن مانند، و اصحاب تهذیب نفس و ارتیاض آن برای ظهور قدرت نفس و رسیدن به جنّت صفات (دقت شود) به نوعی [دیگر] محجوب از حق و لقای آن هستند، و اهل معارف و سلوک و جذبات و مقامات عارفین که نظری جز لقای حق و وصول به مقام قرب ندارند نیز (دقت شود) نوعی دیگر محجوب از حق[اند] و از تجلیّات خاص محرومند، چون در آن­ها نیز تلوین([18]) باقی و از خودی آثاری هست! [و] پس از این [نیز] مراتب دیگری است... پس هر یک از اهل مراتب مذکوره باید تفتیش حال خود کنند و خود را از هواهای نفسانیّه پاک و پاکیزه کنند تا از سبیل حق باز نمانند و از راه سلوک حقیقت گمراه نگردند و ابواب رحمت و عواطف در هر مقامی هستند به روی آن­ها مفتوح گردد.([19])
از سخن این قهرمان میدان جهاد می­توان به ضرورت مبارزه با اختاپوس نفس و هواهای نفسانی از سویی و پیچیدگی آن از سوی دیگر، پی برد و دانست که خواهان کمال و فضیلت و قرب به خدا چاره­ای از ورود به این رزمگاه ندارد و باید خود را برای کارزاری سخت و دشوار آماده سازد.
علمای اخلاق، راه و رسم مبارزه با نفس و هواهای نفسانی را به این دانسته­اند که انسان بیندیشد که کیست، از کجا آمده است، برای چه آمده است، به کجا باید برود، آن­جا به چه چیز نیاز دارد و راهی که در پیش گرفته است ـ چنانچه ادمه یابد ـ به کجا خواهد رسید؛ و سپس:
اولاً در آغاز هر روز با خود شرط کند که کار ناروا انجام ندهد و بکوشد تا پا را از دایره­ی عقل و شرع بیرون نگذارد.
ثانیاً در طول روز مراقب خود باشد و همانند نگهبانی که بر امر مهمی گماشته شده است از خود مواظبت نماید.
ثالثاً شبانگاه و در پایان فعالیت­های روزانه، به کار خود رسیدگی ­کند؛ چنانچه خوب عمل کرده است خدا را بر این توفیق شکر کند و عزم خود را به برداشتن گام­های بعدی جزم کند و چنانچه از عملکرد خود راضی نیست، خود را ملامت و سرزنش کند و تصمیم بگیرد کم­کاری خود را جبران نماید.
مرحله­ی اول را ـ علمای اخلاق ـ مشارطه، مرحله دوم را مراقبه و مرحله سوم را محاسبه نامیده­اند. امام خمینی(ره) که چون در جوانی در وادی جهاد با نفس قدم نهاده پیش از چهل سالگی در کتاب چهل حدیث خود بسان یک پیر راه درباره­ی آن قلم می­زند و در شرح نخستین حدیثی که برای این کتاب برگزیده ـ و از قضا نخستین حدیث ابواب جهاد النفس وسایل نیز می­باشد ـ می­فرماید: بدان که اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق­تعالی تفکر است ... و تفکر در این مقام عبارت است از آن که انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری ... فکر کند در این­که آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحت را از برای او فراهم کرده و بدن سالم و قوای صحیحه که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می­کند به او عنایت کرده و این همه بسط بساط نعمت و رحمت کرده و از طرفی هم این همه انبیا را فرستاده و کتاب نازل کرده و راهنمایی­ها نموده و دعوت کرده است، آیا وظیفه­ی ما با این مولای مالک الملوک چیست؟ آیا تمام این بساط فقط برای همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم، یا مقصود دیگری در کار است؟ ... اگر انسان عاقل لحظه­ای فکر کند، می­فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است و منظور از این خلقت عالم بالاتر و بزرگ­تری است و این حیات حیوانی مقصود بالذّات نیست و انسان عاقل باید به فکر خودش باشد و به حال بیچارگی خود رحم کند و با خود خطاب کند: ای نفس شقی که سال­های دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی وچیزی جز حسرت نصیب نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنى، از مالک الملوک حیا کنی و قدری در راه مقصود اصلی قدم زنی که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دایمی است و سعادت دایمی را مفروش به شهوات چند روزه­ی فانی ... آن انسانی که در صورت انسان و از جنود شیطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شهوات می­کند و می­گوید زندگانی مادی را باید تأمین کرد، قدری [در] حال خود او تأمل کن و قدری او را استنطاق کن ببین آیا خودش از وضعیت راضی است یا آن­که خودش مبتلاست و می­خواهد بیچاره­ی دیگری را هم مبتلا کند. و در هر حال از خدای خود با عجز و زاری تمنا کن که تو را آشنا کند به وظایف خودت.([20])
او سپس می­فرماید: از اموری که لازم است برای مجاهد [با نفس] مشارطه و مراقبه و محاسبه است. مشارطه آن است که در اول روز مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرموده­ی خداوند تبارک و تعالی رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد... پس از این مشارطه، باید وارد مراقبه شوی و آن­چنان است که در تمام مدت شرط متوجه عمل به آن باشی و خود را ملزم بدانی به عمل کردن به آن ... و این مراقبه با هیچ یک از کارهای تو از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها منافات ندارد و به همین حال باشی تا شب که موقع محاسبه است و آن عبارت است از این­که حساب نفس را بکشی در این شرطی که با خدای خود کردی که آیا به جا آوردى؟... اگر درست وفا کردی شکر خدا کن در این توفیق... و کار فردا آسان­تر خواهد شد ... و اگر خدای نخواسته در وقت محاسبه دیدی سستی و فتوری شده در شرطی که کردی از خدای تعالی معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا... به عمل [به] شرط قیام کنى.([21])
فیض کاشانی1 بیش از 40 صفحه از کتاب پر ارج خود المحجّة البیضاء را که در بازنویسی إحیاء العلوم غزالی نگاشته است به شرح و توضیح مراحل یاد شده (مشارطه، مراقبه و محاسبه) پرداخته و در جایی از آن گفته است: خود را در طفره رفتن از طاعت خدا به فضل و کرم خدا گول نزن. اگر بناست کرم خدا بهانه اطاعت نکردن او باشد، چرا در کارهای مهم دنیایی­ات به کرم خدا اعتماد نمی­کنی و نمی­نشینی تا او به کرم خود خواسته­ات را برایت فراهم کند. مثلاً چنانچه دشمنی به تو هجوم آورده چرا برای چاره جویی به دست و پا می­افتی و نمی­گویی خداوند به کرم خودش شر او را از من رفع خواهد کرد؟! یا چنانچه از چیزی خوشت آمد چرا برای دست­یابی به آن جان می­کنی و نمی­گویی خدا به کرم خودش بی­آن­که من تلاش کنم کسی را مأمور خواهد کرد که آن را بیاورد و دو دستی به من تقدیم کند؟! نکند گمان می­کنی خدا در امور آخرتی کریم است و در امور دنیایی چنین نیست. اگر چنین می­پنداری بدان که این پندار باطلی است. خدای دنیا و آخرت یکی است و سنت پروردگار تغییر ناپذیر است و او خود فرموده است: )لَیْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی(([22]) ... وای بر تو ای نفس! نفاق­ تو و ادعاهای پوچ و باطلت چه­قدر شگفت­انگیز است.([23])
علمای اخلاق اسلامی بیشتر رهنمودهای خود را از قرآن و حدیث برگرفته­اند و اینک نمونه­ای از آنچه راهبر آنان به آنچه گفتیم گردیده است:
عن أبی الحسن موسی(ع): لیس مِنَّا مَن لَم یُحاسِب نفسه فی کلِّ یومٍ فإن عمل خیراً استزاد الله منه و حمدالله علیه و إن عمل شرّاً استغفرالله منه و تاب إلیه([24]): امام کاظم(ع) می­فرماید: از ما نیست کسی که هر روز به حساب خود رسیدگی نکند تا اگر کار نیکی کرده است از خدا بخواهد توفیق انجام کارهای نیک بیشتری به او عطا کند و خدا را بر این توفیق شکر کند، و اگر کار بدی از او سر زده است استغفار کند و توبه نماید.
ادامه دارد...
پی­نوشت:
[1]. بحارالأنوار، ج 75، ص 315.
[2]. وسایل الشیعه، ج 11،‌ أبواب جهاد النفس، باب 1، ح 1.
[3]. غررالحکم.
[4]. العنکبوت (29) : 57 .
[5]. البقرة (2) : 110.
[6]. الشمس (91) : 7 و 8 .
[7]. النساء (4) : 4.
[8]. الأنعام (6) : 93.
[9]. الأعراف (7) : 205.
[10]. النمل (27) : 14.
[11]. التوبة (9) : 118.
[12]. النساء (4) : 65 .
[13]. ق (50) : 16.
[14]. القیامة (75) : 2.
[15]. الفجر (89) : 27 و 28.
[16]. آیةالله مصباح یزدى، اخلاق در قرآن، چاپ هشتم، ج 1، ص 196 و 244 و به سوی او، چاپ یکم، ص 28.
[17]. همان، ص 207.
[18]. تلوین از لون به معنای رنگ است؛ یعنی رنگ خود را داشتن و به رنگ خدایی در نیامدن و مصداق: )صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ أحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً...( نشدن، البقرة (2) : 138.
[19]. چهل حدیث، نشر رجاء، چاپ اول، 1368، ص 149.
[20]. همان، ص 5 .
[21]. همان، ص 8 .
[22]. النّجم (53) : 39.
[23]. المحجة البیضاء، ج 8 ، ص 181. آنچه نوشته شد ترجمه است، زبان اصل، عربی است.
[24]. بحارالأنوار، ج 67 ، ص 72، ح 24.

منابع:
نامه جامعه 1387 شماره 51

مطالبش خیلی خوبه سر فرصت همشو باید خوند ممنون دوست عزیز
 

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
:smile:به هرحال منو ببخشید زود قضاوت کردم...حالا بحث چی هست؟
حتماً خواهش میکنم.
همونطور که نوشتم در ادامه ی بحث پرواز موضع به اینجا رسیده برای پرواز کردن یکی از نکاتی که باید توجه کرد جهاد اکبر یا نفس می باشد.
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر,وبقی علیهم الجهاد الاکبر[/FONT][FONT=&quot]([/FONT][FONT=&quot]مرحبا به گروهی که جهاد کوچکتر را بجا آوردند,وهنوز جهاد بزرگتر بر عهده آنان باقی مانده است[/FONT][FONT=&quot]![/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]عرض شد:ای رسول خدا,جهاد اکبر چیست؟[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]فرمود[/FONT][FONT=&quot]:[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]جهاد النفس،جهاد و مبارزه با نفس[/FONT][FONT=&quot][/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ای شهان,کشتیم ما خصم برون[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]مانده خصمی زان بتر,در اندرون[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]کشتن این,کار عقل و هوش نیست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]شیر باطن,سخرهٴ خرگوش نیست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot] [/FONT]​
 

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر,وبقی علیهم الجهاد الاکبر(مرحبا به گروهی که جهاد کوچکتر را بجا آوردند,وهنوز جهاد بزرگتر بر عهده آنان باقی مانده است!
عرض شد:ای رسول خدا,جهاد اکبر چیست؟
فرمود:
جهاد النفس،جهاد و مبارزه با نفس
ای شهان,کشتیم ما خصم برون
مانده خصمی زان بتر,در اندرون
کشتن این,کار عقل و هوش نیست
شیر باطن,سخرهٴ خرگوش نیست
این مسئله یکم فقط یکم سخته چون حرف های هست که باید عمل کنی و گفتنش راحته ولی ما بیمی نداریم چون خدا پشت ماست و اگه ما قدمی به سویش برداریم 1000 قدم یا بیشتر از اون به سوی ما قدم برمیدارد.
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این مسئله یکم فقط یکم سخته چون حرف های هست که باید عمل کنی و گفتنش راحته ولی ما بیمی نداریم چون خدا پشت ماست و اگه ما قدمی به سویش برداریم 1000 قدم یا بیشتر از اون به سوی ما قدم برمیدارد.

یکم سخت نیستا فک کن باید از خیلی چیزا گذشت تا به اون برسیم ...اما از همه چیز گذشتن وبه همه چیز رسیدن مهم نیست مهم ازچه گذشتن وبه چه رسیدن است
دعاکنید من بتونم خیلی سخته
 

arash 4

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکم سخت نیستا فک کن باید از خیلی چیزا گذشت تا به اون برسیم ...اما از همه چیز گذشتن وبه همه چیز رسیدن مهم نیست مهم ازچه گذشتن وبه چه رسیدن است
دعاکنید من بتونم خیلی سخته
آره ولی به منبع میخوای برسیا خداوند همه چیز داره همه چیز خودش مگه نگفته و عهد نکرده که به در راه من باش تا به هرچه بگویی باش بشود.
حتماً .همچنین.
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آره ولی به منبع میخوای برسیا خداوند همه چیز داره همه چیز خودش مگه نگفته و عهد نکرده که به در راه من باش تا به هرچه بگویی باش بشود.
حتماً .همچنین.

من خیلی وقتا سعی کردم فقط امیدم به خودش باشه خیلی وقتا تونستم اما یه کوچولو اعتراف میکنم بعضی وقتا یکم ناامید میشم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
phalagh میخواهد پرواز یادت بدهد تالار اسلام و قرآن 2
arash 4 چند ثانیه تالار اسلام و قرآن 115

Similar threads

بالا