به نظر میرسد که سیل حمله به میراث و تاریخ و فرهنگ ایران از همه سو سرازیر شده است. پس از فیلم بیپایهی «۳۰۰» که در سال گذشته به سینماها آمد و ایرانیان را به شکل جانوران و موجودهای وحشی نشان داد، این بار نوبت مجلهی آلمانی اشپیگل است که در مقالهای تهمتهایی به کوروش بزرگ زده است و استوانهی خشتی وی را دروغی دانسته است.درستی و راستینی این استوانه و رفتار و منش بزرگوارانهی کوروش بزرگ - به ویژه در گشودن بابل که این استوانه پس از آن نوشته شده است - یکی از پذیرفتهشدهترین و مستندترین نکتههای تاریخ باستان است. و تمام منبعها و نوشتههای دست اول تاریخی بر آن گواهی میدهند.
در مقالهی اشپیگل (به زبان آلمانی) که به تاریخ ۷/جولای/۲۰۰۸ برابر ۱۷/تیر/۱۳۸۷ منتشر شده ادعا شده است که این استوانه نیز مانند «انقلاب سپید» و دیگر کارهای محمدرضا شاه پهلوی تبلیغات است و کوروش نه تنها شاه رواداری (tolerant) نبوده بلکه مانند دیگر شاهان خودکامهی شرقی کشتار میکرده و دستور بریدن گوش و بینی میداده و میخواسته که همه پای او را ببوسند. هم چنین این افسانهی مسخره و بیپایه را بیان کرده که کوروش را سگی شیر داده است. جالب این که میگوید: هرودوت و اسکیلوس (Aeschylus) و کتاب مقدس، کوروش را به عنوان پادشاه مهربان میستایند اما تاریخدانان امروزی اینها را بیپایه میدانند. معلوم نیست این تاریخدانان که مقاله بدانان استناد میکند چه کسانی هستند و بر اساس چه منبع دست اولی این ادعا را میکنند.
این طرز تفکر همان شیوهی قالبی و کلیشهای است که استبداد و خودکامگی شیوهای شرقی و خاورزمینی است و همهی شرقیان خودکامهاند اما آزاداندیشی و مردمسالاری و دیگر اندیشههای خوب و مثبت فقط در باختر و اروپا پیدا میشود و همهی غربیان مردمسالار و ...
در مقالهی اشپیگل (به زبان آلمانی) که به تاریخ ۷/جولای/۲۰۰۸ برابر ۱۷/تیر/۱۳۸۷ منتشر شده ادعا شده است که این استوانه نیز مانند «انقلاب سپید» و دیگر کارهای محمدرضا شاه پهلوی تبلیغات است و کوروش نه تنها شاه رواداری (tolerant) نبوده بلکه مانند دیگر شاهان خودکامهی شرقی کشتار میکرده و دستور بریدن گوش و بینی میداده و میخواسته که همه پای او را ببوسند. هم چنین این افسانهی مسخره و بیپایه را بیان کرده که کوروش را سگی شیر داده است. جالب این که میگوید: هرودوت و اسکیلوس (Aeschylus) و کتاب مقدس، کوروش را به عنوان پادشاه مهربان میستایند اما تاریخدانان امروزی اینها را بیپایه میدانند. معلوم نیست این تاریخدانان که مقاله بدانان استناد میکند چه کسانی هستند و بر اساس چه منبع دست اولی این ادعا را میکنند.
این طرز تفکر همان شیوهی قالبی و کلیشهای است که استبداد و خودکامگی شیوهای شرقی و خاورزمینی است و همهی شرقیان خودکامهاند اما آزاداندیشی و مردمسالاری و دیگر اندیشههای خوب و مثبت فقط در باختر و اروپا پیدا میشود و همهی غربیان مردمسالار و ...
شهربراز
پاسخ پرفسور کاوه فرخ به انتشار دیدگاه های بی پایه اشپيگل درباره کورش بزرگ
پس از انتشار دیدگاه هایی بی پایه درباره کورش بزرگ در هفته نامه آلمانی اشپیگل ، « پرفسور کاوه فرخ »* تاریخ دان و باستان شناس برجسته معاصر و مدیر بخش باستان شناسی بنیاد میراث پاسارگاد در نامه ای که برای هیات تحریریه این نشریه فرستاده است ، به بررسی و نقد ادعاهای بی اساس « ماتیاس شولتز » در نوشتاری با عنوان « فریب تبلیغات باستانی را خوردن - سازمان ملل فرمانروای خودکامه ایران را تحسین می کند » ، پرداخته است.
بنا بر اهمیت این نامه و برای آگاهی بیشتر هم میهنان ، متن پاسخ مستند پرفسور کاوه فرخ که به کوشش کمیته بین المللی نجات پاسارگاد ترجمه و منتشر شده است ، به طور کامل و به همراه همه لینک ها و تصویر ها در پی خواهد آمد :
با احترام به هیات تحریریه نشریه اشپیگل
اخیرا عده ای از همکاران و نیز شاگردان من مقاله زیر را به من اطلاع داده اند:
« فریب تبلیغات باستانی را خوردن ـ سازمان ملل فرمانروای خودکامه ایران را تحسین می کند» ، به قلم ماتیاس شولتز
http://www.spiegel.de/spiegel/0,1518,564395,00.html (German)
http://www.spiegel.de/international/world/0,1518,566027,00.html (English)
اگر گزارش فوق به وسیله ایدئولوگ ها نوشته شده بود جای تعجبی نداشت. چرا که معمولا تجدیدنظر طلبی تاریخی و اغراض سیاسی دوشادوش هم حرکت می کند. اما از آنجا که یک نشریه معتبر جهانی همچون اشپیگل تصمیم گرفته است که به سلسله ای از واقعیت های مخدوش شده که به نوشته های معتقدان به نظریه ی توطئه شباهت دارند اعتبار ببخشد جای تاسف است. من البته در پاراگراف شماره هفت نامه خود به این گونه تحریف هایِ در واقعیت خواهم پرداخت اما نخست اجازه می خواهم که به برخی از اظهارات آقای شولتز در پاراگراف های یک تا شش نامه خود بپردارم.
۱ - آقای شولتز می نویسد: «برخی از یونانیان فاتح را تحسین کرده اند. هرودوت و آشیلوس که پس از مرگ کورش زندگی می کردند او را انسانی مهربان نامیده اند»
شاید آقای شولتز از این واقعیت با خبر نباشند که این تنها «برخی از یونانیان» نیستند که به تحسین کورش پرداخته اند این واقعیتی است که، علیرغم جنگ های متعدد تلخ و خونین مابین یونان و امپراتوری هخامنشی به خصوص جنگ ماراتن (490 پیش از میلاد) و جنگ های ترموپیل و سالامیس (480 پیش از میلاد)، وجود داشته است. همچنین این نکته حقیقت دارد که یونانی های ساکن سرزمین اصلی یونان ( واقع در اروپا ) برای حفظ استقلال خود به سختی با امپراتوری هخامنشی جنگیده اند. اما چرا باید ملتی که این گونه با امپراتوری هخامنشی به مبارزه برخاسته در مورد کورش بزرگ به صورتی استثنایی به «دلبری» بپردازند. علت را باید در این واقعیت جست که یونانی هایی که در اصول اندیشه متوازن و منطقی گوی سبقت را از همگان ربوده بودند این واقعیت را تشخیص می دادند که در جنگ بودن با امپراتوری هخامنشی به این معنا نمی تواند باشد که همه ی اعضا و حاکمان این امپراتوری «شیطانی هستند» به طور ساده می توان گفت که آن ها اجازه نمی دادند که عواطف سیاسی شان به دیگرِی» به پیش داوری بیالاید هر چند که آن دیگری رقیب نظامی آن ها باشد. در واقع کسی یونانیان باستان را وانداشته است که کورش بزرگ را با کلماتی موافق توصیف کند. آن ها دائرالمعارفی در مورد کورش به قلم گزنفون و به نام «تربیت کورش» نگاشته بودند.
از این جالب توجه تر اما سکوت آقای شولتز در مورد اسکندر کبیر است. اسکندر فاتح امپراتوری هخامنشی و عامل اصلی آتش زدن تخت جمشید به تلافی حمله خشایارشاه به یونان و آتش زدن آتن در 480 پیش از میلاد بود. اما همین اسکندر بالاترین احترامات را نسبت به کورش بزرگ به جای آورد. او نه تنها احترام و تحسینی عمیق برای کورش قائل بود بلکه او را قهرمان شخصی خود می دانست. این یک واقعیت است که اسکندر همواره آرزوی دیدار آرامگاه کورش در پاسارگاد را داشت. یکی از منابع بسیار خوب تاریخ این حوادث کتاب آریان (جلد 24 صفحات 1 تا 11) است. که در آن آریان به شرح این جنبه از فتح ایران باستان به دست اسکندر پرداخته است.
هنگامی که اسکندر به آرامگاه کورش رسید از این که خبر شد دزدان به آرامگاه او تجاوز کرده اند به شدت ناراحت شد. بقایای پیکر کورش وقتی که دزدان ناموفق کوشیده بودند تا تابوت او را بربایند آسیب دیده بود. اسکندر بلافاصله دستور داد که تابوت کوروش تعمیر شود و به آرامگاه او بازگردانده شود. خود آرامگاه نیز بر حسب دستورات صریح اسکندر تعمیر شد. در ورودی آن را مهر و موم کردند او همچنین مقر مرزی کورتاش را که به وسیله ی کورش ساخته شده بود از آسیب مصون داشت و این همان شهری است که یونانیان آن را سیروپولیس (یا شهر کورش ) می خواندند. (نگاه کنید به کتاب کویین توس کورتیوس جلد هفتم، فصل ششم، صفحه 20)
آقای شولتز باید مطمئن باشند که نظر یونانیان درباره کورش از نظر تاریخی هرگز محدود به «برخی از یونانی ها» نمی شود. فراموشی تاریخی انتخابی آقای شولتز به همان روشی است که در تجزیه و تحلیل ها به عنوان «روش از هر چمن گلی» و به منظور اثبات یک سلسله از باورهای شخصی مشهور است.
2. آقای شولتز می نویسد: « کتاب مقدس او را با لقب " فرد برگزیده " می خواند چرا که او ظاهرا اجازه داده بوده است که یهودیان اسیر به اسرائیل برگردند. »
واقعا منظور آقای شولتز از « ظاهرا اجازه داده بود » چیست؟ آیا ایشان قصد دارد نشان دهد که این بخش از تاریخ جز «تبلیغات» محسوب می شود؟ اگرچنین باشد آیا پس از این که کورش وارد بابل شد یهودیان مجبور بودند در بابل بمانند؟ و اگر آنچنان که آقای شولتز تلویحا می گویند این یهودیان هرگز آزاد نشده اند چرا در هیچ یک از آثار یافته شده در منابع یهودی نکته ای که با آنچه در منابع کتاب مقدس تضاد داشته باشد دیده نمی شود. مسلما یهودیان که در دنیای باستان عالی ترین ثبت کنندگان حوادث تاریخی محسوب می شوند باید تاریخ های «بدیل» نیز در مورد کورش نوشته باشند. و به خصوص فروپاشی امپراتوری هخامنشی به دست اسکندر چنین فرصتی را برای آنان فراهم کرده بوده است حال آن که در هیچ کجا به چنین نمونه هایی برنمی خوریم.
به این ترتیب در مورد آزاد کردن یهودیان از بند بردگی بابلی ها قدرت قلم خلاق آقای شولتز مخالف با همه مطالب تثبیت شده آکادمیک است. و من از اعضای محترم هیئت تحریریه اشپیگل دعوت می کنم که پیوند زیر را در مورد کورش بزرگ در دائرالمعارف بریتانیکا مطالعه کنند.
کورش بزرگ، به قلم ریچارد نلسون فرای
http://www.azargoshnasp.net/famous/Cyrus/cyrusfryebritannica.htm
اگرچه می توان فهرست بلندی از دیگر کتاب های مربوطه را توصیه کرد اما فکر می کنم کتاب زیر به زبان آلمانی در این مورد جالب توجه باشد
Darius und die Perser: E. Kulturgeschichte d. Achameniden (Holle vergangene Kulturen)
از: پروفسور والتر هینز
و بالاخره اشارات کتاب مقدس به کورش متعدد است مثلا:
- دهش کورش در جایی از عهد عتیق مورد اشاره قرار گرفته که او را «برگزیده یهوه» می خوانند (کتاب عزرا فصل اول بیشترین احترامات یهودیان نسبت به کورش را نشان می دهد) کورش در کتاب دوم ایسا به عنوان نجات دهنده ی یهودیان معرفی شده است
- کورش را یهودیان مسیح خود می دانستند. ایسا از کورش چنین یاد می کند: «او شبان من است و نیات مرا متحقق خواهد کرد»
کورش همچنین دستور داده است که اشیای مقدس عبریان که پیش از آن به وسیله پادشاه بابل ضبط شده بود به آنان عودت داده شود . در فصل یک از کتاب عزرا می خوانیم: «همچنین کورش پادشاه اشیای خانه خداوند را که نبودخادنزار از اورشلیم آورده و در خانه خدایان خود قرار داده بود پیش کشید. و آن ها را به وسیله گنجور میتره دات شمارش کرده و تحویل ششبازار شهریار یهودیه داد.
همچنین کورش به یهودیان اجازه داد تا معبد خود در اورشلیم را بازسازی کنند و برای انجام این کار از خزانه سلطنتی بودجه ای را اختصاص داد.
در فصل سوم کتاب عزرا می خوانیم: «آن ها همچنین به بنایان و نجاران دستمزد پرداخته و گوشت و نوشابه و روغن به آنان که از زیدون و طایر آمده بودند دادند. و نیز اجازه دادند تا درختان چدار از لبنان و از طریق دریای جوپا آورده شوند. و این همه از محل عطیه کورش، پادشاه پرشیا بود.
فرمان داریوش بزرگ (549 تا 486 قبل از میلاد) که در سال 519 و 518 صادر شده و به یهودیان اجازه داده است که بازسازی معبد خود در اورشلیم را تکمیل کنند نشان دهنده آن است که حمایت امپراتوری هخامنشی از یهودیان همچنان ادامه داشته است.
در کتاب عزرا، فصل پنجم می خوانیم: «آنگاه همان ششبازار پیش آمده و شالوده خانه ی خداوند را که در اورشلیم واقع است بگذاشت. و از آن زمان به بعد و حتی تا کنون ساختمان آن ادامه داشته و هنوز به پایان نرسیده است. لذا اکنون اگر خوشایند پادشاه باشد بد نیست تا در خزانه شاهی که در بابل واقع است جستجو شود تا فرمانی که از جانب کورش پادشاه برای ساختن خانه خداوند در اورشلیم صادر شده یافت شود. و از این طریق خشنودی پادشاه در این مورد تامین گردد»