نگاهى تحليلى به عمليات مرصاد

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
كابوس حقيقت در انتهاى روياى شيرين خيال
پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ در تاريخ ۲۷/۴/۶۷ از سوى جمهورى اسلامى ايران و قبل از برقرارى آتش بس در خطوط مقدم، دشمن بعثى يك بار ديگر شانس خود را براى رسيدن به اهدافى كه او را در سال ۵۹ وادار به تجاوز به ميهن اسلامى ما و به اصطلاح فتح ۳ روزه تهران كرده بود، آزمود و در نهايت شكستى مفتضحانه تر نصيب خود و ايادى وابسته به استكبار كرد. روز
۳۱/۴/۶۷ هجوم سنگين بعثيون به جنوب كشور آغاز شد.
اين حمله گسترده با يك نقشه از قبل طرح ريزى شده و به دو منظور انجام شد، ابتدا تصاحب بخش وسيعى از مناطق كشورمان و سپس سرگرم كردن نيروهاى رزمنده در جنوب و فراهم كردن امكان نفوذ خود فروختگان منافق از غرب بود. به طورى كه همزمان با اين تهاجم سنگين، منافقين خودفروخته با پشتيبانى و حمايت كفار بعثى، حمله سازمان يافته اى را از غرب تدارك ديدند و نام فروغ جاويدان را بر آن نهادند.
رزمندگان كفر ستيز و فرماندهان بيدار سپاه اسلام نيز همزمان با دفع سنگين تجاوز وسيع دشمن در جنوب، ضمن ارزيابى شرايط موجود، دامى حساب شده براى انهدام منافقين خودفروخته در غرب فراهم آوردند. ارتش به اصطلاح آزادى بخش منافقين كه با همه توش و توان پا به عرصه نبرد گذاشته بود، فارغ از هر خيالى و به اميد رسيدن به تهران و دستيابى به آنچه در خيال مى پروراندند، به كمك ارتش بعث و مزدور عراق، از خطوط مقدم در غرب تجاوز خود را آغاز كردند.
راه براى نفوذ آنان تا منطقه چهار زبر در نزديكى باختران باز گذاشته شد و آنها كه تصور مى كردند با هيچ گونه مقاومتى روبرو نخواهند شد، سرخوش از به اصطلاح پيروزى به پيش مى راندند، اما ديرى نپاييد كه حلقه محاصره نيروهاى اسلام تنگ و تنگ تر شد و آنگاه كه قلع و قمعشان شروع شد تازه پى بردند كه گرفتار چه دام هولناكى شده اند و راهى جز مرگ و دستگيرى و احتمالا فرار، در انتظارشان نيست. اين در حالى بود كه نيروهاى بعثى نيز با فضاحت از جنوب بيرون رانده شده بودند.
وقتى كه در جنوب، دشمن تار و مار شد و در غرب حلقه محاصره بسته شد، عمليات غرورآفرين مرصاد آغاز گرديد و انتقام جنايات منافقين از تفاله هاى آنها گرفته شد. اين عمليات پيروز از نخستين ساعات بامداد روز سه شنبه ۴/۵/۶۸ با رمز مقدس يا على(ع) آغاز شد و رزمندگان اسلام تا ظهر آن روز شهر اسلام آباد را كه با حمايت ارتش عراق به اشغال منافقين درآمده بود به محاصره كامل خود درآوردند.
ساعاتى بعد نيروهاى اسلام وارد شهر شدند و به پاكسازى آن پرداختند. در جريان اين پاكسازى تعداد زيادى از جاسوسان و سرسپردگان استكبار به هلاكت رسيدند، اين رقم بالغ بر ۱۱۰۰ جاسوس و خودفروخته بود. پس از آن براى انهدام باقيمانده نيروهاى جاسوس، شهر تخليه شد، تا منافقين به طمع اشغال مجدد آن، وارد شهر شوند، و اين تاكتيك حساب شده نيز موثر افتاد. اما از روز پنج شنبه، بقاياى نيروهاى عراقى و منافقين به محاصره كامل درآمدند و سركوب و انهدام آنها شروع شد، به طورى كه تا پايان آن روز (پنج شنبه) آمار تلفات منافقين به ۴۵۰۰ كشته و زخمى رسيد و شهر اسلام آ باد غرب پنج شنبه شب كاملا آزاد و متعاقب آن شهر و روستاهاى اطراف كرند، پاكسازى شدند. نيروهاى ظفرمند و دلير اسلام تا ظهر روز جمعه
۷/۵/۶۷ آخرين مواضع دشمن در شهر كرند غرب را فتح كرده و به سوى شهرسر پل ذهاب پيشروى كردند و تا غروب روز جمعه، غرب كشور از لوث وجود جرثومه هاى فساد و تباهى و مزدوران منافق پاكسازى شد.
در ارتباط با اين عمليات جانشين فرماندهى كل قوا چنين گفته بود: تحليل عمده آنها اين بود كه ملت از رهبرى جدا شده و مردم به جنگ نمى آيند و ارتش هم حاضر نيست همراهى كند و سپاه هم صلابت سابق را ندارد و اعماق ايران قابل نفوذ شده است و بايد حركتى در عمق ايران انجام داد و حكومت را متزلزل و سرنگون كرد، با اين تحليل آنها وارد عمل شدند. طبق اسناد به دست آمده قطعه قطعه كارشان را معين كرده بودند، كه مثلا ساعت ۹ شب به اسلام آباد مى رسيم. ساعت ۱۲ شب به باختران، ساعت ۶ صبح به همدان و. . . فلان ساعت هم در تهران هستيم، براى توجيه مزدوران گفته بودند، وقتى به تهران برسيد، بهمنى از مردم منتظرتان هستند تا شما را به مقاصدتان برسانند!
آنها وقتى وارد اسلام آباد شدند، رفتند در بيمارستانى و حدود ۳۰ مجروح را كه در بيمارستان بودند، بيرون آورده و آنان را به شهادت رساندند… جانشين فرمانده كل قوا در ادامه گفته بود: با بستن جاده كرند پاتاق، حلقه محاصره بسته شد و اكثر آنها يا به هلاكت رسيدند و يا دستگير شدند… به نظر من اين ضربه جز هدايت الهى نبود. من صميمانه از فرماندهان سپاه كه اين طراحى را پياده كردند و نيز از رزمندگان اسلام و خلبانان هوانيروز و خلبانان نيروى هوايى كه به خوبى قضيه را پشتيبانى كردند، تشكر مى كنم و… شمخانى معاون وقت عمليات و اطلاعات ستاد فرماندهى كل قوا در مورد عمليات مرصاد مى گويد: استكبار جهانى، منافقين و رژيم بعث عراق در چارچوب يك مثلث شوم، قصد به اصطلاح براندازى نظام جمهورى اسلامى را داشتند.
در اين توطئه نيروهاى متجاوز عراق قصد داشتند در مرحله اول با ورود به داخل مرزهاى ميهن اسلاميمان و تصرف چند شهر، قواى اسلام را در بخش جبهه متمركز نموده تا نيروهاى كج انديش منافقين در محور مواصلاتى ديگرى، با يك برنامه از پيش تعيين شده به سرعت خود را به تهران رسانده، موجوديت حكومت دموكرات خلق را اعلام نمايند. وى در قسمت ديگرى مى گويد: نيروهاى منافقين در منطقه سرپل ذهاب به همراهى ارتش متجاوز بعث عراق وارد خاك ايران شدند و پس از گذشتن از تنگه پاتاق به سوى شهر شروع به پيشروى كردند.
وى افزود: ستاد فرماندهى كل قوا با كسب اطلاعات به اين توطئه شوم پى برد و توسط نيروهاى اسلام با يك برنامه منظم در مناطق مختلف عملياتى ضمن مقابله با تهاجمات ارتش بعث عراق در جنوب كشور، نيروهاى منافقين را در غرب كشور به كلى منهدم كرد.
سپاهيان اسلام با آزاد گذاشتن نيروهاى منافقين كه به انواع سلاح ها مجهز شده بودند، باعث شدند كه در نزديكى شهر باختران آنها به دام بيفتند و در مدت ۴۸ ساعت ۴۵۰۰ تن از نيروهاى منافقين را با تمام تجهيزات نابود كرده و تعدادى را نيز دستگير نمايند. برادر شمخانى در پايان افزود: در جريان عمليات مرصاد مقادير زيادى تجهيزات نظامى و اسناد درون گروهى، عكس، پاسپورت، پول عراقى، نقشه هاى كامل شهرهاى ايران و قرص سيانور به دست رزمندگان اسلام افتاد. در همين ارتباط فرمانده سپاه چهارم بعثت اين طور گفت: منافقين با زمانبندى ۳۳ ساعته اى كه كرده بودند (طبق مدارك به دست آ مده) و با بهره گيرى از ۲۵ تيپ و اندكى بيش از ۵ هزار نيرو، قصد داشتند در ۵ مرحله خودشان را به تهران برسانند.
مراحل عبارت بود از سرپل ذهاب - اسلام آباد ،اسلام آباد - باختران ،باختران - همدان ،همدان - قزوين و بالاخره قزوين - تهران. آنها حركت در اين مسيرها را زمانبندى كرده و تمام مايحتاج مسيرشان را اعم از سوخت و ساير امكانات فراهم كرده بودند. وى در ادامه گفت: با ورود منافقين به اسلام آباد و تيراندازى هاى وحشيانه، عده اى از مردم با وسايل نقليه شخصى شهر را تخليه كرده و به طرف باختران حركت نمودند، به طورى كه ترافيك سنگينى در گردنه حسن آباد به وجود آمده بود.
منافقين با ادامه پيشروى به پشت اين ترافيك رسيدند. همانجا گلوگاه مرگى شد كه تمام پيش بينى هاى آنها را به بن بست رساند و در همين منطقه منهدم شدند. منافقين قبل از آغاز حمله به ايران، شرايط موجود را اين طور تحليل مى كردند كه: عوارض ناشى از جنگ، ركود اقتصادى، مسائل سياسى، معضلات اجتماعى، اوضاع خليج فارس و همچنين براساس شايعات عناصر ناراضى از اين مسائل، رژيم در حال فروپاشى است و فقط كافى است كه با يك حركت نظامى، ضربه اى را بر پيكر رژيم بزنيم تا به آسانى، فروپاشيده شود.
سركرده منافقين قبل از ورود مزدورانش به ايران به آنها گفته بود: ايران و رهبرى آن در هيچ شرايطى قطعنامه را نمى پذيرفت و قبول قطعنامه نشان دهنده اين است كه هيچ پايگاهى و هيچ سنگرى براى رهبران ايران نمانده است و مردم ديگر حمايت نمى كنند. من به شما اطمينان مى دهم كه مردم با شما هستند، ما از داخل اطلاع داريم و… و ديديم كه مردم ايران و رزمندگان سلحشور سپاه اسلام، با اجراى عمليات غرورآفرين و پيروز مرصاد چه به روز آنها آوردند و چگونه به اين خودفروختگان و جاسوسان غرب و شرق نشان دادند كه امت مسلمان ايران هرگز از تبعيت از ولى فقيه و حمايت از اسلام و انقلاب و ايران و ارزشهايى كه در اين مدت كسب كرده، دست نخواهند كشيد.

منبع: ویژه نامه سروقامتان روزنامه جوان
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
تحليل عمليات مرصاد در گفت وگو با سردار محمد كوثرى

تحليل عمليات مرصاد در گفت وگو با سردار محمد كوثرى

منافقين رؤياى رژه مهران تا تهران را به گور بردند
قصه منافقين يك قصه به سر رسيده است، كسانى كه مدعى مبارزه با امپرياليسم جهانى بودند به مزدور آن ها تبديل شدند و راهروهاى مجالس اروپايى به گدايى و دريوزگى مشغولند و تا عمر دارند هم از آن ها به عنوان مزدور بارخواهند كشيد. اين سرنوشت شوم سرنوشت عبرت آموزى است. مخصوصاً براى كسانى كه هنوز هم آن نگاه احمقانه منافقين را دارند، حمايت امريكا هيچ كس را به هيچ جا نخواهد رساند، وسوسه شدن در برابر حمايت هاى امريكا همان سرنوشت منافقين را براى گروه ها و جريانات درپى خواهد داشت.
براى تحليل اين عمليات و بررسى نقش منافقين به سراغ سردار حاج محمد كوثرى رييس اداره امنيت ستاد كل نيروهاى مسلح رفته ايم و نظرات وى را پيرامون عمليات مرصاد جويا شده ايم. سردار كوثرى در آن تاريخ فرمانده لشكر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بوده است. با هم اين گفت وگو را مى خوانيم.
* سردار چه طور شد كه منافقين و در كنار آن ها عراق مجدداً تصميم گرفتند به ايران حمله كنند و در عملياتى درصدد پياده كردن اهداف خود باشند؟
** براى اين كه بخواهيم در مورد عمليات مرصاد كه در سال ۶۷ رخ داد صحبت كنيم بايد كمى به عقب تر از اين تاريخ برگرديم. دو، سه ماه قبل از عمليات مرصاد، عراقى ها پس از شكست هاى پى درپى تاكتيك خودشان را عوض كردند و حالت تهاجمى گرفتند. با تمام قوا و تجهيزات وارد ميدان شدند. انواع سلاح هايى كه موجود داشتند را استفاده كردند. امريكا نيز علناً به پشتيبانى از ارتش حزب بعث وارد آب هاى خليج فارس شد. البته امريكايى ها و شوروى سابق قبل از شروع جنگ از صدام حمايت مى كردند و اصلاً خود آن ها در ۲۶ تير ۵۸ پس از پيروزى انقلاب اسلامى صدام را با يك كودتاى بدون جنگ در عراق به قدرت رساندند. و چراغ سبز نشان دادند تا او به ايران حمله كند. آن ها در اذهان عمومى جا انداخته بودند كه كارى با ارتش عراق ندارند ولى از سال ۶۶ به خصوص در اواخر جنگ حمايت هايشان علنى شد.

حالت تهاجمى عراق و به دست آوردن بعضى پيروزى هاى آن ها، پذيرش قطعنامه ۵۹۸ در تير ۶۷ به دستور حضرت امام (ره) و پشتيبانى علنى امريكا از عراق با تهاجم موشكى به هواپيماى مسافربرى ايران در آب هاى خليج فارس يك احساسى را بين نيروهاى ضدانقلاب خصوصاً گروهك منافقين ايجاد كرد كه مى توانند دست به كار شوند و كارى را انجام دهند لذا گروهك منافقين كه چند عمليات كرده بود و فكر مى كرد توانى براى درگيرى با ايران دارد با فشار قدرت هاى جهانى تدارك برنامه اى عليه ايران را ديد. گروهك منافقين با اين استنباط و تحليل بچه گانه شان به اين نتيجه رسيده بودند كه با توجه به حمله عراقى ها و به دست آوردن نتايج به ظاهر پيروزى ديگر مردم ايران به نظام پشت كرده و از جبهه ها حمايت نمى كنند، لذا با اين تحليل و پشتيبانى و تحريك قدرت هاى جهانى دست به عمليات عليه ايران زدند.
پس از پذيرش قطعنامه ۵۹۸ دو، سه روزى مرزها نسبتاً آرام بود. توپخانه ها آنچنان كار نمى كرد. نيروهاى زيادى در يگان ها و لشكرها جمع شده بود. چون از نظر ما جنگ هنوز تمام نشده بود و بايد بند بند قطعنامه اجرا مى شد و از طرفى مى دانستيم صدام پايبند به هيچ اصل بين المللى نيست لذا نيروهاى لشكر ۲۷ حضرت رسول را در دوكوهه و مدارس شهرهاى نزديك مثل انديمشك سازماندهى كرديم و چند گردان هم در اردوگاه كاروان نگه داشتيم و به نوعى آماده بوديم.
* خود شما در اين مدت كجا بوديد؟

** با توجه به آرامش نسبى با چند تن از فرماندهان لشكر تصميم گرفته شد كه به سمت اصفهان براى شركت در شب هفت شهيد صالحى جانشين لشكر حركت كنيم. كليه نيروها و فرماندهان را توجيه كرديم و به سمت نجف آباد زادگاه شهيد صالحى رفتيم. شب هفت در آن جا حاضر بوديم. سپس فردا كه جمعه بود گفتيم چند سالى است از شهادت حاج همت مى گذرد سرى به خانواده اين شهيد بزنيم. شب در نجف آباد مانديم و صبح به شهر رضا رفتيم. وقتى وارد خانه شهيد همت شديم برادر حاج همت گفت آقا رحيم (صفوى) تماس گرفت اين شماره را داد و گفت زنگ بزن. تلفن را گرفتم بعد از سلام و عليك كردن آقا رحيم گفت برو به جاده اهواز- خرمشهر كه عراقى ها آمدند. تلفنى با دو كوهه هماهنگ كرديم و يكسرى كارها را گفتيم و خودمان نيز به راه افتاديم. آنقدر سريع رفتيم كه بعدازظهر به دوكوهه رسيديم. ديدم بچه ها آشفته اند. با بى سيم به گردان هاى اردوگاه كاروان گفتم چه كارهايى بكنند تاخود من برسم. دو ساعت از دو كوهه تا كارون فاصله بود. ساعت ده، ده و نيم شب رسيدم اردوگاه كارون و اقداماتى را انجام داديم. صبح فردا با نيروها بعد از نماز صبح به جاده اهواز- خرمشهر رفتيم كه اين عمليات به نام «عمليات غدير» نام گذارى شد.
* در اين زمان عراقى ها جاده اهواز- خرمشهر را تصرف كرده بودند؟
** بله. عراقى ها از مرز گذشته بودند و در جاده اهواز خرمشهر جولان مى دادند. از يك طرف به ايستگاه حميديه و حسينيه رسيده بودند. شش كيلومتر جلوتر يك بيمارستان صحرايى را منهدم كرده بودند و از طرف ديگر به سمت ما در كارون آمدند. با چند تا از بچه ها PMPهاى آن ها را زديم سپس با هماهنگى يگان هاى همجوار و قرارگاه به جلو پيش رفتيم تا اين كه به مرز خودمان رسيديم و در دژهاى مرزى مستقر شديم. از جاده اهواز خرمشهر تا مرز ۱۳ كيلومتر فاصله است. در نتيجه عمليات غدير با موفقيت انجام گرفت ولى عراقى ها انتظار شكست را نداشتند و فكر نمى كردند نيروهاى ايران اين چنين بعد از قطعنامه آمادگى داشته باشند.
همان شب منطقه را پاكسازى كرديم و از آن جا كه مى دانستيم ارتش حزب بعث فهم و شعور كافى ندارد و فقط قلدرى و زور را سرلوحه خودش قرار داده است لذا با نظر قرارگاه به منظور ايجاد امنيت مرزها تصميم بر اين شد كه كمى جلوتر از مرزهاى خودمان برويم و دژهاى مرزى آن ها را تصرف كنيم تا زمان مذاكره پيش باشيم. عمليات قرار بود سه روز بعد انجام گيرد.
* در همين زمان بود كه در سمت غرب منافقين حمله كردند؟
** بله، صبح روزى كه مى خواستيم عمليات كنيم بعد از نماز صبح بى سيم من را خواست. گفتند فلانى از اردوگاه كوزران با شما كار دارد- اردوگاه كوزران كه متعلق به لشكر ۲۷ حضرت رسول بود در شرق تنگه «چارزبر» قرار داشت كه بعدها به تنگه مرصاد معروف شد. در غرب اين تنگه نيز اردوگاه لشكر ۳۲ انصار همدان قرار داشت- پاى بى سيم كه رفتم ديدم مى گويند منافقين ديشب حمله كردند. ابتدا عراقى ها تا سر پل ذهاب آن ها را همراهى كردند سپس خود منافقين با پشتيبانى هوايى و هوانيروز ارتش عراق به سمت كرمانشاه در حركت اند. گفتم هر چه اسلحه و مهمات داريد برداريد و برويد به ارتفاعات تا از بالا به جاده مسلط شويد و از اردوگاه دفاع كنيد. خود من هم به قرارگاه در دارخوئين رفتم.
در قرارگاه به آقا محسن (رضايى) گفتم اين طورى خبر دادند شما مطلعيد گفت بله، چون شما امشب مى خواستيد عمليات كنيد نخواستم ذهنتان را درگير اين منطقه بكنم. شما امشب عمليات را انجام بدهيد و عراقى ها را در جنوب نگاه داريد. برگشتيم لشكر. همين كه رسيدم با بى سيم خبر دادند كه نه تصميم گرفته شد لشكر ۲۷ هم غرب عمليات كند و هم جنوب. خود من گفته بودم كه ما مى توانيم همزمان در دو منطقه عمليات كنيم. بچه ها وقتى شنيدند كه چه اتفاقى افتاده خيلى با روحيه بالا آمده شدند تا با منافقين بجنگند چون جنايات آن ها را ديده بودند. دوستان و آشنايان شان به دست آن ها در تهران ترور شده بودند. توجيهات و هماهنگى هاى لازم را انجام داديم.
* در مورد نحوه عمليات توضيح مى دهيد؟
** دو هلى كوپتر شنوك آمد. در هر يك از اين ها يك دستگاه تويوتا و چند موتور جاسازى كرديم. ابتدا گردان حمزه تيپ دو كه براى اين عمليات آماده شده بود سوار كرديم و قرار شد مابقى گردان هاى عمل كننده پشت سر آن ها منتقل بشوند. من با اولين هلى كوپتر به سمت كرمانشاه پرواز كردم. در كرمانشاه ابتدا در سه راه ملاوى زمين نشستيم تا موقعيت را ارزيابى كنيم. قرار بود يكى از بچه هاى سپاه آن جا باشد تا هماهنگ كنيم ولى خبرى نبود لذا دوباره پرواز كرديم به سمت اسلام آباد رفتيم. نزديك كارخانه نمك اسلام آباد هوا به تاريكى مى رفت در نتيجه نشستيم و نيروها پياده شدند.
نيروها وسايل را آماده كردند خودرو و موتورها را به عنوان جلودار فرستاديم تا منطقه را ارزيابى كنيم. احساس مى كرديم منافقين تا اين منطقه آمده باشند و در تنگه اى كه مقابلمان بود كمين زده باشند. هيچ خبرى نبود. در نتيجه همان شب تا ۳۰ كيلومترى سه راه اسلام آباد پيش رفتيم. آن جا چون بچه ها كمى خسته شده بودند يك ساعتى استراحت كرديم و دوباره به راه افتاديم. در ۱۵ كيلومترى سه راه اسلام آباد ديدم مردم روستا بيرون ريختند و وحشت زده سردرگم هستند. نيروهاى مردمى هم سنگر زده بودند تا موقع احتياج دفاع كنند. از اين ها گذشتيم تا اين كه به باند اضطرارى سه راه اسلام آباد رسيديم.

* منافقين تا اسلام آباد آمده بودند؟
** در اسلام آباد گروهك منافقين از شهر بيرون آمده بودند. عده اى از مردم وحشت زده در حال خارج شدن از شهر بودند. عده اى نيز از كرمانشاه براى مقابله در حال ورود به شهر بودند. لذا اين ها در هم گره خورده و حركت منافقين را كند كرده بود. گروهى ديگر از منافقين كه متوجه اين قضايا شده بودند و مى خواستند با خودروهايشان برگردند با هم برخورد كرده بودند. منافقين بسيار آشفته و درهم شده بودند. اين ها را فيلم داريم، از خود منافقين به دست آمده است.
* در اين موقع نيروهاى ايرانى كجا بودند؟
** بچه ها از طرف ديگر بعد از سر پل ذهاب كه متوجه گروهك منافقين شده بودند سريع يگان هاى خودشان را به تنگه چارزبر (مرصاد) آورده و در آن جا موضع گرفته بودند. ما وقتى به سه راه اسلام آباد رسيديم عقبه نيروهاى منافقين در آن جا بود. چون منطقه را مى شناختيم شبانه شناسايى هاى لازم انجام شد. سپس گردان حمزه را وارد ميدان كرديم. بچه ها ماشين هاى اين ها را زدند و چون خودروهاى پشتيبانى بود و حامل بنزين و مهمات بود در نتيجه آتش عجيبى به هوا بلند مى شد. اين گونه عقبه نيروهاى منافقين ناامن شد.
* در اصل با زدن عقبه منافقين آن ها محاصره شدند و شكستشان حتمى شد؟
** بله. با ناامن شدن عقبه و بسته بودن تنگه چارزبر، در مقابل، گروهك منافقين غافلگير شد لذا نيروهاى آن ها سريع به فكر فرار افتادند. از آن جا كه مابقى گردان ها هم رسيده بود براى ايجاد امنيت، بعضى از مناطق و دشت ها را پوشانديم تا مانع فرار آن ها شويم. روز بعد كليه يگان ها در محل هاى تعيين شده مستقر بودند و قرار بود هر يگانى از يك منطقه به كمر ستون منافقين بزند تا عمليات پايان يابد. شهيد صياد شيرازى هم با هلى كوپتر در سمت ريجاب و جوانرود عقبه آن ها را مورد حمله قرار داد. با اين وضعيت و هجوم برق آساى نيروها به جرأت مى توانم بگويم كه يك خودرو از منافقين نتوانست از منطقه خارج شود.
نيروهاى منافقين در ماشين هاى صفر كيلومتر كه به سفارش كشورهاى عربى ساخته شده بود نشسته بودند و انتظار داشتند همه مردم از آن ها استقبال كنند و تا تهران نيز با هيچ مشكلى روبه رو نشوند. آن ها مردم را نشناخته بودند. نه فهم داشتند و نه شعور سياسى- نظامى. امريكايى ها نيز يك تحليل درست به اين وفاداران خودشان نداده بودند.
* در واقع مى توان گفت عمليات مرصاد نشان داد منافقين چقدر در نادانى به سر مى بردند.
** يك مطلب جالب بگويم از اسناد و مدارك غنيمت گرفته شده و اقرار اسرا، حماقت منافقين به وضوح مشخص مى شد. آن ها كارت هاى شناسايى صادر كرده بودند كه مشخصات كامل افراد در آن درج بود. در آن كارت ذكر شده بود كه اعزامى از فلان كشور. حالا اين اعزام ها چه موقع انجام گرفته بود؟ سه روز قبل، دو روز قبل و حتى همان روز حمله. مسوولين اين گروهك گفته بودند كه بياييد كه اگر نرسيد در دولت آينده ايران مسووليتى نخواهيد داشت! بعضى از اين افراد وقتى با آن ها صحبت مى كرديد مى ديديد كه حتى يك تير هم نزده اند و آشنايى با ابتدايى ترين اصول نظامى ندارند. آن ها فقط مى خواستند سياهى لشكر جمع كنند. واقعاً دل انسان به درد مى آمد وقتى در عمليات مرصاد اين جوانان را مى ديد كه به گروهك منافقين پيوسته اند. جوان هايى كه از طرفى خودشان را به ظاهر روشنفكر مى دانستند و از طرف ديگر به راحتى فريب مسعود و مريم رجوى را خورده بودند.
حماقت اين گروه همين بس كه فكر مى كردند به راحتى مى توانند بدون هيچ مقاومتى در كمترين زمان ممكن به تهران برسند. در نقشه اى كه از آن ها به دست آمد و با دست كشيده شده بود، نوشته بودند از سر پل ذهاب تا «كرند» و از مرند تا اسلام آباد هر كدام نيم ساعت! از اسلام آباد تا كرمانشاه نيم ساعت .
تمام مقرهاى سپاه و كميته و ژاندارمرى را هم ذكر كرده بودند. از كرمانشاه تا همدان دو ساعت. در مجموع زمان مورد نيازشان را هشت ساعت در نظر گرفته بودند. آن ها حتى پيش بينى حوادث و اتفاقاتى مثل پنچرى، خرابى اتومبيل ها و غيره را نكرده بودند.
خداوند آنقدر اين گروه را كر و كور و لال و نفهم كرده بود كه فقط به ذوق اين كه بدون مقاومت به تهران خواهند رسيد پيش مى رفتند. اگر در يك كار كوچك هم تدبير نباشد به نتيجه نخواهد رسيد چه برسد به چنين كار عظيمى. به نظر من اين لطف خدا بود. اگر بعد از پذيرش قطعنامه اين ضربه بزرگ به منافقين وارد نمى شد شايد براى ما ايجاد مشكل مى كردند ولى خداوند اراده كرده بود تا چنين نشود. فلذا گروهك منافقين بدون تدبير بدون فكر و انديشه دست به اين كار زدند و روياى رژه مهران تا تهران را به گور بردند.
* نقش رهبرى حضرت امام (ره) چگونه بود؟
** انسان وقتى به عمليات مرصاد و يا ديگر عمليات ها مى نگرد تفاوت رهبرى الهى را با رهبرى دنيوى به عينه مى بيند. حضرت امام چقدر با طمأنينه روزى وارد شد با آن كه امكانات و تجهيزات نداشت ولى توانست تمام قلوب را تسخير كند. رزمندگان هم با خدا و امام معامله كردند و تا آخرين لحظه ايستادگى كردند و امروز نيز ايستادگى مى كنند تا اين پرچم را به رهبرى مقام معظم رهبرى به دست صاحب اصلى اش برسانند.
* الان، آينده اين گروهك تروريستى را چگونه ارزيابى مى كنيد؟
** ماهيت گروهك منافقين براى مردم از پيش از انقلاب مشخص بود. روزى كه مردم با سلاح مقابل رژيم پهلوى ايستادگى مى كردند اين گروه به دنبال جمع آورى سلاح براى خودش بود. از يك طرف با مردم رو راست نبودند، از طرف ديگر آن ها به هيچ وجه توانايى اداره حتى چند هزار نفرى را ندارند چه برسد به اداره يك كشور. لذا اين گروه چه بخواهد و چه نخواهد در دامان امريكا است. آن ها امروز هم به ظاهر در اردوگاه اشرف هستند ولى در واقع براى امريكايى ها كار مى كنند. گروهك منافقين فقط مجموعه خودش را مى بيند. به مردم كارى ندارد. منافع خودش را مى بيند. كسى كه اين گونه باشد چه سازمان و چه فرد هيچ موقع نمى تواند براى مردم دلسوزى كند. مردم با اين گروهك آشنايند. هيچ وقت جنايات آن ها را در حزب جمهورى در نخست وزيرى و ترور مردم عادى فراموش نخواهند كرد. مگر مى شود گروهى اين گونه با مردم رفتار كند بعد انتظار هم داشته باشد مورد حمايت و مقبوليت مردم باشد!
مگر اين كه توبه واقعى كنند و با ضوابطى به ايران باز گردند تا محاكمه شوند. در صورتى كه دست شان آلوده به خون بى گناهى نباشد به زندگى شان در كشور ادامه دهند. در غير اين صورت با توجه به اين كه به عنوان يك گروهك تروريستى در دنيا شناخته شده اند نمى توانند زندگى راحتى داشته باشند.

گروه دفاع مقدس روزنامه جوان
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
از فروغ جاویدان تا جهنم مرصاد

از فروغ جاویدان تا جهنم مرصاد

روز دوشنبه 27/4/1367، عقربه‌های ساعت، 2 بعدازظهر را نشان می‌داد که گوینده اخبار صدای جمهوری اسلامی ایران، در رأس خبرهای خود، خبری به این مضمون را قرائت کرد: جمهوری اسلامی ایران طی پیامی به دبیرکل سازمان ملل، ضمن قدردانی از اقدامات وی اعلام کرد، در جهت استقرار امنیت، قطعنامه 598 را رسما پذیرفته است.
دو روز پس از این خبر، امام خمینی(ره) در پیام بسیار مفصلی که به مناسبت سالگرد کشتار زایران ایرانی در مکه و نیز پذیرش قطعنامه 598 صادر کردند، ضمن تشکر از همه عزیزانی که در جبهه‌ها شرکت کردند، اعلام داشتند که «در مقطع کنونی، پذیرش قطعنامه را به مصلحت انقلاب و نظام می‌دانم».
در همین پیام بود که ایشان، این اقدام را به منزله «نوشیدن جام زهر» دانستند و فرمودند: «به امید رحمت خدا، اگر آبرویی داشتم با او معامله کردم».
اقدام ایران به پذیرش قطعنامه، همان‌طور که در داخل کشور بسیار حساسیت‌برانگیز شد، در خارج از مرزها هم بازتاب گسترده‌ای داشت، برخی از کشورها همچون عراق، این عمل ایران را یک تاکتیک خواندند و برخی مانند آمریکا، از ایران به خاطر پذیرش قطعنامه تقدیر کردند.
چهار روز پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، روز جمعه 31/4/1367، عراقی‌ها، تهاجم گسترده‌ای علیه مواضع ایرانیان در جنوب کشور آغاز و تا 30 کیلومتری خرمشهر پیشروی کردند. هدف آنان از این اقدام، این بود که ضمن اشغال مناطقی از ایران، افراد بیشتری را به اسارت بگیرند تا به هنگام مذاکرات پس از جنگ، از آنها به عنوان برگ برنده استفاده کنند. این هجوم در حالی صورت می‌گرفت که با پذیرش قطعنامه، اکثریت نیروهای نظامی حاضر در منطقه تخلیه شده و خرمشهر، مدافعان چندانی نداشت و در آستانه سقوط قرار گرفته بود. در این هنگام، امام خمینی(ره) با فرستادن پیامی برای فرماندهان سپاه، از آنها خواستند به هر طریق ممکن، مانع از حضور دشمن در منطقه شوند. در پی این پیام، خیل گسترده نیروهای بسیجی ـ که متأثر و غمگین از پذیرش قطعنامه بودند ـ روانه جبهه‌های جنوب شدند و عراق را مجبور به عقب‌نشینی تا خطوط مرزی کردند.
حمله وحشیانه عراق، به اعتراف نظرات کارشناسان عراقی در مجموع به ضرر آنان تمام شد. به عنوان نمونه، یک مقام ارشد ارتش عراق، این اقدام را اشتباهی استراتژیک خواند که منجر به خروش ملی مردم ایران شده و ابتکار عمل را از دست عراق خارج کرد.
اما شکست سنگین‌تر، زمانی بر دشمنان ایران وارد شد که هنوز ارتش عراق در جنوب به طور کامل تا خط مرزی عقب زده نشده بود.
مقارن ساعت 14:30، 3/8/67، تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین خلق که به عراق متواری شده، با استفاده از حمایت‌های گسترده صدام، در حال انجام اقداماتی بر ضد نظام جمهوری اسلامی بودند، با استفاده از توجه ایران به مناطق جنوبی و غفلت از غرب کشور، با پشتیبانی ارتش عراق، هجوم خود را با استفاده از آخرین سلاح‌های سبک و سنگین که از طریق آمریکا و صدام در اختیارشان قرار گرفته بود، به سمت باختران آغاز کردند و در مدت زمان بسیار کوتاهی، با عبور از تنگه پاتاق، وارد خاک ایران شدند. آنان با تصرف شهرهای سرپل‌ذهاب و کرند غرب، در شب اول در شهر اسلام‌آباد توقف کرده و به قتل عام مردم این شهر، حتی مجروحان حاضر در بیمارستان، اقدام کردند. جالب آنکه در بین کشته‌شدگان، حتی بستگان آنها نیز دیده می‌شدند.
مسعود رجوی، سرکرده این گروه، هم در حالی که بر خودروی ضدگلوله سوار بود، کاروان مجاهدین خلق را که متشکل از پانزده هزار زن و مرد بود، همراهی می‌کرد. فرماندهان منافقین، گمان می‌کردند که وضعیت نظامی ایران از هم پاشیده شده و بسیار آسیب‌پذیر است و تنها یک ضربه و شوک، نظام جمهوری اسلامی را فرو خواهد ریخت. مجاهدین خلق، طرح عملیات خود را در یک جلسه 24 ساعته آماده کرده بودند و در تاریخ 31/4/67، نیروهای خود را توجیه کرده و نام عملیات را هم «فروغ جاویدان» گذاشته بودند.
مسعود رجوی در همان جلسه، با تحلیل وضعیت بسیار شکننده داخلی ایران گفته بود: «جمع‌بندی نهایی در میدان آزادی تهران».
در پایان روز اول بود که مردان شورای عالی دفاع ایران که از خبر سقوط شهرهای غرب کشور سردرگم شده بودند، تیمسار صیاد شیرازی را مأمور رسیدگی به وضعیت منطقه غرب کردند. صیاد، همان شب با یک هواپیمای فالکون، خود را به باختران رساند و هنگامی که از اوضاع منطقه آگاهی یافت، دریافت که برخلاف گمان اولیه، با ارتش عراق طرف نیستند، بلکه در برابر نیروهای مجاهدین خلق، قرار گرفته‌اند. وی سپس طرحی ریخت که بر پایه آن، باید به متجاوزان اجازه داده می‌شد تا تنگه «چهارزبر» در 34 کیلومتری باختران پیشروی کنند. آنگاه در آنجا، خلبانان هوانیروز از عقب و جلو، راه را بر کاروان می‌بستند و نیروهای مردمی و بسیجی بسیاری که پس از آگاهی از حمله، از سراسر کشور به باختران آمده بودند، از راه زمین، به سرکوب دشمن می‌پرداختند. حضور گسترده نیروهای مردمی در باختران به حدی بود که در جاده ورودی شهر، تا کیلومترها ترافیک شده و مردم با پای پیاده به سمت شهر در حال حرکت بودند.
صبح روز پنجم مرداد، عملیات «مرصاد» با رمز «یا علی» آغاز شد و منافقین، که سرخوش از این بودند که در طول مسیر، با هیچ مقاومت خاصی روبرو نشده‌اند، ناگهان خود را در جهنمی از آتش دیدند که از زمین و هوا بر سر آنها ریخته می‌شد. طولی نکشید که جاده باختران ـ اسلام‌آباد، انباشته از ادوات سوخته اهدایی دولت‌های غربی به مجاهدین خلق شد. معدود افرادی که موفق شده بودند از این مهلکه جان سالم به در برند، به روستاهای اطراف پناه بردند و برخی دیگر هم با خوردن قرص سیانور، به زندگی خود پایان دادند. عملیات که تمام شد، دو طرف جاده آکنده از کپه‌های خاکی بود که در زیر خود، اجساد هزاران دختر و پسر را پنهان کرده بود که دست به خون هموطنان خود آلوده کرده بودند.
هرچند همکاری مشترک عراق و مجاهدین خلق در این عملیات ناموفق، خلاصه نمی‌شد و پیش از این هم به ویژه از اواخر سال 66 و در پی ملاقات صدام و مسعود رجوی، شکل تازه‌ای به خود گرفته بود، اما اوج آن در همین عملیات بود که ارتش عراق با در اختیار گذاشتن سلاح‌های گوناگون همچون تانک‌های پیشرفته «تی ـ 72» و نیز حمایت هوایی و بمباران شهرهای در طول مسیر، حداکثر پشتیبانی را از نیروهای این گروهک به عمل آورد.
پس از شکست سنگین در این عملیات بود که عراقی‌ها، مجبور به پذیرش آتش‌بس شدند و در تاریخ 29/5/67 میان ایران و عراق آتش‌بس برقرار شد و دو کشور به پشت مرزهای خود بازگشتند.
شایسته است که شهید سپهبد علی صیاد شیرازی را هم شهید عملیات «مرصاد» بنامیم، هرچند وی سال‌ها بعد و در تهران به شهادت رسید، اما آنچه که باعث ترور منجر به شهادت او شد، کینه‌ای بود که مجاهدین خلق سال‌ها از وی در دل داشتند و به دنبال فرصت مناسبی بودند تا زخم عمیقی که از تنگه مرصاد بر تن داشتند را جبران کنند و این فرصت در 21 فروردین 1378 فراهم شد.
عملیات «مرصاد»، عرصه ایثار و فداکاری جوانان و دلاورمردان زیادی است که در آن جاودانه شدند؛ از جمله آنان، محمدرضا قلی‌وند است که در روز پنجم مرداد ماه، در سرپل‌ذهاب به شهادت رسید.
او در زمان شهادت، فرماندار شهرستان کنگاور، از توابع استان کرمانشاه بود، در حالی که حتی نزدیک‌ترین همرزمان او هم نمی‌دانستند مردی که همراه آنها می‌جنگید و حتی برای شناسایی، به داخل خاک عراق می‌رفت، یکی از مسؤولان ارشد استان است و پس از شهادت وی، به این موضوع، پی بردند.
شهید قلی‌وند در مناطق غرب کشور به «چمران خطه غرب» معروف است. زمانی که به وی مسؤولیت فرمانداری کنگاور را پیشنهاد دادند، از پذیرش آن خودداری کرد و پس از اصرار فراوان، مسؤولان استان به شرطی، آن را پذیرفت که هرگاه خواستار حضور در جبهه باشد، از آن جلوگیری نشود.
سایت بازتاب
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
موضع سازمان منافقین در جنگ تحمیلی

در تاریخ انقلاب اسلامی شاهد گروه‌های سیاسی ناهمخوان با حرکت مردم و انقلاب هستیم. برخی از این گروهها به‌قدری زاویه اختلافشان با مبانی انقلاب زیاد بود که از همان ابتدای راه باکناره گیری از حرکت عمومی جامعه، حتی در مقابل مردم قرار گرفتند. یکی از این گروهها سازمان مجاهدین خلق بود که از سوی مردم به منافقین شهرت یافت. همگی با نام و اقدامات خیانت‌‌بار این گروه آشنا هستند اما شاید از تاریخچه دقیق شکل‌گیری و موضع‌گیری‌های آنان در جنگ تحمیلی به‌طورکامل اطلاعی نداشته باشند. نوشتار حاضر اهتمامی در این خصوص است.
توهم، تفاخر و مطلق‌انگاری، عارضه‌های ذهنی خطرناکی هستند که ممکن است فرد، گروه یا جامعه‌ای را در کام نابخردی و نیستی فرو برند. علاوه‌براین، با اندکی تامل در سیره و سرنوشت احزاب و گروههای تندرو ونیز باتعمق در رفتارهای غیرمنطقی و مخاصمه‌جویانه آنها، می‌توان دریافت که روی‌آوردن به وابستگی‌ سیاسی به بیگانگان و درپیش‌گرفتن رفتارهای شبه نظامی همواره سرانجام تلخی را برای این گروهها رقم زده است.
در تمامی ادوار تاریخ، همواره وجود اوضاع ناآرام داخلی در یک کشور، قدرت‌های خارجی را برای مداخله در اوضاع و یا سرنوشت آن، وسوسه کرده‌است. همچنین پس از وقوع انقلاب در یک کشور، گروههای انقلابی ضعیف یا گروه‌هایی که به ائتلاف با گروه انقلابی حاکم و سهیم‌شدن در قدرت سیاسی موفق نشده‌اند، به موضعگیری در برابر گروه حاکم می‌پردازند و در این ‌راستا، برای تقویت شانس موفقیت خود، می‌کوشند حمایت کشورهای خارجی را جلب کنند. ازسوی‌دیگر، وجود اختلافات داخلی و گروههای ‌برانداز در یک کشور، برای کشورهای دیگری که نیات توسعه‌طلبانه دارند، همواره به منزله محرکی برای آغاز جنگ به‌شمار می‌آید. در منازعه میان دو حکومت، گروه‌های مخالف در هر یک از دو کشور، از سوی طرف مقابل مورد استفاده قرار می‌گیرند. در چنین حالتی، گروه‌های مزبور سرنوشت خود را با استراتژی کشور مهاجم گره می‌زنند و تمام امکانات محلی و قدرت خود را در راستای تحقق هدف مشترک به کار می‌گیرند.
طی جنگ ایران و عراق نیز، چنین فرآیندی وجود داشت. رژیم عراق با حمایت از گروههای مخالف نظام انقلابی ایران، همچون جبهه خلق عرب (در اوایل جنگ) و سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و حزب دموکرات کردستان و حزب کومله، در صدد بهره‌برداری از این گروهها علیه جمهوری اسلامی برآمد. دراین‌میان، همکاری گروه منافقین با رژیم عراق از برجستگی خاصی برخوردار است، که در مقاله حاضر به بررسی آن می‌پردازیم.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق ایران، که پس از انقلاب به سازمان منافقین شهرت یافت ــ یکی از کانون‌های مبارزه علیه رژیم پهلوی بود. این سازمان، با ساختار تشکیلاتی منظم، برخورداری از امکانات گسترده در راستای مبارزه مسلحانه و نیز با تظاهر به گرایشهای اسلامی، توانسته بود افراد زیادی را به‌سوی خود جذب کند؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قدرت‌طلبی رهبران و گرایش‌های غیردینی این گروه آشکارتر شد. با جبهه‌گیری نیروهای انقلابی در برابر گروه مذکور، این سازمان به‌تدریج درصدد براندازی نظام اسلامی ایران برآمد و در ایجاد آشفتگیهای پس از انقلاب اسلامی، نقش محوری ایفا کرد. این سازمان با به‌راه‌انداختن موج ترور، که با تهاجم رژیم بعث عراق به کشورمان توام بود، خیانتی را مرتکب گردید که به‌آسانی از حافظه ملت ایران محو نخواهد شد.
در این مقاله، سعی می‌شود فعالیتها و اقدامات سازمان منافقین طی جنگ ایران و عراق، بررسی و نقش این سازمان در روند تحولات جنگ ارزیابی شود. دراین‌راستا، نخست‌، در بحث جداگانه‌ای فعالیت‌های این سازمان از زمان شکل‌گیری تا آغاز جنگ تشریح خواهد شد و در مباحث بعد، مواضع و عملکرد آن از آغاز تا پایان جنگ تحمیلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
مواضع و عملکرد سازمان منافقین از آغاز شکل‌گیری تا آغاز جنگ تحمیلی:
درحالی‌که کودتای بیست‌وهشتم مرداد، فضای سرد اختناق را بر کشور حاکم کرده بود و هرگونه فعالیت مسالمت‌آمیز مخالفان سیاسی رژیم پهلوی با واکنش خشن روبرو می‌شد، سرکوب قیام پانزدهم خرداد 1342، مْهر پایانی بر مبارزه علنی و مسالمت‌آمیز بود. در این زمان، گروههای مختلف سیاسی ــ اعم از ملی، مذهبی، چریکهای فدایی‌خلق، حزب توده و چند گروه دیگر چپ ــ به مشی مسلحانه روی آورده بودند.[ii]
در شهریورماه1344، سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) از سوی محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان تاسیس شد.[iii] این سه تن، از اعضای سابق نهضت‌آزادی ایران و از فارغ‌التحصیلان دانشگاه تهران بودند. آنها در دوره سربازی به مطالعه و بررسی درباره ایجاد یک سازمان مخفی برای عملیات مسلحانه پرداختند و پس از پایان این دوره، به برگزاری جلسات منظم برای بحث درباره استراتژی و برنامه‌های سازمان همت گماشتند.[iv] سازمان، با توجه به پیروزیهای انقلابیون مارکسیست در چین و کوبا، به مطالعه آثار رهبران انقلابی ــ مائو، چه‌گوارا و رژیس دبری و... ــ پرداخت. هرچند این سازمان، به‌لحاظ تئوریک ایدئولوژی اسلام را راهنمای عمل خود قرار داده بود، اما مطالعه برخی از متون مارکسیستی برای استفاده از تجارب علمی و اجتماعی بر ایدئولوژی آن تاثیر گذاشت. حسین روحانی و تراب حق‌شناس (دو تن از فعالان سازمان) درباره ایدئولوژی حزب می‌گویند: «منظور اصلی ما ترکیب ارزشهای والای مذهب اسلام با اندیشه علمی مارکسیسم است. ما معتقدیم که اسلام راستین با تئوریهای تحول اجتماعی، جبر تاریخ و نبرد طبقاتی سازگاری دارد[v]. در واقع، آنان اسلام را از دیدگاه مارکسیسم تجزیه و تحلیل می‌کردند. برهمین‌اساس، امام‌خمینی(ره) در همان سالهای مبارزه، از تایید سازمان خودداری کردند و به روایت حجت‌الاسلام سیدمحمود دعایی، امام پس از گفت‌وگو با حسین روحانی (نماینده سازمان) و مطالعه کتاب «راه انبیاء راه بشر» فرمودند: «اینها ضمن این کتاب می‌خواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است و این چیزی است خلاف معتقدات اصولی اسلام [vi].»
با آغاز سال1347، اعضای سازمان برای تدارک عملیات مسلحانه آماده شدند. آنها به‌ این‌ نتیجه رسیده‌بودند که نبرد مسلحانه در شهرها، در مقایسه با روستاها، مناسب‌تر است. اعضای گروه، در خانه‌ای تیمی زندگی می‌کردند و از سوی برخی بازاریان تغذیه مالی می‌شدند.[vii] همچنین، ‌عده‌ای از آنها برای فراگیری فنون نظامی به کشورهای عربی رفتند و با سازمان آزادیبخش فلسطین ارتباط برقرار کردند.[viii] درحالی‌که سازمان برای آغاز عملیات مسلحانه در انتظار بازگشت اکثریت نیروهای اعزامی به پایگاه‌های فلسطینیان بود، واقعه سیاهکل در بهمن‌ماه سال 1349 از سوی چریکهای فدایی خلق رخ داد. این مساله باعث شد مجاهدین خلق (منافقین) در راه‌اندازی عملیات نظامی تعجیل کنند. به‌نظر می‌رسد سازمان مجاهدین خلق به ‌عنوان یک گروه نظامی که می‌کوشید اسلام را با نظرات مارکسیستی سازگار کند، از این‌که در عرصه عمل، از یک گروه نظامی مارکسیست عقب بماند، احساس حقارت می‌کرد. نخستین عملیات نظامی سازمان برای تابستان سال1350، یعنی زمان برگزاری مراسم جشنهای دوهزاروپانصدساله شاهنشاهی، پیش‌بینی شد. طبق برنامه، مقرر گردید با انفجار سیستم اصلی برق سراسری، در کشور اختلال ایجاد شود.[ix] پیش از هرگونه اقدامی، سی‌وپنج نفر از رهبران و اعضای سازمان با خیانت شاه‌مراد دلفانی (نفوذی ساواک) در شهریورماه سال1350 دستگیر و زندانی شدند.[x] یازده ‌تن از دستگیرشدگان از اعضای کادر مرکزی بودند. هرچند در این میان برادران رضایی (احمد و رضا)، تراب حق‌شناس و حسین روحانی از خطر جستند، ولی در عملیاتهای بعدی رژیم پهلوی، تعداد بیشتری از اعضاء گرفتار شدند. محاکمه اعضای سازمان، در شهریورماه سال1350 برگزار شد و احکام صادره نشان‌دهنده برخورد قاطع رژیم با این حرکت بود، به‌طوری‌که دوازده نفر به اعدام، شانزده نفر به حبس ابد، یازده نفر به زندانهای ده تا پانزده‌سال و بیست‌وپنج نفر به زندانهای یک‌ تا ده‌ساله محکوم شدند.[xi] از میان محکومان به اعدام، دو تن به‌ نامهای بهمن بازرگانی و مسعود رجوی از مرگ رهایی یافتند. هرچند درباره نجات رجوی گفته‌شد که براثر مساعی برادرش کاظم رجوی، عده‌ای از حقوقدانان و استادان دانشگاه ژنو در نامه‌ای به شاه خواستار عفو وی شدند، اما حقیقت ماجرا از این قرار بود که ارتشبد نعمت‌الله نصیری، (رئیس ساواک) در نامه‌ای به ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح، رجوی را از عوامل سازمان متبوع خود معرفی کرد و خواستار تجدیدنظر در حکم صادره برای وی شد .[xii] بدین‌ترتیب، مسعود رجوی گرچه به‌عنوان عامل ساواک از اعدام رهایی یافت، اما به اتهام مبارزه علیه رژیم همچنان در زندان باقی ماند تا سالها بعد در مقابل انقلاب اسلامی مردم ایران به ایفای نقش بپردازد.
سازمان در فاصله زمانی سالهای 1352 تا 1354، به عملیات‌های مختلفی دست زد که نبرد خیابانی، بمب‌گذاری در اماکن مهم دولتی، ترور شخصیتهای نظامی و... را شامل می‌شد. درحالی‌که سازمان علیرغم دریافت ضربات پی‌درپی از ناحیه حکومت پهلوی به لحاظ برخورداری از حمایت برخی گروههای اجتماعی همچنان به حیات خود ادامه می‌داد، از درون ضربه مرگ‌آوری بر پیکره‌ سازمان وارد آمد. جریان از این قرار بود که در مهرماه سال1354 گروهی از اعضاء سازمان، طی بیانیه‌ای، مارکسیسم را تنها فلسفه واقعی انقلابی دانستند. آنان در این بیانیه از ناامیدی خود در ترکیب مارکسیسم و اسلام سخن گفتند و اعلام کردند: «اینک، دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است.» به‌اعتقاد آنان، مارکسیسم تنها «راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقه کارگر زیر سلطه است.[xiii] «این تغییر موضع، شکاف عمیقی را میان نیروهای سازمان ایجاد کرد. درحالی‌که اعضای وفادار به ایدئولوژی اسلامی، طرفداران مارکسیسم را فرصت‌طلب و اپورتونیست می‌دانستند، مسعود رجوی فرصت‌طلبانه برای حفظ جایگاهش خود را از این درگیریها دور نگاه‌داشت، درحالی‌که وی و طرفدارانش در ضدیت با گروه‌های مذهبی و نزدیکی با ایدئولوژی مارکسیسم چیزی از انشعابیون مارکسیست کم نداشتند و برخوردهای درون زندان با نیروهای مذهبی نیز درواقع بیشتر از ناحیه او و طرفدارانش صورت می‌گرفت.[xiv] بدین‌ترتیب، سازمانی که برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی تاسیس شده بود، در گرداب انحراف افتاد و جز چند عملیات مسلحانه، نتوانست اقدام مهم دیگری را علیه رژیم انجام دهد، به‌طوری‌که حتی از حرکتهای توده‌ای سالهای1356 و 1357 نیز عقب ماند. آنها در روزهای پایانی عمر رژیم، با حمله به اسلحه‌خانه‌ها و پادگانها توانستند مقدار درخورتوجهی سلاح به‌دست آورند و سپس از این اسلحه‌ها برای رویارویی با انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن بهره گرفتند.
مواضع و عملکرد سازمان منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسعود رجوی که به همراه دیگر اعضای سازمان از زندان آزاد شده‌بود، به ساماندهی سازمان مجاهدین خلق پرداخت. افرادی که مجددا به بازسازی سازمان پرداختند، بدون اطلاع از گذشته رجوی، وی را به‌عنوان نخستین عضو کادر مرکزی سازمان، مناسب‌ترین فرد برای رهبری تشخیص دادند .[xv] نخستین مخالفت جدی سازمان با نظام جمهوری اسلامی، شرکت‌نکردن در انتخابات خبرگان قانون‌اساسی بود.[xvi] آنان درحالی‌که با تحریم انتخابات خبرگان قانون ‌اساسی، خود را از یک مبارزه دموکراتیک کنار کشیده بودند، به‌هنگام انتخابات ریاست‌جمهوری، در هماهنگی با نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، رجوی را به کاندیداتوری معرفی کردند، درحالی‌که قانون اساسی نظام را قبول نداشتند. ازهمین‌رو، امام‌خمینی(ره) فرمودند کسانی که در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت نکرده‌اند، حق شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری را ندارند.[xvii] ایشان با این اعلام منطقی، درواقع، به نیروهای معاند هشدار داد سعی نکنند شیوه بازی دموکراتیک را نادیده بگیرند، بااین‌همه، علیرغم ادامه کارشکنیهای منافقین در مقابل نظام نوپای اسلامی، به آنان اجازه حضور در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی داده شد. اما نتیجه کار آن بود که سازمان به وزنه واقعی خود در جامعه پی برد، چراکه هیچ‌یک از بیست‌وپنج کاندیدای نمایندگی آنها به مجلس راه نیافتند.[xviii]
عملکرد سازمان در طول جنگ تحمیلی:
سازمان منافقین مخالفت با نظام جمهوری اسلامی را بدانجا رسانیده بود که پیش از آغاز جنگ تحمیلی، رژیم بعثی عراق از تحلیلها، مواضع و نشریات این سازمان بهر‌ه‌برداری می‌کرد؛ تاآنجا‌که موجب شد سازمان براساس تاکتیکشان در دوره مزبور، در مقابل این بهره‌برداری عراق واکنش نشان دهند. سخنگوی سازمان منافقین در آن دوره به عراق چنین هشدار می‌دهد: «مجاهدین را سبب ترفندها و معامله‌گریهای سیاسی خود قرار ندهد»، چراکه به قول سازمان، آنان قبلا رژیم عراق را آزموده بودند: «وقتی [عراقیها] با شاه... به توافق رسیدند، انقلابیون و ترقی‌خواهان ایرانی را از عراق اخراج کردند و رادیویشان نیز یکباره چنان موضعی را اتخاذ کرد که گویی در ایران هیچ خبری نیست[xix] ».
سازمان پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، موضع فریبکارانه‌ای را اتخاذ کرد؛ بدین‌ترتیب‌که در اعلامیه‌های آغازین خود، ضمن محکوم‌کردن تجاوز عراق، حضور نیروهای خود را در جبهه‌ها به تجویز مقامات کشور منوط دانست.[xx] بااین‌همه، هفت‌ روز پس از این اعلامیه، در اطلاعیه دیگری، از حضور نیروهای خود در جبهه‌های جنگ خبر داد.[xxi] کمتر از یک ماه از آغاز جنگ نگذشته بود که دادستان انقلاب اسلامی آبادان چهل‌ویک نفر از اعضای مجاهدین را به اتهام جاسوسی بازداشت کرد. سازمان در اطلاعیه خود در تاریخ بیست‌وهفتم آبان‌ماه سال1359، این اقدام را ادامه فشارهای وارده بر این تشکیلات دانست و اعلام کرد: «دادستانی انقلاب آبادان طی حکمی، در مورد خروج گروههای سیاسی از جمله مجاهدین خلق از این کار، بیست‌وچهار ساعت مهلت داده‌است. تاآنجاکه به مجاهدین خلق مربوط است، درواقع، این حکم آخرین حلقه از سلسله‌ فشارهای مستمری است که از اولین روزهای آغاز نبرد مقاومت در مقابل عراق بر نیروهای ما که در سنگرهای مقدم نبرد در کنار مردم بوده‌اند، وارد می‌شود [xxii]». آنان در حالی مدعی حضور در جبهه‌ها بودند که اساسا در تحلیلهایشان این جنگ را جنگی ارتجاعی و ناعادلانه می‌دانستند. از نظر آنها، انگیزه ایران از این جنگ، صدور انقلاب و انگیزه عراق قطب‌شدن در منطقه و ادعاهای مرزی بود. رهبران منافقین می‌گفتند: «چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ درازمدت شود، باعث سقوط رژیم ایران خواهد شد ولی عراق علیرغم داشتن یکسری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد، قادر است که مسائلش را حل نماید [xxiii] ». آنان پس از شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی، به بنی‌صدر ــ که طرفدارانش سرنوشتی همچون منافقین یافته بودند ــ نزدیک شدند و با فریبکاری خود را آماده حضور در جبهه‌ها معرفی کردند و اجازه حضور یا عدم حضور را در صلاحیت بنی‌صدر (فرمانده کل قوا) دانستند، نه دادستانی انقلاب آبادان.[xxiv] سلسله حوادث داخلی که به غائله چهاردهم اسفندماه سال1359 منجر شد، چهره واقعی این سازمان را آشکار کرد. در این روز، طی سخنرانی بنی‌صدر به مناسبت گرامیداشت درگذشت دکتر محمد مصدق در دانشگاه تهران، منافقین به همراه دیگر طرفداران رئیس‌جمهور، هواداران حزب جمهوری اسلامی حاضر در مراسم را مورد ضرب و شتم قراردادند. پس از این واقعه ــ که آن را اجرای قانون عدالت از سوی مردم ستمدیده می‌دانستند ــ آنان جمهوری اسلامی را به خشونتهای تروریستی و تحمیل جنگ فراگیر داخلی تهدید کردند.[xxv] دوازده روز بعد از واقعه چهاردهم اسفند، مسعود رجوی در پیام زودهنگام نوروزی خود، رهبر انقلاب را به آغاز جنگ تحمیلی متهم کرد: «در سالی که گذشت، ندانم‌کاریهای مفرط سیاسی، بی‌کفایتی در برخورد با مسائل بین‌المللی، دخالت در امور دیگران به بهانه صدور مکانیکی انقلاب (که گویی انقلاب هم یک کالا است)، مضافابرهمه، شقه‌سازیهای نفاق‌افکنانه در صفوف خلق، کار را به آن‌جا رساند تا حکام مستبد عراق به فکر ارضای هوسهای جاه‌طلبانه خود در خاک میهن ما بیفتند[xxvi] ». در این پیام، رهبر سازمان نشان داد که ادعاهای پیشین‌شان مبنی بر شرکت در جنگ، دروغ بوده است؛ زیرا آنان در این پیام، ایران را ‎‎آغازکننده جنگ معرفی کردند. موضعگیریهای بعدی منافقین، عمق رویارویی آنان با جمهوری اسلامی و حتی مقدسات و چارچوبهای ملی را نشان داد.
پس از جریان چهاردهم اسفند، امام‌خمینی(ره) در تاریخ بیست‌وششم اسفند هیاتی را مامور رسیدگی به اختلافات رئیس‌جمهور، دولت و مجلس کرد، اما بنی‌صدر و مؤتلفینش ــ از جمله گروهک مجاهدین خلق ــ درصدد بودند همچون چهاردهم اسفند غائله دیگری ایجاد کنند. تصویب قانون قصاص بهانه‌ای شد تا جبهه ملی، هواداران خود را برای راهپیمایی اعتراض‌آمیز فراخواند و گروههای مخالف دیگر و از جمله منافقین، آن را فرصت مهمی دانستند. در مقابل این فراخوانی، رهبر کبیر انقلاب، طی پیامی در تاریخ بیست‌وپنجم خردادماه سال1360، اعلام کرد: «واجب است مردم به بیرون بیایند و نگذارند که ضداسلام راهپیمایی نمایند.» بدین‌ترتیب، روز بیست‌وپنجم خرداد به رفراندومی مردمی تبدیل شد که سران سازمان منافقین همواره برگزاری آن را خواستار می‌شدند، اما اینک نتیجه این رفراندوم مردمی مورد رضایت آنان نبود؛ زیرا، این رفراندوم بر ادامه جمهوری اسلامی و قانون‌اساسی آن صحه می‌گذاشت.[xxvii] از این زمان به بعد بود که سازمان از سی‌ام خردادماه سال1360، وارد فاز عملیات مسلحانه علیه جمهوری‌اسلامی شد.
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
نظریه‌پردازان سازمان بر این عقیده بودند که پایان فاز عملیات مسلحانه به پیروزی آنان خواهد انجامید: «ما مجاهدین خلق با درک واقع‌بینانه از رژیم و آشتی‌ناپذیری و متعارض‌شدن تضاد با رژیم ضدخلق، پس از سی‌‌ام خردادماه، قاطعانه استراتژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیین‌کننده و فاز یک‌تهاجمی (تهاجم به هر قسمت) و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار دادیم[xxviii] ». سازمان درحالی‌ به عملیات مسلحانه روی آورد که روسای آن می‌دانستند در این مرحله، تنها می‌توانند به انجام ترورهای کور دست بزنند و هیچ‌گاه به موفقیت خود بدون پشتوانه خارجی اطمینان نداشتند. بنی‌صدر پیش از فرار، به‌خیال‌آنکه منافقین نیروی درخورتوجهی را در اختیار دارند، از آنان خواست تا «همه را بسیج کرده و با رادیوی موج اف.ام پیامهای خود را به مردم برسانند[xxix]». این تصمیم درواقع، از بی‌عمقی نفوذ مخالفان در جامعه حکایت داشت. بدین‌ترتیب، بنی‌صدر مجبور شد راه باطلی را که با گروهک منافقین آغاز کرده بود، با اقامت در خاک بیگانه ادامه دهد.
از تشکیل شورای ملی مقاومت تا مزدوری عراق:
بنی‌صدر و رجوی پس از فرار از ایران، در پاریس به همراه حزب دموکرات کردستان، جبهه دموکرات ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاه‌های ایران، کانون توحیدی اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار و سازمان اقامه، شورای ملی مقاومت را بنیاد نهادند. بعدها، حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) و سازمان چریکهای فدایی خلق نیز به آنها پیوستند.[xxx] بسیاری از این سازمانها، تعداد اعضایشان از انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کرد و پس از سازمان مجاهدین خلق، حزب دموکرات کردستان از همه شاخص‌تر بود. ازهمین‌رو، منافقین نقش پدرخوانده را برای شورا داشتند. سازمان به ایجاد سازمانها و گروه‌های تابع خود در شورا اقدام کرد و درعین‌حال قصد داشت با جمع‌کردن گروههای مختلف، ترکیب گسترده‌ای را مبنی بر نمایندگی تمام اقشار و طبقات جامعه در عرصه بین‌المللی، به نمایش بگذارد.[xxxi] طبق میثاقی که اعضای شورا امضا کردند، بنی‌صدر به‌عنوان رئیس‌جمهور نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی و رجوی به‌عنوان نخست‌وزیر انتخاب شدند. جالب‌آنکه آنان در حالی لفظ اسلامی را برای حکومت‌ آینده خود برگزیده بودند که بیشتر گروههای عضو شورا، غیرمذهبی و لائیک بودند و حتی هنگامی‌که این امر مورد اعتراض اعضای شورا قرار گرفت، مجاهدین اعتراف کردند که اگر لفظ اسلامی را کنار بگذارند، در مقابل نیروهای اسلامی کشور خلع‌سلاح خواهند شد.[xxxii] آنان در مقابل اعتراضات گروههای موتلف، وعده سرنگونی سریع ــ دو سه ماهه ــ جمهوری اسلامی را می‌دادند و از متحدان خود می‌خواستند اعتراضاتشان را به زمان شکل‌گیری مجلس موسسان قانون‌اساسی موکول کنند.[xxxiii] گذشت زمان، باور متحدان رجوی را نسبت به سخنانش سست‌تر کرد تاآنجاکه به گفته مهدی خانباباتهرانی، رجوی در سال دوم عمر شورا، در مقابل درخواست تعیین مدت زمانی برای سرنگونی جمهوری اسلامی، پاسخ داد: «تا پایان سال آینده، نمی‌توانم به این سوال جواب بدهم؛ چون مشغول ارزیابی نیروهای خود هستیم[xxxiv] ». به‌مرور، برای همگان ثابت شد که این حلقه مفقوده در کجا پنهان است. آن حلقه مفقوده، نه در میان نیروهای سازمان و نه در میان نیروهای متحد آن، که در رژیم بعثی عراق بود و رجوی قصد داشت سازمان خود را به این رژیم پیوند دهد. رهبر سازمان منافقین، از همان نخستین سال سکونت در فرانسه، کوشید از طریق پیامها و مصاحبه‌هایش به دولتمردان عراق بفهماند که او به‌عنوان یک نیروی اپوزیسیون می‌تواند با زیاده‌خواهیهای عراق همراهی کند، به‌طوری‌که وی در مصاحبه‌ای در آذرماه سال1360 با مجله الوطن العربی، می‌گوید: «مشکل شط‌العرب ظاهر قضیه است. مشکل اصلی، تهدیدهای [امام]خمینی برای صدور انقلاب به خارج است که باعث بروز جنگ شده‌است. به نظر ما، شط‌العرب متعلق به عراق است[xxxv] ».مساله مطرح‌کردن صدور انقلاب به منزله دلیل اصلی جنگ، اتهامی بود که سازمان در تحلیلهای سری خود در همان نخستین ماه‌های جنگ مطرح می‌کرد، اما نکته مهم در این مصاحبه، آن است که رجوی حتی از تمامیت ارضی ایران چشم می‌پوشد و به‌طور‌شگفت‌انگیزی، اروندرود را با نام شط‌العرب متعلق به عراق می‌داند. او که امیدوار بود با حمایت بیگانگان از رهبری‌اش، در جنگ داخلی پیروز شود، در مصاحبه‌ای با مجله ساوت انگلستان، با معرفی خود به‌عنوان رهبر نیروی آلترناتیو جمهوری‌اسلامی، می‌گوید: «ما برای استقرار صلح بر مبنای عدم مداخله در عراق آماده‌ایم[xxxvi] ». رجوی افزون بر ارسال پیامهای محبت‌آمیز برای رژیم بعثی عراق، کوشید متحدان خود را آماده پذیرش ارتباط و همکاری با عراق کند. منافقین در قالب بحثهای جداگانه،‌ این مساله را در برخی جلسات شورا مطرح می‌کردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا را می‌سنجیدند، اما تا زمان مقرر، اجازه ندادند تمامی گروههای عضو شورا از ارتباط با عراق آگاه شوند. پس از زمینه‌سازیهای لازم، مسعود رجوی و طارق عزیز در پاریس با یکدیگر ملاقات کردند.[xxxvii] بدین‌ترتیب، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، که همه مراحل اعم از تحریم انتخابات، مخالفت قانونی، ایجاد تشنج، ضرب‌وشتم مخالفان و نهایتا عملیات مسلحانه و ترورهای کور را آزموده بود، برای دستیابی به قدرت به آخرین مرحله، یعنی مزدوری بیگانگان وارد شد؛ مرحله‌ای که برگشت‌ناپذیرترین راه در پیشگاه خلقی بود که آنان داعیه نمایندگی‌شان را داشتند.
طی ملاقات مزبور، طارق عزیز ابراز کرد: «امیدوارم در آینده نزدیک، دوست عزیزم مسعود رجوی را در پست ریاست‌جمهوری یا نخست‌وزیری ایران ملاقات کنم[xxxviii]». اعلام این نکته بسیار آگاهانه و دیپلماتیک انجام گرفته بود. طارق عزیز درست زمانی‌که بنی‌صدر خود را رئیس‌جمهور منتخب مردم می‌دانست و به‌عنوان رئیس‌جمهور در اتاق نزدیک اتاق مذاکره نشسته بود، این حرف را می‌زد. معنی چنین سخنانی، این بود که دولت عراق رجوی را منهای بنی‌صدر نیز قبول دارد و این سنگ بنای دیپلماسی جدیدی بود که از این طریق، در شورا گذاشته شد.[xxxix]
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در اعلامیه مشترک طارق عزیز و مسعود رجوی آمده بود: «[طارق] عزیز تمایل صمیمانه عراق را به امضای قرارداد صلح با درنظرگرفتن تمامیت ارضی دو کشور، احترام به آزادی عقیده ملتهای ایران و عراق و عدم مداخله به امور داخلی یکدیگر را به مسعود رجوی ابراز کرده‌است[xl] ». رجوی با این ملاقات، خود را تنها آلترناتیو جمهوری‌اسلامی تصور کرد و ازاین‌زمان‌به‌بعد، شخصا مسئولیت برقراری صلح را بر عهده گرفت. وی که ادعا می‌کرد ملت ایران پس از شنیدن خبر ملاقات وی با طارق عزیز، فریاد خوشحالی سرداده‌اند، در فراخوانهایش کوشید از طریق اقداماتی، همچون اعتصاب کارگران صنعت نفت و کارکنان رادیو و تلویزیون، جمهوری اسلامی را به سازش با عراق مجبور کند.[xli]
پس از ملاقات وی و طارق عزیز، عراق به عمده‌ترین مرکز فعالیت سازمان منافقین تبدیل شد. مسئولان سازمان از همکاری با حکومت عراق، اهداف زیر را دنبال می‌کردند: نخست‌اینکه از نظر جغرافیایی، عراق با مرزهای زمینی طولانی که با ایران داشت، بهترین و آسان‌ترین مسیر برای نفوذ گروههای عضو سازمان به داخل ایران بود. دوم‌آنکه، سازمان با بهره‌گیری از کمکهای مالی و تسلیحاتی سخاوتمندانه دولت عراق می‌توانست توان مبارزاتی خود را در برابر نظام اسلامی ایران به میزان درخورتوجهی افزایش دهد. ازسوی‌دیگر، دولت عراق علاقمند بود با جلب حمایت این سازمان، از شبکه فعالان و حامیان این سازمان در داخل ایران برای اجرای عملیاتهای خرابکارانه‌، انجام ترور شخصیتها، کسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامی و اقتصادی کشور و تضعیف اراده مردم برای مشارکت در جبهه‌های جنگ، بهره‌برداری کند. به‌دنبال این سیاست، پایگاه‌های منافقین ــ که تعداد آنها را هفده پایگاه برشمرده‌اند ــ در داخل خاک عراق و در نزدیکی مناطق مرزی این کشور با ایران تاسیس شد. اصلی‌ترین پایگاه آنها، به نام اشرف، در صدکیلومتری شمال غربی بغداد واقع شده‌بود.[xlii] بدین‌ترتیب، با حمایت مالی و نظامی رژیم عراق، واحدهای نظامی سازمان به‌سرعت سازماندهی و تجهیز شدند. براساس برآوردهای انجام‌شده، سازمان تعداد پانزده تا بیست‌هزار نیرو را در قالب ارتش به‌اصطلاح آزادیبخش ملی، سازماندهی کرد.[xliii] این سازمان همچنین از نظر تسلیحات مکانیزه نیز توانست امکانات درخورتوجهی را جمع‌آوری کند، اما باوجود این امکانات، غیر از مرحله پایانی جنگ، موفق نشد عملیات نظامی مستقلی را علیه نیروهای ایرانی انجام دهد. در اوایل سال1367، نیروهای سازمان با پشتیبانی ارتش عراق عملیاتی را با نام آفتاب در منطقه شوش انجام دادند که پس از تحمل تلفات فراوان، مجبور به عقب‌نشینی شدند.[xliv]
عمده‌ فعالیت این سازمان در خلال جنگ هشت‌ساله را می‌توان اعزام گروههایی برای انجام عملیاتهای ترور و خرابکاری، به‌ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی در داخل ایران، جاسوسی از تحرکات نظامی ایران، انجام تبلیغات مسموم از طریق رادیوی اختصاصی این گروه در عراق و نیز شایعه‌سازی برای تحت‌الشعاع قراردادن حمایتهای مردمی‌ از جبهه‌ها دانست. نیروهای وابسته به سازمان منافقین، حضور گسترده‌ای در کنار نیروهای عراقی داشتند و شنود مکالمات بی‌سیمی و تلفنی نیروهای ایرانی بیشتر از سوی نیروهای این سازمان صورت می‌گرفت.[xlv] همچنین، آنها به‌عنوان نیروی وابسته به ارتش عراق، در سرکوب قیامهای مردمی این کشور نیز نقش مستقیمی را عهده‌دار بودند، به‌طوری‌که در سرکوب شورش کردهای شمال و شیعیان جنوب عراق سهم عمده‌ای را ایفا کردند و دراین‌راستا، جنایتهای بی‌شماری را مرتکب شدند.[xlvi] آنها با اطلاعات باارزشی که از تحرکات نیروهای ایران و مختصات دقیق پایگاه‌های نظامی و مراکز صنعتی در اختیار ارتش عراق قرار دادند، توانستند کمکهای زیادی به آن رژیم در راستای دستیابی به اهداف نظامی‌اش بکنند.
عملیات مرصاد:
تا پایان جنگ، همکاری تنگاتنگ سازمان با عراق در همه ابعاد روندی صعودی داشت. با پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، ادعای صلح‌طلبی عراق در عرصه جهانی زیر سوال رفت و چشم‌انداز نامعلومی بر روابط دو کشور و مشخصا سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حاکم شد.[xlvii] برخلاف دوره جنگ، روند امور برای این گروه ناامیدکننده و حضور آن در عراق، برای رژیم بعث دردسرآفرین به‌نظر می‌رسید؛ بنابراین، سازمان به خیال یکسره‌کردن کار جمهوری اسلامی، به فکر عملیات نظامی گسترده افتاد تا برای آخرین ‌بار بخت خود را بیازماید. عراق نیز که از موفقیتهای به‌دست‌آمده به‌شدت مغرور شده‌بود و پایان جنگ را نزدیک می‌دید، درصدد برآمد عقب‌ماندگیهای خود را در طول جنگ جبران‌ کند و با اشغال مجدد ارضی ایران و به‌اسارت‌گرفتن پاره‌ای نیروها در این حمله، بتواند در پای میز مذاکرات از موضع قدرت صحبت کند. ازاین‌رو، هنگامی‌که حملات ارتش عراق از سوی سازمان ملل و دولتها محکوم شد و داعیه صلح‌طلبی این کشور زیر سوال رفت،[xlviii] آنان به‌عنوان آخرین برگ برنده رژیم به کار گرفته شدند. هرچند سازمان کاملا تحت‌ سلطه و نفوذ عراق قرار داشت، اما فعالیت نظامی‌اش علیه ایران به‌عنوان یک حرکت داخلی قابل توجیه بود. نکته دیگر اینکه، یک ماه پیش از این حمله، ارتش عراق منطقه مهران را که به تصرف خود درآورده بود، به نیروهای مزبور سپرد.[xlix] ازسوی‌دیگر، مسئولان سازمان منافقین با آغاز مذاکرات صلح، درواقع به ایستگاه آخر رسیده بودند و دیگر نمی‌توانستند با طرح شعار صلح‌طلبی، خود را در افکار عمومی جهانیان به‌عنوان تنها طرف برقرارکننده صلح در مقابل عراق مطرح کنند. البته، وجود چنین وضعیتی، پس از استقرار نیروهای سازمان در خاک عراق، قابل پیش‌بینی بود و درواقع آنها سالها پیش از این، انتحار سیاسی کرده بودند و در این زمان درحقیقت به‌صورت یک نیروی نظامی مزدور ــ همچون فالانژهای لبنان ــ فعالیت می‌کردند.
در سوم مردادماه سال1367، همزمان با آغاز حمله نیروهای عراقی از منطقه جنوب ایران، نیروهای سازمان نیز حملات خود را علیه ایران از سمت غرب آغاز کردند.[l] آنان قصد داشتند براساس یک برنامه زمان‌بندی‌شده سی‌وسه‌ساعته، با بهره‌گیری از بیست‌وپنج تیپ ــ که مجموعا چهار تا پنج‌هزار نفر را دربرمی‌گرفتند ــ در پنج مرحله، از شهرهای سرپل‌ذهاب، اسلام‌آباد، همدان و قزوین عبور کنند و خود را به تهران برسانند.[li] سخنگوی آنان، اهداف سازمان را از این عملیات چنین اعلام کرد: «استراتژی مجاهدین واردآوردن هرچه‌بیشتر تلفات به نیروهای ایران و بازکردن راه برای یک انقلاب عمومی ضد [امام]خمینی است .[lii] «همزمان در یکی از رسانه‌های غربی نیز استراتژی منافقین، ایجاد منطقه آزادشده اعلام شد تا پس از پایان جنگ، با استقرار در آن منطقه، منافع حکومت ایران را تهدید کنند.[liii]
رهبر سازمان که هنوز نمی‌خواست باورکند دیگر به‌عنوان طرف مذاکره صلح مطرح نیست، مذاکرات صلح از سوی ایران را مصنوعی و بهانه‌ای برای اتلاف وقت اعلام کرد. او، معتقد بود: «نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای دفع‌الوقت بیابد و از امضای قرارداد صلح طفره رود.» براساس تحلیلهای سازمان، جمهوری اسلامی در پی صدور انقلاب بود و تنها در صورتی از این اقدام و داعیه دست برمی‌داشت که به مرز فروپاشی برسد و این‌گونه تحلیل می‌کردند که اینک به دلیل مجبورشدن نظام اسلامی به پذیرش صلح، این مساله امکان‌پذیر شده است. ازهمین‌رو، نیروهای سازمان از نقاط مختلف دنیا برای اعزام به ایران در عراق گرد هم آمدند و همزمان به تشکیلات درون‌ زندانهای ایران اطلاع داده شد به‌زودی جمهوری اسلامی فروخواهد پاشید؛ بنابراین توصیه گردید همه نیروها برای پیوستن به سازمان و ایجاد شورش در داخل زندانها آماده باشند.[liv] عملیات فروغ جاویدان، با بیست‌وپنج تیپ آ‎غاز شد. هدایت عملیات مزبور را به تناسب اهمیت ماموریت، شخص مسعود رجوی از طریق فرماندهان محورها در قالب یک یا دو تیپ برعهده گرفته بود. فرماندهان و حوزه عملیات آنها بدین‌‌قرار بود:
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز

دولت عراق نیز در این عملیات با ادواتی از قبیل صدوبیست دستگاه تانک، چهارصد دستگاه نفربر، نود قبضه خمپاره چهارصدمیلی‌متری، هزار قبضه تیربار کلاشینکف، سی‌ قبضه توپ 106 میلی‌متری و هزار دستگاه کامیون و خودرو آنان را یاری می‌کرد.[lvi] همزمان با پیشروی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران، برای جلوگیری از عملیات هوایی هواپیماها و بالگردهای جمهوری اسلامی، هواپیماهای عراقی پایگاههای شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و همچنین پادگان تیپ 2 سقز و پایگاه هوانیروز کرمانشاه را بمباران کردند.[lvii] یک روز بعد از حمله، یعنی در چهارم مردادماه، نیروهای سازمان با حمایت آتش توپخانه عراق به شهرهای سرپل‌ذهاب، کرند و اسلام‌آباد غرب وارد شدند.[lviii] شاید در آن روز، تمام نیروهای سازمان به این یقین رسیده بودند که به‌زودی به تهران وارد خواهند شد، اما رویای آنان همچون رویای صدام در سال1359 تعبیر نشد و دو روز پس از آن، عملیات نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحت عنوان عملیات مرصاد ــ با رمز یاعلی ــ در منطقه غرب آغاز شد. در این عملیات، سه گردان از تیپ نبی‌اکرم، تیپ مسلم و یک گردان از ایلام حضور داشتند. طی درگیری سختی که در منطقه چهارزبر اتفاق افتاد، بسیاری از نیروهای منافقین به هلاکت رسیدند، تمام تجهیزاتشان منهدم گردید و با بسته‌شدن سه‌راه اسلام‌آباد ــ ملاوی، راه عقب‌نشینی نیروهای منافقین بسته شد.[lix] بدین‌ترتیب، در روز هفتم مردادماه دیگر اثری از نیروهای ضدانقلاب در منطقه باقی نماند. طی عملیات مرصاد، هزاروششصد تا دوهزار تن از منافقین به هلاکت رسیده و در حدود هزار نفر از آنان زخمی شدند.[lx] بدین‌ترتیب، آخرین اقدام رژیم بعثی عراق نیز موثر واقع نشد و صدام بی‌آنکه بتواند حتی یک منطقه کوچک از خاک ایران را در چنگ نیروهای وابسته قرار دهد تا از آن طریق بتواند ایران را تحت فشار گذارد، مجبور شد در پانزدهم خردادماه، آتش‌بس را بپذیرد. عملیات مرصاد پایانی بر یک پایان بود؛ چراکه سازمان سالها پیش از این، دفتر خود را بسته بود و اگر رژیم عراق در این سالها به آنها اجازه داد تا در پایگاههای خود در داخل خاک عراق باقی بمانند، درواقع می‌خواست از تجربه نگرش رژیم صهیونیستی اسرائیل به فالانژهای لبنان بهره بگیرد: داشتن نیرویی مزدور در خدمت بیگانه.
نتیجه‌:
آخرین نکته‌ای که تعمق درباره آن بسیار اهمیت دارد، این است که نقطه آغاز انحراف سازمان کجا بود و چرا افراد این سازمان به‌راحتی حاضر شدند هموطنان خود را به قتل برسانند و با دشمن خارجی که به کشورشان حمله کرده‌است، همکاری ‌کنند؟ در پاسخ باید گفت: درواقع آنچه این روند جدایی را موجب شد، در ایدئولوژی سازمان نهفته بود؛ این ایدئولوژی ادعای کمال و برتری نسبت به دیگر ایدئولوژ‌یها را داشت و ازهمین‌رو، اعضای سازمان به مطلق‌انگاری دچار گردیدند؛ به‌گونه‌ای‌که در این مطلق‌انگاری، هرکس جز خود را در مسیر باطل می‌دیدند. التقاط در اندیشه، انحراف دیگری بود که سازمان از همان آغاز شکل‌گیری به آن دچار شد؛ نکته‌ای که حمید شوکت در کتاب «نگاهی از درون به جنبش چپ ایران» به‌خوبی آن را گوشزد کرده‌است: «خطای دیگر مجاهدین، قضیه التقاطی‌بودن مجاهدین در جهان‌بینی است که در این زمینه هم، دچار یک توهم شده‌اند و گاهی رهبری آنها با چپ ایران به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی مرجع گروههای چپ ایران نیز هست و در مورد مسائل مارکسیسم ــ لنینیسم یا هر مقوله دیگری، دارای حق فتوا است. این رفتار در برخورد با ملّیون نیز دیده می‌شود. آنها در برخورد با ملّیون نیز به‌گونه‌ای سخن می‌گویند که گویی وارث غیرمستقیم و رهبر جنبش ملی ایران هستند. در زمینه اسلام و مسائل مذهبی هم که خود را راستین‌تر از دیگران می‌دانند. اینها همگی نشان انحصار‌طلبی در اندیشه مجاهدین است و امر چنان به آنها مشتبه شده که خود را وکیل و وصی جنبشها و گرایشهای سیاسی ایران می‌پندارند[lxi] ».
البته، یادآوری این نکته نیز لازم است که وجود شخصی مانند مسعود رجوی با داشتن سابقه همکاری با ساواک در راس چنین سازمانی، نمی‌تواند سرنوشتی بهتر را برای آن رقم بزند.
درواقع، عملیات مرصاد شلیک نهایی به سازمان بود؛ چراکه آنان پس از افتادن به دامان عراق، از دید مردم ایران به یک طرف جنگی تبدیل شدند. امروز، سازمان، به بیمار محتضری شباهت دارد که سرنوشتش به سرنوشت بیمار دیگری که اکنون مرگ او حتمی شده است، پیوند خورده‌است، چنانکه این روزها با اندک طرفدارانش در جستجوی آن است که در خاک عراق صرفا به جایی برای استقرار دست یابد.
پی‌نوشت‌ها:
-----------------------------------------------------------------
ــ سعید برزین، زندگینامه سیاسی بازرگان، تهران، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ص131
[ii]ــ غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست‌وپنج‌ساله ایران، ج1، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1373، ص397
[iii]ــ همان، ص398
[iv]ــ همان، ص399
[v]ــ رسول جعفریان، جریان‌ها و جنبش‌های مذهبی ــ سیاسی ایران در سالهای 1320 ــ 1357، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1381، صص386ــ385
[vi]ــ رسول جعفریان، همان، ص376
[vii]ــ جان دی استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه: منوچهر شجاعی، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378، ص351
[viii]ــ غلامرضا نجاتی، همان، ص400
[ix]ــ جان دی استمپل، همان، ص198
[x]ــ غلامرضا نجاتی، همان، ص402
[xi]ــ همان، ص406
[xii]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ کد 12147، ص 1 و کد 15436، ص30
[xiii]ــ غلامرضا نجاتی، همان، ص418
[xiv]ــ حمید شوکت، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران، گفت‌وگو با مهدی خانباباتهرانی، پاریس، بی‌نا، بی‌تا، ص430
[xv]ــ جان دی استمپل، همان، ص224
[xvi]ــ حمید شوکت، همان، ص431
[xvii]ــ همان، ص432
[xviii]ــ همان، ص433
[xix]ــ منافقین و جنگ تحمیلی، تهران، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1367، ص16
[xx]ــ همان، ص18
[xxi]ــ همان، ص19
[xxii]ــ همان، صص32ــ31
[xxiii]ــ «منافقین و جنگ تحمیلی»، نشریه پیام انقلاب، سال چهارم، شماره 85، 7 خرداد 1362، صص22ــ20
[xxiv]ــ همان، ص21
[xxv]ــ همان، ص23
[xxvi]ــ اداره تحقیقات و بررسی‌های سیاسی وزارت ارشاد، جنگ تحمیلی در تحلیل گروهک‌ها، تهران، انتشارات وزارت ارشاد، 1364، ص27
[xxvii]ــ همان، ص28
[xxviii]ــ همان، ص31ــ30
[xxix]ــ حمید شوکت، همان، ص501
[xxx]ــ همان، ص525
[xxxi]ــ همان، ص528
[xxxii]ــ اداره تحقیقات و بررسی‌های سیاسی وزارت ارشاد، همان، ص31
[xxxiii]ــ همان، ص34
[xxxiv]ــ منافقین و جنگ تحمیلی، همان، ص27
[xxxv]ــ «منافقین و جنگ تحمیلی»، نشریه پیام انقلاب، سال چهارم، شماره 89، مرداد 1362، ص26
[xxxvi]ــ اداره تحقیقات و بررسی‌های سیاسی وزارت ارشاد، همان، ص60
[xxxvii]ــ حمید شوکت، همان، ص35
[xxxviii]ــ منافقین و جنگ تحمیلی، همان، ص28
[xxxix]ــ همان، ص29
[xl]ــ حمید شوکت، همان، ص49
[xli]ــ همان، ص52
[xlii]ــ جمال حسینی، «حملات تهران علیه مخالفان در عراق»، ماهنامه نگاه، سال اول، شماره 3، خرداد 1379، ص18
[xliii]ــ اداره تحقیقات و بررسی‌های سیاسی وزارت ارشاد، همان، ص65
[xliv]ــ نشریه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج از کشور، شماره 132، 19 فروردین 1367، ص6
[xlv]ــ جمال حسینی، همان، ص19
[xlvi]ــ همان، ص20
[xlvii]ــ منافقین و جنگ تحمیلی، همان. ص43
[xlviii]ــ اسماعیل منصوری لاریجانی، تاریخ دفاع مقدس، تهران، انتشارات اسلیمی، 1380، ص237
[xlix]ــ علیرضا برزگر، روزشمار جنگ تحمیلی عراق با جمهوری اسلامی ایران، تهران، سروش، 1379، ص145
[l]ــ محمد درودیان، آغاز تا پایان، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1376، ص210
[li]ــ محمد درودیان، پایان جنگ، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1379، ص186
[lii]ــ همان، ص211
[liii]ــ روزنامه رسالت، 4/5/1367
[liv]ــ اداره کل مطبوعات و رسانه‌های خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بررسی مطبوعات جهان، نشریه 1338، 26/5/1367، ص52
[lv]ــ محمد درودیان، پایان جنگ، همان، ص189
[lvi]ــ همان، ص192
[lvii]ــ همان، ص194
[lviii]ــ همان، ص212
[lix]ــ همان، ص199
[lx]ــ علیرضا برزگر، همان، ص225
[lxi]ــ حمید شوکت، همان، ص630
----------------------------------------------------------
منبع: ماهنامه زمانه
 

بيتاب

عضو جدید
(منافقین دیروز) با اسلحه به نظام حمله کردند ولی امروز منافقین جدید با دروغ وتهمت وفریب وانگ زدن و.و.و به نظام حمله میکنند
چه باید کرد ؟
 

Similar threads

بالا