شکه نشو
من از تمام ارتباطات ناسالم جهان می ترسم
سم که نخورده ای داد بزن دوستم داری
تا اینهمه سنگ به شیشه ی اتاقت نزنم
زیرزمین تاریک تر از آن است که نترسیم
غلط کردیم دلمان زود زود تنگ می شود
آمده بودم بگویم
یکشنبه ساعت 5 سرِ سی متری با فرار موافقم
کفش های تو که زیر بغلت جا می شود ؟
ساعت 6 یکشنبه از تو خبری نیست
چقدر گرگ شده بود
پدرت توی شلوغی محله
کاش چاقو را به سینه ی من می سپرد
نه داغت را
دوشنبه حرف ندارد مگر نه ؟
دیدی گفتم هیچوقت ترکت نمی کنم
حالا تنها من و تو ایم
حتی عذاب قبر را هم کنارت دوست دارم ...