معماری با مصالحی از جنس دل

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


[FONT=times new roman,times,serif]دلـــــم را سخـــــت مــی شكنـــی

وآســـان عـــذر مــــی خـــواهی...

ایـــن عـــادلـانــه نیســـــت...
[/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلــ ـــــم کــه میگیرد...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خودم وعــ ــــده های روز خوب را میدهـــ ــم[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از همــ ــان وعده های خوبــی که:[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سالهــ ــــاست به امیــ ـــد رسیدنشان[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تقویــ ــم را خط خطی میکنم...[/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]نـــــذركــــردم سفـــره ای پهـــن كنــم[/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]از حـــرف های ناگفتــه دلـــم[/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]اگــر بـــرگــردی[/FONT]....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عادت می كنی
به نام فروردین
به نام كوچك ات
به نام كوچه ها...
عادت می كنی به كفش های تازه
خیابان های تازه تر...
به تمام شهر عادت می كنی !
اما
فقط
عادت می كنی ...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


آسمان را مرخص می کنم
دیگر
به هوا هم نیازی ندارم !!!
تو خودت را ...
مثل آسمان ...
مثل هوا ...
مثل نور ...
پهن کرده ای روی همه لحظه هایم...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ومن درطراوت اوهام سبزم خوابيدم و

دل به پنجرهء سپرد م كه تو

درآن لبخند خواهي كاشت...

.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

با درودی به خانه می آیی و
با بدرودی
خانه را ترک می گویی
ای سازنده!
لحظه ی ِ عمر ِ من
به جز فاصله یِ میان این درود و بدرود نیست:
این آن لحظه ی ِ واقعی ست
که لحظه ی ِ دیگر را انتظار می کشد.
نوسانی در لنگر ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می کشد.
گامی است پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار می کند.
تداومی است که زمان مرا می سازد
لحظه ای است که عمر ِ مرا سرشار می کند.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


اي سراپا همه خوبي،
تك وتنها به تو مي انديشم.
همه وقت
همه جا
من به هر حال كه باشم به تو مي انديشم.
تو بدان اين را، تنها تو بدان!
تو بيا
تو بمان با من ، تنها تو بمان!
جاي مهتاب به تاريكي شب ها تو بتاب
من فداي تو، به جاي همه ي گل ها تو بخند...
در دل ساغر هستي تو بجوش،
من همين يك نفس از جرعه ي جانم باقي ست،
آخرين جرعه ي اين جام تهي را تو بنوش
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هيچـــ كســ

ويراني ام را حســـ نكرد

روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟

کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .

مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !

نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی

از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار

.

.

.

و امــــــــروز

بی ســــــر و صـــــــــدا پیدایـــــت شد

تـــــا بــــه رخ نکشـــــــــی اشتباهاتـــــــــــــم را

ایـــــن بـــــار کفــــش هایـــــت را می دزدم

مبــــــــــادا فکـــــر ِ رفتــــــــــن به ســـــرت بزنــــــــد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه زيبا!
گفتم دوستت دارم !
چه صادقانه پذيرفتي!
چه فريبنده !
آغوشم برايت باز شد !
چه ابلهانه!
با تو خوش بودم !
چه كودكانه !
همه چيزم شدي !
چه زود !
به خاطره يك كلمه مرا ترك كردي !
چه ناجوانمردانه !
نيازمندت شدم !
چه حقيرانه!
واژه غريبه خداحافظي به من آمد!
چه بيرحمانه!
من سوختم
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]با من كه باشي هيچي نميخوام[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] دنيارو بي تو اصلا نميخوام[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] وقتي تو هستي[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] قلبم آروم[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] زندگي كردن با تو آسونه [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] بي تو من مردم زندگي سخته[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] هر كي كه با تو باشه خوشبخته[/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هـــزار بار این پهلو اون پهـــــــــــــــــــــلو میــــــــشم
فایــــــــده ای نداره این تخـــــــــــت خواب
آغـــــــوش گرم تــــــــــورو کم داره
رفتنت دلمو میلرزونه و عاشــــــــــــق ترم میــــــــــکنه
وقتــــــــــی که هرجوری شده دلت میـــــــــــــــــخواد
منو بــــــــه یه هم آغوشی عاشــــــــــــقانه دعوت کنـــــــی
وای چـــه لذتی داره آغــــــــوش گــــــــــــــرمت
مرد من امشــــــــــــب کی رو به آغـــــــوش گرفتی؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غروب

خیال نکن
اگر برای کسی
تمام شدی
امیدی هست

خورشید
از آنجا که غروب می کند
طلوع نمی کند





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در برابر وحشی ترین تازیانه ها،
سکوت مردانه
و غرورآمیز مرد نباید بشکند.
در برابر هیچ دردی،
لب مرد به شِکوه نباید آلوده گردد.
من از نالیدن بیزارم.
سنگین ترین دردها و خشن ترین ضربه های آفرینش،
تناه می توانند
مرا به سکوت وادارند.
نالیدن،زاریدن،گله کردن،شکایت،بد است.....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هـــزار بار این پهلو اون پهـــــــــــــــــــــلو میــــــــشم
فایــــــــده ای نداره این تخـــــــــــت خواب
آغـــــــوش گرم تــــــــــورو کم داره
رفتنت دلمو میلرزونه و عاشــــــــــــق ترم میــــــــــکنه
وقتــــــــــی که هرجوری شده دلت میـــــــــــــــــخواد
منو بــــــــه یه هم آغوشی عاشــــــــــــقانه دعوت کنـــــــی
وای چـــه لذتی داره آغــــــــوش گــــــــــــــرمت
مرد من امشــــــــــــب کی رو به آغـــــــوش گرفتی؟



تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خداعطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد . . .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چترت را ببند
سري به كلبه باراني ام بزن

كمي زير باران ديدگانم خيس شو
و اگر مجالي براي همنوايي بود
...كمي با من همنوا شو

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاش میفهمیدی

اونی که برای به دست آوردن محبت تو

حاضره تنش رو در اختیارت بذاره
...
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
فاحشه نیست

و اونی که بخاطر به دنبال خودش کشوندن تو

تنش رو ازت میدزده

باکره نیست...

من به فاحشه بودن ذهن زنان باکره

و باکره بودن ذهن زنان فاحشه ایمان دارم

دكتر شریعتی
[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک و یک همیشه دو نمی شود گاه باد می کند،
چهار می شود
گاه میل می کند به صفر
گاه نیز می زند به کله اش...
هوس کند می رود به آسمان،
هزار می شود.
یک و یک برای من...
-- من که سال هاست در ردیف آخر کلاس زندگی نشسته ام --
جز دو خط ساده نیست؛
جز دو خط که پا به پای هم در سفید صفحه راه می روند،
وز این جهان خط کشی و کاغذی عبور می کنند...
جز دو خط ساده که در انتهای دور در تقاطع زمین و آسمان؛
روی خط نازکی به نام زندگی عاقبت به پای هم ...
پیر می شوند!
« توی گوشتان فرو کنید! یک و یک مساوی دو است. »
آه...
من که حرف این حساب را سرم نمی شود
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز هم احساس کرده اي که شايد من هستم
و چه خودخواهانه
تنهايي عاشقي ميکني
و من چه مظلومانه عشق را سکوت ميکنم
به سادگي يک رهگذر
عشق مي ورزي
سخن شيرين ميگويي
ولي فردا راهت را گم ميکني
و هر روز پنجره را باز ميکنم
به آسمان مينگرم
گاهي خورشيد را ميبينم
و شايد تورا
حتي نميدانم خانه ات کجاست
به روي همه در باز ميکني
و با نگاهي و لبخندي دررا ميبندي
تو آمدي عاشق باشي ولي رفتن را خود بمن آموختي
تو آمدي به ديدارم که تا هروقت دلت خواست مرا ببيند
ولي دلت دروغ ميگفت
چشمهايم صبور شده اند
وقتي که باور کردند چشمهايت باور کردني نيست
در فصل بهار سال نو در خانه تکانيه دلت
عشق کهنه شعرهايم را دور بريز
ديوار فاصله ها بسيار بلند است
و من هرروز صدايت ميکنم
در شلوغي ايستگاه دلت
صدايم را نميشنوي
دلم اول آشنايي غربت را فهميد
و به روياها رفت و اين حادثه نهان شد
بيصدا شد
و غريبانه فراموش شد





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کودک شده ام

از تنهایی می ترسم

زیر پتو پنهان شده ام

به دیوار خیره شده ام

بر نمی گردم که تو رفته ایی

تنها شده ام
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با ساعت دلم

وقت دقیق آمدن توست!

من ایستاده ام:

مانند تک درخت سر کوچه

با شاخه هایی از آغوش

با برگ های از بوسه

با ساعت غرورم اما !

من ایستاده ام:

با شاخه هایی از تابستان

با برگ هایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من!

هنگام شعله ور شدن توست!

ها . . . چشم ها را می بندم

ها . . . گوش ها را می گیرم

با ساعت مشامم

اینک:

وقت عبور عطر تن توست





 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کودک شده ام

از تنهایی می ترسم

زیر پتو پنهان شده ام

به دیوار خیره شده ام

بر نمی گردم که تو رفته ایی

تنها شده ام

[FONT=times new roman,times,serif]تَلــــפֿــ میگُــــــذَرَב[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]

ایـــــنْ روزْهــــــــــا

کٍــــــﮧ قَـــــــــرارْ اَســـــــــتْــــــــ

اَز او …

بَـــــــــــــــراﮮٍ دٍلَـــــــــــمْ

یکْـــــ اْنســـــانٍ مَعْــــمـولـــــــــﮯ بســـــــــازَم
[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خورشید را در آغوش گرفته‌ای

پاهایت را به بوسه‌های دریا سپرده‌ای

مووهایت را به دستِ نسیم...



چه خوش‌ غیرتم من! !

http://www.www.www.iran-eng.ir/customavatars/avatar156397_10.gif
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تَلــــפֿــ میگُــــــذَرَב

ایـــــنْ روزْهــــــــــا

کٍــــــﮧ قَـــــــــرارْ اَســـــــــتْــــــــ

اَز او …

بَـــــــــــــــراﮮٍ دٍلَـــــــــــمْ

یکْـــــ اْنســـــانٍ مَعْــــمـولـــــــــﮯ بســـــــــازَم

عبور تو از حوالی چشم های من

تنها اتفاق غیر منتظره ی زندگیم بود

چراکه من

همیشه منتظر نیامدنت بودم ... !
 

bahador_72

عضو جدید
ﯾﻌﻨــﯽ ﻣﯿــــــﺸﻮﺩ
ﻫﻤﯿــــــــــﻦ ﺣـــــﺎﻻ ؛
ﻫﻤﯿــــــــــﻦ ﻟﺤﻈـــــــــــﻪ !
ﺣﺘـــــﯽ ﺍﺷﺘﺒـــﺎﻫﯽ ....
ﯾﺎﺩﻡ ﺑﯿﻔﺘــﯽ .... ! ؟

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز کن پنجره را و به مهتاب بگو

صفحه ذهن کبوتر آبي است


خواب گل مهتابي است

اي نهايت در تو، ابديت در تو


اي هميشه با من، تا هميشه بودن


باز کن چشمت را تا که گل باز شود


قصه زندگي آغاز شود


تا که از پنجره چشمانت، عشق آغاز شود


تا دلم باز شود، تا دلم باز شود

دلم اينجا تنگ است، دلم اينجا سرد است


فصلها بي معني، آسمان بي رنگ است


سرد سرد است اينجا، باز کن پنجره را


باز کن چشمت را، گرم کن جان مرا

اي هميشه آبي اي هميشه دريا


اي تمام خورشيد اي هميشه گرما


سرد سرد است اينجا باز کن پنجره را


اي هميشه روشن، بازکن چشم به من
 
بالا