مرگ

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
من مطمئنم تو این 24ساعت میشینم گریه میکنم.خیلی حس بدیه،من یکی که به اون حد نرسیدم که از مرگ نترسم.یه بار حالم بد شد.خیلی ترسیدم.نمیتونستم نفس بکشم.ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود،تو اورژانس دکتر ترسیده بود.قلبم اینقدر ضربانش بالا بود که دیگه تپش نداشت و لرزش داشت.دکترا خیلی ترسیدند.3تا زیزبونی و 3،4تا پرانول پشت سر به من دادند،یه دفعه ضربان قلبم کند شد و نزدیک حالت ایست قلبی شدم.حالا برعکس عمل میکردند.آمپول برگشت قلب زدند و دستگاه شوک رو آماده کرده بودند.من تو تمام این لحظه ها کاملا هوشیار بودم،با تموم وجود داشتم به زندگی چنگ میزدم.دکتر منو به شهر دیگه اعزام کرد.مادرم گریه میکرد.بابام تو بیمارستان ولو شد.و من فقط تو اون لحظه های سخت خدا خدا میکردم و همش امام حسین رو صدا میکردم.از مامانم خواستم از اتاق بره بیرون تا منو نبینه...خیلی حس بدیه،حتی الان که دارم براتون میگم وقتی به یاد اون لحظه ها می افتم حالم بد میشه.یه جور شوک بزرگ به من وارد شد.خیلی سخت بود که من دیر فهمیدم یه روز دنیای من هم تموم میشه.خدا عمر دوباره به من داده.خیلی از خدا ممنونم.و ازش ممنونم که به من این حالت نزدیک به مرگ دست داد تا بیدار شم.تا مهربونی کنم.تا هستم قدر لحظه ها رو بدونم.من سعی کردم یه آدم دیگه شم.چون از بودن حتی تو لحظه های دیگه هم مطمئن نیستم.امیدوارم دفعه بعد که خدا منو دعوت کرد،تو اون لحظه ها حسرت نخورم.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
اگه بدوني فقط 24 ساعت زنده اي تو اين مدت چيكار ميكني :que:

در طول تمام زندگيم يكي از دغدغه هام اين بوده كه طوري زندگي كنم كه وقتي بهم گفتند ديگه كارت تمومه با خيالي آسوده دراز بكشم و بگم:"خدايا! آماده ام"
خدايا! از سر تقصيرات ما بگذر:cry:
 

SHRP

همکار مدیر تالار مهندسی کامپیوتر متخصص برنامه نوی
کاربر ممتاز
24 ساعت زياده
من هميشه فكر مي كنم اگه 1 ساعت ديگه زنده باشم چيكار مي كنم؟
هيچي
ادامه كار فعليم رو !
 

لکوربوزیه

عضو جدید
به نظرم هر کسی که مطمین هست که به این سرعت این دنیا را ترک خواهد کرد، خوب است که، به اتفاقات آون دنیا فکر کنه،و در مورد آینده خویش تامل کنند، که واقعا رفتن به اون دنیا حس غریبی دارد، چرا که من همواره به این موضوع فکر می کنم ،و همواره حس غریبی ، فراتر از زمان و مکان بهم دست می ده، واقعا جستار توی اون دنیا، سوالات بیشماری را به ذهن آدم متبلور می کنند، و ترک این دنیا یک امر واقف وقوع برای هر کس است، وگریزی از آن برای هیچ کس نیست،آما لاقل گریه کردن ترس از آن چاره این رفتن نیست،
اگر پرسنده پرشش خود که مسلما یک پرسش وجودی است، جواب دادن به سوال را آسان خواهد کرد
 

!...

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو بگو 1 ساعت...!

فرقی نمیکنه!

اول یه نسکافه و سیگار (یا چایی سیگار) میزنم, بعدش میگیرم میخوابم! :w40:
پاکت سیگار رو هم پیش خودم میذارم, که اگه بیدار شدم, یه نخ سیگار بکشم, 2 باره بخوابم!
وای چه حالی میده...!:whistle:


:w18:
 

Maya_Alias

عضو جدید
درود

درود

فکر کنم قبلا تو این جا پیغام داده بودم ولی باز میگم

حتی اگه 1 ثانیه هم باشه فقط دوست دارم شروع کنم .;)
 

danial_kj

عضو جدید
خوب تو 24 ساعت فقط میشه یه قبر خرید..من میریم قبر خودمو تو جای مناسبی از وادی رحمت بخرم..اینم یه نوع مسافرته مگه نه؟؟؟
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
آیا شما واقعا این کار رو میکنید؟که شروع کنید،به زندگیتون ادامه بدید یا برید قبر بخری یا سیگار دود کنید؟واقعا؟
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر شجاعید.کاش یه کم از شجاعت شما رو داشتم.
 

Maya_Alias

عضو جدید
درود

درود

این شجاعت نیست امید به زندگیه
آفریده شدیم تا از لذت های دنیا بهره ببریم من که می خوام از همه لذت ها سیر بشم ;)
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نمی دونم
شاید 24 ساعت خیلی بهتر از این باشه که یه عمر تو برزخ مرگ یا زندگی بسر ببرم
هر دقیقه فکر کنم که چقدر دیگه فرصت دارم !
ولی فکر کنم این شرایط عادلانه تر باشه تا این که یه عمر با یه بیماری لاعلاج بسر ببری و همش به این فکر کنی که تو اون را از پا در میاری یا اون تو رو؟
به این فکر کنی که چرا آدما انقدر مسائل را سخت می گیرن ولی اگر بدونن که داری از پیششون میری بخوان صبح تا شب تو روت آبغوره بگیرن
من حتی اگر بدونم که 24 ساعت دیگه زنده هستم بازم به بقیه نمی گم چون از ترحم متنفرم از اینکه آدما بخوان واسم دل بسوزونن متنفرم از این که بخوام بقیه به خاطرم ناراحت بشن بیزارم
پس همون 24 ساعت هم همون کارای همیشگی را انجام میدم
کاش خدا این توفیق و بهم می داد تا ز این برزخ بیام بیرون
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه بدوني فقط 24 ساعت زنده اي تو اين مدت چيكار ميكني :que:
يك بارونيه مشكي مي پوشم و در حاليكه به آهنگ oh my darling please believe me گوش ميدم بهنگام غروب و بي خدا حافظي از كسي تو يك جاده عريض و طويل كه تك ساختمانهاي چوبي در كنارش وجود دارند راه ميفتم. در حالي كه خورشيد با آخرين رمق هاش نور كهرباييش رو در امتداد سرم و بروي جاده مرگ گسترده راهنماي ابديت من ميشه. و در انتهاي راه مثل كسي كه در باتلاق فرو مي رود هم آوا با سمفوني غم انگيز گرگ و ميش عصر گاهي ديده ها محو مي شوم.
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله منم دوست دارم شاد باشم.از زندگی لذت ببرم.اما دوستای خوبم من اصلا قصد نداشتم بگم مرگ چیز ناامید کننده ای هست.منم الان با وجود تمام دردهایی که می کشم هنوز سرشار از زندگی هستم.امید دارم.و میدونم با مرگ فقط به خدا نزدیک می شم.من از مرگ نمی ترسم از این می ترسم که وقتی خاک می شم که پاک نباشم.اگه الان دوست دارم که زنده بمونم واسه بودن تو این دنیا نیست.می خوام بمونم تا جبران کنم.همین.از خدا می خوام به من فرصت جبران بده.تا روزی که قراره برگردم پیشش ،روسیاه نباشم.
فقط همین و بس.
 

Similar threads

بالا