كلاس درس اجباري براي شريك زندگيم!(شوهرم)

TITQN

اخراجی موقت
روح لطیفم را در لفاف احساسی نازک پیچیده ام..
و جسمم را چون کالبدی مملو آرامش و محبت تقدیم نوازش انگشتانت نمودم
دستانم را گرفتی عشقت را نثارم کردی و با شعله های ناب مهربانی ات
دنیای دخترانه ام را زنانه ساختی!..................................​..........................

من زن شدم در آستانه ی آغوش پر مهر تو..
دنیای نازک وجودم تراشی دوباره خورد..خرده احساسهایی تراشیده شد..
دور ریخته شد..و زوایای جدید و بالغتر بر آن افزوده شد..
نازنینم..همیشه همراهم..دنیای به ظاهر توو در تووی من خود رمز و رازی دارد شنیدنی..
بگذار اندکی برایت واگویه کنم اینهمه دلواپسی را..شاید جواب نگاه های گنگ و پر سوالت را
بهتر از پیش دریابی..
یک زن خلق شده از برای آفرینش مهر..او عاشق خلق شده..
جسمش .روحش.نگاهش.همه و همه آغوش گرمی از محبت و احساسند..
می توانیم دل ها را براباییم..بلرزانیم..چشمها را خیره کنیم...

اما...خدای من خدای تو..خدای این آسمان و زمین..این عشق بی کران!
مرا قبل از زن بودن مادر آفرید!
من هر چه دارم از عشق ناب مادریست! باور کن عزیز دلم که هر دختری ابتدا مادر است!!
مهرش را بی نهایت به میزبان مهربانی اش می بخشد! ندیده ای؟
سرزنشهایش را به جان می خرد! ندیده ای؟
دلواپس آنکه او را در دلش جا داده می شود..چون مادری در فراق فرزند!
آری! این چنین است که ورای چهره ی یک زن..و قلب آکنده از محبتش مادری می تپد در اشتیاق فرزندش!
امروز فرزند من تویی! آنکه از دل نگرانی اش..دلتنگی اش..آشفته گی اش روحم خراشیده می شود توویی!
آنکه لحظه لحظه تصویرش در همه حالتها قاب چشمان من است توویی عزیز دلم!
در من هزار احساس نهفته ..با من سخن بگوو..
مرا کشف کن..در من جستجو کن...می یابی!

........................................​........................................​.......

گوشهای من تنها مسیر منتهی به لبخند لبانم هستند تا کنون آنها را اینگونه درک کرده ای؟
من با شنیدن کلام تو..تلخ باشد تلخ میشوم..شیرین باشد شیرین می شوم..
تند باشد گزنده می شوم..نرم باشد..آرام میشوم..

ساده است نازنینم..
و اگر مهربانی ت را در لابلای کلمات جا دهی..من لبخند را مهمان چشمانت می کنم..رایگان!
اگر میدانستی چه اندازه همراهی با من آسان است چه بسا بر تمام ساعتهای تیره ی بین ما
افسوس می خوردی..
من به کوچکترین خوشم ..و تو به دنبال بهترینها و بزرگترین ها ساعتها کلنجار میروی!
یک بوسه با تمام احساس!
یک نوازش از روی دلتنگی و مهر!
یک کلام عاشقانه ی کوچک مانند: بهترینم..زیباترینم..نازنینم..عشقم!
یک جمله تکراری ! مثل: میدونی چه قدر دوستداشتنی هستی؟
روح من با ریزترین تمایلات مهربان تو دو بال میسازد و هرگاه از زمین و آسمان دلت تنگ است
هرگاه خسته از هر جا دلت ماوایی آرام و بی دغدغه می خواهد من آن بالها را مامن دلتنگی ات میکنم
آشیان نا آرامی هایت..خستگی هایت..
من صبور میشوم..عاشقتر میشوم..دل زنده تر میشوم..
وقتی تو همیشه اما کوچک و لحظه به لحظه مرا در خاطر داری!

به من حس و حال میدهی..مرا شریک روح خود میدانی و مکمل لذت های جسمت!
دنیای زنانه ام برای داشتن تو سرکش میشود! دلیل بهانه های من جاهای خالی نداشتن توست!
یک کلمه ی مهربان! یک حرف نرم و آرام..یک نوازش کلامیه لبریز مهر..

........................................​........................................​............

من در دنیای زنانه ام میدانم چگونه عشق بورزم..چگونه تو را غرق عاشقانه ترین عشقبازیها کنم...
چگونه دلفریبترین باشم....
اما تو کلید تمام اینهایی..اینها همه در من قفل میشوند وقتی تو تلخ میشوی..مضطرب میشوی..

سرد و خسته میشوی...مرا حس کن..ببین که کنارت در میان حجم این آشیان من هم روزها را با تو ورق میزنم
با تو می خوانم..با تو میبندم!
دنیای زنانه ی خلقتم در من این حس را ودیعه نهاده که
متعهد باشم! به مرد زندگی ام ..چراغ خانه ام....امید امیدهایم..
اولین و آخرین همدم من.. اگر اندکی با کتاب وجودم و اوراق روحم مدارا کنی..حاشیه هایم را خط به خط بخوانی..
زیر مهمترین هایم و بهترین هایم خط قرمز بکشی و آنها را به یادم بیاوری!!
بر زبان گاه و بی گاه...ناغافل و ناگهان نوازشم کنی..با کلماتی از جنس مردانه خودت

........................................​........................................​...

یک جمله محبت آمیز از تو معجزه میکند! میدانی؟
گاهی به ظرافت نگاه به یک بوم نقاشی نگاهم کن..بی مهابا..بایست و خیره شو به مجسمه ای که آفریننده اش
قلبی در آن تراشیده که درونش را فقط از عاشقانه هایی برای تو لبریز کرده..
و تنها یک چیز این قلب را همیشه طپنده خواهد داشت: امید لحظه های من باش! و بگوو ! با اطمینان بگوو تنها منم که در دل و جسمت کولاک میکنم!

دنیای من ای یار تمام عمر من..با تو به زن بودنش مینازد!
اگر با نگاه! با کلام! با هدیه ای کوچک چون یک شاخه گل! چون یک بوسه ی ناب! چون یک نوازش مست!
بیادم آوری که تا همیشه در دلت در بند بند وجودت تصویر عشق من حک شده.
دلتنگم در آغوشم گیر!..اشک میریزم شانه هایت را پناهم کن!
گله دارم..با گوشهایت مرهم باش!..تلخ میشوم با بوسه ای کامم را شیرین کن! چه بسا دلم را!
سکوت میکنم..نوازشت را دریغ نکن تا جانی دوباره بگیرم..اینها برای من کافیست!

تا حرکت کنم! زندگی کنم! عاشقانه هایم را هر وقت اراده کنی نثارت کنم! برای امروز و فردایمان بهترین باشم!

کمی مرا دقیقتر بخوان..تا برای همیشه آرامش از آن ما باشد..
من میان هجوم نا آرامیها..آشفتگی های اطراف..پریشانی های روزگار ..راه نمی خواهم! مسیر نمی خواهم!
نسخه نمی خواهم! تو را می خواهم در هر شکل و قالبی که میتوانی آن لحظه باشی!
شاید بخندی وقتی بگوویم برای رفع تمام دغدغه هایم تو بهترین منی! من به تو ایمان دارم!
هیچکس جز من اینطور عاشق آرام کردن تو نیست!...معجزه می کند!

دلداده ی تمام وجودت: همسرت!
منبع: http://www.hopeless2088.blogfa.com/post-68.aspx


همدردی
 

Similar threads

بالا