عرفان و خدا شناسی

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
«عرفان و خدا شناسی»
شامل:
1.مناظره شگفت انگیزحضرت رسول اکرم اسلام(ص)با یهود، مسیحیان، مادیینِِِِِ ِدهریه، ثنویه و بت پرستان
2.مناظره حضرت امام صادق(ع) با دكترهندی

چون این مناظره، با دلائل و براهین عقیله و با غیر خدا شناس بوده، لذا برای كلیه
مادیین و طبیعین در گوشه و كنار جهان هم مفید و راهنماست.
(نیز برای غیر مادی و طبیعی غیر مسلمان هم كه بخواهند با گوشه ای از دلائل و براهین اسلام(تشیع) و رهبران آن آشنا شوند شگفت انگیز است)

بسم ا... ...
والحمد الله کما هو اهله وصلیعلی محمد و آله الطاهرین کما هو اهله ...

مناظره شگفت انگیزحضرت رسول اکرم اسلام(ص)با یهود، مسیحیان، مادیین، طبیعیین، ثنویه و بت پرستان
روزی از روزها اهل پنج دین ومسلک:یهودنصاری ،مادی وطبیعی،ثنویه ومشرکان عرب نزد حضرت رسول اسلام(ص)گرد آمده،پس یهودگفت:ما میگوئیم : عزیر پسرخداست وحال آمده ایم یا محمد! که ببینیم شما چه میگوئید،پس اگرپیروی ازما نمودید، در اینهنگام ما پیش ازشما بسوی حق سبقت گرفته و افضل از شما بوده واگر با ما مخالفت نمائید با شما بحث مینمائیم. نصاری(مسیحیان)گفتند: ما می گوئیم: مسیح پسرخدا با خدا واحد متحد شده، و آمدیم ببینیم چه میگوئید؟ پس اگر از ما پیروی نمودید ما برشما بسوی حق سبقت گرفته و افضل بوده و اگر خلاف ما بگوئید، با شما بحث خواهیم نمود. مادیّین گفتند: ما میگوئیم: اشیاء ابتدائی نداشته و همیشه بوده اند، وآمده ایم ببینیم شما چه میگوئید؟ پس اگر از ما پیروی کردید، ما ازشما بسوی حق پیشی گرفته وافضل بوده و اگر برخلاف ما بگوئید،باشما بحث مینمائیم. ثنویه گفتند: ما میگوئیم: نور و ظلمت دو مدبّرعالم بوده وآمده ایم ببینیم چه میگوئید؟ پس اگرازما پیروی کردید، ما از شما بسوی حق سبقت گرفته وافضل بوده واگر مخالفت نمائید با شما بحث کنیم. ومشرکین عرب گفتند: ما میگوئیم که این بتهای ما معبودان« بحق » بوده و آمدیم ببینیم شما چه میگوئید؟ پس اگر از ما پیروی نمائید ما از شما بسوی حق پیشی گرفته و افضل بوده و چنانچه مخالف ما باشید با شما بحث خواهیم نمود. دراینهنگام حضرت رسول ا...(ص) فرمودند: آمنت بالله وحده لاشریک له، وکفرت بالجبت و بکل معبود سواه : من ایمان بخداوند یگانه ی بدون شریک آورده و نفی مینمایم هر معبود غیر از او را. سپس فرمودند : براستیکه خداوند تعالی مرا مبعوث فرمود بشیر و نذیر بر تمام مردم و حجت بر همه جهانیان.
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مناظره آنحضرت با یهود


پس آنحضرت به یهود فرمودند : آیا آمده اید که سخن شما را بدون حجت و دلیل بپذیریم؟ گفتند: نه، فرمودند: پس چه چیز شما را باین سخن فرا خواند که عزیر پسر خداست؟ گفتند: برای آنکه برای بنی اسرائیل، تورات را زنده کرد بعد از آنکه از بین رفته بود، وچنین نکرد مگر بخاطر آنکه او پسرخدا بود. حضرت رسول ا...(ص): پس چگونه عزیر پسر خدا شد وحضرت موسی نشد و حال آنکه او اصل تورات را آورده و از او معجزاتی که میدانید مشاهده شد؟ بنابر این اگر عزیر پسر خداست بخاطر آنکه از او کرامت احیاء تورات، ظاهرشد ،همانا موسی، به پسرخدابودن ، احق و سزاوارتر است، وچنانچه این مقدار اکرام خدا به عزیرموجب این میشود که پسر او باشد، پس وجود چندان برابر این اکرام بر موسی ، ایجاب میکند که برتر از پسر خدا بودن را داشته باشد. واگر مقصود شما از این فرزندی، ولادت باشد بهمانگونه کهدر دنیای خود از ولادت مادران بتوسط ازدواج پدران با آنهامشاهده میکنید، در این گاه شما کافر شده و خدا را بمخلوق او تشبیه نمودید وصفات مُحدَثین(یعنی چیزهائی که نبود و سپس ایجادشده) رابرای خدا قائل شدید و در نتیجه درنزد شما لازم میآید که خدا نبوده وسپس ایجاد وآفریده شده وبرای او خالقی باشد که او را ساخته وآفریده. یهود: چنین چیزی مقصود ما نیست واین همانطور که ذکر نمودید، کفر است، ولکن منظور ما آنستکه او پسر خداست بهمان معنی اکرام و از طریق ولادت نخواهد بود، همانگونه بعضی از علماء ما برای کسیکه میخواهد او را اکرام و از نظر منزلت او را از دیگران ممتاز نماید میگوید: ای پسرم واین پسرم میباشد، نه ازطریق ولادت، زیرا به کسی میگوید که نسبی بین آن با اونیست، و همچنین هنگامیکه در مورد آنچه عزیر، خداوند انجام داد، همانا اورا بر مبنای اکرام ، فرزند خود قرار داد، نه ولادت. حضرت پیغمبر اکرم(ص): پس این همان است که بشما گفتم که اگر بر این مبنای اکرام باشد این منزلت برای حضرت موسی، اولی و سزا وارتر است ... در اینهنگام آنقوم یهود مبهوت ومتحیر شده عرضه داشتند: یا محمد، ما را مهلت بده تا در آنچه برای ما گفتید فکر نمائیم. فرمودند: با قلبهای معتقد بانصاف، بنگرید، خداوند شما را هدایت خواهد فرمود.
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مناظره آنحضرت با مسیحیان


سپس روبسوی نصاری(مسیحیان( نموده و فرمودند: و شما گفتید که خداوند قدیم(1)(پی نوشت ها آخرکتاب است) عزوجل با پسرخود مسیح متحد شده، آیا مقصود شما ازاین قول چیست؟ مقصودتان اینست که قدیم بعلت این محدث (عیسی) محدث شده یا محدث (حضرت عیسی)بخاطر وجود قدیم(خدا)قدیم شده؟ یا منظور از این سخنتان که با او متحد شده اینست که اورا بکرامتی اختصاص داده که احدی غیر اورا اختصاص نداده است؟ پس اگر مرادتان این باشد که قدیم، محدث شده، سخن باطلی گفتید، زیرا محال است که قدیم منقلب گشته و محدث شود و چنانچه مقصودتان اینستکه محدث قدیم گشته باز سخن محالی گفتید زیرا محدث نیز محال است که قدیم شود. واگر منظورتان اتحاد بآن اختصاص باشد پس شما اقرار بحادث بودن عیسی و حدوث آن معنی(اختصاص) نموده زیرا هنگامیکه عیسی محدث بوده و با او متحد شده بوسیله امریکه در مورد او احداث نموده که بتوسط آن گرامی ترین خلق نزد او شده پس عیسی وآن امر هر دو محدث گشته و در نتیجه این معنی خلاف آن چیزی است در ابتداء گفتید. مسیحیان: یا محمدهمانا چون خداوند تعالی بدست عیسی آن کارهای شگرف را ظاهر نمود پس او را ازجهت اکرام فرزند خود قرار داده. حضرت رسول اکرم (ص): شنیدید آنچه را که در این معنی به یهود گفتم.(سپس آنحضرت همه آنها را که به یهود فرموده بودند بازگو نمودند). در اینحال همه آنها ساکت شدند مگر یکی از آنها که عرضه داشت: یا محمد آیا مگر شما نمیگوئید: ابراهیم خلیل ا...؟ حضرت (ص):بلیاین را میگوئیم. عرضه داشت: وقتی شما چنین میگوئید پس چرا منع مینمائید که ما بگوئیم: عیسی ابن ا...(عیسی پسر خداست)؟ حضرت (ص): این دو قول مانند یکدیگر نیستند زیرا ما که میگوئیم: ابراهیم خلیل خداست، پس آن مشتق از خلة یا خُلة است اما خَلت، معنی آن فقر ونیاز است و باین معنی ابراهیم خلیل یعنی نیازمند ومحتاج ومنقطح بسوی خدا بود(که هرچه می خواست از خدا می خواست وبس) و از غیر خدا عفت نفس (در خواستنها) ورزیده و روبرگردان و مستغنی بود و این آن بود که وقتی خواستند او را در آتش بیاندازند و در منجنیق افکندند خداوند تعالی جبرئیل(ع) را فرستاد و فرمود: بندۀ مرا دریاب، پس جبرئیل آمده و او را در وسط هوا ملاقات نموده و گفت: هر چه میخواهیبه من امر نما همانا خداوند مرا برای یاریت فرستاده در اینحال (ابراهیم)گفت: حسبی الله و نعم الوکیل: خداوند مرا کافی است و او نیک وکیلی است وهمانا از غیر او چیزی سؤال نمی کنم وحاجتی ندارم مگر بسوی او. پس باین جهت بود که خداوند وی را خلیل خود نامید یعنی آنکه فقط حاجت خود را از او خواسته و از ما سوای او منقطع و مستغنی گشته است. و اگر معنی (خلیل) از خُلّت گرفته شود و آن اینکه بر معارف خدا وارد و بر اسراری واقف شده که غیر او واقف نگشته معنی آن عالم بخدا و اموراواست. و این موجب تشبیه خدا بخلق او نمیشود آیا نمی بینید که اگر منقطع بسوی خدا نمیگشت (که فقط همه چیز را از او بخواهد...) خلیل او نشده و اگر عالم باسرار او نشده خلیل او نگشته... نیز اگر اینکه خدا بفرماید: ابراهیم خلیل من است موحب قیاس شما شود که بگوئید که عیسی پسر اوست، نیزموجب آن میشود که برای او و موسی هم بگوئید که پسر خداست زیرا آن معجزاتی که با او بود کمتر از آنچه با عیسی بود نمیباشد پس بگوئید: موسی هم پسر خداست و دیگر آنکه بنابراین معنی (اکرام) جائز است که بگوئید که او (عیسی) بزرگ و سرور و عمو و رئیس و امیر خداست... در اینهنکام بعضی از آن مسیحیان به بعض دیگر گفتند: و در کتابهای نازل شده است که عیسی میگوید: من بسوی پدر خود میروم. حضرت(ص): اگر شما بآن کتاب (که در آن است)عمل میکنید پس در آن است که من بسوی پدر خود و پدر شما میروم. پس بگوئید که همه آنهائیکه عیسی بآنها خطاب کرده پسران خدا میباشند، بهمانگونه که عیسی پسر اوست. نیز این سخن که در این کتاب است بر علیه شما این پندارتان که عیسی از جهت آن اختصاص پسر اوست را باطل میکند زیرا گفتید که ما بخاطر آن میگوئیم : پسر اوست که او را بچیزی اختصاص داده که دیگری را اختصاص بآن نداده و حال آنکه میدانید آنچه را که بعیسی اختصاص داده بآنها که عیسی گفت: من بسوی پدر خود و پدر شما میروم اختصاص نداده پس باطل شد که اختصاص (پسر بودن) برای عیسی باشد زیرا همانا نزد شما (که در آن کتاب است) ثابت شده این سخن عیسی بکسانی است که آن اختصاص (معجزات) برای آنها نبوده است. همچنین شما آن لفظ عیسی را نقل کرده و بر غیر وجه آن تأویل نمودید برای آنکه وقتی گفت: من بسوی پدر خود و پدر شما میروم بتحقیق که غیر از آنچه که شما گفته و نسبت میدهید مقصود او بوده وچه میدانید؟ شاید مقصود او (ازاین پدر خود وپدر شما)این بوده که من بسوی آدم یا نوح میروم که خدا مرا بالا میبرد بسوی آنها و با آنها قرار میدهد و آدم پدر من و شماست و نیز نوح. بلکه غیر از این مقصود او نبود. اینگاه مسیحیان ساکت شده و گفتند: مانند امروز ما اهل مناظره و استدلال ندیدیم و بزودی در امور خود نظر و اندیشه میکنیم.
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مناظره آنحضرت با مادیین


سپس حضرت رسول ا...(ص) رو بسوی مادیین نموده و فرمودند: واما شما پس چه چیز باعث شد که قائل بآن شوید که اشیاء ابتدائی نداشته و دائماً برای همیشه بوده و هست و زائل نمیشود؟ مادیین: برای آنکه ما حکم نمیکنیم مگر بآنچه مشاهده کنیم و ما برای اشیاء محدثی(یعنی ایجاد کننده ای)(2) نیافتیم. پس حکم کردیم که آنها از ازل بوده و برای آنها پایان و فنائی نیافتیم پس گفتیم: همیشه هست. حضرت (ص): پس آیا برای آنها قدم (همیشه بودن) و بقاء تا ابد الآباد را یافتید؟ بنابراین اگر بگوئید: آنرا یافتید برای خود اثبات نموده اید که برای همیشه از ازل براین هیئت و عقول خود بوده و برای ابد اینچنین خواهید بود.واگر چنین بگوئید آنچه عیان است را انکار کرده و همه جهانیان که شما را مشاهده کرده اند تکذیبتان میکنند. (زیرا همه ابتداء شما که نبوده اید و یا نیز انتهاء وانقضاء شما را پس از خودتان مشاهده کرده و میکنند) مادیون: نه ما قدم وبقاء ابد الآباد را برای آن (اشیاء) مشاهده نکرده ایم. حضرت (ص): پس چگونه شما بخاطر آنکه حدوث و انقضاء اشیاء را مشاهده نکردید سزاوارتر شُدید از کسی که حکم کند بحدوث وانقضاء وانقراض آنها بدلیل آنکه قدم و بقاء ابدالآباد برای آنهامشاهده نکرده است؟ وانگهی آیا شما شب و روز و یکی بعد از دیگری آنها را مشاهده نمیکنید؟ مادیون: بلی حضرت(ص): پس آیا شما میبینید که آنها برای همیشه بوده وهستند؟ مادیون: بلی. حضرت(ص): پس آیا نزد شما اجتماع شب وروز باهم امکان دارد؟ مادیون: نه. حضرت(ص): پس در اینهنگام یکی از دیگری قطع میگردد ویکی از دیگری سبقت میگیرد ودیگری بعد از آن حادث میگردد. مادیون: همینطور است. حضرت(ص) در اینحال حکم کردید بحدوث آنچه که از شب و روز قبلا بوده وحال آنکه آنها را که از اول حادث بوده مشاهده نکرده اید بنابر این برای خداوند قدرت او را که آنها و یا سائر اشیاء را ایجاد فرموده انکار نکنید (و منکر خدا نشوید) ... حضرت (ع): آیا گفتید که این عالم قدیم و غیر محدث است در حالیکه شما عالم بآنچه اقرار و بآنچه انکار نمودید هستید؟ مادیون: بلی. حضرت(ص): پس اینکه مشاهده میکنیم از اشیاءکه بغضی انها نیازمند به بعضی دیگرند بخاطر انکه قوام وبرپائی وجودی برای آن بعضی نیست مگر بان بعضی دیگر که بان پیوسته گردد همانگونه که میبینیم اجزاء بناء نیازمند بیکدیگرند وگرنه پیوسته ومحکم نمیشود وهمچنین سائر انچه که میبینیم پس اگر این که برای قوام وتمامیت خود محتاج است برخی از آن به برخی دیگر قدیم باشد در اینحال بگوئید که اگر محدث بود چگونه بود؟ وصف و وضعیت آن چه بود؟ در اینهنگام آنها مبهوت و متحیر گشته ودانستند که انها برای محدث، صفتی را که با آن صفت آنرا توصیف نمایند نمیابند مگر آنکه در این عالم که گمان میکردند قدیم است وجود دارد پس عا جز مانده و عرضه داشتند: بزودی در امر خود نظر میکنیم.
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مناظره آنحضرت با ثنویه


سپس آنحضرت (ص) رو بسوی ثنویه نموده و فرمودند: وشما را چه چیز انگیزه سخنتان شده؟ ثنویه : برای آنکه اشیاء عالم را دو صف یافتیم خیر وشر و خیر را ضد شر یافته پس منکر شدیم که یک فاعل واحد چیزی و ضد آنرا انجام دهد بلکه برای هر یک فاعل مستقلی خواهد بود آیا نمیبینید که یخ محال است گرم کند همانطور آتش محال است چیزی را خنک نماید پس برای آنها دو صانع قدیم ثابت نمودیم نور و ظلمت. حضرت(ص): آیا شما سیاهی و سفیدی و قرمزی و زردی و... را نیافتید که هر کدام ضد دیگری است زیرا محال است دو تایی آنها در محل واحدی اجتماع کنند (و بهمان حال خود باقی بمانند) همانطور که حرارت و برودت ضد یکدیگر بوده چون محال است در محل واحدی جمع شوند؟ثنویه: بلی. حضرت(ص): پس چرا بعدد هر کدام آنها صانعی قدیم ثابت ننمودید که فاعل هر کدام از این رنگها غیر فاعل ضدی دیگر باشد؟ در اینگاه ساکت شدند.... تا آنجاکه عرضه داشتند: بزودی در امر خود اندیشه ونظر میکنیم ...
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مناظره آنحضرت با بت پرستان


سپس بسوی مشرکین عرب رو کرده وفرمودند: وشما چرا بتها را عبادت نمودید؟ مشرکان ما با این عبادت آنها بسوی خدای تعالی تقرب میجوئیم. حضرت(ص): اینها خود گوش شنوا داشته ومطیع پروردگار خود خدا و عبادت کننده او هستند تا شما بواسطه تعظیم و کرنش در برابر انها بسوی خدا تقرب بجوئید. مشرکان نه. حضرت(ص): شما بدست خود آنها را تراشیده اید پس اگر آنها شما را عبادت کنند اگر عبادت کردن آنها جائز باشد(3) سزوارتر است تا آن که شما آنها را عبادت نمائید وقتیکه تعظیم شما در مقابل آنها تعظیم در برابر شخصی نیست که عالم بمصالح وعواقب شما وحکیم در انچه شما را مکلف مینماید باشد(4) مشرکان در این جا بطور مختلف سخن گفتند بعضی گفتند: خدا در هیکلهای مردانی که به اینصورتها بودند حلول کرده پس ما این صورتها را درست کرده که آنها را تعظیم نمائیم وبرخی گفتند این صورتهای اقوامی گذشته است که پیش از ما مطیع خدا بودند پس ما صورتهای آنها راممثل و آنها را تعظیم نمودیم برای آنکه خدا را تعظیم نموده باشیم و برخی گفتند: چون خدا آدم را آفرید وامر نمود که ملائکه در برابر او سجده کنند ما برای سجده به آدم ازملائکه سزاوارتربودیم وازما فوت شد پس صورت آدم راتصویرنموده وبرای اوسجده می نمائیم بخاطرتقرب بسوی خدا همانطور که ملائکه تقرب جستند وهمانطور که شما بعقیده خود امر شده اید که بطرف (کعبه) سجده نمائید وچنین کردید سپس در این بلد بادست خود محرابهائی را ساخته که بسوی انها سجده کرده و در آن سجده قصد کعبه را نموده نه محرابهای خود را و به کعبه قصد تقرب بسوی خدا را نمودید. حضرت (ص) خطاب بآنها که گفتند: خدا در آن هیکلها حلول کرده... فرمودند: شما راه را خطا رفته و گمراه شدید زیرا شما پروردگار خود را با صفت مخلوقات توصیف نمودید آیا خدا در چیزی حلول میکند تا آنکه آن چیز اورا احاطه نماید پس در اینهنگام چه فرقی بین سائر چیزهائیکه در آن شئ حلول کرده از قبیل رنگ وطعم بو و... خواهد بود ؟ و چرا این شی که خدا در ان حلول کرده محدث واو قدیم باشد نه بالعکس؟وچگونه کسیکه همواره پیش از اماکن و محل ها بوده احتیاج بحلول در آنها داشته و خداوند عزو جل از ازل قبل از هر مکان و محل و... بوده هست و اگر اورا بصفت مُحدَثات توصیف نمائید لازم می آید که او را بزوال و حدوث هم توصیف نمایید و انچه را که بزوال و حدوث توصیف نمودید پس بفناء هم توصیف نمایید زیرا همه اینها از صفات حلول کننده و حلول شده است و همه اینها ذات را تغییر میدهد... سپس فرمودند : پس هنگامیکه آن خیال شما که خدا حلول مینماید باطل شد آن سخن شما هم که بر آن بنا نهاده بودید باطل شد. آنگاه آن گروه ساکت شده و گفتند بزودی در امور خود تفکر و نظر مینمائیم. بعد آنحضرت روبسوی گروه دوم نموده فرمودند شما بگوئید که وقتی تصویر کسانیکه خدا را عبادت میکردند عبادت کرده و برای ان سجده نمائید و نماز بخوانید و در نتیجه صورتهای خود را در سجود برای آنها بر خاک گذاشتید پس چه چیزی از تعظیم وعبادت و ...را برای رب العالمین باقی گذاشتید؟ آیا نمیدانید حق آنکه تعظیم وعبادتش لازم است آنستکه در این عبادت و تعظیم بنده ی او با او مساوی نشود؟ آیا میبینید پادشاهی یا بزرگی اگراو را با بردگانش در تعظیم وخشوع وخضوع مساوی نمودید آیا دراین مساوات پائین آوردن مقام شخص بزرگ نبوده همانطور که زیاد روی در بالا بردن شخص کوچک هم در آن هست؟ پاسخ دادند: آری. حضرت(ص): پس آیا نمیدانید که وقتی میخواهید خدا را با تعظیم در برابر تصاویر بندگان مطیع او تعظیم نمائید حق خود رب العالمین را (که در اصل حق تعظیم در برابر اوست) اداء نکرده اید؟ در اینهنگام آنها ساکت شده پس از آنکه گفتند:بزودی در امور خود نظر میکنیم سپس آن حضرت (ع) رو بسوی گروه سوم کرده فرمودند برای ما مثالی زدید و تشبیه بکار خود نمودید در حالیکه با هم مساوی نیستید زیرا ما بندگان مخلوق وتحت تربیت وامرو نهی خدا هستیم هر چه را امر فرماید مطیع بوده واز هر چه نهی فرماید دوری میجوئیم وهرگونه که اراده فرماید اورا عبادت مینمائیم پس اگر بهر نحوی از انحاء ما را امر فرماید اطاعت نموده واز آن تجاوز نکرده وبسوی غیر آن که امرواذن نفرموده نخواهیم رفت زیرا مانمیدانیم شایداز ما فقط همان اولی را اراده فرموده و از دومی تنفر داشته باشد و مارا نهی فرموده که از او پیشی بگیریم، پس هنگامیکه او را با روکردن بسوی کعبه عبادت نمائیم اورا اطاعت نموده سپس ما را امر فرمود که در سائر بلاد هم که باشیم باتوجه بسوی آن (کعبه) عبادت نمائیم پس اطاعت نمودیم ودر هیچ چیزی ازآن از متابعت امر او خارج نشدیم، وخداوند عزوجل اگر امر فرمود بسجده ی برآدم، امر بسجده برای تصویر او که غیر از خود اوست نفرمود پس برای شما نیست که این رابر آن قیاس کنید زیرا نمیدانید شاید از این کاری که در سجده برای تصویر انجام میدهید متنفر باشد چون شما را بآن امر نفرموده است. سپس فرمودند: آیا نمیبینید که اگر شخصی دریکروز خاصی اذن داد که در خانه او وارد شوید آیا بعد از آنهم میتوانید بدون امر او وارد شوید یا برای شما هست که در یک خانه دیگری که دارد، بدون امر او داخل شوید؟ یا اگر شخصی یک لباسی از لباسهای خود و... رابشما بخشید آیا شما میتوانید اگر ان را نگرفتید چیز دیگری مثل آن را از او بردارید؟ آن گروه : نه زیرا دردومی بما اذن نداده. آنحضرت: پس بمن بگوئید خدا سزاوارتر است بآنکه بر ملکش پیشی نگرفته و بدون امر او تصرفی نشود یا بعضی از مملوکین؟ آن گروه: بلکه خدا سزاوارتر است که بدون اذن او در ملکش تصرف نشود. آنحضرت: پس چرا شما چنین کردید وچه وقت خدا بشماامر فرمود که باین تصاویر سجده کنید؟ آن گروه: بزودی درکارخود نظر نموده وساکت شدند (پس آنها رفتند) و بیش از سه روز بر آنها نگذشت که همگی به محضر آنحضرت آمده اسلام آوردندوعرضه داشتند ما مثل حجت وبرهان شما ندیدیم ای محمد! نشهدانک رسول الله (ص).(5)


پی نوشته ها :
1- در اصطلاح علم کلام و معارف، قدیم یعنی آنکه سابقه نیستی نداشته و از ازل و همیشه وجود داشته یعنی خدا، بعکس حادث و مُحدَث که نبوده و سپس ایجاد شده مانند حضرت عیسی(ع) وهمهموجودات دیگر عالم. 2- و در نسخه ای ونیز در کتاب احتجاج است: حَدَثی (یعنی بوجود آمدن بعد از عدم) نیافتیم. 3- جواز به دو معنی استعمال میشود: 1- جواز تکوینی بمعنی امکان. 2- جواز تشریعی و یا نیز عقلی بمعنی مجاز بودن در شرع و یا نیزعقل و دراینجا ممکنست به هردو معنی آمده باشد، یعنی اگر عبادت کردن بتها امکان داشت ومیتوانستند وشرعاً هم مجاز بود. واز اینجا پاسخ بهمه آنهائی که در مثل هند غیر خدا مانند بت، آتش، درخت، گاو و یا غیره را می پرستندروشن میشود که اگر عبادت و تعظیم این چیزها که بشر بدست خود ساخته ویا مثل گاو و... را تربیت نموده جائز بود، شایسته بود که اینها در برابر آن سازنده وتربیت کننده یعنی انسان تعظیم و عبادت کنند نه بالعکس. آری روشن است که این کلام کاملا حکیمانه و منطقی و عقلائی است که اگر جواز به هر دو معنی وجود داشت هر مصنوع و تربیت شده ای سزاوار عبادت و تعظیم در برابر صانع و مربی خود بود وصانع و مربی شایسته تعظیم و کرنش و براستی اگر اندک تاملی شود چه زبونی و ذلت و خواری و بی خردی است که انسان به جای آنکه در پیشگاه صانع و آفریدگار خود و جهان کرنش و تعظیم نماید, در برابر گاو و خر و آتش وچوب و سنگ و فلز... که آن هم به دست خود ساخته یا پرورش داده تعظیم و بندگی کند؟!!و تا کی این انسان ها می خواهند بیدار شده و خود را از این زبونی رها کرده و به سوی صانع و آفریدگار اینها و جهان و این پیامبر عظیم الشان ,حکیم و عزت و نجات و سعادت بخش او بروند؟ واقعا دمی فکر کنند که چه بی خردی و حقارت ... است؟4- و شاید در عبارت عربی که «اذا لم یکن امرکم بتعظیمها من هو العارف بمصالکم ...» است از نساخ یا چاپ اشتباهی شده باشد زیرا عبارت روشن بنظر نمیرسد شاید بجای من ممن بوده و معنی این میشود وقتیکه امر شما بتعظیم انها از سوی آنکه عالم بمصالح شماو... است یعنی خدا نبوده باشد. 5- تفسیر حضرت امام حسن عسکری(ع)، احتجاج طبرسی(ره) که در بحار ج9 طبع اسلامیه از هر دومنبع در باب1 احتجاجات الرسول(ص) آمده است.
 

Similar threads

بالا