زمزمه های عاشقانه

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
انگشت ها را می بینی در میان تاریکی؟
حس می کنی چگونه به پوستت می چسبند؟
چگونه با اشتیاقی وحشیانه می لرزند؟
قدرتی را که عمیق ترشان می کند؟

وقتی لبانم را بر لبانت می فشارم،
خودم را با تمام قدرتم به تو می فشارم،
در میان تاریکی، می بینی این تسلیم،
این آرامش، این توجه، دشتی پس از باران را؟

و چرا دریغ می کنی اگر جایی دیگر بروم،
اگر، نزار از شب، به نزدت باز آیم؟
مرگ است که در تاریکی می بینی؟

نه، من مرگ را باز نخواهم آورد
من و تو دیریست درون خویشتن خویش آبش داده ایم
هر دو گذاشته ایم که چون شکوفه ای در این دشت بروید.
 

DAVOODKHATAR

کاربر فعال
شيشه مي شكند و زندگي مي گذرد

نوروز مي آيد تا به ما بگويد

تنها محبت ماندني است

پس دوستت دارم

چه شيشه باشم چه اثير سرنوشت
 

DAVOODKHATAR

کاربر فعال
بهترين لحظه ها وقتي است

كه بهترين ها به يادت باشند

بهترين نيستم ولي به يادتم
 

DAVOODKHATAR

کاربر فعال
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حالا او مرده.
چطور بايد بازوهای عشق حقيقی‌ام را از باد و برف بازشناسم؟
با هيچ مردی روبرو نمی‌شوم،
در ميدان يا خانه
حتی در خيابانی که ‌صدها تن می‌گذرند.
گرد و خاک عجول هرگز چهره‌ای ندارد.
ديگر، نه حتی انسان هم
در مرد يا در زن...
حالا او رفته‌است
چرا بايد عزا بگيرم برای عشق حقيقی‌ام
بيشتر از گل و لای، بيشتر از گل يا سنگ؟

کاتلین راین
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
گر نکاری گل من
علف هرز در آن می روید
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن
علف است
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
من از این فاصله ها دلگیرم...
بی تو این جا چه غریبانه شبی میمیرم..
ساعت گریه و غم هیچ نمی خوابد و من..
در الفبای زمان خسته از این تقدیرم..
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون دشت،
آب،
نور
چون عطر پونه بودم؛
در ژرفناي شب .
آمد نسيم و رايحه ام را برد
تا ساحل سپيده صبح ستاره سوز .
تا آستان روز .
***
چون راز سر به مهر نهان دارم
آن شور بخش واژه نامت را
من دره عميق غمم، در من
پرواز ده طنين كلامت را
***
من پرواز كرده ام .
از بامهاي دنيا،
تا دامهاي دنيا .
 

DAVOODKHATAR

کاربر فعال
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
 

afson jon

اخراجی موقت
من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی
مشت برمهره تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی وبه گفته خود خندیدی
ازهمین نغمه تاریک مرا ترساندی
برلبت نام خدا بود،خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود ومرا رقصاندی
دست ویرانگر توعادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صدپاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی واین گمشده را لرزاندی
جمع کن رشته ایمان دلم پاره شده است
من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی...؟
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
بودن و نبودنت هم
خوب است!
اینها اگر نباشد
کِی از نبودنت بمیرم
و
کجا برای باز دوباره بودنت پر پر بزنم؟!
بگذار زندگیم
همین قدر غیرعادی باشد
من همه این ها را دوست دارم​
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
من با تو ام ای رفیق ! با تو
همراه تو پیش می نهم گام
در شادی تو شریک هستم
بر جام می تو می زنم جام
من با تو ام ای رفیق ! با تو
دیری ست که با تو عهد بستم
همگام تو ام ،‌ بکش به راهم
همپای تو ام ، بگیر دستم
پیوند گذشته های پر رنج
اینسان به توام نموده نزدیک
هم بند تو بوده ام زمانی
در یک قفس سیاه و تاریک
رنجی که تو برده ای ز غولان
بر چهر من است نقش بسته
زخمی که تو خورده ای ز دیوان
بنگر که به قلب من نشسته
تو یک نفری ... نه !‌ بیشماری
هر سو که نظر کنم ، تو هستی
یک جمع به هم گرفته پیوند
یک جبهه ی سخت بی شکستی
زردی ؟ نه !‌ سفید ؟ نه !‌ سیه ، نه
بالاتری از نژاد و از رنگ
تو هر کسی و ز هر کجایی
من با تو ، تو با منی هماهنگ
سیمین بهبهانی
 

starless sky

عضو جدید


من رابطه هایی را دوست دارم که دو طرفه اند...
هر دو میکوشند برای ادامه دار شدنش...
هر دو خطر می کنند...
هر دو وقت می گذارند...
هزینه می کنند...
...
هر دو برای یک لحظه بیشتر، در کنار هم بودن با زمان هم میجنگند...
من عاشق رابطه های دو طرفه ام.
رابطه هایی که برای هر دو طرف ادامه اش، باارزشترین چیز دنیاست.
برای هر دو
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچوقت خوشبخت نبوده ام
نه آن روزها که با گلبرگ های گل سرخ
روی ناخن هایم گل می کاشتم
و نه اکنون
که تو هر روز برایم گل سرخ می آوری
تا باور کنم
مسافر کوچک
کهکشان های دوری
رها)
و آمده ای اهلیم کنی
دوست داری ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم
تا تو
هی مرا در آغوش بگیری
و من
تو را ...
حالا چه فرق می کند
خوشبخت باشی یا نباشی
دنیا روزی تمام می شود
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
گل ياس غنچه داره روي ديوار
پر از اندوه ذهنش از غم يار
داره مي بينتت هرجا و هردم
توي ذهن و خيالش هي دمادم
تنش گلبرگي از جنس تو داده
شده پژمرده از عشق تو ساده
ميخواد اين غنچه رو رودست بياره
نداره زير پات طاقت، نداره
چشاش تو خاك غربت كه اسيره
دلش در پيش توست پاش گيره گيره
شب و صبح از چشاش شبنم مي باره
نميدونه كسي شبنم كه نيست اشكاي زاره
شبا وقتي همه در خواب نازن
دلش تنگ و چشاش هم بازه بازن
نميدوني همش پر ميزنه حس نگاهش
نميخواد تا بره عشقت زيادش
نگاهت مي كنه از پشت شيشه
ميخواد با تو بمونه از همين جا تا هميشه
آخه شبها كه چشماتو مي بندي
نمي بيني لباش مال توئه تا تو بخندي
گل خشكيده ام در فكر آبي
بدون من مانده ام تا تو بخوابي
منم اون ياس غمگين روي ديوار
نشسته روبه روت هر شب چه بيدار
بخواب خوابت خوشه هر جا كه باشي
منم اينجا مي مونم تا كه پاشي
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقـتی کـه نیـستی
پـرنـده خیـالـم
بـه سـرش مـی زند
کـه خـود را
حلـق آویـز کـند
.........از دار دلتنگی ات!
بـه دادش نمـی رسـی؟

__________________
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
مــــاه را

بیشــــتر از همه دوست میداشتی

و حالا

ماه هرشب

تـــو را به یاد مـــن می آورد

می خواهم فراموشت کنم

اما این مــــاه

با هیچ دســـتمالی
پاك نمي‌شود
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
سیمای تو را ماه ندارد . . . که ندارد


ژرفای تو را چاه ندارد . . . که ندارد


در حسرت دیدار تو ای برگ شقایق


دل، طاقت یک آه ندارد . . . که ندارد


من گوشه ی چشمت به دو عالم نفروشم


این نازِ ِ نگه، شاه ندارد . . . که ندارد


معشوقه ی من پاک تر از قطره ی باران


و اللهِ که بدخواه ندارد . . . که ندارد


عمری است که سرگشته ی صحرای کویرم


این جاده به تو راه ندارد . . . که ندارد
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفسهایم به شماره افتاده

حالا کوچکترین صدایی در گوشم زمزمه ای آشنا دارد


کلمات مبهم شدند. این واژه چیست؟!


خدایا کجا هستم؟


این چاهی است تاریک یا که تیرگی شبهاست که به چشم من نا آشناست!

هوای تو را دارم
...
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب‌ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو می‌خواندم از لایتناهی.
آوای تو می‌آردم از شوق به پرواز
شب‌ها که سکوت است و سکوت و سیاهی.
امواج نوای تو ، به من می‌رسد از دور
دریایی و من تشنه‌ی مهر تو ، چو ماهی.
وین شعله که با هر نفسم می‌جهد از جان
خوش می‌دهد از گرمی این شوق گواهی
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق ، تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی ، هرچه تو گویی و تو خواهی.
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
تو دزدکی نگاهم می کنی و من نگاهم را از تو می دزدم
هردو دزدیم, نه؟!
 

amingraphic

عضو جدید
سلام به همه دوستان
لطفا اگر متن یا شعری مینویسید ذکر کنید که از چه کسی است.
اینطوری وقتی به قطعه ی زیبایی برخوردیم بتونیم حداقل اونو دنبال کنیم
سپاسگزارم
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
مي خواهم آنقدر سبز بمانم تا آنگاه كه باز ميگردي

اولين كسي باشم

كه به پيشواز بهار چشمانت مي آيد
 

گل هميشه بهار

عضو جدید
سلام بهونه ي قشنگ من براي زندگي

آره باز منم همون ديوونه ي هميشگي

فداي مهربونيات چه ميكني با سرنوشت

حال من رو اگه بخواي رنگ گلاي قاليه

جاي نگاهت بد جوري تو صحن چشمام خاليه

ابرا همه پيش منن اينجا هوا پر از غمه

از غصه هام هرچي بگم جون خودت بازم كمه

ديشب دلم گرفته بود رفتم كنار آسمون

فرياد زدم يا تو بيا يا من و پيشت برسون

فداي تو نمي دوني بي تو چه دردي كشيدم

حقيقت رو واست بگم به آخر خط رسيدم

رفتي و من تنها شدم با غصه هاي زندگي

قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگي

نمي دوني چقدر دلم تنگه براي ديدنت

براي مهربونيات نوازشات بوسيدنت

به خاطرت مونده يكي هميشه چشم به راهته

يه قلب تنها و كبود هلاك يه نگاهته
سلام ببخشيدا بعد از مصرع چه ميكني با سرنوشت مصرع دلم برات تنگ شده بود اين نامه رو واست نوشت هست اگه شعري و مينويسيد كامل بنويسيد
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستی که سیلی می زند
نمی داند
گاهی ماهی تنگ
عاشق نهنگ می شود
بیهوده سرم داد می کشند
نمی دانند
دیگر ماهی شده ام
و رودخانه ات از من گذشته است....
 

Similar threads

بالا