رد پای احساس ...

pakmojtaba

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هزار سال
پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند

دلتنگِ تو بودم،

انگار

هزار سال منتظر بودم

بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس

برایم دست تکان بدهی،

تا این شعر را برایت بنویسم
.

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشق باشی ..
درد داشته باشی وقتی تنهای در پارک های مزدوج قدم میزنی
اولین زنی که شبیه اوست را میبینی ، سیگار را روشن می کنی
پشت ِ دستت را داغ می کنی ، می گویی لعنتی عاشقی ته ی ندارد

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هرگز هیچ آدمی مجبور به ادعای الکی نیست

چرا الکی می گقتی که دوستم داری ؟
 

zemestoon

عضو جدید
بعضی وقتا به خودم قول می دم دیگه جوابشو ندم...

بهش محل نذارم...


صداشو نشنوم تا راحت تر به نبودش عادت کنم!!!!


ولی تا گوشیم زنگ میخوره نفسم میگیره...

آره شماره اونه ....

بعداز اولین زنگ جواب میدم...

حتی میگی "جانــــــــــــــــــم" !

نمی دونم چرا نمی تونم بعضی اوقات جلوی خودمو بگیــرم....

به گوشی نگاه می کنم,اصلا زنگ نخورده باز هم خیال کردم.....

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

موسم كوچ چشمانت كه مي رسد
قلبم بهانه مي گيرد
بي گمان
در غيبت نگاهت
لحظه هايم سخت مي گذرند...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بجای اسم تو

سه نقطه میگذارم...

جای احساسم به تو

سه نقطه میگذارم...

بجای تمام دلتنگی هایم

سه نقطه میگذارم…

نگاه میکنم و میبینم

زندگی ام پر شده از

نقطه ها…

پر شده از تو...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مي خواهم برايت بنويسم.

اما مانده ام که از چه چيز و از چه کسي بنويسم؟

از تو که بي رحمانه مرا تنها گذاشتي

يا از خودم که چون تک درختي در کوير خشک
مجبور به زيستن هستم.

از تو بنويسم که قلبت از سنگ بود يا از خودم که

شيشه اي بي حفاظ بودم؟
از چه بنويسم؟

از دلم که شکستي، يا از نگاه غريبه ات که با نگاهم آشنا شد؟

ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست

و رفت و ناپيدا شد.

از چه بنويسم؟


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه جلوی اینه می ایستم
خودم را در ان میبینم

دست روی شانه هایش می گذارم و
میگویم
چه تحملی دارد دلت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تلاش برای فراموش کردن

کسی که دوستش داری

درست مثل این است که بخواهی

کسی را که تا به حال ندیده ای

به خاطر بیاوری !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هی تو!
يه بارَم که شده مثل ِ من احمق باش...
نقطه ها رو بشمار...

شايد حرفي جا مونده باشه!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

سکــوتــ و صبــوری آدمهـــا را بــه حســابــ ضعــف و بــی کســی نگــذاریــد....

شــایــد هنـــوز بــه چیــزهــایـی پــای بنــدنــد

چیــزهــایـی کــه شمــا یــادتــانــ نـمی آیــد...​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من همان شبان ِ عاشقم
سینه چاک و ساکت و غریب
بی تکلّف و رها
در خراب ِ دشتهای دور
ساده و صبور
یک سبد ستاره چیده ام برای تو
یک سبد ستاره
کوزه ای پُر آب
دسته ای گل از نگاه ِ آفتاب
یک رَدا برای شانه های مهربان تو!
در شبان ِ سرد
چارُقی برای گامهای پُر توان ِ تو
در هجوم درد...
من همان بلال ِ الکنم ، در تلفظ ِ تو ناتوان
وای از این عتاب!
آه....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتــی کــه دیــر رسیــدم و بــا دیگــری دیــدمـتــ

فهــمیدم کــه گــاهــی

هــرگــز نــرسیـدن بهتـــر اسـتــ از دیــر رسیــدنــ . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر که مرا دید ...

تو رانفرین کرد ...

و من حواس خدا را پرت کردم که مبادا بشنود ...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدای چیک چیک اشکهایت را از پشت دیوار زمان میشنوم
میشنوم و میشنوم
که چه معصومانه در کنج شب برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی
و من میشنوم
میشنوم هیایوی زمانه را
که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد
آه .... ای شکوه بی پایان من
میشنوم
به آسمان بگو که من میشنوم
هر آنچه تو را شکسته و میشنوم هر آنچه در سکوته تو نهفته ......

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در کوی توام پای تمنا نرود
من سعی بسی کنم ولی پا نرود

خواهم که ز کویت روم اما چه کنم
کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست
آن کفشهای مهربانت را نمی دانست

رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد
دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست

اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست
شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست

قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم
ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست

لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم
حتی کتابی داستانت را نمی دانست
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
بــــــــس که دیوار دلـــــــم کوتــاه است
هــــــرکه از کوچــــــه تنهایـــــــی مـــــــن می گذرد
به هـــوای هوســـی هـــــم که شده
سرکـــی می کشــــد و می گـــــذرد...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب مهتابه و چشام بازم از یاد تو خیسه

دیگه عادت شده با بغض واسه تو مینویسه

کاش می فهمیدی که قلبم خونه آرزوهات بود

یه نفس تنها نبودی همیشه دلم باهات بود...

آسمون و ماه نقرش با یه عالمه ستاره

شاهدن که این بریدن دیگه برگشتی نداره

رفتی بی اونکه بدونی دل من مال خودت بود

حال بغضای شبونم به خدا حال خودت بود

سهم چشای تو بودن توی دنیا هرچی داشتم

واسه ی خاطر نازت جونمو گرو گذاشتم
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمـــی دانــم کجـــای بــازی ما اشتــباه بـــود
کــه تو دیگـــــر همـــبازی مـــن نیستــی و مـــن هنــوز
گرگــم بــه هـــوای تـــو...!
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهشت چشماش مال تو،من تو نگاش گُر میگیرم

تو مهربونی شو میخوای،من واسه اخمهاش میمیرم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دریای خروشان عشق،چهره مهتاب را بر هم میزد و ساحل،غروب سرخ را به رنگ شعر در آورده بود

وتنها مجنون حقیقت کنار ساحل به همراه یگانه خاطر خویش،قصیده غم را زیر لبان لعلش بارها زمزمه میکرد



دلتنگ بود

خشک مثل بت

سوگند خورده بود که هیچگاه،پژمرده شدن یاس سفید را در ذهنش تجسم نکند

آشفته از حال دیار از دیدار یار

متن دلش پر از واژه های درهم بود

لبانش غنچه شده و دیگر مثل گل نمیشکفت

نثری روان در سر داشت آغشته به بوی خوش نسیم وبه عطر باران
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هترین حرفی که بهم زدی یادته؟
هیچوقت از یادم نمیره
همیشه توی گوشمه
تو مگه قلب منی که صدای نفسهات هر جا هستی با منه



گفتی عشق مثل پروانه است که اگه سفت بگیریش میمیره اگه هم شل بگیری از دستت میپره میره
من ترسیدم که بمیره شل گرفتم
بی تو چه کنم؟؟؟؟؟؟
رفتنت موج غریبی است که دل میشکند



میدونم مغروری
هیچگاه به خودت اجازه فرود نمیدی
پرواز رو دوست داری
دوست نداری دستمو بگیری یادم بدی چطور میشه پرواز کرد؟
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقـــــــــدر خوشحـال بود شیطـان

وقتـــــی سیبــــــــ را چیــــــدم
گمـــان می کـــــــــرد فریبــــــــــــ داده استــــــــ مـــــــــرا...
نمی دانستـــــــ تـــو پرسیــــده بـــودی؛

مــــــــرا بیشتـــــــــر دوســـــت داری یا مــــــــاندن در بهشــــت را...؟
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست هایم را نمیخواهم "
وقتی دوریمان آنقدر میشود
که دیگر بوی دستانت را
نمیدهند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باور نکن تنهاییت را
من در تو پنهانم تو در من
ازمن به من نزدیکتر تو
ازتو به تو نزدیکتر من

باور نکن تنهاییت را
تا یک دلو یک درد داری
تا در عبور از کوچه ی عشق
بر دوش هم سر می گذاری

دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهاییت را
هرجای ای دنیا که باشی
من با توئم تنهای تنها
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برات هر لحظه حرفی تازه داشتم برات هر لحظه شعری میسرودم

یکی یکدونه ی قلب تو بودم یکی یکدونه ی قلب تو بودم

برات روزی صدای ساز بودم طنین دلکش آواز بودم

میون جمله های عاشقونه منم اونکه برات همراز بودم

برام از عشق عاشقها میگفتی از عاشق بودن دلها میگفتی

برام از عشق و احساس خدایی برام از خوبی دنیا میگفتی

نمیدونم چرا از من گذشتی همه پلها رو پشت سر شکستی

نمیدونم پر مرغای عشقو چرا کنج قفسهاشون شکستی

بیا تا عشقو تو چشمات ببینم برات هر چی گله سرخه بچینم

بیا زیر و بم فریاد من شو یکی شو با منو همراز من شو
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگي به من آموخت چگونه اشک بر يزم ... اما اشک به من نياموخت چگونه زندگي کنم ...زندگي به من آموخت درد و رنج چيست ... ولي به من نياموخت چگونه تحملش کنم ...زندگي به من آموخت بي صدا گر يستن را ...پس تا هست زندگي بايد کرد ...تا عشق هست ... عاشقي بايد کرد …تا دوستي هست ... دوست بايد داشت …تا دل هست ... بايد باخت …تا اشک هست ... بايد ر يخت... تا لب هست ... بوسه بايد زد…تا بوسه هست ... بايد زد …تا معشوق هست ... عاشق بايد بود …تا شب هست ... بيدار بايد بود …تا هستي ... بايد بود
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا