shahab-naughty
عضو جدید
سالهای خوبی بود...هییییییییییییییی!!!!
خوب یکی از شیرین ترین خاطرات ترم 2 ما بود. که امتحانای اون ترم به طور اختیاری به شهریور منتقل شد. هر چند از نظر نمرات اون ترم بدترین بود ولی کلاً وقایع خرداد اون سال شور جالبی داشت.
دوستان گل چطوره از این به بعد در مورد خاطرات و وقایع دانشگاهمون صحبت کنیم ......
پیشنهاد هم میدم اول پیشکسوتها ( اقا فرزاد و مجتبی و طیبه و ...کلا دانشجوهای ورودی قدیم اول خاطرات و وقایع بگن تا هم خاطرات تازه بشه و هم تغییرات دانشگاه بیشتر مشخص بشه ..........
اگر قبوله از پست بعد شروع کنید
دوستان گلم جسارت نباشه ...البته ممیدونم شما همتون از من بیشتر میدونید و نیاز به گفتن نیست
فقط لطف کنید وقایع سیاسی اون سالها رو با تفصیل نگید ..........فکر کنم گفتن تاریخش کافی باشه ........ماشالا همه این تاریخها رو خوب حفظ هستن
( اخه این تاپیک یک دفعه اخطار گرفته ...........)
بابا بنده خدا راست میگه دیگه !!!!!!!!!ببین چه جوری از ترس می لرزه لطفا همگی خاطراتتون رو از گنجشک های علم وصنعت شروع کنید!!!!!!که در این تاپیک رو خدای نکرده تخته نکنند!!!!!!!!!!چشم سارا خانوم
هرچند مت درباره وقایع سیاسیش چیزی نگفتم که!!! از بهم ریختگی امتجانات گفتم
ولی ok
من اون سال , سال 3 بودم
خیلی با حال بود , یک شیر تو شیری شده بود
سر همین مسابل 18 تیر ریخته بودند خوابگاه حکیمیه, سر همین موضوع گفتند امتحانات شهریور, اما هر کی بخواد میتونه تیر ماه هم امتحان بده
بچه ها هم حسابی حال کردند, هر کی شهریور امتحان داد برد, استادا حوصله طرح سوال نداشتند, حسابی اسون گرفتند
جالبش اینجا بود هر کی امتحان تیر ماهش رو بد داده بود, شهریور دوباره امتحان داد!!!!!!!!!!!!!
من که اون ترم مشروط شدم... معادلات و ریاضی 2 رو افتادم...
خاطراتی که از علم و صنعت یادمه یکی کتک خوردن دکتر صالحی بود که فکر کنم پاییز 83 بود... بنده خدا رو از تو اتاقش کشیدن بیرون کشون کشون سوار اتوبوس شرکت واحد کردن بردنش... و در پی اون با خاک یکسان شدن سوله ی بسیج... سر همین قضیه خیلی از بچه های انجمن تعلیق خوردن... حالا اینکه چرا این اتفاقات افتاد بماند... که تا همینجاشم کلی سیاسی شد...
یکی دیگه تحصنی بود که سر اخراج تعداد زیادی از دانشجوها شد... خیلی از دانشجوهایی که کمتر از 20 واحدشون مونده بود سر مشروطی و سنوات داشتن اخراج میشدن... که خیلیاشون برگشتن...
یکی هم همین پارسال آتیش گرفتن خوابگاه دخترا ... که اتفاقا دست بر قضا همون موقع من رفته بودم خوابگاه کار داشتم...
یه بار هم من و دوستان چند نقطه ی دانشگاه رو آتیش زدیم... نصفه شب...
خاطرات زیادی داشتیم... یادم بیاد میگم...
من که اون ترم مشروط شدم... معادلات و ریاضی 2 رو افتادم...
خاطراتی که از علم و صنعت یادمه یکی کتک خوردن دکتر صالحی بود که فکر کنم پاییز 83 بود... بنده خدا رو از تو اتاقش کشیدن بیرون کشون کشون سوار اتوبوس شرکت واحد کردن بردنش... و در پی اون با خاک یکسان شدن سوله ی بسیج... سر همین قضیه خیلی از بچه های انجمن تعلیق خوردن... حالا اینکه چرا این اتفاقات افتاد بماند... که تا همینجاشم کلی سیاسی شد...
یکی دیگه تحصنی بود که سر اخراج تعداد زیادی از دانشجوها شد... خیلی از دانشجوهایی که کمتر از 20 واحدشون مونده بود سر مشروطی و سنوات داشتن اخراج میشدن... که خیلیاشون برگشتن...
یکی هم همین پارسال آتیش گرفتن خوابگاه دخترا ... که اتفاقا دست بر قضا همون موقع من رفته بودم خوابگاه کار داشتم...
یه بار هم من و دوستان چند نقطه ی دانشگاه رو آتیش زدیم... نصفه شب...
خاطرات زیادی داشتیم... یادم بیاد میگم...
بابا بنده خدا راست میگه دیگه !!!!!!!!!ببین چه جوری از ترس می لرزه لطفا همگی خاطراتتون رو از گنجشک های علم وصنعت شروع کنید!!!!!!که در این تاپیک رو خدای نکرده تخته نکنند!!!!!!!!!!
جالا بریم سراغ گنجشک ها
هر چند اونا هم خوب بود
حقیقتش دوران دانشگاه خیلی به من خوش گذشت
فکر کنم بهترین سال های علم و صنعت همون سال ها بود, قبل از دوران خاتمی که افتضاح بود, میدونید که معروف بوده به حوزه.
یکی از اساتید تعریف میکرد جوری شده بود که استاد ها هم با ترس و لرز با آقا ها و یا برعکس صحبت میکردند!!!!!!!!!!
الان هم که دیگه..............
یکی از برنامه های زمستونی دانشگاه برف بازیش بود...
اون موقع ها ورودی شیمی دانشگاه یکی از حراستی ها یه پیرمرد خیلی نازنین بود ( بازنشته شد)
حسابی که بازی میکردیم, میومد میگفت بچه ها دیگه بسه, یه وقت از بالا میان بهوتتون گیر میدن
آخی خیلی مهربون بود, هر جا هست خدا حفظش کنه
دوست عزیز اگر من حرفی زدم برای این بوده که تاپیکمون باقی بمونه ..........وگرنه از ترس نمی لرزم ..............چون اخطار تاپیک هم تقصیر من و مجتبی بود ...........بابا بنده خدا راست میگه دیگه !!!!!!!!!ببین چه جوری از ترس می لرزه لطفا همگی خاطراتتون رو از گنجشک های علم وصنعت شروع کنید!!!!!!که در این تاپیک رو خدای نکرده تخته نکنند!!!!!!!!!!
الان بیا ببین حوزه رو کجا گذاشتن................کلاسهای درسهای پایه جدا کردن........فکر کنم بهترین سال های علم و صنعت همون سال ها بود, قبل از دوران خاتمی که افتضاح بود, میدونید که معروف بوده به حوزه.
یکی از اساتید تعریف میکرد جوری شده بود که استاد ها هم با ترس و لرز با آقا ها و یا برعکس صحبت میکردند!!!!!!!!!!
الان هم که دیگه..............
خوب اول مجتبی جان شما لطف کن داستان اتش بازیت تعریف کن تا ما بی نصیب نمونیم........من که اون ترم مشروط شدم... معادلات و ریاضی 2 رو افتادم...
خاطراتی که از علم و صنعت یادمه یکی کتک خوردن دکتر صالحی بود که فکر کنم پاییز 83 بود... بنده خدا رو از تو اتاقش کشیدن بیرون کشون کشون سوار اتوبوس شرکت واحد کردن بردنش... و در پی اون با خاک یکسان شدن سوله ی بسیج... سر همین قضیه خیلی از بچه های انجمن تعلیق خوردن... حالا اینکه چرا این اتفاقات افتاد بماند... که تا همینجاشم کلی سیاسی شد...
یکی دیگه تحصنی بود که سر اخراج تعداد زیادی از دانشجوها شد... خیلی از دانشجوهایی که کمتر از 20 واحدشون مونده بود سر مشروطی و سنوات داشتن اخراج میشدن... که خیلیاشون برگشتن...
یکی هم همین پارسال آتیش گرفتن خوابگاه دخترا ... که اتفاقا دست بر قضا همون موقع من رفته بودم خوابگاه کار داشتم...
یه بار هم من و دوستان چند نقطه ی دانشگاه رو آتیش زدیم... نصفه شب...
خاطرات زیادی داشتیم... یادم بیاد میگم...
این وضع بگذره فکر کنم گنجشکهای نر و ماده علم و صنعت هم باید رو درختهای جداگانه بشیننا فیزیک ریاضی هم جدا شد؟ عجب.
اون دوستتون چه حرفی زده ها. این آتش سوزی مال کی بوده؟خوب اول مجتبی جان شما لطف کن داستان اتش بازیت تعریف کن تا ما بی نصیب نمونیم........
یه خاطره بگم از اتش سوزی خوابگاه.........
من خوابگاهی نیستم اما واقعا دلم برا دخترها سوخت ..........روز بعد از اون اتفاق ما امتحان میان ترم انتقال جرم داشتیم .........چقدر هم استاد سخت گرفت ...........بیچاره دخترها استرس داشتن .............نتونسته بودن با خیال راحت درس بخونن..........اخه چند روز قبلش هم اتش سوزی کوچک شده بود..........
اما خاطره خنده دارش اینه که برای اروم کردن جو خوابگاه دختران و اینکه دخترها مطمین باشن اتفاقی دیگه نمیفته بعد از اتش سوزی دکتر جبل عاملی و یکی دوتا استاد دیگه ( البته اقا ) تصمیم گرفتن چند شب در خوابگاه دختران بخوابن .........
یه شب یکی از دخترها داشت تو راهرو خوابگاه قدم میزد یکی از حراستهای خانم خوابگاه گفت دخترم چادرت سرت کن مگه نمیبینی اقایون داخل خوابگاهن ............( اخه یه اقایی تو راهرو بود)
دوست ما هم عصبانی شد گفت اصلا این اقایون که هیچ کار نمی کنن و فقط به ادم زل میزنن تو خوابگاه چه کار میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا فکر کنید اون اقا کی میتونسته باشه .............جوابش سادست جبل عاملی.
بیچاره دوست من هم نشناخته بود .......وقتی این حرف زد جبل از راهرو رفت بیرون
این وضع بگذره فکر کنم گنجشکهای نر و ماده علم و صنعت هم باید رو درختهای جداگانه بشینن
آتش سوزی برای سال گذشته بود ........دقیقا اواسط پاییز بود فکر کنم.........چون ترم 5 بودم و میان ترم جرم هم داشتیم ..........اون دوستتون چه حرفی زده ها. این آتش سوزی مال کی بوده؟
زمان ما که یه دفعه تو حوابگاه دخترها مرد پیدا شده بود. سالش یادم نیست
طرح بعدی فکر کنم پاک سازی پارک جلوی صنایع باشه. شما ورودی چندی مگه؟
ه بارم بلایی سر خسروی آموزش (میشناسین دیگه؟...)
پس موضوع عذاب وجدانه!!!!!اگه این تاپیک رو ببندند!!!!!!!من یکی که شیرم رو حلالتون نمیکنم!!!عاقتون می کنم!!!!!!!!!!!!!!!!دوست عزیز اگر من حرفی زدم برای این بوده که تاپیکمون باقی بمونه ..........وگرنه از ترس نمی لرزم ..............چون اخطار تاپیک هم تقصیر من و مجتبی بود ...........
چه میشه کرد...........به این میگن ازادی بیان.......
آره دیگه!!!!!!!!کلا ما علم و صنعتی ها همه چیزمون با دانشگاه های دیگه فرق میکنه!!!!!!!!!همه ی تاپیکای دیگه به خاطر امتحانا خلوت شده... تاپیک دانشگاهه ما زمان امتحانا شلوغ تر هم شده...
علم و صنعتی یعنی این...
همه ی تاپیکای دیگه به خاطر امتحانا خلوت شده... تاپیک دانشگاهه ما زمان امتحانا شلوغ تر هم شده...
علم و صنعتی یعنی این...
آره اعجوبه ای هستیم برای خودمون!!!!!!!!!!!!!!!علم و صنعتی ها کلا همیشه باحالند
به نظر من علم و صنعتی ها چند بعدیند ( اکثرا). تو همه زمینه های زندگی فعالند و موفق
خوابگاه که آتیش گرفته بود یکی از دختر های خوابگاه میخواست از طبقه ی سوم بپره پایین... که البته فقط از ترس دود میخواست چنین کاری کنه و آتیشی وارد اتاق نشده بوده...
آتیش سوزی که ما نصفه شب راه انداختیم سر یه قضیه ای بود که نمیتونم بگم... ولی جوری شده بود که کل نگهبانی و حراست دانشگاه با کپسول و موتور میرفتن آتیشارو خاموش میکردن... یکی از آتیش سوزیها هم که نزدیک در بانک بود در حدی بود که آتیشنشانی اومد... بیچاره ها فکر میکردن هر لحظه ممکنه حراستم آتیش بگیره... البته ما از این کار هدفی داشتیم که به هدفمونم رسیدیم...
یه بارم بلایی سر خسروی آموزش (میشناسین دیگه؟...) آوردیم که درسی باشه تا برخوردش رو با دانشجو درست کنه...
سیگارت هم که سر کلاسها زیاد میترکوندیم... یکیم اتفاقا سر یکی از کلاسای دانشکده شیمی ترکوندیم...
بقیه خاطره ها رو هم نمیگم دیگه...
حسابس شیطون بودیا مهندس
تا تونستی اتیش سوزوندی