دانشگاه علم و صنعت ایران

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Clemenza

عضو جدید
خوب یکی از شیرین ترین خاطرات ترم 2 ما بود. که امتحانای اون ترم به طور اختیاری به شهریور منتقل شد. هر چند از نظر نمرات اون ترم بدترین بود ولی کلاً وقایع خرداد اون سال شور جالبی داشت.
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب یکی از شیرین ترین خاطرات ترم 2 ما بود. که امتحانای اون ترم به طور اختیاری به شهریور منتقل شد. هر چند از نظر نمرات اون ترم بدترین بود ولی کلاً وقایع خرداد اون سال شور جالبی داشت.


من اون سال , سال 3 بودم
خیلی با حال بود , یک شیر تو شیری شده بود
سر همین مسابل 18 تیر ریخته بودند خوابگاه حکیمیه, سر همین موضوع گفتند امتحانات شهریور, اما هر کی بخواد میتونه تیر ماه هم امتحان بده
بچه ها هم حسابی حال کردند, هر کی شهریور امتحان داد برد, استادا حوصله طرح سوال نداشتند, حسابی اسون گرفتند
جالبش اینجا بود هر کی امتحان تیر ماهش رو بد داده بود, شهریور دوباره امتحان داد!!!!!!!!!!!!!:biggrin::biggrin:
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان گل چطوره از این به بعد در مورد خاطرات و وقایع دانشگاهمون صحبت کنیم ......
پیشنهاد هم میدم اول پیشکسوتها ( اقا فرزاد و مجتبی و طیبه و ...کلا دانشجوهای ورودی قدیم اول خاطرات و وقایع بگن تا هم خاطرات تازه بشه و هم تغییرات دانشگاه بیشتر مشخص بشه ..........
اگر قبوله از پست بعد شروع کنید:gol:

موافقم;)
 

htaheri

عضو جدید
هی داددست رو دلم نذار که خونه!!!!!!!!!اون وقتها بر وبچه ها با معرفت تر بودند!!!!!!!!مخصوصا این برو بچه های م.شیمی!!!!!!!!!!!:biggrin::biggrin::biggrin:
 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داستانهای ما و علم و صنعت.......

داستانهای ما و علم و صنعت.......

دوستان گلم جسارت نباشه ...:redface:البته ممیدونم شما همتون از من بیشتر میدونید و نیاز به گفتن نیست
فقط لطف کنید وقایع سیاسی اون سالها رو با تفصیل نگید ..........فکر کنم گفتن تاریخش کافی باشه ........ماشالا همه این تاریخها رو خوب حفظ هستن
( اخه این تاپیک یک دفعه اخطار گرفته ...........:cry::cry::cry:)
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان گلم جسارت نباشه ...:redface:البته ممیدونم شما همتون از من بیشتر میدونید و نیاز به گفتن نیست
فقط لطف کنید وقایع سیاسی اون سالها رو با تفصیل نگید ..........فکر کنم گفتن تاریخش کافی باشه ........ماشالا همه این تاریخها رو خوب حفظ هستن
( اخه این تاپیک یک دفعه اخطار گرفته ...........:cry::cry::cry:)

چشم سارا خانوم:gol:
هرچند مت درباره وقایع سیاسیش چیزی نگفتم که!!!;) از بهم ریختگی امتجانات گفتم:smile:
ولی ok;)
 

htaheri

عضو جدید
چشم سارا خانوم:gol:
هرچند مت درباره وقایع سیاسیش چیزی نگفتم که!!!;) از بهم ریختگی امتجانات گفتم:smile:
ولی ok;)
بابا بنده خدا راست میگه دیگه !!!!!!!!!ببین چه جوری از ترس می لرزه:biggrin: لطفا همگی خاطراتتون رو از گنجشک های علم وصنعت شروع کنید!!!!!!که در این تاپیک رو خدای نکرده تخته نکنند!!!!!!!!!!
 
آخرین ویرایش:

mojtaba_81

عضو جدید
من اون سال , سال 3 بودم
خیلی با حال بود , یک شیر تو شیری شده بود
سر همین مسابل 18 تیر ریخته بودند خوابگاه حکیمیه, سر همین موضوع گفتند امتحانات شهریور, اما هر کی بخواد میتونه تیر ماه هم امتحان بده
بچه ها هم حسابی حال کردند, هر کی شهریور امتحان داد برد, استادا حوصله طرح سوال نداشتند, حسابی اسون گرفتند
جالبش اینجا بود هر کی امتحان تیر ماهش رو بد داده بود, شهریور دوباره امتحان داد!!!!!!!!!!!!!:biggrin::biggrin:

من که اون ترم مشروط شدم... معادلات و ریاضی 2 رو افتادم...
خاطراتی که از علم و صنعت یادمه یکی کتک خوردن دکتر صالحی بود که فکر کنم پاییز 83 بود... بنده خدا رو از تو اتاقش کشیدن بیرون کشون کشون سوار اتوبوس شرکت واحد کردن بردنش... و در پی اون با خاک یکسان شدن سوله ی بسیج... سر همین قضیه خیلی از بچه های انجمن تعلیق خوردن... حالا اینکه چرا این اتفاقات افتاد بماند... که تا همینجاشم کلی سیاسی شد...
یکی دیگه تحصنی بود که سر اخراج تعداد زیادی از دانشجوها شد... خیلی از دانشجوهایی که کمتر از 20 واحدشون مونده بود سر مشروطی و سنوات داشتن اخراج میشدن... که خیلیاشون برگشتن...
یکی هم همین پارسال آتیش گرفتن خوابگاه دخترا ... که اتفاقا دست بر قضا همون موقع من رفته بودم خوابگاه کار داشتم...
یه بار هم من و دوستان چند نقطه ی دانشگاه رو آتیش زدیم... نصفه شب... :cool:
خاطرات زیادی داشتیم... یادم بیاد میگم...:smile:
 

Clemenza

عضو جدید
من که اون ترم مشروط شدم... معادلات و ریاضی 2 رو افتادم...
خاطراتی که از علم و صنعت یادمه یکی کتک خوردن دکتر صالحی بود که فکر کنم پاییز 83 بود... بنده خدا رو از تو اتاقش کشیدن بیرون کشون کشون سوار اتوبوس شرکت واحد کردن بردنش... و در پی اون با خاک یکسان شدن سوله ی بسیج... سر همین قضیه خیلی از بچه های انجمن تعلیق خوردن... حالا اینکه چرا این اتفاقات افتاد بماند... که تا همینجاشم کلی سیاسی شد...
یکی دیگه تحصنی بود که سر اخراج تعداد زیادی از دانشجوها شد... خیلی از دانشجوهایی که کمتر از 20 واحدشون مونده بود سر مشروطی و سنوات داشتن اخراج میشدن... که خیلیاشون برگشتن...
یکی هم همین پارسال آتیش گرفتن خوابگاه دخترا ... که اتفاقا دست بر قضا همون موقع من رفته بودم خوابگاه کار داشتم...
یه بار هم من و دوستان چند نقطه ی دانشگاه رو آتیش زدیم... نصفه شب... :cool:
خاطرات زیادی داشتیم... یادم بیاد میگم...:smile:

من پاس کردم این ها رو ولی همه رو با 10.5 ترم شیر ت وشیری بود به قول اون دوستمون.

سال 83 که سر جریان صالحی یک هفته می اومدیم دانشگاه کلاس تشکیل نبود. دوستان تذکر دادن (بحث سیاسی) من نمی دونم قوانین اینجا چی جوریه لذا فعلاً بشتر باز نمی کنم.
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که اون ترم مشروط شدم... معادلات و ریاضی 2 رو افتادم...
خاطراتی که از علم و صنعت یادمه یکی کتک خوردن دکتر صالحی بود که فکر کنم پاییز 83 بود... بنده خدا رو از تو اتاقش کشیدن بیرون کشون کشون سوار اتوبوس شرکت واحد کردن بردنش... و در پی اون با خاک یکسان شدن سوله ی بسیج... سر همین قضیه خیلی از بچه های انجمن تعلیق خوردن... حالا اینکه چرا این اتفاقات افتاد بماند... که تا همینجاشم کلی سیاسی شد...
یکی دیگه تحصنی بود که سر اخراج تعداد زیادی از دانشجوها شد... خیلی از دانشجوهایی که کمتر از 20 واحدشون مونده بود سر مشروطی و سنوات داشتن اخراج میشدن... که خیلیاشون برگشتن...
یکی هم همین پارسال آتیش گرفتن خوابگاه دخترا ... که اتفاقا دست بر قضا همون موقع من رفته بودم خوابگاه کار داشتم...
یه بار هم من و دوستان چند نقطه ی دانشگاه رو آتیش زدیم... نصفه شب... :cool:
خاطرات زیادی داشتیم... یادم بیاد میگم...:smile:

من سر جریان صالحی دیگه دانشگاه نبودم, ولی میدونید که دکتر صالحی تنها رییس دانشگاهی بود که انتخاب شده بود نه انتصاب!!!

ترم اولی که وارد دانشگاه شده بودم هم چنین اتفاقی افتاده بود, میخواستند یک سری از بچه رو سر قلضیه سنوات اخراج کنند, یک سری از بچه ها هم به طرفداری ازشون یک هفته ای رو تحصن کردند شب و روز جلوی در اصلی دانشگاه سپری کردند, تو سرما !!!!

برا ما ترم اولیه ها خیلی جالب بود, هر روز که میومدیم میدیم بچه ها از دیشب جلو در خوابیدند:surprised:
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا بنده خدا راست میگه دیگه !!!!!!!!!ببین چه جوری از ترس می لرزه:biggrin: لطفا همگی خاطراتتون رو از گنجشک های علم وصنعت شروع کنید!!!!!!که در این تاپیک رو خدای نکرده تخته نکنند!!!!!!!!!!

جالا بریم سراغ گنجشک ها;):biggrin:
هر چند اونا هم خوب بود
حقیقتش دوران دانشگاه خیلی به من خوش گذشت
فکر کنم بهترین سال های علم و صنعت همون سال ها بود, قبل از دوران خاتمی که افتضاح بود, میدونید که معروف بوده به حوزه.
یکی از اساتید تعریف میکرد جوری شده بود که استاد ها هم با ترس و لرز با آقا ها و یا برعکس صحبت میکردند!!!!!!!!!!:surprised::cry:

الان هم که دیگه.............. ;)

یکی از برنامه های زمستونی دانشگاه برف بازیش بود...
اون موقع ها ورودی شیمی دانشگاه یکی از حراستی ها یه پیرمرد خیلی نازنین بود ( بازنشته شد)
حسابی که بازی میکردیم, میومد میگفت بچه ها دیگه بسه, یه وقت از بالا میان بهوتتون گیر میدن

آخی خیلی مهربون بود, هر جا هست خدا حفظش کنه:gol::gol::gol:
 

Clemenza

عضو جدید
جالا بریم سراغ گنجشک ها;):biggrin:
هر چند اونا هم خوب بود
حقیقتش دوران دانشگاه خیلی به من خوش گذشت
فکر کنم بهترین سال های علم و صنعت همون سال ها بود, قبل از دوران خاتمی که افتضاح بود, میدونید که معروف بوده به حوزه.
یکی از اساتید تعریف میکرد جوری شده بود که استاد ها هم با ترس و لرز با آقا ها و یا برعکس صحبت میکردند!!!!!!!!!!:surprised::cry:

الان هم که دیگه.............. ;)

یکی از برنامه های زمستونی دانشگاه برف بازیش بود...
اون موقع ها ورودی شیمی دانشگاه یکی از حراستی ها یه پیرمرد خیلی نازنین بود ( بازنشته شد)
حسابی که بازی میکردیم, میومد میگفت بچه ها دیگه بسه, یه وقت از بالا میان بهوتتون گیر میدن

آخی خیلی مهربون بود, هر جا هست خدا حفظش کنه:gol::gol::gol:

برف سال 81 و 82 اومد ولی برف بعدی 84 بود فکر کنم آره باحال بود. ما که از اون بالا دانشکده زبان تا پشت ورزشگاه هر جا فضا خوب بود به این امر مبادرت ورزیدیم:D
 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بابا بنده خدا راست میگه دیگه !!!!!!!!!ببین چه جوری از ترس می لرزه:biggrin: لطفا همگی خاطراتتون رو از گنجشک های علم وصنعت شروع کنید!!!!!!که در این تاپیک رو خدای نکرده تخته نکنند!!!!!!!!!!
دوست عزیز اگر من حرفی زدم برای این بوده که تاپیکمون باقی بمونه ..........وگرنه از ترس نمی لرزم ..............چون اخطار تاپیک هم تقصیر من و مجتبی بود ...........
چه میشه کرد...........به این میگن ازادی بیان.......:(
 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فکر کنم بهترین سال های علم و صنعت همون سال ها بود, قبل از دوران خاتمی که افتضاح بود, میدونید که معروف بوده به حوزه.
یکی از اساتید تعریف میکرد جوری شده بود که استاد ها هم با ترس و لرز با آقا ها و یا برعکس صحبت میکردند!!!!!!!!!!:surprised::cry:

الان هم که دیگه.............. ;)
الان بیا ببین حوزه رو کجا گذاشتن................کلاسهای درسهای پایه جدا کردن........
که خدای ناکرده ....زبان لال...........خودتون دیگه بقیش حدس بزنید ............:surprised:
 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من که اون ترم مشروط شدم... معادلات و ریاضی 2 رو افتادم...
خاطراتی که از علم و صنعت یادمه یکی کتک خوردن دکتر صالحی بود که فکر کنم پاییز 83 بود... بنده خدا رو از تو اتاقش کشیدن بیرون کشون کشون سوار اتوبوس شرکت واحد کردن بردنش... و در پی اون با خاک یکسان شدن سوله ی بسیج... سر همین قضیه خیلی از بچه های انجمن تعلیق خوردن... حالا اینکه چرا این اتفاقات افتاد بماند... که تا همینجاشم کلی سیاسی شد...
یکی دیگه تحصنی بود که سر اخراج تعداد زیادی از دانشجوها شد... خیلی از دانشجوهایی که کمتر از 20 واحدشون مونده بود سر مشروطی و سنوات داشتن اخراج میشدن... که خیلیاشون برگشتن...
یکی هم همین پارسال آتیش گرفتن خوابگاه دخترا ... که اتفاقا دست بر قضا همون موقع من رفته بودم خوابگاه کار داشتم...
یه بار هم من و دوستان چند نقطه ی دانشگاه رو آتیش زدیم... نصفه شب... :cool:
خاطرات زیادی داشتیم... یادم بیاد میگم...:smile:
خوب اول مجتبی جان شما لطف کن داستان اتش بازیت تعریف کن تا ما بی نصیب نمونیم........;)
یه خاطره بگم از اتش سوزی خوابگاه.........
من خوابگاهی نیستم اما واقعا دلم برا دخترها سوخت ..........روز بعد از اون اتفاق ما امتحان میان ترم انتقال جرم داشتیم .........چقدر هم استاد سخت گرفت ...........بیچاره دخترها استرس داشتن .............نتونسته بودن با خیال راحت درس بخونن..........اخه چند روز قبلش هم اتش سوزی کوچک شده بود..........
اما خاطره خنده دارش اینه که برای اروم کردن جو خوابگاه دختران و اینکه دخترها مطمین باشن اتفاقی دیگه نمیفته بعد از اتش سوزی دکتر جبل عاملی و یکی دوتا استاد دیگه ( البته اقا ) تصمیم گرفتن چند شب در خوابگاه دختران بخوابن .........:D:surprised:
یه شب یکی از دخترها داشت تو راهرو خوابگاه قدم میزد یکی از حراستهای خانم خوابگاه گفت دخترم چادرت سرت کن مگه نمیبینی اقایون داخل خوابگاهن ............( اخه یه اقایی تو راهرو بود:biggrin:)
دوست ما هم عصبانی شد گفت اصلا این اقایون که هیچ کار نمی کنن و فقط به ادم زل میزنن تو خوابگاه چه کار میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا فکر کنید اون اقا کی میتونسته باشه .............جوابش سادست جبل عاملی.:biggrin::biggrin::biggrin:
بیچاره دوست من هم نشناخته بود .......وقتی این حرف زد جبل از راهرو رفت بیرون:biggrin::biggrin:
 

Clemenza

عضو جدید
خوب اول مجتبی جان شما لطف کن داستان اتش بازیت تعریف کن تا ما بی نصیب نمونیم........;)
یه خاطره بگم از اتش سوزی خوابگاه.........
من خوابگاهی نیستم اما واقعا دلم برا دخترها سوخت ..........روز بعد از اون اتفاق ما امتحان میان ترم انتقال جرم داشتیم .........چقدر هم استاد سخت گرفت ...........بیچاره دخترها استرس داشتن .............نتونسته بودن با خیال راحت درس بخونن..........اخه چند روز قبلش هم اتش سوزی کوچک شده بود..........
اما خاطره خنده دارش اینه که برای اروم کردن جو خوابگاه دختران و اینکه دخترها مطمین باشن اتفاقی دیگه نمیفته بعد از اتش سوزی دکتر جبل عاملی و یکی دوتا استاد دیگه ( البته اقا ) تصمیم گرفتن چند شب در خوابگاه دختران بخوابن .........:D:surprised:
یه شب یکی از دخترها داشت تو راهرو خوابگاه قدم میزد یکی از حراستهای خانم خوابگاه گفت دخترم چادرت سرت کن مگه نمیبینی اقایون داخل خوابگاهن ............( اخه یه اقایی تو راهرو بود:biggrin:)
دوست ما هم عصبانی شد گفت اصلا این اقایون که هیچ کار نمی کنن و فقط به ادم زل میزنن تو خوابگاه چه کار میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا فکر کنید اون اقا کی میتونسته باشه .............جوابش سادست جبل عاملی.:biggrin::biggrin::biggrin:
بیچاره دوست من هم نشناخته بود .......وقتی این حرف زد جبل از راهرو رفت بیرون:biggrin::biggrin:
:surprised::surprised::surprised: اون دوستتون چه حرفی زده ها. این آتش سوزی مال کی بوده؟

زمان ما که یه دفعه تو حوابگاه دخترها مرد پیدا شده بود. سالش یادم نیست


این وضع بگذره فکر کنم گنجشکهای نر و ماده علم و صنعت هم باید رو درختهای جداگانه بشینن:biggrin::biggrin::biggrin:

طرح بعدی فکر کنم پاک سازی پارک جلوی صنایع باشه. شما ورودی چندی مگه؟
 

(sara_h)

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:surprised::surprised::surprised: اون دوستتون چه حرفی زده ها. این آتش سوزی مال کی بوده؟

زمان ما که یه دفعه تو حوابگاه دخترها مرد پیدا شده بود. سالش یادم نیست




طرح بعدی فکر کنم پاک سازی پارک جلوی صنایع باشه. شما ورودی چندی مگه؟
آتش سوزی برای سال گذشته بود ........دقیقا اواسط پاییز بود فکر کنم.........چون ترم 5 بودم و میان ترم جرم هم داشتیم .........:cry:.
من ورودی 85 هستم ..........;)
 

mojtaba_81

عضو جدید
خوابگاه که آتیش گرفته بود یکی از دختر های خوابگاه میخواست از طبقه ی سوم بپره پایین... که البته فقط از ترس دود میخواست چنین کاری کنه و آتیشی وارد اتاق نشده بوده... :biggrin:
آتیش سوزی که ما نصفه شب راه انداختیم سر یه قضیه ای بود که نمیتونم بگم... ولی جوری شده بود که کل نگهبانی و حراست دانشگاه با کپسول و موتور میرفتن آتیشارو خاموش میکردن... یکی از آتیش سوزیها هم که نزدیک در بانک بود در حدی بود که آتیشنشانی اومد... بیچاره ها فکر میکردن هر لحظه ممکنه حراستم آتیش بگیره... البته ما از این کار هدفی داشتیم که به هدفمونم رسیدیم... ;)
یه بارم بلایی سر خسروی آموزش (میشناسین دیگه؟...:mad:) آوردیم که درسی باشه تا برخوردش رو با دانشجو درست کنه... :smile:
سیگارت هم که سر کلاسها زیاد میترکوندیم... یکیم اتفاقا سر یکی از کلاسای دانشکده شیمی ترکوندیم...:D
بقیه خاطره ها رو هم نمیگم دیگه... :cool:
 

htaheri

عضو جدید
دوست عزیز اگر من حرفی زدم برای این بوده که تاپیکمون باقی بمونه ..........وگرنه از ترس نمی لرزم ..............چون اخطار تاپیک هم تقصیر من و مجتبی بود ...........
چه میشه کرد...........به این میگن ازادی بیان.......:(
پس موضوع عذاب وجدانه!!!!!اگه این تاپیک رو ببندند!!!!!!!من یکی که شیرم رو حلالتون نمیکنم!!!عاقتون می کنم!!!!!!!!!!!!!!!!
 
آخرین ویرایش:

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه ی تاپیکای دیگه به خاطر امتحانا خلوت شده... تاپیک دانشگاهه ما زمان امتحانا شلوغ تر هم شده... :D
علم و صنعتی یعنی این... ;)

علم و صنعتی ها کلا همیشه باحالند
به نظر من علم و صنعتی ها چند بعدیند ( اکثرا). تو همه زمینه های زندگی فعالند و موفق;)
 

t.salehi

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوابگاه که آتیش گرفته بود یکی از دختر های خوابگاه میخواست از طبقه ی سوم بپره پایین... که البته فقط از ترس دود میخواست چنین کاری کنه و آتیشی وارد اتاق نشده بوده... :biggrin:
آتیش سوزی که ما نصفه شب راه انداختیم سر یه قضیه ای بود که نمیتونم بگم... ولی جوری شده بود که کل نگهبانی و حراست دانشگاه با کپسول و موتور میرفتن آتیشارو خاموش میکردن... یکی از آتیش سوزیها هم که نزدیک در بانک بود در حدی بود که آتیشنشانی اومد... بیچاره ها فکر میکردن هر لحظه ممکنه حراستم آتیش بگیره... البته ما از این کار هدفی داشتیم که به هدفمونم رسیدیم... ;)
یه بارم بلایی سر خسروی آموزش (میشناسین دیگه؟...:mad:) آوردیم که درسی باشه تا برخوردش رو با دانشجو درست کنه... :smile:
سیگارت هم که سر کلاسها زیاد میترکوندیم... یکیم اتفاقا سر یکی از کلاسای دانشکده شیمی ترکوندیم...:D
بقیه خاطره ها رو هم نمیگم دیگه... :cool:

حسابس شیطون بودیا مهندس;)
تا تونستی اتیش سوزوندی:smile:
 

mojtaba_81

عضو جدید
حسابس شیطون بودیا مهندس;)
تا تونستی اتیش سوزوندی:smile:

آره یه دوران خیلی جنب و جوش داشتیم ...
ولی خیلی زود تموم شد ...


افسوس که بی فایده فرسوده شدیم
وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم

دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کام خویش، نابوده شدیم
...

چرا کسی خاطره نمیگه؟...:smile:
 

mojtaba_81

عضو جدید
چون حاصل آدمی در این شورستان
جز خوردن غصه نیست تا کندن جان

خرم دل آنکه زین جهان زود برفت
و آسوده کسی که خود نیامد به جهان
...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا